ریگ جن – زیبای خفته
چند روز پیش ضمن یک گردش فضایی در گوگل ناگهان متوجه شدم که ریگ جن از فضا درست مثل یک زیبای خفته است. از ابتدا تا انتهای آن ، زیبایی که با یک حالت عشوهگرانه خفته است در حالی که یک روانداز تور برخود انداخته و موها و ریشههای روانداز از تخت آویزان است . به عکسها با افکتهای مختلف نگاه کنید و نقاط شمارهگذاری شده را در عکس دوم به دقت ببینید:
ا- سر زیبای خفته در قسمت پیشانی که در قسمت علم در جنوب غربی نخلک است.
2- نوک پای زیبای خفته که در ابتدای ریگزار نزدیک زرومند است.
3- باسن زیبای خفته، حدود اللهآباد(مزرعه جواد) یا بالاتر و گرگرآباد و شاید کمی بالاتر.
4- زانوی زیبای خفته حدود کوچه زرومند نزدیک همتآباد و نصرتآباد.
5- ناف زیبای خفته ، پیرامون باتلاقهای آبریزهای رودخانه نهو و کوه هزار دره.
6- گردن زیبای خفته در همان حدود علم.
7- چوپانان که در پاشنه پای زیبای خفته است.
و این زیبای خفته که به یقین زیبای خفته است، زیبایی که مردم سرتاسر جهان تشنه دیدار او هستند و آرزو میکنند شبی را در آغوش او بخسبند و این بزرگترین جاذبه است برای یک استفاده صحیح از جهنمی که روزی انسانهای پیرامونش از آن میترسیدند و امروز میتواند بهشتی شود برای همان همسایگان که دیروز از وحشت گذر از آن «ریگ جن» نامیدندش و من امروز آن را «زیبای خفته» مینامم چون زیباترین است و خفته است زیرا اگر روزی بیدار شود فرزندانش را در آغوش پر محبت و پر برکتش خواهد فشرد و سرافراز خواهد کرد.
چند سال پیش یکی از دوستان که کارشناس ارزندهایست فارغالتحصیل از بزرگترین دانشگاه صنعتی کشور آن هم در سالها پیش که ورود به این دانشگاه رؤیایی بود دست نیافتنی ـ هرچند هنوز هم چنین است – طرحی را با من در میان گذاشت و قرار و مدارهایی که به علل مختلف نشد که نشد اما طرح هنوز مرا و لابد او را قلقلک میدهد که یک سرمایهگذار میخواهد و یک فرهنگسازی و پس از آن یک معرفی جهانی تا آنچه در رؤیای همهی ما فرزندان «ریگ جن» است به حقیقت بپیوندد و این «زیبای خفته» بیدار شود.
حالا عکسها ببینید و داوری کنید و بعد هم بگویید: تنها یک تخیل شاعرانه است که اگر باشد باز هم عملی است.
محمد مستقیمی - راهی اسفند 91
ا- سر
2- نوک پا
3- باسن
4- زانو
5- ناف
6- گردن
7- چوپانان
منبع: دولنده
یادش بخیر دوران دبستان و راهنمایی چوپونون سر صفشم برا خودش عالمی داشت
یادش بخیر قران و ورزش و صحبتای مدیر
یادش بخیر هرروز یه نفر یه مقاله یا سرود مخوند. تو دهه فجر مشتری برا سرود زیاد بود. یادم نمره روزی که "هوا دلپذیر شد"ـا خوندم. دگه ضایعتر از اون نمشد. جواد ثابتی مسئول رزرو بود
یادش بخیر هممون عشق موی بلند و کاکل داشتیم ولی امون از صبح شنبه سر صف. مووامون اگه به دستشون میومد راهی خونمون مکردن. خیلی ارفاغ مکردن مگفتن فردا با این مووا نیا دگه
یادش بخیر ؛ البته من نبودما! شنیدم! یکی از بچها مووا و ریش سبیل بلند بوده با ماشین ورمدارن براش 4راه درست موکنن. اونم لج موکنه و مره کله و سبیلاشا سه تیغ موکنه با ریش بلند. حریفش نمشن ریشاشا بزنه. من نمگم (ن.م) بوده.
یادش بخیر پاهامونا 180 درجه وامکردم تا جای دوستمونا بغلمون بگیریم و دیگری اشغال نکنه. دسامونم به کمر مبارک مزدیم که یعنی ما خیلی جاگیر هسیم.
یادش بخیر سوم راهنمایی گوشه سمت راست جای سه چارتا خلافای کلاس بود. خلاف که نه... بزرگترا و گنده ها که سن پدرمون بودن... پشت درختای خرزره مشد تقریبا و برا خودشون عالمی داشتن
یادش بخیر 4 سال حسرت پنجم دیستان و دوسال حسرت سوم راهنماییا داشتیم که بریم صف آخر و به دیوار تکیه بزنیم
یادش بخیر قران خونامون اعذ بالله و بسم الله" را مث عبدالباسط مخوندن. ولی بقیشا ترتیل و غلط غولوط
یادش بخیر همش دم در خودمونا معطل مکردم که به آخرای مراسم صبحگاه برسم. آخرشم هیشوقت نفهمیدم چرا انضباطمون هرگز 20 نشد
یادش بخیر اون یه ناخون که بلند گذاشته بودیما با هزار زحمت زیر انگشتای دگه قایم مکردیم تا نچیننش. یادش نبخیر یبار دزدما گرفتن و وام داشتن چندمش
یادش بخیر یکی بچها آخر قرانش گفت "صدق الله العزیز الحکیم"... وای که چقد خندیدیم اوروز. توجیهات مدیرم دربارۀ اسماء الهی باعث نشد که دس از سر بنده خدا برداریم
یادش بخیر سورۀ حشّرت" اونم با لحن جواد فروغی چقد تو بورس بود و هرروز همونا مخوندن
یادش بخیر دعاهای صبحگاهی و فریادهای "آم مین... یارب ال... عالمین". شاید فکر مکردم هرکه بلندتر بگه پیش مدیر و معلما محبوبتر مشه
یادش بخیر...
یادش بخیر...
یادش بخیر...
یادش بخیر قران و ورزش و صحبتای مدیر
یادش بخیر هرروز یه نفر یه مقاله یا سرود مخوند. تو دهه فجر مشتری برا سرود زیاد بود. یادم نمره روزی که "هوا دلپذیر شد"ـا خوندم. دگه ضایعتر از اون نمشد. جواد ثابتی مسئول رزرو بود
یادش بخیر هممون عشق موی بلند و کاکل داشتیم ولی امون از صبح شنبه سر صف. مووامون اگه به دستشون میومد راهی خونمون مکردن. خیلی ارفاغ مکردن مگفتن فردا با این مووا نیا دگه
یادش بخیر ؛ البته من نبودما! شنیدم! یکی از بچها مووا و ریش سبیل بلند بوده با ماشین ورمدارن براش 4راه درست موکنن. اونم لج موکنه و مره کله و سبیلاشا سه تیغ موکنه با ریش بلند. حریفش نمشن ریشاشا بزنه. من نمگم (ن.م) بوده.
یادش بخیر پاهامونا 180 درجه وامکردم تا جای دوستمونا بغلمون بگیریم و دیگری اشغال نکنه. دسامونم به کمر مبارک مزدیم که یعنی ما خیلی جاگیر هسیم.
یادش بخیر سوم راهنمایی گوشه سمت راست جای سه چارتا خلافای کلاس بود. خلاف که نه... بزرگترا و گنده ها که سن پدرمون بودن... پشت درختای خرزره مشد تقریبا و برا خودشون عالمی داشتن
یادش بخیر 4 سال حسرت پنجم دیستان و دوسال حسرت سوم راهنماییا داشتیم که بریم صف آخر و به دیوار تکیه بزنیم
یادش بخیر قران خونامون اعذ بالله و بسم الله" را مث عبدالباسط مخوندن. ولی بقیشا ترتیل و غلط غولوط
یادش بخیر همش دم در خودمونا معطل مکردم که به آخرای مراسم صبحگاه برسم. آخرشم هیشوقت نفهمیدم چرا انضباطمون هرگز 20 نشد
یادش بخیر اون یه ناخون که بلند گذاشته بودیما با هزار زحمت زیر انگشتای دگه قایم مکردیم تا نچیننش. یادش نبخیر یبار دزدما گرفتن و وام داشتن چندمش
یادش بخیر یکی بچها آخر قرانش گفت "صدق الله العزیز الحکیم"... وای که چقد خندیدیم اوروز. توجیهات مدیرم دربارۀ اسماء الهی باعث نشد که دس از سر بنده خدا برداریم
یادش بخیر سورۀ حشّرت" اونم با لحن جواد فروغی چقد تو بورس بود و هرروز همونا مخوندن
یادش بخیر دعاهای صبحگاهی و فریادهای "آم مین... یارب ال... عالمین". شاید فکر مکردم هرکه بلندتر بگه پیش مدیر و معلما محبوبتر مشه
یادش بخیر...
یادش بخیر...
یادش بخیر...
مراسم بزرگداشت شادروان محمد نجفیان فرزند مهدی حسین فر ج روز پنجشنبه 91/12/17 از ساعت 4 الی 6 پسین واقع در یزد خیابان مهدی مسجد صاحب الزمان برگزار میگردد.
حضور سروزان ارجمند دراین مراسم موجب شادی روح آنمرحوم وتسلای خاطر بازماندگان خواهد بود.
روحش شاد ویادش گرامی باد.
منبع: سایت سینا
اونهفته حاج آقا مهدی افضل یه متنی نوشته بودن که تو وبلاگ نوشتم. این متن واکنش یکی از همشهریا را به دنبال داشت که مخاسن یه تلنگری به هممون بزنن
دکتر مشتاقی را ظهر عاشورا در آرامستان چوپانان دیدم. دوستی گفت: اورا می شناسی؟ به او نگاه کردم و اندیشیدم و مستاصل گفتم : متاسفانه بجا نمی آورم . گفت:دکتر مشتاقی . هرچه نگاه کردم ، هیچ خط و نقشی از چهل سال پیش در چهره اش نیافتم. یاران قدیم بخصوص اگر همشهری باشند و با شمیم ولایت معطر بسیار دلپذیرند. از آنجا تا خانه مان درمعییتش بودم در حالیکه یکی از پسرانش ما را همراهی می کرد. از هر دری برایم سخن گفت و در حالیکه اعماق گذشته را جستجو می کرد از خاطراتش که در هر کنج و زاویه این ده نهفته است نقل کرد، از آرزوها و نقشه هایی که برای چوپانان در سر داشت واز عشقی که به این آب و خاک دارد و اینکه این علاقه به فرزندانش نیز سرایت کرده است گفت. گفتم این علاقمندی همگانیست و ناشی از عشقی است که نسل اول به این سرزمین داشته اند و چون عشقشان خالصانه و مهرشان صادقانه بوده است ملکوتی و فنا نا پذبر است. گفتیم و شنیدیم تا به خانه رسیدیم، در خانه یک جلد کتاب چوپانان تقدیمش کردم،بوسید وروی پیشانی گذاشت.متاسفانه دست تقدیر چند ماهی بیشتر به اوفرصت نداد و چه سخت است باورش.مراسم سوم این بزرگوار صبح امروز در مسجدالمهدی مرداویج اصفهان بر پا شد.صدای شیون همسر ، دختر وخواهرانش لاینقطع به گوش میرسید، تنها کسی که مرا شناخت همان پسری بود که در چوپانان همراه پدر بود. در آغوش من مثل ابر بهار گریست،در میان هق هق گریه اش به علاقه پدرش به چوپانان و نقشه هاییکه برای زادگاهش در سر داشت اشاره کرد و گفت:آقای افضل پدرم کتابت را دو شبه تموم کرد. مردم بسیاری آمده بودند که کمترشان را می شناختم ،مداح از جوانمردی،مهربانی ونیکو کاری دکتر می گفت و شیون زنان بود که مهلتش نمیداد. در دقایق پایانی، پسر بزرگش سروده ای که زبان حال خود و دیگر فرزندان پدر بود قرائت کرد و آنچنان که، بغض همه را ترکاند و نگاهشان را خیس کرد. ولی من نخواستم با این نوشته چشم دوستان را تر کنم که اگر نه این بود پوزشم را بپذیرید خواستم دوستان و آشنایانیکه به هر دلیل نتوانستند در مراسم ختم یک رفیق شرکت کنند شریکشان سازم.... مهدی افضل
عموزاده گرامی جناب آقای افضل
ضمن عرض سلام ، احتراما همانطوریکه مرقوم فرموده اید جناب آقای دکتر مشتاقی انسانی مهربان ، شریف ، درستکار ، خیر و گرانقدر بود ولی ای کاش قدری از امور خیریه و نقشه هایی را که برای چوپانان و مردمش در سر داشت را در زمان حیاتش انجام می داد و پیاده می کرد و لااقل هر چند سال یک بار به زادگاهش سر می زد تا همشهریانش نخواهند با دیدن عکس وی ، ایشان را بشناسند و یا طوری رفتار می کرد که حداقل جنابعالی بعنوان دوست دیرینه اش با وجود گذشت سال ها ، ایشان را بشناسید . بهر حال بنده ضمن ابراز تاسف و تاثر عمیق خود از شنیدن خبر درگذشت ایشان و با عرض تسلیت به خانواده محترم و معظم مشتاقی ، برای آن مرحوم غفران الهی و علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی مسئلت دارم .
امراله افضل
وکیل دادگستری
ضمن عرض سلام ، احتراما همانطوریکه مرقوم فرموده اید جناب آقای دکتر مشتاقی انسانی مهربان ، شریف ، درستکار ، خیر و گرانقدر بود ولی ای کاش قدری از امور خیریه و نقشه هایی را که برای چوپانان و مردمش در سر داشت را در زمان حیاتش انجام می داد و پیاده می کرد و لااقل هر چند سال یک بار به زادگاهش سر می زد تا همشهریانش نخواهند با دیدن عکس وی ، ایشان را بشناسند و یا طوری رفتار می کرد که حداقل جنابعالی بعنوان دوست دیرینه اش با وجود گذشت سال ها ، ایشان را بشناسید . بهر حال بنده ضمن ابراز تاسف و تاثر عمیق خود از شنیدن خبر درگذشت ایشان و با عرض تسلیت به خانواده محترم و معظم مشتاقی ، برای آن مرحوم غفران الهی و علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی مسئلت دارم .
امراله افضل
وکیل دادگستری
[http://www.aparat.com/v/AjHMv]
البته اسمشا نمشه بذاری شعر... چارتا کلمه را بهم انداختم این در اومد
پنجشنبه سوم فروردین 91 - شب شعر چوپونون
البته اسمشا نمشه بذاری شعر... چارتا کلمه را بهم انداختم این در اومد
پنجشنبه سوم فروردین 91 - شب شعر چوپونون
چند وقت پیش یه مطلب نوشتم و از قاضی طباطبایی یه گله کوچولو کرده بودم که خلف وعده کرده و نیومده چوپونون و نمایندشا تو آبادی مشخص نکرده و از این حرفا. همچنان انتظارمون از قاضی اینه که بیشتر سر بزنه بمون. ولی یه نکته: گویا ماه پیش قاضی یه سری میاد آبادی و تو ساختمون تاریخی محیط زیست ازش پذیرایی شده و مشکلات آبادی به گوشش رسیده. هم عذرخواهی مکنم ازش که گفتم خیلی وقته نیومده. هم ازش میخام بیشتر سر بزنه بمون. حالا که همه مسئولا دارن خدمت موکنن حیفه که حضور نمایندمون کمرنگ باشه
اینم بیانیۀ قاضی به مناسبت 12 اسفند و یه ساله شدن دوران بهارستانیش... (منبع: سایت سینا)
این مطلب تا یهفته بعنوان مطلب اول نمایش داده مشه
ویژگیهای شورا
کاندیدای غیر بومی
هرچی فک موکنم مبینم هیچ شورای موفقی نداشتیم تو چوپونون. شاید با کلی ارفاق و اغماض بتونیم شورای اسلامی اول انقلاب که حاج اسد و محمد خسرو و علی بقایی اینا بودنا یخورده موفق بدونیم.. چرا که اول انقلاب بود و تبو تاب خدمت حرف اولا مزد. همشون تو یه جوی قرار داشتن که نه بخوربخوری توش بود و نه خودنمایی و نه منافعی... نمخام بحث اون روزا را کنم.... بگذریم...
ولی الان چی؟ چی متونه اعضای شورامونا همدل و یکصدا کنه؟ چی متونه همه را حول محور "منافع آبادی" نگه داره؟ الان که نه شور انقلابی دیده مشه و نه اینکه همه با نیت خیر عضو مشن. یکی دنبال رانته، یکی مخاد تو ادارات بشناسنش، یکی مخاد اسمش بره تو وزارت کشور، یکی مخاد از ماشین آلات دهیاری برا خودش استفاده کنه، یکی مخاد حقشا بگیره از شورا، یکی مخاد مطرح باشه، یکی مخاد مهر دسش باشه و ملت براش دولا و راس شن..... خلاصه بلبشوییه.
دقت کردت هنو یه شورای درست و درمون نداشتیم؟
آقا خیلی جوشم نکنت. ولی من یه اعتقادی دارم که واقعاً اعتقادمه... ولی ممکنه از نظر شما اشتباه باشه.... بگم؟ .... بگم؟
این روزا اینقد ملت درگیر مشکلات زندگانی خودشونن که هیچ گربه ای راه رضا خدا موش نمگیره! یعنی هر چی فکرشا موکنم به این نتیجه مرسم که کسایی که مخان عضو شورا بشن برا منافع شخصیه که میان. حالا ممکنه منافعشون آشکار باشه و همه ب همدگه بگن فلانی برا فلان کار مخاد شورا بشه! ممکنه هم که کسی نفهمه و همه بش اعتماد کنن. ولی یه نیاتی داره پشتش که آخرش گندش درمیاد. آخرش درمیاد...
چوپونون آدم حسابی خیلی داره. خیلیا هسن که اصن ساخته شدن برا این کار! ولی متاسفانه اونا که کاری از دسشون برمیاد و تواناییشا دارن و سروزبونشا دارن و فکرشا دارن و ... پیشقدم نمشن.
معذرت مخام بابت این مثالم... ولی یادمه تو یکی از دوره های قبل یکی از اهالی ساده و کمهوش روستا راه افتاده بود تو خیابونا و مگفت: "دور بعد خودم مخام شورا بشم یا دهیار بشم. مگه فلانی چکار موکنه؟ منم همینقد کار موکنم"... شاید دلیل اینکه بزرگای روستا برا شورا قدم پیش نمذارن این باشه که قضیه لوث شده و کلاس کار شورا و دهیاری به مرور پایین اومده. شاید نمخان تو شرایطی مورد مقایسه قرار بگیرن که هرآن ممکنه ملت قدرشونا ندونن و روحساب فامیل بازی یا برنامه های دگه به کس دگه رأی بدن. شایدم منتظر یه جرقه هسن تا بیان تو گود و خودشونا نشون بدن و به آبادی خدمت کنن... نمدونم... ولی اگه بنا به جرقه باشه الان وقتشه که آتش به پا کنیم. خداییش الان دهیار خوبی داریم و مسئولینم دارن خداییش کمکمون موکنن و بازم خداییش یه عزم ملی تو چوپونون ایجاد شده که هرکسی یجوری مخاد به روستا خدمتی بکنه... الان وقتشه که بزرگترا بیان جلو... اونایی که کاری از دسشون برمیاد... نپیچونمتون....
ماحصل همه جلسات و صحبتایی که با بزرگترای خودمون داشتیم این بوده که راه نجات چوپونون اینه که یه شورای همدل داشته باشیم...
تنها راه داشتن یه شورای موفق "ائتلاف" هست و بس
اکبر مرتضوی بسیار آدم خوبیه. عباس رفیع آدم مثبتیه. حاج عباس کارش درسته... شوراهای قبلیم همشوم خیلی خوب بودن... ولی وقتی سه نفر با هم رفیق نباشن! وقتی با هم نتونن کار بکنن! وقتی یکیشون دوسه سال قهر موکنه و مگه کاری به کار شورا ندارم! وقتی هیشکدوم همدگه را قبول ندارن! وقتی یکیشون یکی دگه را به مسخره مگیره و همش پشت سرش ابرو بالا مندازه! وقتی دوتاشون تبانی موکنن و عضو سوما کلا کنار مزنن! و... و .... و ... مسلمه که این شوراها شورای موفقی نمشه! شوراهای قبلیم بهتر نبودن. نمخام به عیبای شوراها رجوع کنم. اما همشون با همدگه مشکل داشتن. همه انرژیشون صرف تخریب همدگه و نشون دادن خودشون نسبت به دیگری شده! هنو یه شورای یه دست و خوب که پشت هم باشن نداشتیم...
چقد خوبه که بریم 5 نفر از بهترینای چوپونونا پیدا کنیم. با التماس ازشون خاهش کنیم که الان که همه و همه با همیم و دسامون تو دس همه اونا هم از استعداداشون در جهت تعالی آرمانای روستا استفاده کنن. هرجور شده بهترینا را دعوت میکنیم و حمایتشون میکنیم.
ایشالا رو نفرات بعداً بحث میکنیم. ولی نظرتونا در خصوص ائتلاف بگت خاهشاً! نمخام آمار وبلاگا بالا ببرم. جدی دلم مخاد همه نظر بدن و مزایا و معایب ائتلافا بگت تا به یه نتیجۀ خوب برسیم.
ولی الان چی؟ چی متونه اعضای شورامونا همدل و یکصدا کنه؟ چی متونه همه را حول محور "منافع آبادی" نگه داره؟ الان که نه شور انقلابی دیده مشه و نه اینکه همه با نیت خیر عضو مشن. یکی دنبال رانته، یکی مخاد تو ادارات بشناسنش، یکی مخاد اسمش بره تو وزارت کشور، یکی مخاد از ماشین آلات دهیاری برا خودش استفاده کنه، یکی مخاد حقشا بگیره از شورا، یکی مخاد مطرح باشه، یکی مخاد مهر دسش باشه و ملت براش دولا و راس شن..... خلاصه بلبشوییه.
دقت کردت هنو یه شورای درست و درمون نداشتیم؟
آقا خیلی جوشم نکنت. ولی من یه اعتقادی دارم که واقعاً اعتقادمه... ولی ممکنه از نظر شما اشتباه باشه.... بگم؟ .... بگم؟
این روزا اینقد ملت درگیر مشکلات زندگانی خودشونن که هیچ گربه ای راه رضا خدا موش نمگیره! یعنی هر چی فکرشا موکنم به این نتیجه مرسم که کسایی که مخان عضو شورا بشن برا منافع شخصیه که میان. حالا ممکنه منافعشون آشکار باشه و همه ب همدگه بگن فلانی برا فلان کار مخاد شورا بشه! ممکنه هم که کسی نفهمه و همه بش اعتماد کنن. ولی یه نیاتی داره پشتش که آخرش گندش درمیاد. آخرش درمیاد...
چوپونون آدم حسابی خیلی داره. خیلیا هسن که اصن ساخته شدن برا این کار! ولی متاسفانه اونا که کاری از دسشون برمیاد و تواناییشا دارن و سروزبونشا دارن و فکرشا دارن و ... پیشقدم نمشن.
معذرت مخام بابت این مثالم... ولی یادمه تو یکی از دوره های قبل یکی از اهالی ساده و کمهوش روستا راه افتاده بود تو خیابونا و مگفت: "دور بعد خودم مخام شورا بشم یا دهیار بشم. مگه فلانی چکار موکنه؟ منم همینقد کار موکنم"... شاید دلیل اینکه بزرگای روستا برا شورا قدم پیش نمذارن این باشه که قضیه لوث شده و کلاس کار شورا و دهیاری به مرور پایین اومده. شاید نمخان تو شرایطی مورد مقایسه قرار بگیرن که هرآن ممکنه ملت قدرشونا ندونن و روحساب فامیل بازی یا برنامه های دگه به کس دگه رأی بدن. شایدم منتظر یه جرقه هسن تا بیان تو گود و خودشونا نشون بدن و به آبادی خدمت کنن... نمدونم... ولی اگه بنا به جرقه باشه الان وقتشه که آتش به پا کنیم. خداییش الان دهیار خوبی داریم و مسئولینم دارن خداییش کمکمون موکنن و بازم خداییش یه عزم ملی تو چوپونون ایجاد شده که هرکسی یجوری مخاد به روستا خدمتی بکنه... الان وقتشه که بزرگترا بیان جلو... اونایی که کاری از دسشون برمیاد... نپیچونمتون....
ماحصل همه جلسات و صحبتایی که با بزرگترای خودمون داشتیم این بوده که راه نجات چوپونون اینه که یه شورای همدل داشته باشیم...
تنها راه داشتن یه شورای موفق "ائتلاف" هست و بس
اکبر مرتضوی بسیار آدم خوبیه. عباس رفیع آدم مثبتیه. حاج عباس کارش درسته... شوراهای قبلیم همشوم خیلی خوب بودن... ولی وقتی سه نفر با هم رفیق نباشن! وقتی با هم نتونن کار بکنن! وقتی یکیشون دوسه سال قهر موکنه و مگه کاری به کار شورا ندارم! وقتی هیشکدوم همدگه را قبول ندارن! وقتی یکیشون یکی دگه را به مسخره مگیره و همش پشت سرش ابرو بالا مندازه! وقتی دوتاشون تبانی موکنن و عضو سوما کلا کنار مزنن! و... و .... و ... مسلمه که این شوراها شورای موفقی نمشه! شوراهای قبلیم بهتر نبودن. نمخام به عیبای شوراها رجوع کنم. اما همشون با همدگه مشکل داشتن. همه انرژیشون صرف تخریب همدگه و نشون دادن خودشون نسبت به دیگری شده! هنو یه شورای یه دست و خوب که پشت هم باشن نداشتیم...
چقد خوبه که بریم 5 نفر از بهترینای چوپونونا پیدا کنیم. با التماس ازشون خاهش کنیم که الان که همه و همه با همیم و دسامون تو دس همه اونا هم از استعداداشون در جهت تعالی آرمانای روستا استفاده کنن. هرجور شده بهترینا را دعوت میکنیم و حمایتشون میکنیم.
ایشالا رو نفرات بعداً بحث میکنیم. ولی نظرتونا در خصوص ائتلاف بگت خاهشاً! نمخام آمار وبلاگا بالا ببرم. جدی دلم مخاد همه نظر بدن و مزایا و معایب ائتلافا بگت تا به یه نتیجۀ خوب برسیم.
روز عید که همه دیدناییاتونا موکنت
روزای اول و دوم و سوم عید همه عقدا و عروسیا برگزار مشه. چون از شبِ پنجم ایام فاطمیه شروع مشه. برنامه ای اگه دارت تو سه روز اول باشه خلاصه
روز دوم عید همایش پیاده روی بزرگ چوپونون برگزار مشه. برنامه های توپی دارن با خیلی جایزه
روز سوم عید ساعت 9 تا 1 شب شعر داریم که امسالم بنظر میاد اشعار چوپونونی عالیی اماده بشه. چون همه آمادگیشا دارن. فقط قبلش یه هماهنگیو بکنت که مث پارسال نشه که بعضی شعرا وقت نشد خونده بشه و هدایا هم کم تهیه شده بود
روز سوم عید صبح و عصر برنامه جشنواره غذاهای سنتی هم داریم. خانما و البته آقایون ز-ز که مخان تو مسابقه شرکت کنن با مسئول بسیج خواهران خانم قدرت هماهنگ کنن. آش ماهاش هرکه درست کرد یه دوری برا من نگر داره بیزحمت
روز چهارم عیدم مراسم زیبا و سنتی "خو برون" انجام مشه. از کم و کیفش اطلاعی ندارم. گویا قراره مث قدیما طبقای "خو" ییا همون "خونچه" را مثلا بسمت خونه عروس ببرن و داریه و تمبک و بزن و بکوبه
طی این چهار روز مسابقات فوتبال و والیبال هم برگزار مشه. والیبال خواهران هم همینطو. فوتبال گل کوچیک که کنار موتور خونه و والیبال تو زمین باغ ملی (بهزیستی قدیم). والیبال خواهرا هم تو مدرسۀ کوثر
ــــــــــــــــــــــــــ
ایشال که عید مفرح و توپی تو چوپونون داشته باشت و همگی خوش و خرم باشت
یه تشکر ویژه هم از خیرین فرهنگی روستا دارم که دمشون گرم همه هزینه های این برنامه های فرهنگیا متقبل شدن. دست همه را میبوسیم و از صمیم قلب از همتون تشکر میکنیم. سرخیر برنامه های امسالم انجمن دوستداران میراث فرهنگی چوپونون و رییس کوشای اون -عباس کدخدا- بوده که از ایشونم سپاسگزاریم.
روزای اول و دوم و سوم عید همه عقدا و عروسیا برگزار مشه. چون از شبِ پنجم ایام فاطمیه شروع مشه. برنامه ای اگه دارت تو سه روز اول باشه خلاصه
روز دوم عید همایش پیاده روی بزرگ چوپونون برگزار مشه. برنامه های توپی دارن با خیلی جایزه
روز سوم عید ساعت 9 تا 1 شب شعر داریم که امسالم بنظر میاد اشعار چوپونونی عالیی اماده بشه. چون همه آمادگیشا دارن. فقط قبلش یه هماهنگیو بکنت که مث پارسال نشه که بعضی شعرا وقت نشد خونده بشه و هدایا هم کم تهیه شده بود
روز سوم عید صبح و عصر برنامه جشنواره غذاهای سنتی هم داریم. خانما و البته آقایون ز-ز که مخان تو مسابقه شرکت کنن با مسئول بسیج خواهران خانم قدرت هماهنگ کنن. آش ماهاش هرکه درست کرد یه دوری برا من نگر داره بیزحمت
روز چهارم عیدم مراسم زیبا و سنتی "خو برون" انجام مشه. از کم و کیفش اطلاعی ندارم. گویا قراره مث قدیما طبقای "خو" ییا همون "خونچه" را مثلا بسمت خونه عروس ببرن و داریه و تمبک و بزن و بکوبه
طی این چهار روز مسابقات فوتبال و والیبال هم برگزار مشه. والیبال خواهران هم همینطو. فوتبال گل کوچیک که کنار موتور خونه و والیبال تو زمین باغ ملی (بهزیستی قدیم). والیبال خواهرا هم تو مدرسۀ کوثر
ــــــــــــــــــــــــــ
ایشال که عید مفرح و توپی تو چوپونون داشته باشت و همگی خوش و خرم باشت
یه تشکر ویژه هم از خیرین فرهنگی روستا دارم که دمشون گرم همه هزینه های این برنامه های فرهنگیا متقبل شدن. دست همه را میبوسیم و از صمیم قلب از همتون تشکر میکنیم. سرخیر برنامه های امسالم انجمن دوستداران میراث فرهنگی چوپونون و رییس کوشای اون -عباس کدخدا- بوده که از ایشونم سپاسگزاریم.
در آستانۀ عید باستانی نوروز سوپرمارکت کویر افتتاح شد
اینجور که مگن قیمتای این سوپری خیلی مناسبه و حتی از قیمت تعاونی هم نازلتره بعضی اجناسش. تا حدی که شنیدم یکی دونفر از چوپونون به دفتر صنعت و معدن و تجارت نایین زنگ زدن و گفتن اینا که اینقد ارزونه اجناسشون حتما مال دزدیه که دارن مفت مدن... بهرحال دریافت سود کمتر و خرید از مراکز پخش ارزون قیمت و سیاستای دگه متونه باعث جلب مشتری بشه
همشهریایی که از بیرون میایت! دگه لازم نی خریداتونا تو شهر انجام بدت و بار خودتونا سنگین کنت. برا ایام عید متونت رو این مغازه حساب واکنت و مایحتاجتونا از اونجا تهیه کنت.
حسین محمد یوسف و مجتبی ثابتی این مغازه را شراکتی اداره موکنن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر