نسل بيخاطره
اين نظريه براي همه آشناست كه كودك در زمان حال زندگي ميكند و جوان در آينده و
پير در گذشته و من ميخواهم روي قسمت سوم تاكيد كنم يعني پير در گذشته زندگي ميكند و اين نكته قابل توجهي است براي بحثي كه بر آن برانگيخته شدهام، اين انگيزه كه چرا موجوديّت چوپانان رو به زوال است و چرا بچّههاي چوپاناني ، چارهاي نميانديشند.
پير در گذشته و من ميخواهم روي قسمت سوم تاكيد كنم يعني پير در گذشته زندگي ميكند و اين نكته قابل توجهي است براي بحثي كه بر آن برانگيخته شدهام، اين انگيزه كه چرا موجوديّت چوپانان رو به زوال است و چرا بچّههاي چوپاناني ، چارهاي نميانديشند.
وقتي پير در گذشته زندگي ميكند به اين معناست كه دوران پيري ما در خاطرات دوران كودكي و نوجواني و جواني سپري ميشود و هرچه اين گذشتهها زيباتر و دوستداشتنيتر باشد دوران پيري شيرينتري خواهيم داشت. اين كه پيران در گذشته زندگي ميكنند را براي پيران نميخواهم به اثبات برسانم چرا كه خود اين دوران را درك كردهاند و نيازي به اثبات آن نيست ولي براي جوانان و نوجوانان كه بيشتر مورد خطاب من هستند بايد بگويم اگر باور نميكنيد به پدربزرگها نگاه كنيد . اهالي چوپانان تقريباً همه به نوعي به شهرهاي دور و نزديك مهاجرت كردهاند اما ما شاهد هستيم كه تقريباً همه در دوران پيري به نوعي به چوپانان برگشتهاند يا برميگردند به شيوهها و بهانههاي مختلف از خريدهاي جديد املاك و خانهها ميتوانيد اين نكته را دريابيد كيستند اين خريداران اگر دقّت كنيد خواهيد تقريباً همه، كساني هستند كه كودكي و نوجواني و گاهي جواني را در چوپانان گذراندهاند و اين بازگشت بيدليل نيست و دليلي هم جز مراجعه به خاطرات گذشته ندارد.
ممكن است كسي زادبوم و مسقطالرأس را هم مطرح كند كه آن هم به نوعي برميگردد به خاطرات كودكي حالا اگر علاقهاي به زادبوم هم باشد من نميدانم چقدر علمي است و يا چقدر تلقين رواني ، به هر حال به نوعي با خاطرات كودكي پيوسته است.
خاطرات چيستند و از چه عواملي شكل ميگيرند :
خاطرات مجموعهي تصاوير از مكانها و اشخاص و اشيايي هستند كه در ذهن انسان به مرور زمان نشستهاند. پس اين مكانها و اشيا و افراد ، يعني پديدههاي خارجي هستند كه خاطرات ما را ميسازند و خاطرات كودكي را دوستان دوران كودكي و اشيا و مكانهايي كه كودك در آن جا با آنها رشد كردهاست دوستان همبازي و مكانها و اشيايي كه با آنها بازي كردهاست:
هنوز قطعه زمين صاف و شيبدار بالاي بهداري يعني همين مكان كه الآن كتابخانه و مدرسه شده است هنوز به طور كامل در ذهن من نشسته است و ميدانم در ذهن همهي همسالان من كه هر روز عصر پس از تعطيلي مدرسه آنجا جمع ميشديم و دو تيم تشكيل داده بيسبال بازي ميكرديم البته نه بيسبال آمريكايي بلكه بيسبال چوپاناني كه تفاوت آن با بيس بال آمريكايي گمان ميكنم تنها در اين بود كه مال ما دو تا بكّه داشت بكّهي بالا و پايين و مال آنها چهار بكّه در چهار رأس يك مربع دارد ديگر گمان نكنم تفاوت فاحشي داشته باشد يادم است كه بكّهي پايين از شدت ترمز ناگهاني بازيكنان گودالي پر از خاكمرده شده بود. ببينيد همهي جزييات را به خاطر دارم اينك كه در مرز شصتسالگي هستم حتّي ميتوانم همهي بچّههايي را كه با آنها همبازي بودهام نام ببرم كه بهتر است اين كار را نكنم چون گمان ميكنم نود درصد ايشان به ديار باقي شتافتهاند خداشان بيامرزاد!
اين مكان با اين كه سالهاست تغيير شكل داده و در اين ميدان چند ساختمان احداث گرديده امّا هنوز در خاطر من و همهي بچههايي كه همبازي من بودهاند وجود دارد . حالا برگرديد به مكانهايي كه تغيير نكردهاست.
هنوز قلعه خرابهي چوپانان كه چند خرابهي باقيمانده از سيل بود در خاطر من است آن ديوار كوتاه با پنجرهكوتاهي كه پرسپكتيو يك اتومبيل وانت را ميساخت ماشين ما بچهها بود يكي به عنوان راننده در پنجره مينشست و بقيه روي ديوار به عنوان مسافر و چه سفر هايي نميكرديم البته شعاع سفرهامان تا انارك و خور و نخلك و گود بود كه جغرافياي ذهن كودكانهي ما همينها را ميشناخت و چقدر در همان حال و هواي كودكانه حسرت بردم روزي كه آن خرابهها را ويران كردند و به جاي آن باغ ساختند يا برجهاي پنجگانهي ويران شدهي قلعهي جديد چوپانان كه چه طراحي عظيمي داشت براي قلعهبندي جديد، چهار دور چوپانان را ميپوشاند گرچه ظاهراً شباهتي به قلعه نداشت ولي با كمي دقّت درمييافتي كه در زمان نياز تنها با ديوار كشي ته كوچهها تمام چوپانان بزرگ در يك حصار كامل قرار ميگرفت و اين حصاركشي هم چون تنها در انتهاي كوچهها بود به سرعت عملي بود و نميدانم چرا و به چه دليل آنها را كه سر پا و سالم بود و جز زيبايي كاري نداشت ويران كردند.
اينها ويرانشدههاست كه اين گونه زنده در خاطر من است حالا ببينيد باقيماندهها چه تداعي در خاطرات من برميانگيزد همين كوچههاي گلي همين بادگيرها و مسجد ، كه در گوشه گوشهي آن كودكي و نوجواني من و همهي كساني كه در اين خاك باليدهاند مانده است. اين است كه پيري كه دوران بازگشت به كودكي و نوجواني و جواني است مرا و امثال مرا ميكشاند به زادبوم.
حالا برگرديم به عنوان موضوع يعني نسل بيخاطره ، مدتهاست كه اين عنوان در ذهن من شكل گرفته و رشد ميكند كودكان و نوجوانان و جوانان نسل امروز چگونهاند كمي در رفتار و كردار آنها دقت كنيد يا پاي تلويزيون نشستهاند يا پاي كامپيوتر يعني تقريباً تمام اوقات فراغتشان كه بايد با بازي با همسالانشان بگذرد در دنياي مجازي ميگذرد . حال اين سؤال پيش ميآيد كه آيا دنياي مجازي هم خاطره توليد ميكند ؟ گمان نميكنم چون اشيا و مكانها و انسان چنين رسالتي بر عهده داشتند در اين دنيا تنها با يك دستگاه روبرو هستيد و حتي چتهاي شما هم خاطرهاي در آن نيست.
خوب با اين حساب اين نسل نسل بيخاطره خواهد بود و دوران پيري اين نسل دوراني تهي است . من نميدانم اين پوچي با آنان چه خواهد كرد؟
هنوز روستاها از اين آفت تا اندازهاي مصون ماندهاند زيرا بچههاي ما تنها از همان چند روزي كه ايام عيد يا مواقع ديگر در چوپانان بودهاند ياد ميكنند و آرزوي تكرار آن را دارند هرگز از تصاوير مجازي دنياي اينترنت سخني ندارند.
پس اگر دلمان براي انگيزههاي خاطرات خودمان نميسوزد دست كم براي تهي نماندن دوران پيري كودكان و نوجوانانمان چارهاي بينديشيم. اين جا مجال راه كارهاي اين مهم نيست اگر فرصتي و سعادتي بود در مقالهاي ديگر، گرچه خارج از تخصص خود نيز ميبينينم من اهل ادبياتم و با احساس سرو كار دارم نه كارهاي عملي من فقط ميتوانم برانگيزم شايد اين انگيزه متخصصانمان را كه كم هم نيستند برانگيخت و راه كارها را جستند و يافتند:
وقتي ابري ميشوي
باران قشنگترين است
راندن در جاده
و موسيقي
اگر خانهاي داشته باشي در ديروز
بيچاره شما!
نميدانيد
ميزبان خود باشيد!
محمّد مستقيمي(راهي)
اسفندماه 1387
منبع: دهستان چوپانان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر