جستجوی این وبلاگ

نسخه پشتیبان راهیانه

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-2581000103672548838 2013-02-17T11:44:00.001+03:30 2013-02-17T11:47:22.857+03:30 ترجمه شعری از رونالد سیفر



Ronald (R.J.) Seifer

IROCCO

One grain of sand 

Among billions 

Born into the desert of mediocrity 

Caught up in the winds of life 

Tossed wherever they command 

Perhaps to exalted heights 

Or down to the masses 

Can I catch the wind 

And hold it? 

Moot 

For when there is wind no more 

I will be as I began 

One grain of sand.







Ronald (R.J.) Seifer

رونالد سیفر

گردباد سام


دانه‌های شن
در میان میلیاردها
زاده شده در بیابان روزمرگی
در توفانهای زندگی سرگردان
پراکنده هر کجا که می برندش
گاه در آسمان بلند
گاه در دل تودهها
آیا میتوانم باد را بگیرم
و نگه دارم؟
گردآمده
تنها برای زمانی که باد نمیوزد نه بیشتر
من چونان دانه‌های شن
غاز میشوم .

گزاشتار: محمد مستقیمی - راهی

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-877170655891997561 2013-02-13T14:32:00.000+03:30 2013-02-13T14:32:26.856+03:30 شاهزادهی صلح


from Murray Alfredson 

Prince of Peace 

A rose has sprung 
as ancients sung 
from Jesse’s root 
a tender shoot 
in desert stone. 
Isaiah said 
that fragrant head 
be Prince of Peace 
bringer of bliss 
between all nations. 
Plucked and torn 
and capped in thorn 
that sprig was hung 
from cross bar slung 
with ache of nails. 
Peace has not come 
trumpet and drum 
bode bomb and flame 
lead flies the same 
as arrows of old. 


از: موری آلفردسون


شاهزادهی صلح






رز باژگونه روییده است


چونان سرودی باستانی


از ریشهی (جسی)


با ساقهی ترد


در سنگ بیابان






اشعیا گفت:


با سری خوشبو


شاهزادهی صلح


سعادتآفرین بود


در میان اقوام






چیده و پرپر و پوشیده در خار


چونان بهاری


از تیر صلیب آویزان


بسته با سیم خاردار


با درد گلمیحها






صلح نیامده است


شیپور و کوس


شگون بمب و سرب داغ است


در پرواز


همانند پیکانهای دیرین






گزاشتار: محمد مستقیمی (راهی)

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8942617350488056588 2013-02-02T19:05:00.000+03:30 2013-02-02T19:05:11.417+03:30 ترجمهی شعری از بووان تاپالیا شاعر نپالی





There is only love.Poem.




Bhuwan Thapaliya
















Grasping her hands closely,




I halt my heart




at the edge of her lips




and stare deeper inside




the lava of passion




ejecting shimmering




volcanoes of love.




I let myself slide




through her hand,




easing myself




deeper into her core.




With each cuddle,




the air shakes with joy;




the clouds of passion




grow thicker




– waves of mountain air




rumble past my soul.




A whisper




from beneath her core




– a rumbling moan –




fills my ear




and rolls across




my soul and beyond.




And in the tender




air of love




– destiny, direction,




and time seems to




waft away.




There is only love,




– two tectonic lips




colliding as one.




The earth shakes,




She pulls a flower




from my heart and lifts it to the sky.

















شعری از: بووان تاپالیا شاعری از نپال، کاتماندو




Bhuwan Thapaliya: Kathmandu, Nepal



Translator: Mohammad Mostaghimi - Rahi


تنها عشق است


چنگ زدن دستانش از نزدیک

که مرا، قلب مرا متوقف میکند

در لبهی لبهای او

و زل می زنند از ژرفای درون

گدازههای عشق

فورانی سوسوزننده

آتشفشان عشق.

من به خود اجازه میدهم بلغزد

از سوی دست او،

کاهش وجودم

با فرورفتن در قلب او.

با هر در آغوش گرفتن،

هوا می لرزد با شادی؛

ابرها از شور و شوق

رشد می کنند ضخیم تر میشوند

- امواج کوهستانی هوا

نجوا از روح من گذشته.

یک زمزمه

از ژرفای قلب او

- نجوای ناله -

پر می کند گوش مرا

و میپیچد در سراسر

روح من و فراتر از آن

و در پیشنهادی

هوا از عشق

- سرنوشت، راهنما،

و زمان به نظر می رسد با

نسیم از دور میوزد

تنها عشق است،

- دو پیسنگ لبها

یکی میشوند.

زمین می لرزد،

او یک گل بیرون میکشد

از قلب من

و آن را به آسمان بلند میکند


گزاشتار: محمد مستقیمی - راهی




راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-2786145403892980674 2013-01-24T18:49:00.000+03:30 2013-01-24T18:49:12.614+03:30 تأویلی بر شعر نشانی سهراب سپهری































محمد مستقیمی(راهی)


۱۳۶۸


سالها پیش گمان میكردم متون ادبی، یک تأویل بیش ندارد و آنچه من میفهمم همان است كه شاعر یا نویسنده میاندیشیده است. نمیدانستم كه یک شعر خوب به تعداد خوانندگانش تأویل میپذیرد. تأویلی كه بر شعر نشانی سهراب سپهری نوشتهام مربوط به همان سالهاست و یكی از برداشتها از این شعر. از كسانی كه در این متن بر ایشان تعریضی دارم پیشاپیش پوزش میطلبم.


تأویلی بر شعر نشانی سهراب سپهری


به نام معشوق عاشقان


هست وادی طلب آغاز كار وادی عشق است از آن پس بی كنار


بر سیم وادی است آن از معرفت هست چارم وادی استغنا صفت


هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک


هفتمین وادی «فقر» است و «فنا» بعد از آن راه و روش نبود تو را


زبان عرفان ما زبانی است كهن كه كم و بیش زبانمندان آن با ریزهكاریها و تعریضها و كنایاتش آشنایند. قاموسش بارها نگاشته شده و مفاهیم مجازی تمام واژه‌هایش امروزه فریاد می‌كند تا آن جا كه هر طفل دبستانی آن در اوّلین مرحله و روزهای ابتدای تحصیل میآموزد. حال اگر همین مفاهیم با زبانی متحوّل و دیگرگون-زبانی كه گذشت زمان و ضرورت زمانه در آن تطوّر ایجاد كردهاست- به تعبیر درآید، ناچار زبانمندانی تازه و قاموسی تازه میطلبد.


این مقدّمه را از آن جهت ضروری میدانم كه بر این باورم كه آنچه سهراب سپهری در اشعارش كه به جرأت میتوانم بگویم اكثر اشعارش بیان میكند، همان مفاهیم و یافتههایی است كه سالیان سال، شیفتگان و عاشقان این قوم با بیانی آشنا، ادب ما را سرشار ساخته‌اند. تنها تفاوت در زبان است كه با اندكی تأمّل میتوان آموخت.


كلام سهراب در جای جای آثارش آنچنان عرفانی است كه انتخاب نام یكی یكی از هشت كتاب او نمی‌تواند تصادفی و ناآگاهانه باشد. مدّتهاست در این اندیشهام كه چقدر منطبق است این اسامی به مراحل سیر و سلوك عرفانی كه از دیرباز فصلبندیهایی را به خود اختصاص داده و نامهایی بر خود گزیدهاست. متن آغازین هفت مرحلهی آن را به نظم كشیدهاست. حال از شما تقاضا دارم نه اكنون بل بعدها، در فرصت‌هایی كه خواهید داشت، تأمّلی در اسامی هشت كتاب سهراب سپهری داشته باشید: مرگ رنگ، زندگی خوابها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز و بالاخره ما هیچ ما نگاه. در حال حاضر قصد تفسیر این اسامی را ندارم. باشد در فرصتی دیگر. خواستم سؤالی در ذهن شما عزیزان برانگیخته باشم، سؤالی كه مدّتی است در ذهنم به وجود آمده است.


و امّا برگردیم به اصل مطلب، یعنی شعر نشانی:


بسیار ساده اندیشی است اگر این شعر راكه دارای مفاهیمی والاست در حدّ یك جستوجوی ساده در پی آدرس خانهی دوستی كه لابد آدرسش را گم كردهایم، پایین آوریم و آن را از كسی سؤال كنیم كه صبح ناشتا سیگار میكشد و برای پاسخ دادن به سؤال ما، ته سیگارش را نثار خاك می‌كند و آنگاه حرف‌های گنده‌تر از دهانش می‌زند و آدرسی مشخّص می‌كند كه حتّی پستچیان خبرهی اداره پست هم نخواهند یافت مگر كدش را بخوبی بدانند و اصل مطلب همان كد پستی است كه ساده اندیشان نیافتهاند.


و امّا شعر:


شعر كه با یك سؤال آغاز میشود: «خانهی دوست كجاست؟


سؤال همیشهی تاریخ، سؤال همیشهی انسان كه در فطرت او ریشه دارد، حقیقتجویی كه از صبح ازل در ذهن انسان پدید آمدهاست، از ابتدای فلق: «در فلق بود كه پرسید سوار» و این سؤال اوّلین مرحلهی سیر و سلوك عرفانی یعنی «طلب» است: «هست وادی طلب آغاز كار».


سوار سالك است و كسی است كه پا در ركاب طلب نهاده و جست‌وجو را آغازیده‌است. سؤال آنچنان عظیم و خطیر است كه به شگفتی وامی‌دارد هر چیز، حتّی آسمان را، آسمانی كه بار امانت خداوندی را نیارستهاست و اینك در مقابل سؤال این دیوانه كه قرعهی فال به نامش خوردهاست شگفتزده میشود: «آسمان مكثی كرد». از نظر تصویر ظاهری شعر، مكثآسمان سیاهی پس از صبح كاذب است كه فلق را از بین میبرد و پس آنگه صبح صادق میدمد. سؤال از كیست؟ از رهگذری آگاه، از یك سالك، از یك پیر، یك مرشد، پیری آگاه كه سخنانش شاخههای نورند، پیری كه سیگار بر لب ندارد بلكه آگاهی و شناخت و معرفت بر لب دارد و این معرفت و شناخت را به تاریكی راه میبخشد و راه را روشن میكند. در این جا نكتهای دیگر در عرفان ظاهر میشود و آن «بیپیر به خرابات نرفتن» است. پیر راه را روشن میكند:


«و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:»، مشخّصهی این راه آن سپیداری است كه از دور پیداست. پس سپیدار تابلو اصلی راه است. سپیدار كیست یا چیست؟:


«آب را گل نكنیم/ شاید این آب روان/ میرود پای سپیداری/ تا فروشوید اندوه دلی»، سپیدار انسان است، انسانی آزاده، وارسته، عاشق، اندوهگین. پس سپدار عاشق است و راهی كه سنگ نشانش، انسانی عاشق است، راه عشق است،


«وادی عشق است از آن پس بیكنار». پس راه راه عشق است، همان كه عاشقی در ابتدایش سرگردان ایستادهاست.


«نرسیده به درخت/ كوچهباغی است كه از خواب خدا سبزتر است» راه، راهی دلانگیز، سرسبز و دوستداشتنی است، آنچنان سبز و باطراوت، آنچنان سرزنده و هشیار و پویاو آگاه كه از خواب خدا هشیارتر و آگاهتر. یك تصویر پارادوكسی، «خواب خدا»، خوابی كه محض بیداری، هشیاری و آگاهی است و در این جا میرسیم به وادی معرفت: «بر سیم وادی است آن از معرفت» و معرفت است كه عشق را كامل میكند، عشق راستین به وجود میآید و آسمان پرواز روشن و آبی میشود: «و در آن عشق به اندازهی پرهای صداقت آبی است».


«میروی تا ته آن كوچه/ كه از پشت بلوغ سر به درمیآرد». كوچهباغ معرفت را میپیمایی و عشق را با اخلاص میآرایی تا به بلوغ میرسی، آن سوی بلوغ. بلوغ تكامل است و بینیازی و استغنا: «هست چارم وادی استغنا صفت».


«پس به سمت گل تنهایی میپیچی»، تنهایی، یكتایی كه گل است. گل، مظهر زیبایی كه «اِنّ الله جمیل و یُحبُّ الجمال»، مرحله‌ی تجرّد است و این جاست كه متمایل به سمت گل تنهایی میشوی، یعنی: توحید، «هست پنجم وادی توحید پاك»، توحید پاك، گل تنهایی، وادی پنجم و دو وادی مانده:


«دو قدم مانده به گل»، پیش می‌روی تا نزدیكی، تا دو قدمی گل، تا دو كمان مانده به او، شاید هم كم‌تر: «ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَكانَ قابَ قوسَینَ او اَدنی»:


«بار یابی به محفلی كانجا جبرئیل امین ندارد بار»


«دو قدم مانده به گل/ پای فوّاره‌ی جاوید اساطیر زمین می‌مانی»، آنجا می‌ایستی، توقّف میكنی، همان جا كه اسطوره فوران می كند، اسطورههای زمین، تبلور آرزوهای بشر، در قالب اسطورهها آنجا ایستادهاند و آنقدر زیاد كه فوران میكنند. آرزوهای بشر در طول تاریخ به شكل انسانهایی خارقالعاده، عرفای بزرگ، اسطورهها، همه و همه آن جا ایستادهاند، در حال فوران هستند.


«و تو را ترسی شفّاف فرامی‌گیرد»، ترس، آه، ترس شفّاف، ترس حاصل از آگاهی، حاصل از آنچه می‌بینی با چشم دل، آنچه حس می‌كنی، ترس شفّاف، ترس نه، كه حیرت!حیرتی صعبناك! «پس ششم وادی حیرت صعبناك».


«در صمیمیّت سیّال فضا/ خش‌خشی می شنوی»، در آن فضای پر از صمیمیّت، دوستی، یكرنگی، در آن عالم ملكوتی، همهمهای به گوش میرسد، همهمهی فرشتگان، آری فرشته، «كودكی می‌بینی»، فرشته است، پاك، معصوم، فرشته كودك است، آگاهی ندارد، ذاتاً معصوم است، فطرتاً پاك است، همان است كه هست، كودكی میكند با معصومیّت فرشتگی خود، او «جبرئیل» است، او فرشتهی وحی است كه آنجا مانده، او بار ندارد به حریم یار وارد شود، او كه «حبیبالله» را تا دو قدمی گل، همراهی كردهاست، او همان جا است، پای همان فوّاره، در همان صمیمیّت.


«و از او میپرسی/ خانهی دوست كجاست؟». او میداند خانهی دوست كجاستف نه دیگری چرا كه پس از آن مرحله، دیگری در كار نیست. آنان كه فوران میكنند، نمیدانند زیرا اگر میدانستند، رفته بودند و آنان كه رفتهاند نیستند چون پس از این مرحله رهروی در كار نیست، طالبی نیست، عاشقی نیست و همه هرچه هست معشوق است و دیگر هیچ:


«هفتمین وادی فقر است و فنا بعد از آن راه و روش نبود تو را».


به سراغ من اگر میآیید/ نرم و آهسته بیایید/ مبادا كه ترك بردارد/چینی نازك تنهایی من»





راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-9134725976854285405 2012-09-29T12:17:00.000+03:30 2012-09-29T13:59:09.778+03:30 ترجمه شعر تاریخ از لاریسا شمایلو






























































By: Larissa Shmailo






Date






Good morning, blind date; like Milton's daughters, I will read to you.


Good morning, date from hell; why are you still here? I sent you a Dante with a map.


Good morning, birth date and the day that I'll marry, or die; my biography will read, I was born.


Good morning, date that will live in infamy, or in Queens, which Fitzgerald called land of ashes, preferring East Egg.


Good morning, dried-apple & fig-leaf date that covered my foremother's love, this figured by Usher as a fall.


Good morning, daylight savings time, falling, falling back, taking time from the bottom and cycling it up top.


Good morning, end-of-the-world and rapture date, since dying is a revelation (and a high).


Good morning, time, curving gently beneath my outstretched palms and slipping through my hands.






Persian version of the poem:



از: لاریسا شمایلو
تاریخ






صبح بهخیر، تاریخ کور؛ همانند دختران میلتون، من برای شما میخوانم.


صبح بهخیر، تاریخ دوزخ؛ چرا شما هنوز اینجایید؟ من یک دانته با یک نقشه برایتان فرستادم.


صبح بهخیر، تاریخ تولد و روزی که من ازدواج میکنم یا میمیرم؛ زندگینامهی من آن را میخواند، من زاده شدم


صبح بهخیر، تاریخ که در بدنامی به سر میبری، و یا در کویینز نیویورک، که فیتز جرالد سرزمین خاکستری ، یا بهتر «تخم مرغ شرق» میخواندش..


صبح بهخیر، سیب خشکیده و برگ انجیر تاریخ که پوشش عشق مادربزرگ مادربزرگ من شدی،به هیأت پیشقراول به نام یک هبوط.


صبح بهخیر، روشنایی روز صرفه جویی در زمان، هبوط، هبوط بازگشت، صرف زمان از پایین و دوربازگشت آن تا بالا.


صبح بهخیر پایان جهان و بیخودی تاریخ، چرا که مرگ وحی است (و یک پرواز).


صبح بهخیر، زمان، به آرامی رکوع پایینتر از دستان قنوت من و لغزش از راه همین دستان.








گزاشتار: محمد مستقیمی - راهی

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-4056119065086946463 2012-09-28T17:32:00.001+03:30 2012-09-28T17:32:15.135+03:30 تاسوعا عاشورا در انارک


تاسوعا عاشورا در انارک



راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8527127318037118173 2012-09-28T17:21:00.001+03:30 2012-09-28T17:30:38.227+03:30 نواختن تار درکویر انارک توسط حسین گرجی(سعید)


نواختن تار درکویر انارک توسط حسین گرجی(سعید)



راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-4102414199650168980 2012-09-28T17:17:00.003+03:30 2012-09-28T17:55:15.708+03:30 ننه گل ممد جشن درنجیل


ننه گل ممد جشن درنجیل، انارک 1390



راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-5724928190140796298 2012-09-28T16:51:00.002+03:30 2012-09-28T16:59:52.408+03:30 نخلک


نخلک






راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8721673283922897575 2012-09-28T16:46:00.003+03:30 2012-09-28T16:47:55.889+03:30


انارک







راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-5371628112896375745 2012-09-07T11:25:00.000+04:30 2012-09-07T11:27:51.841+04:30 ویدئوهای چوپانان در آپارات

ویدئوهای چوپانان در آپارات
http://www.aparat.com/name/rahi0098 ویدیو هایی که کانال راهی منتشر کرده است http://www.aparat.com/v/5b7deb3358015a7c5105208ab5722b43312992 Thu,




دشت وسیعی که درختی نکاشتن توش http://www.aparat.com/v/a4d5fad84ee90c1308cc37b52135d5db6153
****************************************


باد شدید همراه با شن که باعث شد ساعت 5 بعد از هوا کاملا تاریک شود. http://www.aparat.com/v/869a7463ba2ba84128dc8b6f21e5cee521662 Mon, 04 Jul 2011 19:49:53



****************************************




کبوتری که قصد فریب صاحبش خودشو را دارد. http://www.aparat.com/v/fbdbfda408198bbfbae637420759f90c21670 Mon, 04 Jul 2011 20:32:20 +0430
****************************************


امامزاده سید جلال الدین دهستان چوپانان واقع در استان اصفهان/ http://www.aparat.com/v/c3205dec2f92509c7370d3509784d3cf22231 Wed, 06 Jul 2011 20:34:19 +0430
****************************************


مراسم هیئت محبین اهل بیت (ع) چوپانان در حسینیه 72 تن دهستان چوپانان واقع در استان اصفهان.مداح :علی فاضلی http://www.aparat.com/v/fa8cdd11992647240408bc1d3c09bc8222240
****************************************


مراسم عزاداری هیئت محبین اهل بیت (ع) دهستان چوپانان http://www.aparat.com/v/fb016f37cbc58b2995b695dd88b4314f178796 Wed, 18 Apr 2012 19:27:58
*****************************************

کفتارکشی
http://www.aparat.com/v/0e46c9990c6daf3876b5166b2bc79fdc25861 Sat, 23
****************************************


این فیلم توفانی است که در روز بیستم فروردین ۱۳۹۰ دهکده چوپانان را چون شب تیره و تار کرد و حتی موجب شکستن چند درخت از جمله درختان خرمای قطور شد. http://www.aparat.com/v/5e5c6be7a4b64ead7fe95a284e013e1830201
****************************************


منظم ترین دهستان خشتی ایران http://www.aparat.com/v/c0c8c5f98f7b646f6dd7213b19e6847532590 Fri, 19
****************************************


نمایی از منظم ترین دهستان خشتی ایران و جهان http://www.aparat.com/v/51d2dd346d01d3af7e7e339965090d84105497 Mon, 16 Jan 2012 18:39:26
****************************************


گلزار شهدای دهستان چوپانان است. دهستان چوپانان موقعیت جغرافیایی:واقع در شرق استان اصفهان چوپانان منظم ترین روستای خشتی ایران و روستای بادگیرها می باشد. http://www.aparat.com/v/27236dd7980e0fd1f15474810d007841105513 Mon, 16 Jan 2012 19:00:55
****************************************


سیل 17 فروردین 1389 در رودخانه فصلی نهو چوپانان http://www.aparat.com/v/60a2baf84055608c3271875894ad20d7106280 Tue, 17 Jan 2012 17:10:56
****************************************


تاسوعا 1390 www.choopanan.ir http://www.aparat.com/v/2e4e7c5b19e2fd70a093578b9d858234115670
****************************************


گلیم جلی یكی از صنایع دستی دهستان چوپانان است . www.chopanan.ir روستای زرومند یكی از روستاهای دهستان چوپانان است كه هنوز در ان گلیم جلی میبافند. پاییز 90 http://www.aparat.com/v/539d314ee94545d822cf4bafd9461494174818 Tue, 13 Mar 2012 15:17:53
****************************************


مراسم فاطمه نجفیان http://www.aparat.com/v/e4078ef6a2918a0c35aff2f376d83d87181660 Sun, 22 Apr
****************************************


سیل 31 فروردین 91 http://www.aparat.com/v/c7a64ae6591beb08c327eec4b6ebfd05194899 Fri, 11 May
****************************************


شعر علی از حاج علی موبد http://www.aparat.com/v/c782048eb64f00186003b143e0e2be40197685 Tue, 15
*****************************************


عروسی جابر پسر حاج حسن کلانتری http://www.aparat.com/v/ed53d1327c76155b685244999387198b299569
****************************************


کاسه بشکن قلی کلانتری - رقص و ترانه محلی - عروسی هادی کلانتری http://www.aparat.com/v/46ed3442c94cae9e74615184ebc3d4ae305739 Thu, 30 Aug 2012 10:15:32
****************************************


عروسی هادیو. 5-6 سال پیش http://www.aparat.com/v/7b3bb576742d59ccb1199a41b6c990fd309064 Sun,
****************************************


طبیعت زیبای عباس آباد چوپونون http://www.aparat.com/v/50e127841e4b758eaa820bd8943be396309795
****************************************

چپول چپول پمبهزن
http://www.aparat.com/v/7cb0580b03e6e7059e0096d1949049dd310570 Tue, 04
*****************************************

حیات وحش عباسآباد
نماهنگ 2 http://www.aparat.com/v/d38b129e66af7f29672cd6f8a6061608310614
*****************************************


چاربیتی خونی بابااکبر http://www.aparat.com/v/b3b134a7031fb37fec3f45c14181b8e2311330 Tue, 04 Sep
****************************************


رقص محلی امیر و مصطفی صغری http://www.aparat.com/v/934e7be152635a9d55a49e96d42d07aa312105
****************************************

تئاتر اورژانس چوپونون
22 بهمن 89 بود فکر کنم http://www.aparat.com/v/4bfe4c3151502d6be22aaea64b25e90c312525 Thu, 06 Sep
*****************************************


بغلی بگیر نوروز 91 سرکویریا http://www.aparat.com/v/c3c643544ee9780b4b960b9b8fd798f7137703 Sat,
****************************************


رقص اصیل چوپونونی ، عباس قلی حاجی در عروسی دکتر مهدی http://www.aparat.com/v/66eb083cb341e95a271e085790ff19f4147466 Thu, 08 Mar 2012 15:33:03
*****************************************

آواز محلی با نی: عباس رستمی(شهربابکی، نوه باقرسیاه)

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-7135552111239826438 2012-08-31T10:42:00.001+04:30 2012-08-31T10:43:17.121+04:30 آدمي و دنياي خيال


آدمي و دنياي خيال




تخيّل ويژگي همه‌ي انسان‌هاست. در برخورد ابتدايي به نظر مي‌رسد كه توان تخيّل در انسان ها متفاوت است در حالي كه چنين نيست آنچه در انسان‌ها متفاوت است توان تخيّل نيست چرا كه انسان هر گاه با منِ دروني خويش درگير است و از منِ بيروني جداست در فضاي خيال به سر مي‌برد. انسان‌ها تنها در شناخت تخيّل خويش متفاوتند و با اين ديدگاه آن ها ميتوان به چند دسته تقسيم كرد:

الف: كساني كه متوجّه تخيّلات خويش نيستند. اين گروه بيشترين افراد بشر را در بر مي‌گيرد يعني عامّهي مردم.

ب: كساني كه در تخيّلات خود به كشفهايي نايل شده با دلايل عقلي به اثبات آن دست ميزنند. اين گروه از انسانها را فيلسوف ميناميم.

ج: كساني كه تخيّلات خود را با دلايل و قوانين علمي اثبات ميكنند. اين گروه دانشمندان هستند.

د: گروهي كه در ساختن تخيّلات خويش مي‌كوشند و آن‌ها را مي‌آفرينند. اين گروه مخترعين هستند.

ه: گروهي كه تخيّلات خويش را توهّم مي‌كنند و واقعيّت مي‌پندارند. اين گروه عرفا هستند و اصطلاحاً مراحل تخيّل خويش را كشف و شهود مينامند.

و: و بالاخره گروهي از انسان‌ها كه تخيّل خود را بدون آن كه به دنياي واقعيّت ببرند به همان شكل به عنوان يك ماده خام به جامعه ارائه ميدهند. اين گروه هنرمندان هستند.

تنها هنرمند است كه در فضاي خيال به سخن درمي‌آيد و كشف خود را به همان صورت خيالي با لوازمي كه در اختيار دارد به شكل‌هاي گوناگون: موسيقي، نقاشي، تنديسگري، شعر و غيره به منصه ظهور مي‌رساند. تخيّل اين گروه ميتواند به عنوان ماده خام در اختيار گروه‌هاي ديگر يعني فلاسفه، دانشمندان، مخترعين و عرفا قرار گيرد. اينان با تأويل خيال هنرمندان به اثيات، آفرينش و شهود مي‌رسند. هنرمندي كه خود به اين مراحل مي‌رسد ديگر هنرمند نيست يا فيلسوف است يا دانشمند يا عارف. تنها با تأويل تخيّل خويش گسترهي تأويل را از ديگر مخاطبين ربوده و آن را به يك مورد محدود ميسازد. اين آفت بزرگترين آفت شعر ما از گذشته تا حال است كه شاعران بايد آن را بخوبي شناخته از آن بپرهيزند.



محمّد مستقيمي (راهي)

مردادماه 1387

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-1477246861294252533 2012-08-31T10:34:00.000+04:30 2012-08-31T10:36:20.260+04:30 ساختار و ماهيّت شعر


ساختار و ماهيّت شعر





قرنهاست كه ذهن منتقدان عرصهي ادبيات درگير است كه تعريف جامعي از شعر ارائه دهند و هنوز كه هنوز است اين توفيق دست نيافتني مي‌نمايد. من بنا ندارم كه به تعريف شعر برسم بلكه بر آن سرم كه به ساختار و ماهيًت آن بپردازم چرا كه روشن شدن اين دو مقوله اگر چه تعريفي از شعر را به عبارت نمي‌آورد امًا ذهن خواننده را به يك شناخت كلًي از آن هدايت مي‌كند.


مبحثي كه مي‌گشايم ديدگاهِ شاعران است؛ چه كلاسيكسرايان و چه نوسرايان. بايد بپذيريم كه قالبها، شعر را نو يا كلاسيك نمي‌كند؛ چه بسيارند شاعراني كه تنها در قالب‌هايِ كلاسيك سروده و مي‌سرايند ولي ديدگاهشان نو است و همچنين كم نيستند شاعراني كه فقط در قالب‌هايِ نو سرودهاند ولي با ديدگاه كلاسيك و گاهي هم ديده شده كه شاعراني در هر دو عرصه قلم زدهاند، با هر دو ديدگاه؛ و شگفت‌انگيز اين كه هستند كساني كه در قالب‌هايِ نو، ديدگاهِ نو و در قالب‌هايِ كلاسيك، ديدگاهِ كلاسيك دارند و حتِّي هستند شاعراني كه تنها در بعضي قالب‌هايِ كلاسيك[مثلِ چهارپاره و مثنوي] ديدگاه نو دارند.نامگذاري نو و كلاسيك تنها به اين دليل است كه اشعار كلاسيك معمولاً ساختاري وارونه دارند و ساختار اشعار نو اغلب طبيعي است و اين هر دو برمي‌گردد به نحوه‌ي‌شكل‌گيري شعر در ذهن شاعر كه آن را تولًد شعر ميناميم.


به طور كلّي تولّدِ شعر دو گونه اتّفاق مي‌افتد: تولّدِ طبيعي و تولّدِ وارونه. تولّدِ طبيعي آن است كه ابتدا انگيزه‌اي، احساسِ شاعر را برميانگيزد؛ شاعر پديدهاي را در خارج منطبق بر احساس خود برميگزيند و با نگاهي هنرمندانه و كشفي شاعرانه به توصيف آن مينشيند؛ يعني در انتها به سراغ زبان و واژگان مي‌رود و شعر متولّد مي‌شود. اين باروري و زايش طبيعي ويژه‌يِ شعر نيست همه‌يِ هنرها چنين است. مخاطب شعر برعكس عمل ميكند. او ابتدا با واژگان و زبان روبرو مي‌شود، بعد از كند و كاو در همنشيني‌ها و جانشيني‌هايِ واژگان به تصويرِ شاعر مي‌رسد و پس از رسيدن به تصوير، به احساسي دست مي‌يابد كه الزاماً با احساسِ شاعر در لحظه‌يِ سرودن يكسان نيست. احساسي شخصي است منطبق با حالات و روحيّات خواننده در زمانِ خواندن؛ آن گاه اين احساس، يك انگيزه در او مي‌زايد، انگيزه‌يِ انديشه؛ نه خود انديشه. من اين ديدگاه را تولّد طبيعي شعر و ديدگاهِ نو مي‌نامم و فرزندِ آن را شعر نو؛ حال در هر قالبي مي‌خواهد باشد. و امّا تولّدِ وارونه: كه آن را ديدگاهِ كلاسيك مي‌نامم به اين دليل كه زاييده‌يِ قالب‌هايِ كلاسيك است. شاعر بدونِ هيچ انگيزه و احساسي، تنها با تصميمِ سرودن به سراغِ واژگان و همنشينيِ آن‌ها مي‌رود و با آگاهي‌هايِ خود جانشيني‌ها را صورت مي‌دهد و به تصوير مي‌رسد كه هميشه هم عيني و ملموس نيست بعد، از تصويرِ آفريدهِ شده‌، انتظارِ احساس دارد و حتّي گاهي اين احساس را بيان ميكند و بيشتر با اين بيان، خواننده را به انديشه برنمي‌انگيزد؛ كه انديشه‌اي را خود به او القاء مي‌كند. اين تولّد دقيقاً برخلافِ جهتِ تولّدِ طبيعي است يعني تولّد وارونه. البتّه گاهي شاعر كلاسيكسرا با اين كه ابتدا به سراغ زبان و واژگان ميرود مشاهده ميشود كه انگار تولد شعر طبيعي است ،دليل آن است كه هنگام درگيري ذهن شاعر با واژگان به يك احساس مي‌رسد و اين انگيزه او را به پديده‌اي هدايت مي‌كند آنگاه با كشفي شاعرانه به توصيف مي‌پردازد يعني در انتها به سراغ زبان مي‌رود كه همان تولّد طبيعي است.


زايش طبيعي شعر در ناخودآگاه اتفّاق مي‌افتد و شاعر حتّي در لحظه توصيف آن چه در خيالش صورت گرفته يعني شكل‌گيري زبان هم به خودآگاه نمي‌رسد مگر اين كه آنچنان درگير ذهنيّت كلاسيك باشد كه در اين لحظه ذهنش متوجّه اطّلاعات شده و توصيفش به بازي‌هاي زباني درمي‌آميزد. اين آرايش كلامي گرچه بيان را زيباتر مي‌كند امّا دو آسيب در بر دارد، نخست اين كه آرايه‌هايي را بر شعر مي‌افزايد كه از ماهيّت شعر نيست و دوم اين كه ذهن را از ناخودآگاه به خودآگاه ميآورد و فضاي ذهني شاعر رها مي‌شود كه اغلب بازگشت به آن اتفّاق نميافتد و اگر بدان بازگردد هم روايت طبيعي را از بين ميبرد و اين همان آسيبهايي است كه ارتباط عمودي را در شعر كلاسيك به ويژه غزل نابود كردهاست.


ذهن شاعر وقتي درگير ناخودآگاه است پرش‌هايي دارد كه حاصل تداعي‌هاست و شاعر بايد مراقبت كند كه هرگاه به خودآگاه بيايد رشته‌ي‌ روايت گسسته خواهد شد و بازگشت به آن معمولاً تداعي و در نتيجه پرش طبيعي ذهن را از دست ميدهد و اين همان عاملي است كه روايت‌هاي ذهنيّت نو را حتّي خطي و گزارشگونه ميسازد. شاعر نبايد در لحظه سرودن درگير نقد كلام خود شود بايد همان را كه در ناخودآگاهش ميگذر به بيان درآورد و اگر خيال دارد كه كلام خود را به آرايهها و بازيهاي زباني بيارايد بايد در بازبيني بعد از سرودن به آن بپردازد گرچه اين زيبايي‌ها چيزي بر ماهيّت شعر نمي‌افزايد.


بعضي برآنند كه شعر چيزي جز كوشش خودآگاه نيست. اين نظريّه مردود است چرا كه خودآگاه و زاييده‌ِ آن حاصل نگرش و اطّلاعات و انديشه است و نتيجه‌ِي آن چيزي جز بيانيه و شعار نيست حتّي اگر به بازي‌هاي زباني آراسته باشد. شعر تنها تفاوتي كه با ديگر هنرها دارد اين است كه با زبان سر و كار دارد مثل موسيقي نيست كه با نت‌ها بيان شود يا نقّاشي كه با رنگ‌ها، و همين ويژگي سبب شده كه آفت القاء انديشه، جايگاه والاي آن را تا حد يك وسيله تنزّل دهد . شعر تا آن جا كه شعر است جهاني است و در جغرافياي يك زبان اسير نمي‌شود يعني شعر اگر شعر باشد به هر زباني قابل ترجمه است بي‌آن كه ذرّه‌اي از ماهيّت آن كاسته شود. به اين دو بيت توجّه كنيد:


گوش مروّتي كو كز ما نظر نپوشد


دست غريق يعني فرياد بيصداييم (بيدل دهلوي)


از ننگ چه گويي كه مرا نام ز ننگ است


وز نام چه پرسي كه مرا ننگ ز نام است (حافظ)


بيت اوّل چون ماهيّت هنري و شعري دارد به هر زباني قابل ترجمه است بي هيچ كمي و كاستي امّا شعر دوم اگر ترجمه شود جز يك شعار چيزي از آن حاصل نمي‌شود . زيبايي‌هاي بيت حافظ تنها بازي زباني است كه حاصل خودآگاه شاعر است و تنها در زبان فارسي زيباست و در جغرافياي همين زبان زنداني است، ولي شعر بيدل چون در ناخودآگاه او شكل گرفته و نقّاشي شده است به هر زباني همين است كه هست.


حال اين پرسش پيش مي‌آيد كه جايگاه اطّلاعات و انديشه و جهان‌بيني كه در خودآگاه شاعر.جاري است كجاست؟ بايد گفت كه اطّلاعات و انديشه و جهان بيني شاعر در ناخودآگاه او تأثير ميگذارد، آن كشف و نگرش شاعرانه كه بدان اشاره شد با تغيير خودآگاه شاعر دگرگون ميشود نگرش به هستي گرچه حاصل خودآگاه انسان است ولي همين نگرش زاويهي ديد او را در نگرش شاعرانه گزينش ميكند و در كشف او دخيل است با اين تفاوت كه شاعر و هر هنرمندي، پس از انگيزه و احساس به تخيّل مي‌رسد و در تخيّل باقي مي‌ماند يعني پس از تخيّل اگر به انديشه رسيد ديگر شاعر و هنرمند نيست بلكه فيلسوف است و كار فيلسوف بيانيه صادر كردن است نه سرودن.


شعر اگر درگير انديشه شد ديگر شعر نيست، شعار است. شعر آفرينش است درست شبيه آفرينش در هستي كجاي آفرينش انديشه القاء شدهاست، اگر نمونهاي از القاء انديشه در آفرينش سراغ داري در آفرينش تو نيز انديشه جايي دارد. آفرينش در هستي انسان را برميانگيزد به انديشيدن. هنرمند هم خداگونه عمل ميكند ، ميآفريند تا مخاطب را به انديشه برانگيزد. جهت بخشيدن به كلام توهين به انديشهي مخاطب است.انديشه را به من مياموز! انديشيدن را بياموز!






محمّد مستقيمي (راهي)


مردادماه 1386

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8253400598211223956 2012-08-31T10:09:00.000+04:30 2012-08-31T10:11:22.186+04:30 دهکده پاک دهکره پاک در کوچه باغ راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3282962903558265534 2012-08-28T14:59:00.001+04:30 2012-08-28T15:00:12.242+04:30 امامزاده (6)





تکفیر از درفش تا قداره






چند روز پیش که چند سطری در تاریخچهی امامزادهی چوپانان نوشتم در این خیال بودم که ننگ کشتن فرزندان پیامبر(ص) را از دامان پدران چوپانانیم بشویم چرا که هر کجا امامزادهای به شهادت رسیده یا پدران من خود او را کشتهاند یا دست کم به فرستادگان خلیفهی توس و بغداد فروختهاند آن روز که آن چند سطر را مینوشتم انتظار نداشتم که برق درفش پدران پینهدوز نیشابوریم را در دست فرزندان دیجیتال چوپانانیم ببینم که دیدم. به یاد پدرم ناصر خسرو افتادم که گفت:


به نیشابور که رسیدیم پایافزارم پاره پاره شده بود به بازار رفتم و آن را به پینهدوزی سپردم تا وصله پینهای کند هنوز در حال چانه زدن بودم که بلوایی در گوشهای از بازار برپا شد پینهدوز درفش در دست بی که برای ما تره خرد کند به آن سو دوید و دقایقی بعد بازگشت در حالی که تکهای گوشت بر درفشش بود. پرسیدم چه بود آن بلوا؟ گفت : یکی از شاگردان ناصر خسرو شعری از او خوانده بود و مردم بر سر او ریختند و او تکه پاره کردند من هم خویش را رساندم و سهم خود برگرفتم تا بهشت بر من بایا شود. پایافزار کهنه برگرفتم و از نیشابور گریختم چرا که آشکار بود در شهری که با شاگرد ناصر خسرو چنین کنند با خودش چه خواهند کرد!


و پانصد سال گوشت تن پدران ناصرخسروی من بر درفش پدران پینهدوز نیشابوریم رفت و پدران ناصرخسرویم پانصد سال صبر کردند و دندان بر جگر گذاشتند و گوشت خویش بر درفش پدران پینهدوز نیشابوریم دیدند تا پس از پانصد سال پدرم شیخ صفیالدین اردبیلی قد برافراشت و در قزوین بر تخت و در اصفهان بر عرش نشست و پدران ناصر خسرویم رخصت یافتند، قداره کشیدند و از خون پدران پینهدوز نیشابوریم آسیابها گرداندند که روی مغول را سپید کردند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !


محمد مستقیمی- راهی

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3879659520434597583 2012-08-28T14:52:00.001+04:30 2012-08-28T14:53:19.514+04:30 امامزاده چوپانان (5)








ادامهی بحث امامزاده






این که گویند اسم اعظم داشت جم افسانه ایست


همت شه داشت بر تخت سلیمانی نشست


این روزها یا ایمیلی دربارهی امامزاده دارم یا تلفنی و کامنتها را هم که خودتان میبینید به این که مطالب را سانسور کنیم قبلاً پاسخ دادم اما خیلیها تقاضا دارند که به آقای امیر افضل پاسخ بدهم. نمیدانم چرا بعضی اینگونه برخورد میکنند. نوشتههای آقای امیر افضل هیچ مغایرتی با نوشتهی من ندارد: من نوشتهام استاد محمدحسین نظریان خوابنما شد، ایشان هم خواب پدربزرگ خود را مشروح نوشته‌اند در حقیقت نوشته‌ی ایشان جزئی از کل است اشکال کار در این است که دوستان متون را درست و دقیق نمی‌خوانند، جوزده شده و با عینک از پیش تنظیم شده سرسری متون را خوانده و مطابق همان جو اولیه یادداشت می‌نویسند اصلاً در این نوشته انکار و اظهار نیست من نمیدانم از کجای نوشتهی من انکار رفتار مرحوم حاجمحمدحسین نظریان برداشت میشود من حتی شخصیت ایشان را ستودهام که شخصی معتقد بوده چون هیچگاه درپی متولیگری امامزاده نبود که میتوانست باشد و پیداست که به دنبال منافع دنیوی نبوده است. شما اهالی دنیای مجازی باید اغلب دانشگاه دیده باشید چرا این قدر سطحی با نوشته‌ها برخورد می‌کنید. هرگز نوشته‌ی من انکار نیست که نوشته‌ی آقای افضل اظهار باشد، کل و جزء است. من حتی مرحوم حسین سلطانی را که شخصاً با ایشان جنگیدهام، گناهکار و مقصر نمیدانم او هم با باورهای خود اقدام کرد و اگر چند صباحی متولی امامزاده شد هرگز سوء نیتی در او نبود و صناری هم سوء استفاده نکرد و چه بسا که از جیب خود هم بسیار هزینه کرده باشد بله همهی این اقدامات در سایهی باورها و اعتقادات این افراد بوده است اما باید بدانیم که هیچ کدام ربطی به تاریخ ندارد تاریخ وقایع و اعمالی است که از انسانها سرزده و باقی مانده است کندوکاو ذهنیات، تخیلات، توهمات و اعتقادات افراد بشر نیست چرا این گونه برخورد میکنید.


نوشتههای آقای افضل تنها برای من غیر منتظره بود، راستش خلاف انتظار من بود مخصوصاً وقتی فهمیدم که ایشان فرزند دوست بسیار عزیزم آقای آقامهدی افضل هستند چون من و آقامهدی از دوستان بسیار نزدیک بوده و هنوز هم گرچه گهگاهی یکدیگر را میبینیم هستیم در همین وبلاگ عکسی از من و او وجود دارد با یادداشت دو فیلسوف جوان او در سالهای 53-54 و بعدها هم از شیفتگان تأتر بود و مینوشت و چقدر هم زیبا مینوشت و اجرا و کارگردانی میکرد حتی یکی از تأترهای او را خودم در نایین دیدم و در این عکس که در وبلاگ هست و مرا به دورانی بسیار دوستداشتنی میبرد ما دربارهی کتاب (تمثیلات) اثر (فتحعلی آخونداف) بحث و گفتگوی فلسفی میکنیم البته نمیدانم چرا بعدها متأسفانه از این قلم زیبا و توانا نوشتهای ندیدم. راستش انتظار نداشتم فرزند چنین انسان فرهیختهای از این دیدگاه به موضوع بنگرد گرچه باز هم همان احترامی را برایش قائلم که برای پدر بزرگوارش چون اهل قلم است راستش آیا لازم بود برای یک مطلب چند سطری وبلاگ درست کنند که احتمالاً در همین یک مطلب میماند و خدا کند که نماند اگر این مطلب را برای من ایمیل کرده بودند درست زیر مطلب خودم درج میکردم تا خوانندگان در یک جا با دو مطلب روبرو باشند من مدت‌هاست به دنبال اطلاعاتم برای تاریخچه‌ی چوپانان، چوپانانی که قرن دوم عمر خود را تازه شروع کرده‌است و مسلم است که اطلاعات تاریخی آن کلاً افواهی است باید از این و آن شنید کسانی که در برابر اینگونه نوشتهها جبههگیری میکنند نگاه محققانه ندارند. موجسوارانی هستند که از آشوب جهل عامه استفاده کرده توفانی میآفرینند تا موجی حرکت کند و بر آن سوار شوند راستش جا خوردم وقتی دیدم فرزند چنین انسان فرهیختهای که در دههی پنجاه آثار فتحعلی آخونداف میخواند و نمایشنامه مینوشت و چهل سال پیش روشنفکر و آگاه بود و قطعاً آقازادهی ایشان دانشگاه دیده هم هستند چنین دیدگاهی داشته باشند که به استناد خواب و رؤیا و تخیل و توهم مستندنویسی کنند اگر این مطلب به عنوان خاطرهای از پدربزرگ یا در داستانی تخیلی بیان شود پذیرفتنی است نه به عنوان یک سند تاریخی آن هم با لحنی جوآفرین که: آقا تو کفر محضی و من حقیقت محض و تنها لحن ایشان است که فرافکنی کرده و بحث و جدال علمی را به انحراف کشانده است و الا در محتوای نوشتههای ما هیچ تضادی وجود ندارد.


و اما یادداشتها با نام و بینام:


گرچه عقیدهای به پاسخگوییهایی اینچنینی ندارم تنها میخواهم تحلیلی داشته باشم که ببینید واقعا بعضی بیتوجهاند و بعضی هم موجسوار:


در میان یادداشتها یادداشتی هست که خطاب به من گفته: اگه مردی هرچه را قبول نداری اعتراف کن!


دوست عزیزی که نمیدانم کیستی و چه میجویی! اگر شما اطلاع دارید که من چه چیز را قبول دارم و چه چیز را قبول ندارم لابد در حضورتان اعتراف کردهام که چنین با اطمینان سخن میگویی، پس جرأت اعتراف دارم شما اگر جرأت دارید فقط نامتان را بنویسید.


یا آن یادداشتی که مدرک تحصیلی مرا به رخ آقای نظریان کشیده بود و ایشان هم بلافاصله جبهه گرفته و باعث شده دیگری آن یادداشت را به من نسبت دهد!!


ببینید! واقعاً نوبر است، همولایتیهای عزیزم! اگر فکر میکنید رفتار من ناآگاهانه و از سر بیفرهنگی است، شما را به خیر و ما را به سلامت! من خیلی خوب میدانم که دانشگاههای ما کارخانههای مدرک سازیند و اگر در ایران کسی چیزی میشود به همت خود است باور کنید هنوز مدرکم را از دانشگاه نگرفتهام تنها در آموزش و پرورش به آن نیاز داشتم آن هم نه به خودش بلکه به نامهی تأیید آن که به همان هم اکتفا کردم، خیر دوستان اینگونه که بعضی گمان میکنند نیست، مشک آن است که خود ببوید نه که عطار بگوید. من آنچه کردهام و میکنم بسیار فراتر از مدرک تحصیلی من است نیاز نیست که در کامنتی ناشناس با چهرهای نقاب زده، پز مدرک تحصیلی بدهم چون پز نیست تنها گوشهای از واقعیت است!


یادداشتی که این نوشته را هجمهی فرهنگی از طرف استکبار جهانی میبیند هم که پیداست داییجان ناپلئون چوپانانی است.


آنان که تهدید میکنند که اگر مطلب را پاک نکنی چه و چه میشود و امامزاده سیدجلالالدین سنگت میکند هم نگران نباشند و برای من دل نسوزانند چون از آن اسقبال میکنم چون اگر سنگ بشوم نیاز نیست آیندگان مجسمهام را بسازند چون آماده است.






ببینید چقدر در گفتهها و نوشتههایمان بیدقت هستیم. بیایید واقعبینتر باشیم، امامزادههایی مثل امامزادهی چوپانان در کشور ما فراوان است و نوشتن تاریخچهی دقیق آنها نه کفر است و نه بیدینی بلکه عین دیانت است که اصل دیانت صداقت است! حقیقت این است که امامزادهی چوپانان مدفن کسی نیست حالا من حقیقت را پوشاندهام و کافرم یا......؟


مطمئن باشید نوشتهی من و صدها نوشته از این دست نه قصد ویرانی امامزده را دارند و نه میتوانند چنین کنند مگر این که این نوشتهها طبق حدس آقای عباس زاهدی سوداگران و یغماگران فرهنگ این مرز و بوم را برانگیزد و در جستوجوی آن سپر و شمشیر کذا ،آن را ویران کنند ببینید ! کجا ایستادهایم؟ در جایگاه کسی که نگران است : نکند عامه از جهل بیرون بیایند و به آگاهی برسند! این جایگاه را دوست دارید؟


محمد مستقیمی- راهی

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-4053082000313059523 2012-08-28T14:47:00.002+04:30 2012-08-28T14:48:34.074+04:30 امامزاده چوپانان (4)





ادامهی بحث امامزاده






بینام


همشهريان عزيز و محترم سلام ضمن ارزوی توفيقات همگی بايد بدور از هر گونه تعصبات نا به جاونابخردانه از مراتب روشنگری جناب اقای مستقيمی تقدير و تشکر نمايم زيرا اولا سخن و نقل قول کسانيکه به صحنه های تاريخی نزديکترند مستند تر و واقع گرايانه تر است لذا مطالب نقل قول شده از جناب مرحوم شیخ مستقيمی توسط فرزند فرزانه ايشان جای ترديد نيست ثانيا کسانيکه منکر واقعيت هستند بهتر است تاريخ و نوشتهای مستند وگواه بر وجود بنيان امام زاده در اين مکان را ارائه نمايند لذا به کليه عزيزانی که با زبان تهديد وهتاکی بخواهند تاريخ و خرافات را تحريف نمايند توصيه ميشود از منطق عقل به جای اينگونه عبارات ناسزا بهره گيرند






عبدالرحیم نظریان


همان تور که گفتی شما فرزند شیخ شل هستی و از زمانی که من به خاطر می آورم پدر شما با عصا تا لب جوی آب می توانست بیاید و تمام عمرش هم تا پای کوه و امامزاده نرفته و عقل و شعور انسان گواهی می دهد که آتش چپق که در خود چپق است از مسافت دور هم دیده نمی شود و پدر شما از کجا آگاهی داشتند که نور آتش چپق است و اگر چنین بود آن زمان پدر من را آگاه می کردند که این نور چپق است و پدر من ساخت امامزاده را شروع کرد و تمام اهالی چوپانان در ساخت آن کمک کردند و پس شما لازم نیست پس از سالها برای مردم چوپانان چنین مهملاتی بنوسید.آنهایی که عقیده دارند به این سخنان توجهی ندارند و آنهایی هم که عقیده ندارند از قبل نداشتند. از طرف فرزند مرحوم حاج محمد حسین نظریان.






امیر


جناب آقای مستقیمی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ که خدایش بیامرزد پرسیدی ؟ که پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین که خدایش رحمت کند نپرسیدی که مدعی بود ؟ولی من پرسیدم که پدر بزرگم بود. ( لطفا بقیه مطالب را در سایت امامزاده مطالعه فرمایید) www.aghajalaledin.blogfa.com


آدرس اینترنتی










بینام


منفقط اين را از چوپانان ميدانم كه هم حسينيه اش زمين غصبي و به زور گرفته شده است و امام زاده ان هم كه هيچ پايه و اساس وبنيادي ندارد






يك جوان 18 ساله


من كه در ان زمان نبودم كه نور چپق ببينم.و من خودم با تمام خرافات مخالفم. اما اما ، يادم هست در كودكي روي تخت ننم خوابيده بودم شب تابستاني نگاهم به اسمان بود نوري سبز ديدم و به ننم گفتم كه نوري سبز ديدم او سريع من را در اغوش كشيد و گفت سوره قل هو الله را بخون تو نور اقا را ديدي.






سلطان


من هم مطلب اقای مستقیمی و هم مطلب اقای امیر را خواندم و دیدم که هر دو یک حرف را زده اند هر دو گفته اند که این امامزاده از قبل نبوده و در یک زمانی استاد محمد حسین انرا ساخته است ایا شما غیر از این چیزی برداشت کردید






جان نثاری از دیار کویر


جناب اقای محمد مستقیمی فرزند شیخ شل تا زمانی که ما یاد داریم نه اربابان چوپانان ونه فرزندان انها هیچکدام درمسجد برای نماز جماعت شرکت نمیکردند که زمین ان غصبی نبود واقایی که ادعا میکنید زمین حسینیه غصبی است این زمین توسط بنیاد مسکن برای این امر درنظر گرفته شده واگه هم مشکلی داشته باشه خود مسئولان جوابگو هستن نه مردم و ساختمان ان هم توسط قشرهای زحمتکش چوپانان وفرزندان انها باهمت وتلاش خود وسایر مردم بنا شده وبه اینجا رسیده وبه جناب راهی توصیه میکنم این مطالبی که درمورد امامزاده نوشتی هرچه زودتر پاک کنی تا یه درد بی درمون نگرفتی وهمه مردم چوپانان وخصوصا بزرگان وریش سفیدان ان معجزه امامزاده رو دیدن وبهمین امامزاده ی بقول شما بی نام ونشان اعتقاد ویقین دارن نام چوپانان هم بوسیله کرامات همین امامزاده سربلند است.






بینام


اقاي عبدالرحيم نظريان ايا شما بيوگرافي خود و پدرتان را كامل ميگوييدكه چكار ميكرديد و چقدر سواد داريد و پدرتان كه بوده است واما در مورد استاد ارجمند جناب مستقيمي بايد عرض كنم كه ايشان داراي مدرك فوق ليسانس ادبيات از دانشگاه اصفهان هستند و مولف چندين كتاب و اثر هستند وپدر ايشان هم كه از اربابان بزرگ وبنام چوپانان هستند كه شخصيت بزرگ و سواد اين مرد بزگ بر هيچ كس پوشيده نيست حالا شما چه؟










عبدالرحیم نظریان


آقای بی نام و نشان که فکر می کنید سواد عقل و شعور می آورد اگر مدرک و اطلاعات تحصیلی من را نیاز دارید من مهندس پرواز هستم و مدرکم برای به قبول رساندن نظرات پوچ و واهی و تحمیل به مردم استفاده نکرده ام و به اعتقادات مردم شریف چوپانان و هر کسی احترام می گذارم و اجازه توهین نمی دهم و آقای محمد مستقیمی از دوستان قدیمی و همبازی های دوران کودکی من می باشد و همیشه هم به او احترام می گذاشتم و انتظار نداشتم بدون مشورت با مردم چوپانان و مخصوصا بزرگان و ریش سفیدان چنین مطالبی را در سایت قرار دهد و احتیاجی به توضیحات شما در باره آقای مستقیمی هم نبود و اگر سواد پدر من مهم است کمتر از سواد پدر آقای مستقیمی هم نبوده است و می توانید در باره ی پدر من از بزرگان و ریش سفیدان چوپانان بپرسید چون من بگویم تعریف از خود می باشد. و بهتر بود شهامت معرفی خود را داشتید ؟!










بینام


آقای مستقمی چرا بی نام و نشان پوز مدارک تحصیلی و نویسنده بودن خود را میدهید.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!





بینام


عموجان لطفا بی خیال مطلب امامزاده شوید و مطلب را بایگانی کنید. بر فرض کسی هم اونجا مدفون نباشد در جایی خوانده ام که اگر کسی قبر امام یا امامزاده ای را به صورت قبرنما در اورد وانجا را زیارت کندهمانندکسی است که قبر واقعی ان امام یا امامزاده را زیارت کرده باشد.





کمال


آقای مستقیمی 40 سال این مطلب را توی دلت نگه داشتی ، میمردی 40 سال دیگه هم نگه می داشتی ؟ آدم ها دارن به همدیگه توهین می کنند و این چیزی نیست که تو دلت بخواهد . سفره امامزاده را جمع کن ، خیلی هم اگه تنت می خاره نظر ها را فیلتر کن.






بینام


اقای کمال عقیده ورای هرکس محترمه اقای مستقیمی هم موضوعی را که از گذشتگان شنیده اند بازگو کرده اند شاید خود من هم مخالف این مطلب باشم اما دلیل نمی شود به اقای مستقیمی توهین کنم ایمیلش هست می توانم باش صحبت کنم یا به صورت محترمانه ازش خواهش کنم که موضوع را بایگانی کنه واقای مستقیمی هم فردی تحصیل کرده هستند حتما اگر نظرات به صورت محترمانه به ایشان منتقل شود حتما ترتیب اثر می دهند.





50ساله بچه چوپنون


سلام بر كليه دوستان:اگر جمع بندي كنيم نظرات را متوجه خواهيم شد اين امامزاده براساس خواب ورويا واعتقادات بنا شده و از قديم هم ما همين را شنيديم از بزرگان كه شخصي خوابي ديده(حاج مدحسين خدابيامرز) كه محل منظور را بنايي بسازد و هزينه اين عمل در زير لوهردي است كه كنار امامزاده هست.نظر همه سالمندان هم همين بود.يه زماني يك سپاهي دانش روي همان سنگ نشسته بود كه من بهش گفتم قضيه را.حالا چرا خون خودتونو كثيف مي كنيد و گريه مي كنيد بر مزاري كه توش خاليه.اگه از وارثان امامان بود پس كو شجره نامه اش؟ حالا هم كه مردم اعتقاد پيدا كردند ديگه اين حرفها معني نداره فقط كدورت و كدورت حاصل اونه.خواهش ميكنم اين بحث را تمام كنيد رحمت بر امواتتان .بروح امواتتان تمام كنيد.بر محمد وال محمد صلوات.






محمد علي .ف


سلام بر همه دوستان و همشهريان گل.من هم با نظر 50ساله بچه چوپنون موافقم.






یه دوست


خدا تو را لعنت کند که چنین فتنه ای عظیم به پا کردی.






s a r a


salaam aghaye mostaghimi dorood bar shomaa be khatere inke az tohin baki nadari ! chera bazi be jaye esbate harfeshan tohin mikonand! ya az haghighat farar! tarikh por ast az in mardome avame { be khatere adab chizi nemigam ke kasi narahat beshe} vali vaghean tafakore enteghadi ra sai konim ma mardome choopanan yad begirim!






{{ آسمان }}


تمام عقب ماندگی های ما انسان ها به خاطره جهل ما است! یکی از منابعِ شناخت اسلام عقل انسان است، ما نگران حرف هایِ انسان هایی که عقلشان پرورده نشده است نیستیم! انسان برای پیشرفت جامعه ای که در آن زندگی می کند ، چاره ای جز پرورش عقل ، داشتن تفکر انتقادی و برخورد کردن با مسائل از روی منطق ندارد . انسان هایی که رفتاری غیر عقلایی و غیر منطقی دارند ، همیشه از رفتارشان در طولِ تاریخ سو استفاده شده است و چاره ای از سکون ورکود نخواهند داشت و تمام بدبختی ما همین است. در یک جامعه ی پویا و زنده و شاداب ، انتفاد سازنده ، احترام به هم نوع و محبت ، همکاری ، همدلی ، صمیمیت وجود دارد . سعی کنیم با رفتارمان به دنبالِ چنین جامعه ای باشیم (( با کمی تفکر))






س ر و ش


من حاضرم برای روشن شدن حقیقت بمیرم! حقیقت جویی جزیی از تعریف انسان و انسانیت است!






فاطی


من نمی دونم امامزاده چی کار کرده که می خواین ردش کنین؟!






س ر و ش


گناه داره آدم توی جامعه ی خودش شبهاتی را مطرح کنه که مردم توش بمونن! و بعضی با تعمیم( خدایی نکرده ) این شبهات را به مسائل دیگه بسط بدن!






س ر و ش


گناه داره آدم توی جامعه ی خودش شبهاتی را مطرح کنه که مردم توش بمونن! و بعضی با تعمیم( خدایی نکرده ) این شبهات را به مسائل دیگه بسط بدن!





دنباله در پست بعدی

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3609580805279327665 2012-08-28T14:31:00.002+04:30 2012-08-28T14:38:37.641+04:30 امامزاده چوپانان (3)





نظرات وبلاگ امامزاده سیدجلالالدین






تاریخچه امامزاده - 6 نظر






نویسنده: علینقی جلال


یکشنبه 25 مهر1389 ساعت: 20:8


امیر جان دست شما درد نکنه ..اجر شما و پدربزرگ مرحومتون با جد سادات .






ادامه در پست بعدی روی چوپانان از گذشته تا حال در قسمت موضوعات وبلاگ کلیک کنید صفحه2


صفحه 2


دنبالهمطالب امامزاده دوستان از آنجا که این فتوبلاگ است مطالب زیادی در هر پست جای نمیگیرد آن را دنیالب کنید. متشکرم:


نویسنده: علیرضا


دوشنبه 26 مهر1389 ساعت: 8:6


بسیار عالی بود.


نویسنده: تقريبا 9 ساله نديدمش.!!!!


دوشنبه 26 مهر1389 ساعت: 12:40


من 18 سالمه.ويادم مياد تابستون هنوز كوچه ها خاكي بود.اومده بوديم چوپونون من شب بر روي تخت خواب بزرگي كه ننم تو ي حياطش داشت با ننم و خونواده خوابيده بوديم .من هم نگاهم به ستاره هاي اسمان افتاد خيلي برام جالب بود اون زمان اين قدر ستاره تو اسمون بود.بعد من هي اشاره ميكردم به ستاره ها ننم مي گفت اين كار را نكن روي دستت (از اين دونه ها ميزنه)حالا اسمش يادم نيست.خلاصه گفتم باشه همين طور كه نگاه مي كردم يك دفعه نوري سبز مانند مثل توده اي ابر مانند با سرعت رد شد (حياب كن از طرف دشت به طرف كوه امامزاده)بعد من اينا رابراي ننم گفتم گفت اقا سيدجلال الدين بوده.من برام جالب شد و از چن تن ديگه هم پرسيدم همه همين را گفتند.بعد از اون سال متاسفانه هنوز نديدم و هر شب اگر چوپنون باشم به اسمون چوپنون نگاه مي كنم و منتظرشم و از معجزه و درخواست هايي كه داشتم نمي تونم براتون بگم.اما پدرم داستان هاي جالب از قديميا داره براتون حتما ارسال خواهم كرد.


هر سال محرم در استان اقا امامزاده سيد جلال الدين براي سالار شهيدان سينه ميزنم.






خیلی ممنون که گوشه ای از کرامات آقا سید جلال الدین را گفتید با تشکر


نویسنده: تقريبا 9 ساله نديدمش.!!!!


سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 1:42


اون جمله اخريو را يادم رفت بنويسم .ولي خودت زحمتشو كشيدي


نویسنده: امیر


سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 2:6


ببخشید جناب ((تقریبا 9 ساله ندیدمش )) اون جمله آخر را برای تشکر از شما بود سو تفاهم نشه


نویسنده: صادق


سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 23:12


چطور شده تو اين چند روزي مطالبتو مي نويسي و وبلاگ ميسازي؟قبلا كجا بودي جوون؟نظر شما


نام شما:


پست الکترونيک:


وب سايت:






نظر بصورت خصوصی برای نویسنده وبلاگ ارسال شود


مشخصات شما حفظ شود [حذف مشخصات]






نظرات سایت چوپانان






memol چهارشنبه، 28 مهر 1389 - 23:0


کمال تشکر واقعا جای تفکر داره ما کجا و استاد محمد حسین [نظریان] کجا






چهارشنبه، 28 مهر 1389 - 21:44


کسی از اقا نجفی قوچانی تعريف ميکرد که کفش جلو پايش جفت ميشود و چه و چه کسی انجا بود و گفت من از خودش پرسيدم او خودش گفت که اين حرفها صحت ندارد شخص اولی گفت که خودش غلط کرده من بهتر ميدانم يا خودش؟؟؟؟؟؟






سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:33


در نيابد حال پخته هيچ خام پس سخن کوتاه بايد والسلام






حسين سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:32


به گمان من اگر داستان اين امامزاده را ادامه دهيم کم کم از خانه خدا هم استغفراله قديس تر ميشود و مردم ايران به جای ديدن خانه خدا به چوپانان ايند ونذر و نياز کنند ودخيل ببندند






محمد سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:29


انان که ندانند وندانند که ندانند در جهل مرکب ابد دهر بمانند اين شعر بر ميگردد به زمان کنونی مردم خرافاتی چوپانان که با هيچی هيچی اين امازاده کذايی را بهش تقدس دادند و من ميترسم که تقدسش را از حرم امام رضا هم بيشتر کنند و ملت به جای زيارت امام رضا به زيارت سيد جلال بيايند و تو را خدا اين کارو نکنيد خوب نيست چون چوپانان وسعت و گنجايش مشهد را ندارد و مردم چوپانان گناه هستند






ذبیح سه شنبه، 27 مهر 1389 - 12:36


خدا قوت امیر خان، عکسای خوبی از امامزاده دارم، ایمیل بده بفرستم برات، جای عکسای قدیمی و جدید خالیه تو وبلاگت






علیرضا سه شنبه، 27 مهر 1389 - 1:43


امیر آقا خیلی عالی بود.ممنون ما منتظر بقیه کار هستیم.تا چشم فتنه رو در نیاوردی ول نکن.






امير سه شنبه، 27 مهر 1389 - 1:10


سلام جناب آقای دکتر . يه وبلاگ هم به نام تاريخچه چوپانان ساختم به نام choopananhistory.blogfa.com باز هم از شما متشکرم






دوشنبه، 26 مهر 1389 - 21:38


اين امامزاده از پايه واساس بی بنيان است وتمام حرف ها وسخنان راجب ان دروغ محض است






امير دوشنبه، 26 مهر 1389 - 14:6


از تمام دوستان که لطف کردند نظر دادند کمال تشکر را دارم خيلی ممنون ايشالاه از کرامات آقا سيد جلال الدين برايم بفرستيد تا در وبلاگ امامزاده درج کنم قبلا کمال تشکر را دارم






يونس دوشنبه، 26 مهر 1389 - 11:15


عموزاده عزيزم اميرقاسم خان دمت گرم بازم خودت دستت درد نكنه گل كاشتي






یکشنبه، 25 مهر 1389 - 23:27


امیر آقا سلام با تشکر فراوان از بابت مطالبی که نوشته اید امید واریم آقای مستقیمی مطالعه و تاریخ امامزاده را بیاد بیارند.






غزل یکشنبه، 25 مهر 1389 - 21:23


سلام اميراقا خسته نباشيد دستتون درد نکنه






مدیر سایت یکشنبه، 25 مهر 1389 - 20:32


با پوزش از اینکه لینک کار نمیکرد، آنرا درست کردم حالا کار میکند.






علینقی جلال یکشنبه، 25 مهر 1389 - 19:19


امیر آقا عقاید شما و گذشتگان با ارزش و قابل احترامه . دستتون درد نکنه ... به دوستان دیگر هم توصیه میکنم ما مباحث جدی تر راجع به زنده های چوپانان داریم از جمله مشکلات اجتماعی ، فرهنگی و معیشتی تا به مشکلات ااعتقادی برسیم راه زیادی داریم . اعتقادات هر کسی محترم و ارزشمنده و صلاح نیست برداشت های شخصی را به جمع تعمیم بدیم و منتظر نتیجه گیری باشیم . در اعتقادات ما هدف اصلی خداوند است و کانون توجهی لازم دارد حال اینکه گاهی یک حسینیه یا یک مزار یا یک محل خلوت دیگری میتواند بهانه خوبی برای نزدیک شدن به خدا باشد قابل تامل است آرامشی که در امامزاده سید جلال الدین حکم فرماست محل دنجی برای بیان درد دلهای نیازمندان با خداست . شاید آنانکه کمتر نیازی در زندگی احساس میکنند و همه داشته ها را متعلق به تلاش خودشان میدانند لزومی بر حضور به چنین خلوتهایی را احساس نکنند ... ولی به هر حال برای ما محل امنی است برای دیدار با معبود .... مقصود من از کعبه و بت خانه توئی تو معبود توئی ، کعبه و بت خانه بهــــانه






یکشنبه، 25 مهر 1389 - 18:59


آقای مالکی سايت امامزاده باز نميشه






دوست یکشنبه، 25 مهر 1389 - 15:59


ایول امیر آقا گل کاشتی دمت گرم!!!





نظرات این وبلگ






چوپانانی






اقای مستقیمی اگه مردی به همه ی آنچیز هایی که ایمان نداری اعتراف کن






سرو






بی ایمان تر از تو کسی نبود که در باره امامزاده اظهار نظر کند ( مردم چوپانان می دانند که تو لا مذهبی دلیلی برای گفتن نبود)






علی


زود تاریخچه امامزاده تا پاک کن تا یه مثقال آبرویی که تا حالا جمع کردی از دست ندی






بینام


نفهم تو كه سرت نميشه لااقل از 4 تا بزگتر بپرس بعد تاريخچه بنويس

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-9105253506289671589 2012-08-28T14:25:00.000+04:30 2012-08-28T14:29:29.750+04:30 امامزاده چوپانان (2)





نوشتهی آقای امیر افضل


امامزاده سید جلال الدین


وبلاگ آستان امامزاده آقا سید جلال الدین واقع در دهستان چوپانان


تاریخچه امامزاده






جناب آقای مستقیمی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ که خدایش بیامرزد پرسیدی ؟ که پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین که خدایش رحمت کند نپرسیدی که مدعی بود ؟ولی من پرسیدم که پدر بزرگم بود.


استاد محمد حسین { تولد 1277 ، وفات 1370}گفت : پنجاه ساله بودم که چند شب موقع آبیاری در دشت چوپانان { او همراه با بنایی ، کشاورزی هم می کرد } نور سبزی را می دیدم که از طرف کوه اره دره ای می آمد و در محل فعلی امامزاده لحظه ای توقف کرده و دوباره از همان راهی که آمده بود باز می گشت . شدت نور از چراغ باد { فانوس } پر نور تر بود { چراغ طوری } .


استاد محمد حسین دستی به پیشانی چروکیده اش کشید و ادامه داد : شبی در خواب دیدم سیدی نورانی بر بالینم آمد و فرمود : یکی از فرزندان من در این محل مدفون است ، از شما می خواهم برایش زیارتگاهی بنا کنی و رفت .


چند شب بعد که بطور کلی فراموش کرده بودم، دوباره این خواب تکرار شد ، این بار آقا با تحکم بیشتر از من خواست ساختن زیارتگاه را هر چه زود تر شروع کنم .


فردای آن روز خوابم را با اطرافیانم در میان گذاشتم ، هر کسی حرفی زد . شاید یک ماه بعد دوباره آقا را در خواب و بیداری زیارت کردم ، ایشان محل دقیق را نشانی دادند و فرمودند اگر شک داری هفت متر بکن {حفاری کن } تا به جسد فرزندم برسی و اگر نگران هزینه اش هستی شمشیر و زره اش را پیدا خواهی کرد ، بفروش و هزینه کن . گفتم چگونه بسازم و با چه نامی ؟ (( ساختمان به همین شکلی که ساختم به نظرم آمد )) فرمود : به همین شکل که می بینی به نام سید جلال الدین


صبح آنروز با فرزندانم محمود ، محمد علی و محترم شروع به کار کردیم.


امیر : کسی هم به شما کمک کرد ؟


استاد محمد حسین : در حالی که قطره اشکی صورت چروکیده اش را نوازش میکرد گفت : عده ای ناباورانه با این موضوع بر خورد کردند ، خیلی ها هم قبول داشتند .


یکروز که برای نهار به خانه بر میگشتیم در خیابان عبدالرحیم محمد(رحیمی) با تمسخر گفت : استاد محمد حسین امامزاده لوهوردی{سنگ بزرگ} را ساختی ؟{ از آن رو این اصطلاح را بکار برد که در آنجا چندین سنگ بزرگ وجود داشت }


دقیقه ای نگذشته بود که از دل درد شدیدی به خاک افتاد . لحظه ای به خود آمد توبه کرد و از من خواست از سید جلال الدین بخواهم او را ببخشد . ایشان شفا پیدا کرد . و کمک قابل توجهی به امامزاده کرد.


سخن فراوان است ، همه آنانکه اعتقادکی به آقا سید جلال الدین دارند ، کرامات فراوانی از این بزرگوار دیده اند .


استاد محمد حسین چهار سال بعد از ساختمان زیارتگاه ، در راس گروهی عازم عراق و عربستان شد و زیارت چهارده معصوم را به کمال رساند . در سن 90 سالگی آقا را به خواب دید که از او خواسته شده بود سقف دوم را که چند سال قبل دیوار هایش را به همت آقای سلطانی پای کار آورده بودند ، بزند که این مهم را انجام داد و چهار سال بعد در خلد برین یزد آرام گرفت . روحش شاد.


جناب آقای مستقیمی از شیخ پرسیدی و از سلطانی که خدایشان رحمت کند. من از هیچکدام که قد و قواره آن را نداشتم .


من از کاووس پرسیدم او گفت : پسر بچه ی کنجکاو و شیطانی بودم ، به چشم خود دیدم آقایانیکه {خدایشان بیامرزد } در داخل امامزاده دست روی قرآن گذاشتند و قسم یاد کردند و چند روز بعد در یک سانحه بسیار نادر و بسیار تاسف انگیز کشته شدند. آهی کشید و ادامه داد: سالها بعد که متولی امامزاده بودم روزی استاد حسن قربون به امامزاده آمد و بعد از زیارت به من پیشنهاد کرد چند روزی در امامزاده بنایی کند و حدود پنج هزار تومان برآورد هزینه کرد . که من گفتم : امامزاده ریا لی پول ندارد . استاد حسن گفت : مبلغی که به مزد من مربوط می شود . صبر میکنم ، صد هزار مرتبه شکر زن و بچه ی گرسنه ای در خانه ندارم . ولی من زیر بار قرض نرفتم و از امامزاده بیرون آمدیم . دقایقی بعد در خیابان با آقای حسین ضیایی برخورد کردم که گفت : کاووس کجایی که چند روزه میخواهم ببینمت ، پنج هزار تومان نذر امامزاده ، چند روزه تو جیب منه ، که موهای بدنم راست شد .


جناب آقای مستقیمی از شیخ پرسیدی و از سلطانی که هر دو به رحمت ایزدی پیوسته اند. من از کاووس پرسیدم و از حاج حسن حلوانی که حی و حاضر اند که خدا وا لدینشان را بیامرزد.


حاج حسن حلوانی را در امامزاده ملاقات کردم در حالیکه حالت عجیبی در چشمانش پرسه میزد گفت : من قبولش دارم خیلی هم قبولش دارم یک فرقونو دارم که صدقه سریت ماهی پانصد تومان بهم میده حقوق بازنشتگی هم دارم خدا را شکر نیاز مالی ندارم ، ته مانده ی عمرم را تمام قد در خدمتش ایستادم ، من دیدمش من سید را چندین بار در خواب دیدم ، کار هم برایم کرده ، زمانی برای یک کاری مستاصل شده بودم به هر دری میزدم نمی شد . دست به دامن آقا شدم . خواب دیدم در صحن امامزاده با جمعیت زیادی ایستاده ایم . آقا سید جلال الدین در آستانه8 درب امامزاده ایستاده سخنرا نی می کرد . در پایان سخنرا نی فرمود : هر کس کاری دارد نزد من بیاید ، جمعیت هجوم بردند ، آقا فرمود : اول آن آقا بیاید و اشاره به من کرد ، فردای آنروز به شکل معجزه آسایی مشکلم حل شد. و با دستش قطره اشکی که روی گونه اش سریده بود پاک کرد .


قبلا از تمام کسانی که در این گفتار به اسامیشان استناد کردم پوزش می طلبم.


فرجام سخن : هم اکنون به حول و قوه ا لهی امامزاده چشم و چراغ چوپانان است . که اگر نبود ، اگر مسجد جامع با آن عظمت نبود ، که اگر حسینیه با آن وسعت نبود و اگر گلزار شهدایمان نبود ، پس به چه می نازیدیم ، در این الماس تراشیده ی کویر . من نمی دانم ، اگر می دانی بگو


اگر از کرامات امامزاده سید جلال الدین سراغ دارید به ما اطلاع دهید تا در این وبلاگ درج شود


e-maile: echoopanan@yahoo.com


نوشته شده توسط امیر(نوه حاج محمد حسین نظریان) در یکشنبه 25 مهر1389 | 6 نظر






آقای عباس زاهدی در پاسخ به مطالبی که در سایت امام‌زاده‌ی چوپانان درج شده بود این مطلب را ارسال داشته‌اند که عیناً آن را پست میکنم:






جناب آقای مستقیمی



(خواهشمندم مطلب زیر را در ارتباط با تاریخچه بنای امامزاده چوپانان در سایت خود درج فرمائید . از زحمتی که در مورد این سایت و اداره ان تقبل فرموده اید بی نهایت سپاسگزارم و از خداوند توفیق جناب عالی را ارزومندم)



خویشاوند و همشهری عزیز



من خود اهل و زاده چوپانان هستم و امروز که 65 سال از عمرم سپری گردید هم مرحوم شیخ و هم مرحوم حاج محمد حسین را دیده و از نزدیک هر دو انها را میشناختم و با هر دو نسبت فامیلی اندکی داشتم ، راجع به امامزاده چوپانان مطلبی از قول اقای مستقیمی دوست عزیزم در سایت چوپانان درج گردید بود و در پاسخ جناب عالی با کمال تاسف جوابیه ای مرقوم فرمودید به نظرم می اید نوشتن این مطالب باعث خواهد گردید مختصر ساختمانی که با زحمت عده کثیری که اکثرا جماعت راننده و قشر زحمت کش جامعه هستند در معرض خطر تخریب قرار گیرد.


نوشته اید آن جناب امامزاده محل دفن شمشیر و زره خود را به مرحوم حاج محمد حسین نشان داده است بنده هیچ گاه شمشیر و زره مزبور را نزد حاج محمد حسین که ندیده ام و یحتمل هنوز بایستی در همان محل مدفون باشد.


احتمال نمیدهید که افراد زرنگ و جستجو گر زیر خاکی دست به حفاری در زیر این بنای خشت و گلی بزنند و اصل و اساس آن را تخریب نمایند و این جواهر گرانبها پس از چند صباح از موزه لندن سر در اورد !!!!!؟


اخر فرزند عزیز بهتر است تعصب بیخود به خرج ندهید . خدا بیامرزد پدر بزرگت را که حداقل خدمتی که کرد و در نزد خدا ماجور خواهد افتاد سر پناه و زائر سرایی بود که باعث و بانی ان گردید و تا ابد نیز امرزش برای خود خرید دیگر نیازی به خرافه پروری و اینگونه احادیث از قول کسانی که امروز اسیر خاکند نیست و این صحبتها باعث سست شدن ایمان و اعتقاد انسان نیز خواهد شد و استغفر الله به مغز انسان خطور خواهد کرد که ممکن است شجره نامه ها و اثار معتبری که مبین وجود امامزاده های بر حق موجود در مملکت نیز هست شاید اینگونه بوده باشد و بیان اینگونه مطالب برای افرادی که سنی دارند و هنوز به لطف خداوند در روستای چوپانان در قید حیات هستند و حاج محمد حسن و احداث بنای امامزاده را از ابتدا به خاطر دارند زیاد جذاب و جالب نخواهد بود
در هر حال اینجانب اعتقاد معتقدین را میستایم زیرا حداقل نفع ان پولی است که به صندوق ان ریخته میشود و باعث توسعه ان و ابادانی بنا خواهد گردید و مسافرینی که به این روستا میایند دمی زیر سایه ان خواهند ارمید و کمکی نیز خواهند کرد و ثواب همین امد و رفت ها برای حاج محمد حسین کافی خواهد بود و دیگر نیازی به خرافه پروری نیست


و اما مطلب بعد :


مرقوم فرموده اید که مسجد جامع چوپانان از طفیل امامزاده ساخته شده


این یک گناه بزرگ و بی انصافی تمام است ، بنای مسجد جامع توسط مالکین اولیه چوپانان که همگی محمد نام بوده اند صورت گرفت و خداوند روح همه انها را شاد گرداند که حتی حاضر نشدند نام این مسجد را محمدی یا محمدیه بگذارند که مبادا تظاهر شده باشد و بنای این مسجد سالها قبل از احداث امامزاده بوده و ارتباطی به یکدیگر ندارد


آن مرحومین اهل اسم و رسم و تظاهر نبودند و مسجد را ساختند و نامش را جامع گذاردند


نه مثل مردم امروز که با نصب دو متر کاشی نام خود را بر ان حک مینمایند تا برای خود اسم و رسمی دست و پا کنند


فرزندم امیدوارم از خواندن این مطالب دلگیر نشوی


من شما را فرزند خطاب کردم زیرا از طرف مادر با شما قرابت سببی دارم و خیر و صلاح شما را میخواهم


از خداوند برایت ارزوی طول عمر با عزت دارم و هم از او میخواهم که ذهن ما را پاک و منزه سازد و به صرا ط مستقیم رهنمون نماید


و السلام


عباس زاهدی


26/7/89


یزد






سخنی چند با همولایتیها:


بعضی از دوستان در کامنت‌ها یا با ایمیل یا تلفنی از من خواسته‌اند که بعضی از کامنت‌های توهین‌آمیز را حذف کنم و بعضی هم تقاضا دارند کل مطلب را حذف کنم از آنجا که سال‌هاست با سانسور می‌جنگم هرگز خودم سانسورچی نخواهم شد اتفاقاً چون در حال تهیه اطلاعات برای تاریخ چوپانان و رسم و رسومات و معرفی همهی چهرههای چوپانانی هستم این فرصت را مغتنم شمرده و از اطلاعات آن در هر زمینهای بهره میبرم از توهینها هم باکی ندارم که عقیده دارم نقابداران اگر توهین کنند به خود توهین کردهاند تنها خواهش دارم مرا نوک حمله خود قرار دهید و خدای ناکرده به اشخاص مرده یا زنده که نمیتوانند به میدان بیایند توهین نکنید ما افتخار میکنیم که چوپانان و چوپانانی یک سر و گردن از همهی کویریان بلندتر و بافرهنگتر است شایسته ما نیست. اگر بحثی هست در بارهی امامزاده باشد از این و آن نام نبرید شاید کسانی برنتابند. یک رباعی میهمانتان میکنم:


در شش دهه عمر آردها بیختهام


اینک الکم به دار آویختهام


کودک شدهام دوباره با شیطنت آب


در خوابگه مورچگان ریختهام


محمد مستقیمی- راهی

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-1476165310218577333 2012-08-28T14:12:00.000+04:30 2012-08-28T14:22:19.194+04:30 امامزاده چوپانان (1)











روز عاشورا و مراسم سینهزنی و زنجیر زنی که پس از مجلس روضهخوانی صبح عاشورا دو دستهی سینهزنی و زنجیرزنی ابتدا از مسجد حرکت کرده به مزار میرفتند و پس از آن از خیابان بالا رفته در جلوی مدرسهی ستوده از شربت آبلیمویی که کدخدا آمحمد استادعلی (صادقمحمدی) هر ساله نذر داشت مینوشیدند و بعد به امامزاده که آن روزها (دههی 50) با فاصله از ساختمانهای بالای آبادی بود میرفتند و مراسم در امامزاده به پایان میرسید و این عکس آن مراسم است و همین جا جا دارد که تاریخچهای از امام زادهی چوپانان بنویسم تا بچههای امروز چوپانان و آیندگان خوب بدانند که تولد این امامزاده چه داستانی دارد:


چوپانان دقیقاً همزاد پدرم شیخ شل است چون من بارها از زبان او شنیدم که آب چوپانان همان روزی که من متولد شدم رو آمد و پدرم حاج‌محمدعلی (بانی اصلی و اولیه چوپانان) در آن روز دو جشن گرفت . - زادروز پدرم شیخ دقیقاً مطابق با شناسنامهاش که باز هم شنیدم که اولین شناسنامهایست که در چوپانان صادره شده و شماره آن هم (یک) است و تاریخ تولدش هم از صفحهی پایانی قرآن خانوادگی به شناسنامه منتقل شده و در صحت آن تردیدی نیست-.بنابر این چوپانان در تاریخ (دوازدهم قوس سال یک هزار و دویست و هفتاد و هفت) 12/9/1277 متولد شده است که تا 1389 میشود به عبارتی 112 سال و چوپانان 112 سال دارد. حال ممکن است این پرسش برای همه پیش بیاید که چوپانان 112 ساله چگونه مزار امامزادهای را در خود دارد و این پرسش بارها به ذهن من خطور کرده بود مخصوصا در سن نوجوانی که انسان میخواهد هر چه را در اطراف خود میبیند بشناسد و به هر چیزی با تردید مینگرد و من هم خود این پرسش را از پدرم و از چند تن دیگر از معمرین چوپانان پرسیدهام و از همه یک پاسخ شنیدهام و ابتدا وقتی از پدرم پرسیدم پوزخندی زد و گفت:


امامزادهی چوپانان داستانی دارد شنیدنی که من خود (شیخ شل) شاهد آن بودم -یعنی این اتفاق در کودکی پدرم هم نبوده بلکه اتفاق در میانسالی او بوده - یک استاد مقنی بود که خانه و خانوادهاش در چوپانان بودند و او هر زوز سحرگاهان از چوپانان به سمت کوچه (مزرعههای همتآباد و نصرتآباد) در شمال چوپانان میرفت برای کار مقنیگری و شب هنگام به خانه بازمیگشت و حدود ساعتهای 9 تا 10 شب از گردنه بالای امامزاده سرازیر میشد صخرهی نسبتآ بزرگی در پایین کوه امامزاده درست روبروی کال امامزاده از کوه به پایین علطیده بود (این صخره را همهی اشخاصی که در سن من یا حتی جوانترند دیده و به خاطر دارند که در سمت چپ جلوی امامزاده بود) استاد مقنی وقتی به این صخره میرسید بنا بر خستگی کار روزانه و گذر چند کیلومتر از میان ریگزاران با دیدن چراغهای چوپانان به آرامشی میرسید و هوس میکرد خستگی درکند به صخره تکیه میزد و کیسه چپقش را از جیب درآورده و چپقی چاق میکرد و در تاریکی شب پکهای حسابی بر آن میزد و دود غلیظ چپق را به درون ریه‌ها قورت می‌داد تا نیکوتین آن را ذره‌ای هم هدر ندهد و هرکس با چپق آشنا باشد می‌داند که وقتی به آن پک می‌زنند آتش آن فروزان می‌شود و در تاریکی شب کویر نوری زیبا تولید می‌کند و این نور تقریباً هرشب توسط چوپانانیها که پس از خستگی کار روزانه و خوردن شام به بامها رفتهاند و در خنکای شب کویر در حالی که در تشکهای خود دراز کشیدهاند، دیده میشود ابتدا متعجب میشوند که آن چیست و کم کم به صرافت میافتند که این نور معجزهایست از این صخرهی خوابیده بر دامنهی این کوه. شایعات و گفت وشنید درباره این نور بالا میگیرد و ذهنیتها و تخیلها به کار میافتند و پیداست اولین چیزی که سیاهی و تاریکی جهل انسان را میپوشاند ساخت و ساز خیال است و پیداست نوری در تاریکی تخیل را به کدام سو میبرد . این شایعات دامن میگیرد و به باورهایی چون معجزه و امثالهم می رسد و البته این باور در ذهن استاد بنایی به نام استاد محمدحسین نظریان بیشتر شکل میگیرد و دست به کار ساختمان اتاقکی کوچک با سقف گنبدی میشود و شایعات گستردهتر که استاد محمدحسین خوابنما شده و در خواب قدیسی به او گفته است که چنین بنایی بساز و در پایان کار هم دستمزد خود را از زیر همان صخرهی کذایی بردار به هر حال بنا را به پایان میرساند و همه میدانند که کسی توان جابجایی آن صخره را نداشته که چیزی از زیر آن بردارد و البته خود استاد محمدحسین - خدایش بیامرزاد - هم چنین ادعایی نداشت او ساختمان را بنا کرد بی هیچ چشمداشتی و بی هیچ هدفی دنیایی ، حالا در باورش چه گذشته بود خدا میداند البته هر از چند گاهی دستی هم به سر و گوش این بنای کوچک میکشید و تا زنده بود از گاهگل کردن آن و مواظبت آن غافل نشد .شایان ذکر است که این اتاقک تنها یک اتاق نبود بلکه در میانهی آن ستونی قبر مانند بود که حوضچهای هم داشت که در میان آن شمع و فانوسی روشن میکردند بیشتر به یک آخور شبیه بود تا قبر البته به یاد من زیارتکنندگان دیوارهی آن را میبوسیدند. سالها امامزادهی چوپانان به همین شکل بود و امامزاده نامیده میشد و زایر هم داشت اما نامی نداشت و حتی استاد محمدحسین قبل از فوت این اتاق را دوبله کرد ولی هرگز به فکر اقامت در آن نیفتاد و متولیگری آن را به مخیلهی خود راه نداد ناگفته نماند که این اتاقک سالها پناهگاه و خوابگاه مردی از دنیا بریده به نام محمد حسینخان بود که به نظر بچهها دیوانه بود و گهگاهی کودکان ده برای تفریح و سرگرمی به سراغ او میرفتند که روزها را در کال امامزاده و شبها را در خود امامزاده میگذراند و از نذر و نیاز بعضی که قرضی نان و پرسی غذا برایش میآوردند ارتزاق میکرد و اغلب اوقات از دست بچهها به امان میآمد چون او را (تنبکو) مینامیدند و به او سنگ میزدند و او هم وقتی از کوره درمیرفت چند گامی در پی آنان میدوید تا آنان را بترساند و بچهها هم میگریختند بگذریم برگردیم به داستان امامزاده به هر حال آمد و آمد تا حسین سلطانی بازنشسته شد و بیشتر وقت خود را پس از بازنشستگی در امامزاده میگذراند او کم کم به صرافت افتاد که بهتر است سر و سامانی به آن بدهد و دست به کار شد و صندوق نذوراتی به دیوار آویخت و داستانهایی که من بارها از زبان خودش شنیدم از کرامات این امامزادهی بینام و نشان از خود درآورد و البته از نذوراتی که مقبول افتاده بود هم سخن میگفت و صاحب نذر را شاهد میآورد که البته حقیقت داشت چون رسیدن به آرزوی نهفته در نذر 50 در صد و احتمال برآورده شدن کم نیست خوب برای من و امثال من رفتار آقای حسین سلطانی که فردی مذهبی با اعتقادات و باورهای خود بود پذیرفتنی بود گرچه گهگاهی با او به بحث پرداخته بودم که این جا کسی دفن نشده و چه و چه اما آب در هاون کوبیدن بود تا آن که روزی از روزها که سری به آقای سلطانی زدم دیدم که قابی بر دیوار امامزاده زده که در آن شجرهنامه امامزاده تا امام موسیکاظم (ع) مشخص شده است و وقتی با اعتراض من روبرو شد گفت دیدی تو اشتباه میکردی من به قم رفتم و شجرهنامهی آقا را یافته و با تایید علما و مراجع تقلید نوشتهام و آوردهام و این است که میبینی و از آن روز امامزادهی چوپانان شد امامزاده سیدجلالالدین با همهی کرامات و معجزههایش که گاهی از زبان امروزیها میشنویم و کامیونداران چوپانان که آماری قابل توجه هم دارند بر پیشانی یا بر لاستیک گلگیرهای کامیونهاشان نگاشتند که :یا امامزاده سیدجلالالدین! و نذر و نذورات آقا بالا گرفت و هر روز از روز پیش صندوقش پر پول تر شد و استطاعت گسترش خانه پیدا کرد و خیرینی هم پیدا شدند و آن اتاقک کوچک بزرگ و بزرگ تر شد و عنوان آستان را هم پذیرفت و امروز مسافران طریق‌الرضا ساعاتی را بر آستانه‌ی آقا می‌آسایند و لابد نذوراتی هم به صندوق می‌اندازند و اخیراً ساختمان زایرسرای آن هم که هتلی کوچک است به بهرهبرداری میرسد.


محمد مستقیمی - راهی


20/7/1389

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3309998283577947088 2012-05-31T15:58:00.000+04:30 2012-08-28T15:42:30.239+04:30 کوتوله
















کوتوله ۶




بر دوش لکاتهای

پرده میآویزی

بر پنجرهی اتاق خوابت

مشرف بر میدان مرکزی شهر

م - راهی

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8465782418358371090 2012-02-09T20:56:00.000+03:30 2012-02-09T20:56:06.827+03:30 ترجمه شعری دیگر از لاریسا شمایلو






Larissa Shmailo


My First Hurricane



Like a dead leaf

Lifted from the scorched summer earth

Now wet and almost green

Like a dead leaf

Carried by a thundercloud

And brought to water by wind:



I am here in the eye of the storm

Dizzy, motionless,

Suspended in the humid air

Waiting.



Trees tremble.

I breathe slowly.

I have known tempests, squalls, and gentle rain.

You are my first hurricane.















































لاریسا شمایلو





نخستین تندباد من












چونان برگی پژمرده





از تابستان سوختهی زمین بالا رفت





اینک نمناک و سبزگون





چونان برگی پژمرده





بر دوش ابر صاعقهدار





و سفر تا آب





با باد












اینک من





سرگردان





بیحرکت





اندروا





در شرجی





چشم به راه












درختان میلرزند





به آرامی دم میزنم





تندبادها





بورانها





ژالهبارانها را میشناسم





تو نخستین تندباد منی!






گزاشتار: محمد مستقیمی - راهی







راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8384175495312986471 2012-01-09T14:29:00.000+03:30 2012-01-09T14:29:06.746+03:30 حسینیهی ۷۲ تن راننده









-->



حسينيه هفتاد و دو تن راننده




سال‌ها پيش زماني كه ساختمان حسينه ساخته شد آقاي حاج‌آقا پيرمحمدي كه ظاهراً دست اندر كار ساختمان بود و تمام درگيريهاي زمين و زمان حسينه را پشت سر گذاشته بود به من فرمان داد كه براي سردر حسينيه شعري بگويم كه ماده تاريخ بناي حسينه باشد و من هم خوشحال از اين كه سهمي در اين پاداش آخرت دارم دست به كار شدم و اين چند بيت را سرودم تا بر سردر حسينه روي كاشي زيبايي حك شود. شعري بيانگر نام آن و نام بانيان آن و تاريخ احداث آن باشد و چقدر كوشيدم كه ماده تاريخ زيبايي باشد كه به حساب ابجد گوياي تاريخ احداث آن باشد و چنين از آب درآمد:
سه محرم چو گذشت از سدهي پانزدهم
گشت برپا همه با همت چوپاناني
اين حسينيه كه تا روز جزا باد درود
از عزادار حسينش به روان باني
خواست راهي به تمناي سرانگشت دعا
سال احداث بنا از ولي پنهاني
«مهدي» از جمع كه غايب بود تاريخ بنا
شد «حسينيه هفتاد و دو تن قرباني»
كه تاريخ آن در مصراع آخر منهاي «مهدي» شد ۱۴۰۳ هجري قمري ميشود.
ابيات را به ايشان دادم و سالها گذشت و ايشان با آنكه در كاشيكاري اماكن متبركه استادند نميدانم چرا در اين كاشيكاري كوتاهي كردند و يا هنوز وقت آن نرسيده و يا از ابيات ماده تاريخ خوششان نيامد به هر حال ابيات همچنان در گوشهي دفتر من خاك ميخورد به اميد جاودانگي بر سردر حسينه و من هم فراموش كرده بودم تا نوروز امسال كه بروبچههاي با همت چوپانان نمايشگاه عكسي ترتيب داده بودند اطلاعيههاي آن كه دربردارندهي زمان و مكان نمايشگاه بود به گونههاي مختلف پراكنده شد و همه مطلع شدند كه در ايام عيد نمايشگاه عكسي در حسينيه چوپانان به مدت سه روز برقرار است تا دو روز مانده به افتتاح نمايشگاه بچهها هراسان آمدند و دست به دامان من از همه جا بيخبر كه آقاي متولي حسينه اجازه نميدهند كه نمايشگاه را در حسينيه برگزار كنيم و بهتر است شما از ايشان بخواهيد كه ما اطمينان داريم روي شما را زمين نمياندازند و من سادهي باز از همه جا بيخبر بادي به غبغب انداختم و خوشحال از اين كه هستند كساني كه براي ما تره خرد كنند اجابت كرده به ايشان كه در يزد تشريف داشتند تلفن زدم در حالي كه من و همهي دوستان اطمينان داشتم مشكلي ديگر در راه نيست و ايشان نه تنها روي ما زمين نينداخته بلكه از اين كار فرهنگي بزرگ كه جايش بيني و بينالله در حسينيه بود استقبال هم ميكنند اما خدا روز بد ندهد نميگويم جايتان خالي كه بهتر كه نبوديد ايشان چنان آب سردي روي دست ما كه چه عرض كنم روي سر ما ريختند كه هنوز كه هنوز است ميلرزيم ايشان نه تنها نپذيرفتند كه بهانههاي بني اسراييلي آوردند كه در همايش چه كردند و چه شد و تازه اين حسينه با پول رانندگان ساخته شده و تنها براي عزاي امام حسين (ع) است نه كار ديگر...
ناگهان من در حالي كه وارفته بودم متوجه همه چيز شدم كه چه غافل بودم كه گمان ميكردم اين ساختمان عظيم براي كارهاي فرهنگي و عامالمنفعه است و نميدانستم كه با پول رانندگان زحمتكش ساخته شده و صاحب و سالار دارد و به ما كه صناري در آن خرج نكردهايم نيامده كه بخواهيم از آن براي كارهاي فرهنگي همگاني استفاده كنيم و از همه مهمتر دوزاري كج من افتاد كه آن كاشي كذايي چرا هرگز نصب نشد چرا كه در آن شعر باني حسنينه را چوپاناني خوانده بودم و اين بدان معنا بود كه از همت چوپانانيها ساخته شده غافل از آن كه تنها با همت رانندگان ساخته شده و من خوشخيال علاوه بر آن در شعر آن را حسينيه هفتاد و دو تن قرباني ناميده بودم كه گمان ميكردم چنين است نگو كه بايد نام آن را حسينيه هفتاد و دو تن راننده ميناميدم گرچه اگر راننده در شعر جايگزين قرباني شود وزن شعر سالم ميماند اما قافيه را باختهايم تازه حساب ابجدمان هم ديگر درست از آب در نميآيد و من نميدانم چند ميشود خودتان حساب كنيد خلاصه تازه فهميدم كه هم قافيه را باختهام هم حساب كار دستم نيست.
ما كجاييم در اين بحر تفكر تو كجايي!





راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-6776094389036579276 2012-01-09T12:49:00.000+03:30 2012-01-09T12:49:43.150+03:30 قلب «اصفهان چوپانان»




-->




قلب اصفهان چوپانان



پر ستاره در شبها آسمان چوپانان


روشنی بیاموز از روشنان چوپانان





وه خوش است خوابیدن پشت بام تابستان


صد ستاره چیدن بر نردبان چوپانان





سیر آسمان در شب دور از اضطراب و تب


در خیال رفتن تا کهکشان چوپانان





عصر و نمنم باران آفتاب رنگافشان


خیمه میزد آن رنگین بر کمان چوپانان





از سپیدهی هر روز تا غروب سرخ دشت


پاس سبز را میداشت دشتبان چوپانان





ظهرهای تابستان آبپاشی پنهان


بازی پسرها با دختران چوپانان





ظهرها که در خوابند زیر بادگیر آرام


خستگان پدرها با مادران چوپانان





سایهی درختان را پا در آب جو بنشین


دل رها کن از غم در سایهبان چوپانان





هان کجاست بازی‌ها الّه و تیوبالا


خطکشو، قایمبو با کودکان چوپانان





روزهای نوروزی بیستویک، پوکر یا قام


بود بازی پیر و هم جوان چوپانان





یاد خاطراتی خوش پرسه میزنم اینک


کوچه و در و دشت و بوستان چوپانان





پرسه میزنم اینک تا مگر بیابم باز


عشق نوجوانی را در میان چوپانان





پرسه میزنم اینک تا که بشنوم شاید


داستان عشقم را از زبان چوپانان





تا مگر ببینم باز چهرهی نگارم را


در نمای رخسار نوجوان چوپانان





زندهام بر این امید تا شوم دو روزی باز


روزهای نوروزی میهمان چوپانان





غافل از حقیقت من این که نیست دیگر نیست


میزبانی از فرزند در توان چوپانان





جای شکر بود آنک آن که خوب میدانست


جای خواب اشتر را ساربان چوپانان





آرزوی من این است روزهای پایان را


مانم و بمیرم در خاکدان چوپانان





خوب خوب میدانم بر من است بایسته


این که سر بسایم بر آستان چوپانان





در بهار روییدم در بهار بالیدم


اینک اشک میبارم بر خزان چوپانان





خواهش از خدایم این بس تو هم بگو آمین


باد جاودان هم نام هم نشان چوپانان!





این قصیده در یاد زادگاه من یعنی


قلب این عبارت بود: «اصفهان چوپانان»(۱)





راهی چوپانانی



۱) قلب یک اصطلاح ادبی است در مورد واژه به معنی خواندن حروف واژه از آخر به اول و در مورد عبارت خواندن واژه های عبارت از آخر به اول پس قلب «اصفهان چوپانان» میشود: «چوپانان اصفهان»




راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-2276810135057865109 2011-04-01T22:09:00.000+04:30 2011-04-01T22:09:01.107+04:30 بشكن بشكن چوپانان









در چوپانان انارک نایین اصفهان ایران در مراسم عروسی به شگون راندن شکست از زندگی عروس و داماد کاسهای چینی یا سرامیکی و یا بلوری را با این آداب و رقص و آواز میشکنند.
اجرا کننده : قلی کلانتری و نوازندگان همه از طایفهای هستند که نمایندهی موسیقی این بومند و «گرگرو» نامیده میشوند.
چوپانان در دل کویر مرکزی ایران قرار دارد و شاید زیباترین روستای خشتی کویری باشد.هندسه معماری این روستا اگر بینظیر نباشد کمنظیر است.
محمد مستقیمی



همين ويدئو در سايت كوچه باغ



همين ويدئو در فيس بوك



همين ويدئو در يوتيوب

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-25930697414352628 2011-01-02T12:15:00.000+03:30 2011-01-02T12:15:53.354+03:30 نقد کتاب «ای ناروسینه»





(اين نوشته متن يك سخنراني است اگر كاستيهايي در نگارش آن ديده ميشود خواهيد بخشيد)


اي نارسينه


شاهنامهاي در جغرافياي يك گويش


نقدي بر كتاب «اي نارسينه» سروده‌ي محمّدعلي ابراهيمي اناركي


«محمّد مستقيمي(راهي)»


از آن‌جا كه اينجانب با دوستان و شاعران بسياري در سراسر كشور آشنا هستم كه در شعر به گويش محلّي دستي دارند و قلم ميزنند بهجرأت مي‌توانم ادّعا كنم كه هيچ كدام برخوردشان با اين نوع شعر رسالتي در پي ندارد و معمولاً تفنّني بيش نيست و من هميشه از اين برخورد آزرده بودم تا اين كه با كتاب «اي نارسينه» سرودهي شاعر توانا و دلسوختهي كوير، «كوير اناركي» روبرو شدم و آنچه را كه در اين مقوله آرزو داشتم در آن ديدم و بر آن شدم كه با معرّفي آن به ديگر دوستان شاعر يك سرمشق خوب را بشناسانم، باشد كه با ظهور چنين آثاري در ادبيات گويشهاي ديگر زبان فارسي، از دغدغه و نگراني دلسوختگان بكاهم.


كتاب «اي نارسينه» از آنجا كه با آگاهي و شناخت كامل سروده شده در رسالت زنده نگاه داشتن گويش موفّق است و به جهت اين كه دقيقاً مانند فردوسي عمل كرده‌است يقيناً مانند شاهنامه توفيقش قطعي است. انتخاب موضوع با همان دقّت و گزينش قالب نيز آگاهانه است و همين شباهتها مرا بر آن داشت كه كتاب «اي نارسينه» را «شاهنامهاي در جغرافياي يك گويش» بنامم و امّا ويژگيهاي اين اثر:


رسالت شاعر: حفظ يكي از گويشهاي مركزي ايران است كه در حال نابودي است، همراه با حراست از آداب و سنن و فرهنگ مردم. تاريخ محلّي، جغرافياي سياسي اجتماعي و طبيعي، اين دورن مايه همان قدر متناسب است كه انتخاب حماسه و اسطوره در شاهنامه و او به نحو احسن از عهدهي اين رسالت برآمده است.


انتخاب قالي مناسب: قالب، مثنوي است با وزني كوتاه متناسب با محتوا، با آهنگي دلنشين و هماهنگ با گويش كه به نظر مي‌رسد از زبان عامّه اقتباس شده است و شايد گرفته شده از مثلهاي رايج در زبان همراه با يك ابتكار در قالب، ترجيعبندي با فرم مثنوي، هجده بند با بندبرگردان:


صَيْ بار اگر گُ پام ايلخشَ وَخْتي مِنيَ خُيُشْ مِبَخْشَ


كتاب، ساختاري نقالي دارد اگرچه نقالي نميشود، بلكه منولوگي است از زبان يك پيرزن كه حديث نفس است، هر بند با فضايي و موضوعي متفاوت آغاز ميشود و بنا به ضرورت از همه چيز سخن ميگويد و در نهايت به راز ونياز و مناجات در همان فضا ختم شده و با بيت برگردان زيبايش به پايان ميرسد. اين قالب با مطالعه و دقّت كافي انتخاب شده كه در رسيدن به اهداف چند بعدي، شاعر را حمايت كرده است.


ساختار و درونمايه: همان طور كه اشاره شد، كتاب ظاهراً ساختار روايي ندارد ولي به نوعي روايت است به سبك نقّالي، حديث نفس كه به مناجات ميانجامد و بهانهاي مناسب براي بيان اهداف، هجده بند يا هجده فصل با عناوين مختلغ و اهداف گونهگون:


1-3- ويري خيدا(ياد خدا): جغرافياي محلّي، دايره‌المعارف محلّي، كوهها، تپهها، مزارع، چشمهها و هر آنچه كه نامي دارد و اين شروع زيبايي است.


2-3-


اي سيرُكي خاشي تِنْديرُسّي داع كِر گُ مو از زيمي وِرُسّي


بي مِنّت و مُزُّ و تاوُ پيچي هِر جور تِشي پَخُ تِپيچي


احياي سنّت سيرُك‌پزي، سمنو و گندم‌برشته با تمام جزئيّات و بهانهاي بسيار زيبا در يكي از گريزها براي بيان ويژگيهاي يك كدبانو:


خُب اُسْمِ اَبي هيمِچّي سازُ غير از اَتَشُش گُ چون نييازُ


يَك اِنْجو شِوا جَوونُ خُش دَس تا دِر پايي مو هَنيگَ دِربَس...(ص36)


3-3- نوروز: باز احياي يك آيين با تمام ويژگيهايش و تمام آدابي كه ميرود فراموش شود.


4-3- بُز كاسه (بز شيرده): آموزه‌هاي كامل پرواربندي و گله‌داري از شير دوشيدن تا آخرين مرحله‌ي تهيّهي همهي فرآوردههاي لبني با تكيه بر خودكفايي، همراه با تأسّف بر نابودي دام كه همه جا جلوهگر است:


تا هُ شيرُ ماسّي پاستوريزه هيشكي اَبي رَدّي بُز ناويزَ


5-3- يُرتُم (خانهام): بهانهاي براي بيان ساختار معماري در محل با تمام اصطلاحات، مصالح ساختماني و ويژگيهايي كه اغلب ويژهي جغرافياي محل است:


سُرُّم اِواجِن گُ وِرْگي بِرْخَس اُو وَخْتي اَزُشْ نَسُرَّ دِرْخُس...(ص 51)


6-3- كَرْك و چيري (مرغ و جوجه): اين فصل اختصاص داردبه مسايل خانه، تداركات غذاي زمستان، دارم و دوا، آجيل و تنقّلات و بهانهاي براي گريز به راه و رسم مرغداري و جوجهكشي و بعدي ديگر در خودكفايي (ص 54).


7-3- نو بِرارْت (نان درآوردن): فصلي كه اختصاص دارد به سختي‌هاي زندگي در اين منطقه‌ي كويري، با معرّفي معدن‌كاري كه سمبل استقامت اين قوم است و شايد سخت‌ترين تلاش براي زنده ماندن و استفاده از تمام امكانات با گريزي زيبا در طرز تهيّه‌ي ربّ ريواس كه چاشني بسيار خوش طعمي است خاصّ انارك:


امسال بيهار خُي مونِنْدَ شيْطو وِ عَقَبْ سِرُمْ نَخِنْدَ... (ص61)


8-3- قهر و مهر: شبنشينيها و بهانهاي براي آموزشهاي اخلاقي همراه با تمثيلهاي زيبا براي مهر و قهر:


مار از تو هيلُك بِ مهر بِركيش خُي قهر نَ چون تِكيشَ خُي نيش... (ص65)


9-3- آسمويي كيوير (آسمان كوير): جغرافياي انارك، آسمان كوير و گلگشت شبانه تا جاهاي مانده يا نابود شده‌ي برج و بارو، رباط، حمام عرب‌ها، آسياب بادي و چرخ عصّاري با تأسّف بر نابودي‌ها و وصيّت بر حفظ باقي ماندهها.


10-3- اشترداري: شتر داري همراه با اصطلاحات و لوازم، چون مايهي رونق گذشتهي انارك بوده است و بهانهاي براي گريز به معدن نخلك و كورهي سرب و غارت و نابودي جنگلهاي تاغ:


تايي گْ زيمي را سايَوون بي هِر چي بي ويياوو را جووون بي... (ص 76)


11-3- گل و گياه: فرهنگ گل و گياه در كوه و بيابان با تمام گون‌گوني و گستردگي، وحش و طير و شكار و باز هم تأسّف بر نابودي آنها:


حيف از مِشُ از چَپُشْ گُ وِرْكَفْتْ حيف از بُزي بَلَّ گُشْ گُ وِرْكَفْتْ... (ص79)


12-3- باغ و بندم: اصطلاحات كشت و كار و باغ‌داري همراه با تأسّف بر نابودي آن در يك فضاي احساسي بسيار قوي كه اين تأسّف گزندهترين است.


13-3- فاطمي حاج حسن: داستان فاطمهي حاج حسن با روايت شكستهبندي كه همه بهانهاي براي بيان سال وبايي است(1310 ه.ق) بسيار شيرين و دلچسب.


15-3- حملهي نايب حسين: داستان راهزنيهاي بلوچ و كاشي، شكلگيري دار و دستهي نايب حسين كاشي، حمله به انارك و مقاومت دليرانهي مردم و پروزي آنها همراه با تمام اصطلاحات برج و بارو و قلعهبندي و نامگذاري تاريخ به نام «سال كاشي»(1327-1328):


شَلاّ وَنَگِرْتَ سالي كاشي سالي بِ دي تَهْليُ نَخاشي


16-3- حاج لطفي: مقدمهاي در بچهداري و تربيت كودك و گريز تمثيلگونه به داستان «حاج لطفي» در فضايي عرفاني و زيبا، بهانهاي براي بيان آبانبار سازي كه حياتيترين كار خير در كوير است.


17-3- عمري گُ اِويْرَ (عمري كه ميگذرد):فصلي در آموزههاي اخلاقي و اجتماعي همراه با كنايات بسيار زيبا و خاص گويش، نه ترجمهي دست و پا شكستهي كنايات زبان معيار.


18-3- اي كَسِّرُ مَسِّري ويلايت(اي بزرگتر و كوچكتر ولايت): داستان سيل سياه (بهار 1332) كه ويراني بسيار درپي داشت و بيان زيباي احياي مزارع و قنوات كه مظهر حيات در كويرند:


سِنگاشْني ويجَ ويجَ بيغِلْ كَ سيلَشْني قيدِم قيدِم خيجِل كَ... (ص 121)


و در نهايت تاريخ نگارش كتاب با بيان پايان كناجاتگونه و پر تأثير:


هَفتايْ پس از هيزارُ سيصِي هَفْ سال وِريشْ نِ آخري دِي


خيني جيگِرُم چِقَدْر خارتَ تا يادي نارُسينَمْ وِرارْتَ... (ص 123)


اين مجموعه چنان كامل است كه به جرأت ميتوان گفت واژهاي از قلم نيفتاده است و اگر افتاده انگشتشمار است. بايد اقرار كنيم كه بهتر از اين نميتوان گويشي را زنده و جاودانه كرد.


بار هنري اثر: با اين كه شعر روايي معمولاً دچار شعارزدگي شده به دامان نظم‌گويي مي‌افتد، اين اثر از اين عيب مبرّاست. پر از تصوير است و از آن جا كه بياني حماسي و فولكلوريك دارد آكنده است از كنايات، نه كنايات ترجمه شده از زبان معيار بلكه كنايات رايج در گويش كه دقيقاً در راستاي زسالت اثر است:


تَخْتَمْ وِنَنِنْ گُ بي‌حيواسي وِسْكُمْ گُ خُرِنْدَ و چيلاسي


از كولي جَوونُ گُرْدَيي پير تا تيغُتْ اِوُنْشَ بار وِرگير


وِرگير تا دِر تِنُتْ تيوونُ وِرگير تا اُو وِ جوت ريوونُ


وِرگير تا واري بَسَّ داري تا حاصلي دَسَّ دَسَّ داري


وِرگير گُ وَختي وِرگيرِفْتُ تا كُندَ زُنوتْ قُرصُ سِفْتُ


هِر صاحبي وَلْگَ و نيويشتَ يَك رو اِواجِنْ گُ كينْ نيگيشتَ


افسوس كه مجال نيست و گر نه آنقدر هست كه خواننده را شگفتزده ميكند.


زبان اثر: قالب آنچنان آگاهانه انتخاب شده كه به شاعر امكان داده است از بيشتر واژگان اصيل گويش استفاده كند، كنايات و اصطلاحات را به كار گيرد تا حركتي در جاودانه كردن آنها داشته باشد. با آن كه معمولاً محدوديّت‌هاي وزن و رديف و قافيه در شعر گويش‌هاي محلّي شاعر را وادار ميكند از ساختار گويش عدول كند امّا در اين اثر حتّي به يك مورد از اين دست برنميخوريم.


محتواي اثر: اثر در يك فضاي احساسي مناسب با رسالت اثر يعني افسوس بر ارزشها و اعتبارات گذشته كه از دست رفته يا ميرود. مجموعه‌اي است از آداب، سنن، اطّلاعات تاريخي، حماسه‌آفريني‌ها، قهرماني‌ها و جغرافياي سياسي و طبيعي كه هر از گاهي اين همه اطّلاعات در مجموعهاي كوچك در قالبي هنري خواننده را به شگفتي واميدارد.


ارزش اثر: اثر در حفظ ارزش‌هاي يك جامعه به ويژه زنده كردن يك گويش كاملاً موفّق است به طوري كه مي‌توان ادّعا كردكه دائره‌المعاف كوچكي است با اطّلاعات ارزشمند به اضافهي فرهنگ لغت به انضمام فرهنگ اعلام كه اين تعليقات اثر را كامل كرده است.


به طور كلّي ميتوان گفت اين كتاب ارزشمند شاهنامهاي است در مقياس كوچكتر (نه در محدوهي زبان بلكه در محدودهي گويش) در يك جغرافياي بسيار كوچك‌تر ولي با همان هدف و مطمئناً با همان تأثير كه علاوه بر زنده نگاه داشتن يكي از گويش‌هاي ارزشمند ناحيه‌ي مركزي ايران، يك كتاب مرجع است براي محقّقان زبانشناسي و گويششناسي در آينده.


با آرزوي طول عمر و توفيق هر چه بيشتر در اين راه براي نويسنده‌ي آن


محمّد مستقيمي(راهي)


به نقل از كتاب انارك كه مجموعه‌اي از مقالات و سخن‌راني‌هاي همايش گويش‌هاي محْبي و مردم شناسي است كه در شهريور ماه 1385 در انارك برگزار شد

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 1 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-2407863578825930741 2010-12-30T11:25:00.002+03:30 2010-12-30T13:11:19.047+03:30 اخراجيهاي 2


اخراجيهاي 2


خانه از پاي بست ويران است


خواجه دربند نقش ايوان است


بگذاريد از يك خاطره از نوروز گذشته در چوپانان به عنوان مقدمه شروع كنم:


صبح روز نوروز كه از خانهي پدري (خانه شيخ) به قصد ديدار اقوام و تبريك نوروزي پا به بيرون گذاشتم به محض گشودن در حياط با صحنهي زيبايي در ايوانك جلوي در ورودي روبرو شدم : يك علامت سؤال بزرگ روي سنگفرش ايوانك كه فرياد ميزد : من كيستم؟ و من خوب ميدانستم او كيست؟ او زائر محترم آقا امام هشتم(ع) بود كه روز گذشته از ضيافتخانهي حضرت ناهار متبرك خورده بود و براي آن كه اين بركت را با همنوعان و نيازمندان ديگر تقسيم كند در معده و رودهي خود پنهان كرده بود و هزار كيلومتر زحمت حمل آن را كشيده بود و آن را به عنوان عيدي در پشت در خانهي ما دور از چشم رهگذران در گرگ و ميش صبحگاهي گذاشته بود تا كسي نبيند نكند كارش حمل بر ريا شود اما با اين وجود آن را به شكل يك علامت سؤال بزرگ گذاشته بود كه چندان هم دور از ريا نبود چون من فهميدم او كيست؟ اهالي خانه دست به كار شدند كه آن بركت را بزدايند كه با مخالفت من رويرو شدند گفتم چه ميكنيد؟ اين دواي درد سوزاك و سفليس است از پشگل ماچه الاغ درمانتر است چرا آن را دور ميريزيد بخشكانيد كه سوغات مشهد است ولي كو گوش شنوا ؟ آن را با بيل و خاكانداز به جوي آب ريختند و من خوشحال شدم كه نبايد اين بركت تنها نصيب ما باشد بگذار با آب جوي به دشت چوپانان برود و در تمام دشت پراكنده شود و تمام محصولات آن را از بركت سرشار سازد تا همگان از آن بهره ببرند در حقيقت روغن ريخته را وقف امامزاده كردم (يادتان باشد در مثل مناقشه نيست فردا اين را پيراهن عثمان نكنيد كه راهي به امامزاده توهين كرده و مرا تكفير كرده و مهدورالدم اعلام كنيد) بگذريم اهل خانه به خيال خودشان پاكسازي كردند و من كه براي اولين بار با چنين صحنهاي روبرو شده بودم (برادرم اين صحنه را بارها ديده بود و چون پنهاني بي آن كه گندش را دربياورد آن را سترده بود و به كسي هم نگفته بود) ولي من نديد بديد بدبيار تا به خيابان آمدم با رئيس شهر روبرو شدم چرا كه گذرش هر روز صبح در راه خانه تا مسجد از جلوي خانهي ماست و لابد آن علامت سؤال زيبا را قبل از من ديده بود و او هم كه خوب ميدانست آن علامت سؤال زيبا كيست مثل برادرم بارها و بارها آن را ناديده گرفته بود و لابد حسرت هم خورده بود كه چرا اين بركت هميشه نصيب اين خانه ميشود نكند آنان كرامتي دارند كه ما از آن بيخبريم. بگذريم من گردن شكسته به رئيس شهر شكايت بردم و او متأصلانه پاسخ داد چه ميشود كرد؟ زائران محترم براي اداي فريضهي دوگانه هر روز صبح روستاي ما را مزين به بركات خود ميكنند (اثر انگشت بيست و يكم اين حضرات را بر خشت خشت كوچههاي باقرسياه، شيخ، ميركريم، عبدالله و كوچه زاهدي ميتوانيد مشاهده كنيد اثر انگشتهاي به جا مانده از ربع قرن آمد و شد زائران محترم آقا امام هشتم(ع) و نمازگزاران مسجد جامع چوپانان) و اين بركت تنها قسمت همسايگان خدايي است كه آنقدر سفارش همسايه را به پيامبرش ميكند كه پيامبر ميفرمايد : گمان كردم همسايه از همسايه ارث ميبرد و آن حديث مشهور (الجار ثمالدار). باور كردني است همسايگان همان خدا اين قدر از دست و جاهاي ديگر مهمانان او در عذاب باشند باز هم بگذريم آقاي رئيس شهر فرمودند هيچ راهي ندارد من گردن شكسته كه هر جا هرچه ميگويم نميدانم چرا بد تعبير ميشود گفتم در مسجد را بر روي اين محترمان در صبحگاهان ببنديد مثل هزاران مسجدي كه درش در صبحگاهان بسته است و ايشان بلافاصله بل گرفتند: چي! در مسجد را ببنديم؟!!! و مثل همهي مسؤلان كشورمان كه اين شگرد را خوب از برند بهانه‌ي فرافكني يافت و در روستا به دوره افتاد و جار زد كه : پسر شيخ مي‌خواهد در مسجد را ببندد!!!!!! و وقتي مقاله‌ي تاريخچه‌ي امام‌زاده را نوشتم فرياد زد كه : بفرما بعد از بستن در مسجد حالا نوبت امام‌زاده است (حتماً جار او را همه شنيدهايد.باز هم يادآوري كنم كه در مثل مناقشه نيست حكايت آن زناكار است كه در مسجد زنا ميكرد ، مؤمني او را ديد آب دهان انداخت و گفت: تف برتو در خانهي خدا زنا ميكني! ناگهان زناكار فرياد برآورد: وامسلمانيا كجاييد مسلمانان بياييد در خانه خدا آب دهان مياندازند!) اين مقدمه‌ي بلند را كه احتمالاً از متن بيشتر است برمن مگيريد لازم بود حالا بياييد سر اصل مطلب:


قصد هيچ پاسخگويي ندارم چرا كه كسي نوشتهي مرا نقد نكرده است كه پاسخ بگويم نوشته دوست بسيار عزيزم كه احترام زيادي برايش قائلم تنها عكسالعملي بود در برابر يك واژه از توضيح ابتدايي نوشتهي من: واژة (نسنجيده) و بقيه نوشته همان طور كه برادرم فرمودند پاسخ كامنت ايشان بود تنها يك نفر در اين همه كامنت سنگ خودش را به سينه نزد و پاسخ مرا داد آن هم پاسخ نوشته را نداد تنها پاسخ سؤال مرا داد او پاسخ داد كه : تو روسپيتريني! و باز هم يك ركورد نصيب من شد. البته خودم ميدانستم، او خوب فهميده بود من چه ميگويم. چون روسپيگري من وحشتناك است . روسپيگري من كاري ميكند كارستان روسپيگري من تنها چند جوان سادهي چوپاناني را فاسد نميكند. روسپيگري من ميتواند جهان را فاسد كند حالا مرا به كجا تبعيد ميكنيد نه هر جا كه باشم خطرناكم دست و پايم را قلم كنيد بر قلمهايم افزودهايد! حكم من روسپي تنها سنگسار است و بس! حالا ديگر كاري ندارد صنف آدمفروش دست به كار شويد! راهي آمادهي فروش است . يك شايعه درست كنيد ، فتوايش را از حجتالاسلام بگيريد ، اجرايش با مريدان!


صبح شبي كه آن اتفاق كذا در چوپانان افتاد من دربهدر به دنبال عكسي از واقعه بودم و دست به دامان تمام دوستاني كه در دسترس بودند شدم از جمله آقاي مرتضوي و از خود ايشان شنيدم كه: نگذاشتيم احدي عكس بگيرد مگر اين كه قاچاقي كسي گرفته باشد!


خوب روي اين جمله دقت كنيد: آي هزاران نفري كه آن حركت زيباي اخلاقي ، اجتماعي، ديني، خداپسندانه، برخاسته از فرهيختگي و حاصل مشورت با بزرگان و آگاهان و پس از اتمام حجت با خاطي – اطلاع ندارم چه اتمام حجتي با خاطي شده است ولي مطمئنم اتمام اخطار و تهديد شده است چون اتمام حجت يعني مدتها برايش دليل بياورند و ارشادش كنند و او تمام آن دلالتها و ارشادها رد كند! اتمام حجت نه اتمام اخطار!- را انجام داديد چرا نگذاشتيد از حركت زيباي فرهنگآفرينتان عكس گرفته با كيفيتي بالا فيلمبرداري شود از شبكههاي استاني نه! سراسري نه ! جهاني پخش شود؟ تا ديگران هم از شما بياموزند، چرا مانع عكسبرداري شديد؟ نكند خودتان هم ميدانستيد كه منكري انجام ميدهيد! اگر چنين است كه واي برمن!


خوب اين پاسخ نقد همان يك واژه!


بيان درد آسان است هركس فرياد برآورد : آخ!!!!!!! ما ميفهميم درد دارد. شناخت بيماري كه انعكاس آن درد است و درمان آن، كار بسيار مشكلي است بيمارياي كه از آن صحبت ميكنم يك بيماري اجتماعي است، نه از آن نوع غدهي سرطاني كه دوست بسيار عزيزم در مقالهاش آن را جراحي كرد و دور انداخت و مشكل - خدا را شكر- حل شد. اين بيماري اجتماعي خاص چوپانان نيست كه ما اخراجيهاي دور از چوپانان آن را نشاسيم. چوپانان كه يك جزيره جدا از جهان و دور از دسترس نيست و زمان هم فاصلهها را از ميان برداشته پس مشكل چوپانان همان مشكلي كه من در اصفهان كه يك كلان‌شهر است با آن دست و پنجه‌ام تازه در مقياسي بسيار كوچك‌تر شما اگر گمان مي‌كنيد تنها چوپانان دچار اين بيماري است بسي در اشتباهيد اتفاقاً بيماري چوپانان به اندازه خودش كوچكتر از جاهاي ديگر است مقايسه امروز با گذشته هم كه هفتهاي دوبار كاميون پست به چوپانان ميآمد اشتباهي بزرگتر! حال ببينيم اين بيماري چيست؟


با يك تذكر آغاز ميكنم اگر نوشتهي كوتاه قبلي را با عنوان دهكده پاك خوانده باشيد يادتان ميآيد كه من از يك بازار مكاره سخن گفتم كه بزرگترين سرمايهدارش خودم شناخته شدم اين بازار همه جا هست اما بهترين مكان براي احداث آن سر چهارراه است! بله، يك پاساژ سر چهارراه! خوب چه چهارراهي بهتر از چوپانان! چهارراهي در مركز ايران و تقاطعي كه شمال را به جنوب و شرق را به غرب وصل ميكند.دكان باز كردن در اين بازار بسيار پرسود است. آن روزها كه ذوق ميكرديم كه چوپانان چه موقعيت سوقالجيشي خوبي پيدا كرده است و بر سر چهار راه بزرگ ترانزيتي كشور قرار گرفته و از اين پس وفور نعمت است و فراواني و ثروت و آباداني يادمان رفت كه هركس كه خربزه ميخورد پاي لرزش هم مينشيند! من چقدر ساده بودم كه گمان ميكردم آلودگي اين چهارراه همان جيشهاي موقعيت سوقالجيشي چوپانان است و ميخواستم با بستن مسجد آن را پاكسازي كنم البته برادرم مرحوم مصطفي شيخ - آن حلال مشكلات دههي 60 - بهتر از من ميانديشيد چون او هم بارها علامت سؤال بزرگ را ديده بود ولي آن روزها مسجد موال نداشت پس راه پاكسازي، ساختن موال است و ساختن موال وجود ملكي را ميطلبد، زود آن را يافت. پدرم تازه به رحمت خدا رفته بود و يك كاهدان موروثي مورد اختلاف ورثه در كوچه مسجد بود خوب او هم مثل من روغن ريخته وقف امامزاده كرد و با اين كار دو مشكل را حل كرد هم موال براي مسجد ساخته شد و هم ملك مورد اختلاف از ميان رفت يعني صورت مسأله پاك شد اما باز هم مشكل حل نشد و من در شگفتم كه اين زائران محترم آقا چرا موال پاك و تميز و آبدار مسجد را رها ميكنند و در كوچه و خيابان جيش ميكنند آنان چگونه و با كدام تطهير به مسجد ميروند و قامت دوگانه ميبندند شايد اين هم از معجزات باشد! تا نوروز گذشته كه من آن علامت سؤال بزرگ را ديدم و صورت مسأله را در مسجد يافتم و خواستم آن را پاك كنم بيخبر از اين كه پاك كردن اين صورت مسأله يعني آب دهان انداختن در خانهي خدا و خدا پدر آقاي رئيس را بيامرزد كه خيلي جدي نگرفت والا اين روسپيترين هم به دنبال آن روسپي رفته بود حالا فهميدم كه آلودگيهاي حاصل از اين موقعيت سوقالجيشي چوپانان تنها جيش نيست (ببخشيد اين ادبيات پرزيدنتي را از زماني كه ممه را لولو برد آموختهام!) آلودگي اين چهارراه خيلي فراتر از اينهاست كه همه ميدانيم و اشاره به يك يك آنها اطناب ممل است خلاصه، فحشا و مواد مخدر شايعترين و آشكارترين آنهاست و اين بيماري يك اپيدمي جهاني است كه تنها به چوپانان و ايران محدود نميشود بلكه جهانگستر است. اين زبالههاي آشكار دست كم ديده ميشوند و ميتوان از آنها پرهيز كرد ، با زبالههاي اتمي كه تشعشعات آنها در آسمانمان پراكنده است و به ديشهايمان نفوذ ميكند و تا اعماق روحمان ميخزد چه ميكنيم؟ بپذيريم كه درد ما جدا از درد ديگر جاها نيست و ما اخراجيها هم همان قدر ميشناسيمش كه شما ، ما بسي بيش از شما در هجوم اين آفات هستيم بپذيريم كه اين سوغات تمدن است. سر چهارراه زيستن يعني ديدن هر روزهي ظواهر اين بيماري اجتماعي، و طبيعي است كه آن كه دردآشناتر آزردهتر از اين ديدنها. احساس مسؤليتي كه كردهايد متعاليست ! چه كسي آن را زير سؤال برده است؟ هر كس برده است خودش علامت سؤال است. آنچه در زدودن آلودگي كردهايد زير سؤال است چون نيجه نخواهد داد دستكاري اين به قول خودتان غدهي سرطاني سلولهاي سرطاني در تمام جسم ميپراكند گرچه اين تمثيل غده سرطاني را قبول ندارم و اين بيماري را از نوع سرطان نميدانم چون سرطان واگير ندارد اگر تمثيلي مناسب آن باشد ايدز است كه خود بيمار هم گاهي نميداند كه ناقل بيماريست و اما درمان:


جناب آقاي مرتضوي شما را مخاطب قرار ميدهم كه مثل خودم از ترينها هستي: تو دلسوزتريني و من روسپيترين، بله تو را مخاطب قرار ميدهم اما مخاطب من عام است.


شما چهار راه داريد مثل همان چهارراهي كه در آن هستيد:


1- اگر گمان ميكنيد ما در آرمانشهري پاك و بهشتي زندگي ميكنيم به ما اخراجيها بپيونديد اما يادآور شوم كه با شدت بيشتر اين بيماري روبرو خواهيد شد.


2- شما هم مثل خيليها از اين بازار زباله استفاده كنيد ببينيد كدام نوع آن بهتر و پرسودتر است ماشين بازيافتي مناسب بخريد و آن زبالهها را به كود كنستانتره تبديل كنيد و به كشاورزان چوپانان و مزارع اطراف بفروشيد.


3- در كنار زبالهها خود و خانوادهي خود و در نتيجه جامعه كوچك خود را واكسينه كنيد تا آسيبي به شما نرسد كه البته اين واكسيناسيون همان كار فرهنگي كه فرموديد بازدهي طولاني دارد و نسلها پشتكار ميخواهد. البته ميپذيرم ولي باور كنيد اين كار فرهنگي و فرهنگسازي كه شما تلفني آن را شعار ناميديد كاملاً عملي است به شرط آن كه بدانيم از كجا شروع كنيم؟ من ميدانم بايد از خودمان شروع كنيم از نفس خويش، بعد به فرزندان و خانواده و بعد به همسايگان و فاميل تا انتشار آن به جامعه زيرا جامعه جمع منهاست جامعه را نميتوان اصلاح كرد تا منها درست شوند، منها را اصلاح كنيد تا جامعه درست شود البته اين كار طاقتفرسا و طولاني است ولي الان هم دير است


4- زبالهها را دفن كنيد كه من در تصور خود آن را انجام دادم و عكسش را هم به شما نشان دادم.


ختم كلام سخني چند با سروران دنياي مجازي كه اين روزها به جان هم افتاديد دلسوزي همهتان را ميستايم و بايد بگويم كه نه از ستايش بعضي از شما به خود باليدم و غره شدم و نه از توهينها و ناسزاها و تهديدهاتان دلآزرده و هراسان كه بر اين عقيدهام كه: يا مكن با فيلبانان مشوره / يا بنا كن خانهاي فيل توش بره.


ابتدا آن كامنت شوفر شاهرودي كه اغلب به آن مثل يك وحي منزل استناد كرديد، شك دارم هم در شوفر بودنش و هم در شاهرودي بودنش بهتر است او را «كامنتباز چوپاناني» بنامم او يا هر فاسق ديگري كه ميگويد: در چوپانان در هر خانهاي را بزني درست زدهاي، فسق خويش و ذهنيت كثيف خود را آشكار ميكند . من در شگفتم از آنان كه ايستادهاند و شنوندگان اين جمله بودهاند. چرا اجازه داديد چنين تهمتي عمومي به شما بزنند. كسي ميتواند چنين ادعايي كند كه در همهي خانهها زده باشد ميدانيد اين حكم باطل از يك قياس استقرايي باطل منتج است يكي دو خانه مصداق آن است بعد با تعميم آن حكم صادر ميكنند درست مثل اين كه ميگويند: اصفهانيها خسيسند و من دست ودل بازتر از اصفهاني گاهي نديدهام چرا به اين احكام باطل حساس ميشويد من همين جمله را در سال 1352 از زبان يك فاسق در چوپانان شنيدم كه خانهي خودش هم يكي از خانههاي چوپانان بود البته من 22 ساله هم آن روز همان عكسالعملي را داشتم كه شما امروز داريد و به شما حق ميدهم ولي امروز ميدانم كه اين حكم باطل باطل است تعصب يعني برخورد عصبي با مسايل. ببخشيد اگر قيافهي معلم اخلاق به خود گرفتم! از نصيحت گريزانم، با رفتار بايد آموزش داد.


يكي ديگر از كامنتبازان چوپاناني كه ذهنش هم به نظر ميرسد از نور معنويت و عرفان درخشان است ذهن مرا زير همان علامت سؤال برده و ناپاك خواندهاست و يكي دو مورد ديگر هم كه عدم شناخت من از آبرو و ناموس كه اشارهاي كوتاه در مقالهي آقاي مرتضوي هم به آن بود:


ناموس من چوپاناني و جندقي و بيابانكي و اناركي و حتي ايراني نيست. ناموس من جهاني است . ناموس من كرامت انسان است و در آن جنسيت مطرح نيست، مرد و زن نميشناسد، انسان انسان است و انسان روسپي هم مرد و زن ندارد و كرامت انسان در نگاه من بسيار والاست و هيچ انسان ديگري حق ندارد در بارهي آن به قضاوت بنشيند تا چه رسد به اين كه آن را ترور كند ما حق نداريم در رفتار ديگران قضاوت كنيم شما چه ميدانيد رفتار من ناشي از كدام انگيزهي ژنتيك دروني و يا انگيزههاي سياسي، اجتماعي، تاريخي، جغرافيايي، اقتصادي، مذهبي بيروني من است كه به خود اجازه ميدهيد آن را ناپاك بناميد پاكي و ناپاكي در ذهن من نسبي است آن آرمانشهر پاك كه در ذهن منور از نور معنويت شماست كه ذهن من بويي از آن نبرده است از نگاه من وجود خارجي ندارد كه هيچ حتي تصور آن در ذهن من نميآيد چرا كه انسان را ميشناسم كه چگونه موجوديست و اگر چنين شهري باشد انسان در آن نيست اين جاست كه جا دارد دوباره اشاره كنم مخالفت خود را با آن حركت كذا! ببينيد ما به خود اجازه ميدهيم گناهاني را كه در ذهن ديگران ميگذرد حد بزنيم اينجاست كه دليل مخالفت من آشكار ميشود مخالفت من حمايت از فحشا نيست حمايت از قانون است بدترين قانون از بيقانوني بهتر است اگر مادههاي قانون به كنار بروند و جاي آنها را نرهاي سركار استوار بگيرند سنگ روي سنگ بند نميشود من از روزي ميترسم كه يكي از همين كامنتبازان چوپاناني، راهي هميشه در راه را تكفير كند و به آن شايعه دامن بزند و بعد از حجتالاسلام پسرخاله فتوي بگيرد كه مهدورالدمم و با انگيزههاي شخصي و با خصومتهاي بيدليل و بيمنطق و با نر سركار استوار نگذارد اين راهي هميشه در راه به پايان راه برسد


محمد مستقيمي (راهي) دي ماه 1389

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8224683873700718259 2010-12-12T18:42:00.000+03:30 2010-12-12T18:42:42.156+03:30 يادداشتهاي پراكنده


يادداشتهاي پراكنده

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-5113681838156064235 2010-12-12T16:43:00.000+03:30 2010-12-12T16:43:11.159+03:30 تاسف بر آنچه كه ديگر نيست





يكي از پنج برج چوپانان كه ديگر نيست!!!

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-872573698770272809 2010-11-29T16:31:00.002+03:30 2010-11-29T16:34:21.273+03:30 بادگیر




عکس از وبلاگ چوپانان

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-96252722447653354 2010-11-29T14:53:00.003+03:30 2010-12-12T17:08:20.945+03:30 شعری از لاریسا شمایلو شاعر آمریکایی







larissa shmailo



Oscillation
Cellular grandfather, pity me: once it was understood
how things were done, how the boiling ferns invited the
glaciers to come, how the dinosaurs asked to die. Os-
cillation: The world was born in swing and sway, and I,
fasting slowly, am not random nor mad, but large, and
more precise than you. My blood makes air and cells; my
moon subtends the sky; my tides squeeze life out of rock.
All my night journeys find a sun; I leave orchards and o-
lives behind.






Persian`s version


Translator: Mohammad Mostaghimi (rahi)


لاريسا شمايلو


نوسان


یک بار همدردی من


با پدربزرگ


همراه شد


فهمیده بود


چگونه جوشش سرخسها


فراخواندهاند


یخچالهای طبیعی را


و چگونه دایناسورها


منقرض شدهاند


نوسانات:


جهان زاده شده است


دوره به دوره!


[ من بهآرامی سکوت کردم]


- من نه تصادفیام


نه بیهوده


اما بزرگ و مفیدتر از تو


خون من هوا و سلول می سازد


ماه من


آسمان را درمینوردد


جزر و مد من


از فشار زندگی میکاهد


هماره شب من


میرود تا خورشیدی بیابد.


*


من رها میکنم


باغهای میوه و زیتون موعود را!






گزاشتار: محمد مستقيمي (راهي)






راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3562189811141815789 2010-09-13T15:10:00.002+04:30 2012-08-28T16:06:36.740+04:30 غزل






پنجره ها






تگرك كين‌ زده‌ بر كوچه‌سارِ پنجرهها


شكسته‌ شاخ‌ و برِشيشه‌زارِ پنجرهها


تنيده‌ تارِ فريب عنكبوت تنهايي


به گوشه‌های سكوت‌ ديارِ پنجرهها







نشسته‌ گردِ كدورت بر آبگينهيشان


غبارِ كينه‌ شده‌ پرده‌دارِ پنجرهها


ز چارچوبه‌يِ وحدت گسستهاند مگر؟


كه‌ بادِ هرزه‌ ربايد قرارِ پنجرهها


كجاست‌ پورِفلق‌؟ تا پس‌ از پگاهِ دروغ




به‌ صبحِ راست‌، گشايد حصارِ پنجرهها


بيا! بيا! كه‌ گرفته‌ست‌ در كفِ جولان


حياي‌ گربه‌وشان‌ اختيارِ پنجرهها


بريز خونِ سيه‌ گربه‌يِ وقاحت را


به‌ خرده‌ شيشه‌يِ الماس‌وارِ پنجرهها


بيا! بزن‌ به‌ سرانگشت‌ نور طرحِ سحر


به‌ روي‌ شيشه‌يِ مات‌ از غبارِ پنجرهها


بيا! كه‌ يخ‌زده‌ گلدانِ خشك و خالي را


به‌ گوشه‌اي‌ فكنيم‌ از كنارِ پنجرهها


بيار آينه‌ فانوسي‌ از قبيله‌يِ نور


به‌ شامگاهِ شبستان‌ تارِ پنجرهها


ز اشك‌، روشني‌ آور به‌ قدرِ يك خورشيد


نشان‌ به‌ ديده‌يِ اميدوارِ پنجرهها


كويرِديده‌يِ من‌ كهنه‌ تشنه‌ي‌ِ نور است


دريچه‌اي‌ست‌ مگر از تبارِ پنجرهها؟


بيار شعر سحر«راهيا!» كه بيدار است


هزار ديده‌يِ شب‌ زنده‌دارِ پنجرهها


م - راهی

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-444325882010754729 2010-09-13T13:13:00.004+04:30 2012-08-28T16:18:11.679+04:30 رؤیا در کابوس









رؤيا در کابوس






در شهرِشب خفاش ظلمت جارِ ناهنجار ميزد


توفان غم بيتاب خود را بر در و ديوار ميزد


در گوشه‌هايِ كومه‌يِ تنهاييم چشمان حسرت


بيداريم را بر صليبِ خوابِ غفلت دار ميزد


يك لحظه كابوس سيه، از تنگناي ديده بگريخت


در پرده‌هاي‌ خواب‌ نوشين‌ چنگِ رؤيا تار ميزد


ديدم به رؤيا بر بلنداي افق مرغِ سحرگاه


آهنگِ جانبخش رهايي را دمادم جار ميزد


مجنون شب از شرم‌ رويِ نور در بيغوله ميشد


ليلايِ نازِ بامدادان خيمه بر كهسار ميزد


ديدم به رؤيا دخترِ خورشيد را، در حجله‌يِ صبح


با شوق وصل، از خون شب، آرايه بر رخسار ميزد


ديدم به معراجِ شرف، پيغمبرِ آزادگي را


با دست آزادي، نشان بر سينهي احرار ميزد


ديدم وسيعِ گرم گندمزار را بر پهنهي دشت


مواج و زرينخوشه، پرنجوا، دم از ايثار ميزد


رؤياي‌ شيرين‌ مرا فريادِ جغدِ جنگ دزديد


بار دگر خفاش ظلمت، جارِ ناهنجار ميزد


تا در اجاقِ سردِ بستر، كندهي تب گرم ميسوخت


بورانِ هذيان، شاخه‌هاي‌ خشكِ لب را بار ميزد


از كوچه ميآمد به گوشآواي گرم راهي شب


جانسوز آوايي كه خون در ديدهي بيدار ميزد


م – راهی









راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-7215832576348528016 2010-09-07T00:37:00.003+04:30 2012-08-28T16:20:40.010+04:30 موريانه










موريانه






بردار از راهِ يقين‌ چاه‌ِ گمانها را






كاين راهزن گمراه خواهد كاروانها را






تا دورهايِ نور با سر ميتوان رفتن






گر برندارند از كنارِ ره نشانها را






انديشه را از لولوي لغزش نترسانيد






خواهد جويد اين موريانه نردبانها را






شيرين و شور و تلخ را فرياد بايد كرد






تنها چشيدن نيست در فطرت زبانها را






پرها بسوزد در هواي‌ِ لانه‌يِ سيمرغ






گر تيره داريد از كلاغان آسمانها را






زين‌ ابر و اين‌ رگبار سقفِ خانه خواهد ريخت






گر بسته مي‌خواهيد چشم‌ِ ناودانها را






سكان، اگر! لنگر، مگر! ساحل كجا؟ انگار!






بايد برافرازي دروغين بادبانها را






آن قهرمان تا قلههايم ميتواند برد






كز دست‌ِ من تا قله بندد ريسمانها را






هرگز بهارِ باغ را باور نخواهم كرد






تا خاك نگشايد به روييدن دهانها را









م - راهي

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3266126440565611601 2013-02-13T14:39:00.002+03:30 2013-02-13T14:39:10.036+03:30 خروجی وبلاگ دیش سپید







. دیش سپید
http://dish-sepid.blogfa.com محمد مستقیمی - راهی fa blogfa.com Thu, 09 Aug 2012 13:11:00 GMT اندیشههای رهایی
http://dish-sepid.blogfa.com/post-111.aspx

A poem:
Murray Alfredson
Poet, essayist
Adelaide Area, Australia
Quietus thoughts
I’ve passed three score and ten;
many years I’ve harboured
thoughts of death.
I’ve dwelt on means:
by fire,
drinking fuel to make it surer,
by knife through radial artery,
by rope,
by poisons through the stomach, lungs or skin.
Once fear of death dropped from me,
no barrier remained.
Death-wish flared at times beyond
dark thoughts that friends and family
would be better off without me,
flared into
a lust compelling.
Two thoughts
stay my hand:
Dying early is a waste;
it throws to chance
my opportunity right here,
in touch with teachings,
to tread my way
towards nibbana.
Those left behind
would suffer searing pain,
false guilts
years long
surfacing again, again.
Persian translation of the poem " Quietus thoughts " by: Murray Alfredson
Translator: Mohammad Mostaghimi-Rahi
شعر از: موری آلفردسن
شاعر، نویسنده از: استرالیا
اندیشههای رهایی
من سالیان را سپرى کردهام.
سال های بسیاریست که من
در پناه اندیشههای مرگم.
ماندهام در این که:
با آتش،
نوشیدن بنزین برای اطمینان
با چاقو را از راه شاهرگ حیاتى،
با طناب،
با زهر از راه معده، ریهها و پوست.
هنگامی که ترس از مرگ در من کاهیده است،
باز دارندهای نیست.
مرگ آرزو در زمانهای فراتر زبانه کشید
افکار تاریکی که:
دوستان و خانواده بهتر خواهند بود
بی من،
زبانه کشید به شهوتی وادارنده.
دو اندیشه
در دستان من ماند
مرگ زودرس ضایعه است؛
مرا فرصت میدهد
فرصت من درست همینجاست،
در ارتباط با آموزه هایم،
گام زدن در راهی
به سوی «نیروانا»
کسانی که از درد سوزاننده
سمت چپ در پشتشان
رنج می برند،
ازگناهان دروغین
سالیان دراز
تمویه دوباره میکنند،
دوباره
گزاشتار: محمد مستقیمی(راهى)
Thu, 09 Aug 2012 13:11:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-111.aspx کویر حاصلخیز
http://dish-sepid.blogfa.com/post-110.aspx
سپاس «راهی» از «کویر» به خاطر سرودن شعر چوپانان
کویر حاصلخیز
کویر! بر تو درودی، درود جاویدن
سرودهای تو چکامه برای چوپانان
ستودهای تو در آن شعر زادبوم مرا
در این قصیده سپاس آورم تو را به از آن
سپاس گویمت از جان چنان که در خور توست
سپاس آورمت بر شمار ریگ روان
علاقهی تو بر این سرزمین زبانزد بود
نبود الفت پنهان تو به کس پنهان
تو آسمان کویری، تو پر ستارهترین
بمان هماره چنان آسمان، بمان رخشان
کلام نرم تو گسترده مخملین بستر
نگاه گرم تو آغوش می‌گشایدمان
هزار حکمتِ پوشیده در لفافه‌ی شعر
هزار نغمه‌ی بی‌پرده، نکته‌ی عریان
نوای شعر تو موسیقی نشاط‌انگیز
پیام شعر تو پندِ نشسته در اذهان
زبان مادری ما ز شعر تو جاوید
و نامهی پدران از تو گشت جاویدان
حکیم توس اگر کرده پارسی زنده
ز توست زنده کنون گویش انارستان
اگر مسیح به دم جان به مرده میبخشد
تو با دمیدن، ویرانه سازی آبادان
اگر کویر به توفان کند نهان در خاک
تو آن کویر نه، چون خاک روبی از ویران
اگر کویر نمکزار گسترد هر سو
ز شورگستریت شهر گشته شورستان
کویر از آیش شعر تو گشت حاصلخیز
جهان ز ورد کلام تو گشت گلباران
نه زاده است و نه زاید چنان تو مام کویر
چنان تو هیچ نپرورده است در دامان
اگر سپاس تو گویم به صد هزاران بیت
اگر درود تو را آورم به صد دیوان
شده رهین تو «راهی» و خوب میداند
یک از هزار سپاس تو داشتن نتوان
آبان ۱۳۹۰ – اصفهان، محمد مستقیمی - راهی
Sun, 06 Nov 2011 15:10:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-110.aspx رقص با شیطان (شعری دیگر از لاریسا شمایلو)
http://dish-sepid.blogfa.com/post-109.aspx
Larissa Shmailo
Dancing with the Devil
They say that if you flirt with death
You’re going to get a date;
But I don’t mind---the music’s fine,
And I love dancing with someone who can really lead.
لاریسا شمایلو
رقص با شیطان
شنیدهام اگر با مرگ برقصی
تو را به جاودانگی میبرد
نه
به گمان من
عاشقانه رقصیدن
همراه با یک موسیقی شگرف
با او
مرا به آن سو
پرتاب میکند
گزاشتار: محمد مستقیمی-راهی
Mon, 29 Aug 2011 12:56:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-109.aspx چند کاریکلماتور
http://dish-sepid.blogfa.com/post-108.aspx
201- ويندوزِ ما هميشه هنك است.
202- خطِ قرمز، رويِ زبانِ سرخ است. به همين دليل ديده نمي‌شود.
203- زبانِ سرخ خطِ قرمز را نمي‌بيند
204- خطِ قرمز، همان ورود ممنوعِ زبان است.
205- زبانِ لال‌ها خطِ قرمز ندارد.
206- زبانِ سرخم را با خطِ قرمز، هاشور زده‌اند.
207- از كسي كه دنبالِ كار است نپرسيد كجايِ كاري؟
208- از كسي كه سرِ كار است نپرسيد كجايِ كاري؟
209- از كسي كه نه سرِ كار است نه دنبالِ كار بپرسيد كجايِ كاري؟
210- كارچاقكن از پرواربندان است.
Thu, 23 Dec 2010 17:52:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-108.aspx
تشکر لاریسا شمایلو
http://dish-sepid.blogfa.com/post-107.aspx
او آرزو میکند بتواند به فارسی از من تشکر کند:
Dear Friends:
I am very pleased to have another poem translated by Iranian poet Rahi. The English text is below, and you can view the Persian at Rahi's blog at http://dish-sepid.blogfa.com/post-106.aspx. I wish I knew how to say "thank you" in Farsi.
و یکی از دوستانش او را راهنمایی میکند
:Andrea Silverman
Larissa, first, congratulations!
Second, I feel honored that you "tagged" me.
Third, I am not afraid to use Google Translate for things like how to say "thank you" in Persian. It is با تشکر از شما. BTW, I am a FAN of Google Translate. I have ...learned to play with it to help me write better Portuguese (I never translate into Portuguese, only into English.) The only times I use it for an actual translation job is AFTER my own translation and sometimes it does come up with a better phrase or term. It is especially good with standard, technical stuff. In fact, I feel that Google Translate is my friend because it is putting all the second and third rate translators out of business or scaring their pants off. I know that it cannot and probably will never be able to do what I (and I suppose you, too) do so well. So, I suggest that you make friends with it, too! Ah, it does depend upon the language. It is best with EU languages because of the huge corpora available. But you translate Russian, right? It should do OK with that. FYI, it can translate Urdu script, I'd say a notch below "fairly well," but it cannot translate romanized Urdu AT ALL. Naturally, it does a bit better with Arabic script. I've just know more Pakistanis than Arabic speakers. Also, it is lots of fun for playing with international FBFs. Once I saw a thread full of obvious joking on the page of a young Serbian friend. Google Translate did a good enough job for me to leave a comment on the thread in Serbian and the Serbs thought it was hilarious! I am saying all of this because I know that Google Translate is sort of "off limits" for serious translators. But for me, it has become a wonderful tool for expressing and extending my general love of language.
Thu, 02 Dec 2010 17:33:40 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-107.aspx
شعری از لاریسا شمایلو شاعر آمریکایی
http://dish-sepid.blogfa.com/post-106.aspx


Larissa Shmailo
Oscillation
Cellular grandfather, pity me: once it was understood
how things were done, how the boiling ferns invited the
glaciers to come, how the dinosaurs asked to die. Os-
cillation: The world was born in swing and sway, and I,
fasting slowly, am not random nor mad, but large, and
more precise than you. My blood makes air and cells; my
moon subtends the sky; my tides squeeze life out of rock.
All my night journeys find a sun; I leave orchards and o-
lives behind.
Persian`s version
Translator: Mohammad Mostaghimi (rahi)
لاريسا شمايلو
نوسان
یک بار همدردی من
با پدربزرگ
همراه شد
فهمیده بود
چگونه جوشش سرخسها
فراخواندهاند
یخچالهای طبیعی را
و چگونه دایناسورها
منقرض شدهاند
نوسانات:
جهان زاده شده است
دوره به دوره!
[ من بهآرامی سکوت کردم]
- من نه تصادفیام
نه بیهوده
اما بزرگ و مفیدتر از تو
خون من هوا و سلول می سازد
ماه من
آسمان را درمینوردد
جزر و مد من
از فشار زندگی میکاهد
هماره شب من
میرود تا خورشیدی بیابد.
*
من رها میکنم
باغهای میوه و زیتون موعود را!
گزاشتار: محمد مستقيمي (راهي) Mon, 29 Nov 2010 14:09:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-106.aspx شبگیر تا به ایوار
http://dish-sepid.blogfa.com/post-105.aspx
شبگیر
با نمنم باران بیدار شد
نیمروز
با یورش تگرگ سنگسار شد
ایوار
سیل آمد و خانه بر سرش آوار شد
(م - راهی)
Sat, 06 Nov 2010 12:19:20 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-105.aspx چند کاریکلماتور
http://dish-sepid.blogfa.com/post-104.aspx
191) «هیس»، همان «خفه شوِ» مؤدّبانه است.
192) صلوات بفرست، یعنی: خفه شو!
193) خر، همان خراست؛ سوارش عوض شده.
194) امروزه، خرسواران، هم از توبره می خورند؛ هم از آخور.
195) سگِ هار، گرگِ هار دیده‌بودیم؛ قندِهار ندیده‌بودیم
196) قندِهار، همان دیابت است.
197) انسولین، واکسنِ هاریِ قندهار است.
198) اوّل به خرِ شیطان سوار می‌شوند؛ بعد به خرِ مراد.
199) گورِخر، آرامگاهِ الاغ است.
200) خرک همان کرّه خر است.
(م-راهی) Sun, 26 Sep 2010 16:15:37 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-104.aspx نقد شعر از جمعه تا آدینه
http://dish-sepid.blogfa.com/post-103.aspx
شوان کاوه
اخیراً آشنا شدم با دوستی خوش قریحه و توانا در شعر و نقد و از آنجا که دل به دل راه دارد احساس میکنم این علاقه متقابل است هر چند این آشنایی مجازی است اما احساس آن حقیقیتر از آن است که توصیف توان کرد شاعر و منتقدی توانا به نام شوان کاوه که ابتدا شعرش را طالب شدم و اکنون خواهانم که هر چه مینویسد بخوانم و شاهد من شرح و نقدی است که ایشان بر شعر از جمه تا آدینه من نوشتهاند که هر چند کوتاه است ولی گویاست. همین جا شایسته است از ایشان تشکر کنم و چون این نوشته را در ستون نظرات گذاشتهاند برای مطالعه دوستان پست میکنم:
نقد و شرح شعر از جمعه تا آدینه به قلم شوان کاوه: Sat, 11 Sep 2010 11:38:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-103.aspx او که من نبود
http://dish-sepid.blogfa.com/post-102.aspx او که من نبود
در نگاه عکس من در قاب
روی شومینه
یلدای من
در آیینهی تالار نمایان شد
و به یزمی شبانه نشست
با او که من نبود
###
برق که رفت
روشن کرد
شمع روی شومینه را
و قاب عکس را پشت و رو کرد
شمع تا پگاهان
سوخت
اشک ریخت
و خاموش شد
محمد مستقیمی - راهی
Fri, 03 Sep 2010 12:41:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-102.aspx

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-436387424089912075 2013-02-13T14:37:00.002+03:30 2013-02-13T14:37:33.571+03:30 خروجی وبلاگ دولنده




. دولنده
http://doolende.mihanblog.com 2012-09-07T10:14:00+01:00 text/html 2012-08-21T02:50:32+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) مصاحبه من با همشهری
http://doolende.mihanblog.com/post/57









نگاهی به مشکلات شعر کلاسیک در گفتوگویی با: محمد مستقیمی






اندیشیدن را باید آموخت نه اندیشه را text/html 2012-08-17T01:25:31+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) زلزله آذربایجان
http://doolende.mihanblog.com/post/56





زلزله آذربایجان شرقی شنبه 21 مرداد ماه 1391



رقص‌ِ خاك‌

شهرِ من‌ سبزِ آفتابی‌ بود

آسمانش‌ همیشه‌ آبی‌ بود

شهر بود و محله‌هایِ سپید

یك‌ خیابانِ رفته‌ تا خورشید

شاخِ زیتونِ باغ‌ِ خانه‌ی‌ِ ما

بود از آن‌ دور دورها پیدا

كوچه‌مان‌ كوچه‌یِ درختی‌ بود

كاشی‌اش‌ یادگارِ تختی‌ بود

صادق‌ و آرزو امید و هما

بچه‌هایِ شلوغِ كوچه‌یِ ما

بی‌گمان‌ نیست‌ در همه‌ دنیا

چینه‌ كوتاه‌تر ز خانه‌یِ ما

چینه‌ كوتاه‌ و آفتاب‌ بلند

با تمامِ محله‌ در پیوند

گرم‌ از مهر و دوستی‌ و صفا

كوچك‌ امّا جهان‌ِ رؤیاها

پدرم‌ همسر محبت‌ بود

مادرم‌ مادرِ عطوفت‌ بود

بود هم‌بازیِ برادر من‌

كودكی‌هایِ نازپرور من‌

خواهرم‌ بوسه‌هایِ الفت‌ بود

بسترم‌ دامنِ شرافت‌ بود

خفته‌ بودم‌ میانِ بسترِ عشق

در حریرِ پرِ كبوترِ عشق

نغمه‌یِ لای‌لاییِ مادر

بود موسیقیِ نجیب‌ِ سحر

در فضایی‌ پر از امید و نوید

خواب‌ دیدم‌ كه‌ خاك‌ می‌رقصید

رقص‌ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار

كرد ما را عشیره‌یِ آوار

خانه‌ها در غبارها گم‌ شد

خاك‌ در دیدگان‌ مردم‌ شد

صورتِ عشق‌ بود خاك‌آلود

مادرم‌ آه‌! مادرِ من‌ بود

سرنگون‌ گشت‌ گاهواره‌یِ من‌

دامن‌ِ مادرم‌ كناره‌یِ من‌

پدر آن‌ طاقِ سایه‌های‌ِ قرار

بود یك‌ دستِ مانده‌ در آوار

در غباری‌ به‌ غلظتِ خشمم‌

دور می‌شد برادر از چشمم‌

خواهر آن‌ خوب‌ آن‌ همه‌ آغوش‌

بود تندیسِ پاكِ ظلمتپوش

رقصِ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار

كرد ما را عشیره‌ی‌ِ آوار

بچه‌ها! خاك‌! خاك! تا به‌ ابد

می‌توان‌ لاف‌ِ خاك‌بازی‌ زد

بچه‌ها بچه‌های‌ِ كوچه‌یِ ما

جایشان خالی است در همه جا

صادق‌ از آرزو امید برید

رفت‌ از خانه‌یِ هما امید

بغض‌ِ آن‌ سقف‌ِ پیر هم‌ تركید

آه! آه‌! از كبوترانِ سپید

مانده بودیم بیكس و بییار

من و تنهایی و غم وآوار

نیست‌ شب‌ را خیالِ بانگِ خروس

تا رهاند مرا از این كابوس

محمد مستقیمی- راهی

همین پست در +g با 114 عکس

text/html 2012-08-12T05:58:17+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) عشق چیست؟
http://doolende.mihanblog.com/post/54










عشق چیست؟




انسان با سه احساس روبروست كه هیچ ارتباطی با هم ندارند ولی با هم اشتباه می‌شوند: عشق، مالكیّت و هوس(شهوت). این سه حس ، هم خاستگاه مختلفی دارند و هم ماهیّت متفاوت. ابتدا به معرّفی آنها پرداخته و بعد به علل اختلاط آنها پی می‌بریم:

1-عشق: عشق خاستگاهی روانی دارد و در «منِ درونی» انسان ساری است. عشق با «منِ بیرونی» انسان كاری ندارد. با جسم انسان ارتباطی ندارد هر چه هست مربوط به روان انسان است.

2-مالكیّت: مالكیّّت زیر مجموعه‌ی حبّ ذات است انسان دوست دارد مالك هر آنچه می‌پسندد باشد. این حس قوّت و نمودی تا حدّ حبّ ذات در انسان دارد.

3-هوس(شهوت): هوس مربوط به جسم انسان است . حكمتی است خداوندی برای بقای نسل موجودات كه در تمام موجودات زنده وجود دارد. خدا در خلقت، بقای موجودات را بر انگیزه‌ای سوار كرده‌است كه بناچار همه به سراغش بروند و ناخواسته در بقای نوع خود عاملی مؤثر و اصلی باشند. اگر چنین نبود هیچ یك از موجودات در این باب نمی‌كوشید.

و امّا چرا این سه حس در انسان با هم اشتباه میشوند؟ این سه شباهت‌هایی با هم دارند. دوست داشتن كه انگیزه‌ی اصلی هر سه است این اشتباه را به وجود می‌آورد. برای بیرون آمدن از این شبهه باید تفاوت‌ها را شناخت:

1-تفاوت عشق و مالكیّت: این دو پدیده تظاهری یكسان دارند، گرچه عشق مربوط به درون انسان است و به هیچ وجه ظاهر نمی‌شود ولی چون دوست داشتن در هر دو مشترك است خود انسان آن دو را مخلوط می‌كند. انسان دوست دارد كه وقتی عاشق كسی است او را مالك شود و همین جاست كه اختلاط این دو اتّفاق می‌افتد. عشق ارتباط روحی است(رابطه‌ی دو «منِ درونی» و حتی گاهی احساس یك «من») كه وصل و هجران در آن نیست. این ارتباط را هر لحظه كه اراده كنی اتّفاق می‌افتد نه بعد زمان در آن مطرح است نه بعد مكان، پس هجرانی وجود ندارد. عشق ارتباطی است با معشوق كه در درون انسان روی می‌دهد با هیچ نمودی در بیرون ولی مالكیّت ارتباطی بیرونی است. میلی است به تصاحب آنچه را كه دوست داری. در عشق حسادت و غیرت نیست. عاشق از این كه دیگران هم عاشق معشوق او باشند نه دچار حسادت میشود نه غیرتی میگردد تا آنجا كه خواهان این است كه همه عاشق معشوق او باشند.مثال: اگر زنی به شما بگوید كه من عاشق پدر شما هستم ، احساس خوبی به شما دست میدهد، نه غیرتی میشوید و نه حسادت میكنید ولی اگر مادر شما آن را بشنود زمین و زمان را به هم میدوزد. چرا؟ چون احساس شما نسبت به پدر عشق است و احساس مادرتان نسبت به او مالكیت. مالكیت انحصار طلب است.

منظومههای عاشقانهی ادبیات ما را بنگرید: لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و ویس و رامین در هر سه منظومه معشوقه زنی شوهردار است این انتخاب تصادفی نیست. و جالب این جاست كه ویس و رامین با این كه از نظر ادبی زیباتر از دو منظومه‌ی دیگر است آوازه‌ی چندانی ندارد. دلیل این است كه فخرالدّین اسعد گرگانی عشق را نشناخته ولی نظامی آن را بخوبی شناختهاست. در دو منظومهی نظامی هیچ كششی بین دو جسم عاشق و معشوق نمیبینیم نه بین فرهاد و شیرین نه بین مجنون و لیلی، ولی آنچه در ویس و رامین میگذرد عشق نیست هوس است و میبینیم كه ویس از آغوش همسر خود میگریزد و به بیرون قلعه رفته به آغوش فاسق خود(رامین) میخزد. در ویس و رامین، ویس مثل شیرین و لیلی یك زن پاكدامن نیست. یك روسپی است و رامین هم مثل فرهاد و مجنون عاشقی پاكباخته نیست كه یك فاسق است و این دلیل آن است كه این منظومه نتوانسته جایگاه خوبی را در ادبیات ما بیابد. در اینجا باید اشاره كنم كه ازدواج را هم نباید با عشق اشتباه گرفت . ازدواج یك قرارداد اجتماعی است مثل یك شركت. زن و شوهر باید دو شریك خوب و مناسب باشند حالا میتوانند عاشق همدیگر هم باشند. بارها دیدهایم عاشقانی را كه شركای مناسبی نبودهاند و شركتشان را منحل كرده‌اند در حالی كه همچنان عاشق یكدیگر باقی مانده‌اند و همچنین بسیارند كسانی كه عاشق یكدیگر نبوده‌اند و شركای خوبی در زندگی مشترك بوده‌اند و زندگی خوب و مؤفّقی داشتهاند. پس معیار انتخاب همسر عشق نیست گرچه زندگی عاشقانه در صورتی كه معیارهای شركت به طور كامل در نظر گرفته شود می‌تواند یك زندگی ایده‌آل باشد ولی باید توجّه كنیم كه تنها عشق برای زندگی كافی نیست. شركای خوبِ یك زندگی خوب، پس از مدتّی به الفت می‌رسند و اغلب به عشق ولی عاشقان لزوماً شركای خوبی نیستند.

2-تفاوت عشق و هوس: همان طور كه اشاره شد عشق نمود عینی ندارد آنچه كه خود را ظاهر میكند چه در نگاه و چه در كلام یا حواس دیگر مربوط به هوس است كه با جسم انسان ارتباط دارد و آنچه در جوامع بشری ممنوع مینماید هوس است عشق نیست من بارها گفتهام كه: من از همهی شما عاشقترم و تا حالا هم كمیته مرا نگرفته‌است. اصلاً كدام مأمور منكرات می‌خواهد ارتباط روحی مرا تشخیص بدهد و بفهمد من عاشقم و بیاید مرا دستگیر كند. ارتباط منِ عاشق از نوع تلهپاتی است كه هیچ دستگاه شنودی قادر به شنیدن آن نیست.

دیگر این كه در هوس همیشه باید تمایل دو طرفه باشد در حالی كه در عشق چنین نیست. عاشق می‌تواند عاشق باشد و معشوق مطلقاً از عشق او بی‌اطّلاع بماند، فرقی نمیكند و این كه گفتهاند: «عشق یكسره مایهی درد سره» همان هوس را میگویند و همچنین آنجا كه مولانا میگوید «عشقهایی كز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود» به هوس اشاره دارد.

هوس نه تنها در جامعه‌ی ما كه در تمام جوامع بشری ممنوع است زیرا تجاوز به حقوق دیگران و زیر سؤال بردن مالكیّت دیگران است. باید هم ممنوع باشد امّا عشق هرگز ممنوع نیست بلكه انسان خلق شده تا عاشق باشد و رسالتش در این است كه عاشق همه باشد. دقّت كنید اگر انسان به این درجه رسید كه عاشق همه‌ی كائنات شد چقدر حیات انسانی زیبا می‌شود و زندگی چقدر شیرین. آفرینش انسان برای نمود عشق است:

در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

همان طور كه اشاره رفت در عشق وصل و هجران فرقی ندارد. عاشق همیشه در وصال است:

یكی درد و یكی درمان پسندد یكی وصل و یكی هجران پسندد

مو از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد

و از اینگونه است جفا و وفا و قهر و لطف كه در نظر عاشق تفاوتی بین آنها نیست:

عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

گویند لیلی آش نذری پخته بود و جوانان قبیله برای گرفتن آش میرفتند، مجنون هم كاسه برداشت و به دنبال آنان رفت. لیلی كاسه همه را پر كرد و چون نوبت به مجنون رسید، بر او خشم گرفت بدان جهت كه نامش را بر زبانها انداخته بود و كاسهی مجنون را گرفت و پرتاب كرده آن را شكست. جوانان قبیله، مجنون را سرزنش كردند كه تو خود را بخاطر لیلی به این روز انداختهای ولی او هیچ علاقهای به تو ندارد دیدی كه با تو چه كرد؟ مجنون پاسخ میدهد كه :

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشكست لیلی

یعنی شما نمیفهمید او با زبانی دیگرگون مرا از بین تمام جوانان قبیله متمایز كرد و گفت: تو دیگری.

عاشق جز زیبایی معشوق نمیبیند. زیبایی و زشتی مربوط به جسم است و او با جسم معشوق كاری ندارد. گویند لیلی دختری سیاه چرده و نه چندان زیبا بود. وقتی آوازهی عشق مجنون به خلیفه رسید در لیلی طمع كرد فرمود تا او را بیاورند چون آمد او را نازیبا یافت گفت:

آن خلیفه گفت هان لیلی تویی كز تو مجنون شد پریشان و غوی

از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت خامش چون تو مجنون نیستی

یعنی باید از دیدگاه مجنون به لیلی نظر افكنی تا زیبایی او را ببینی.

قدما عشق را دو گونه دانستهاند: حقیقی و مجازی. عشق حقیقی آن است كه عاشق خدا باشی و عشق مجازی آن كه عاشق كسی جز خدا باشی كه این تقسیمبندی نادرست مینماید عشق دو گونه نیست معشوق دوگونه است. عشق یك احساس لطیف است در انسان، حال، خواه معشوق زمینی باشد خواه آسمانی. مرتبه و درجهای هم اگر دارد در تفاوت معشوق است نه عشق.

محمد مستقیمی(راهی)

26 آذرماه 1386


text/html 2012-08-12T04:50:33+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) زمسّونه، زمسّونه
http://doolende.mihanblog.com/post/53





زمسّونه، زمسّونه

بهار سرماشه انگار، داره میلرزه، هراسونه

میخواد پیدا بشه اما نمیتونه، نمی تونه

بهار افسرده، تابسّون خفه، پاییز پژمرده

در این جا سال یه فصله، زمسّونه، زمسّونه

خزون جارو زده دشت و در و صحرا و جنگل را

اگه سبزی جا مونده از بهار، اون توی گلدونه

به هر جا هر طرف نرده، قرق قانون شبگرده

اگه فانوس پیدا نیس، تو خونه به زندونه

صدایی جز صدای قارقاری از کلاغی نیس

هوا سرده خیابون یخ زده، تاریک و لغزونه

عبوری نیس در کوران و جیغ «بوف کوری» نیس

«سگ ولگرد» تنها عابر توی خیابونه

«سه قطره خون» به روی برف در بنبست ماسیده

که تنها یادگار «داش آکل» اون مرد میدونه

صدای تخمه خوردن نیس زیر کرسی یلدا

«صدایی گر شنیدی تق تق سرما و دندونه»

صداها در سکوت وهمانگیز سحرگاهان

صفیر گولهها از جوخههای تیربارونه

من و چشم انتظاری، تا همیشه سرنوشت این بود

شبم انگار بیپایانه، این شب بیخروسخونه




text/html 2012-07-21T11:17:53+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) مصاحبه من با خبرگزاری کتاب ایران
http://doolende.mihanblog.com/post/51


مصاحبه من با خبرگزاری کتاب ایران در مورد کتاب من (آیینه پردازان) در شناخت ماهیت و ساختار شعر که به زودی منتشر خواهد شد در پیوند زیر:






اندیشیدن جایگزین القای اندیشه در شعر شود



text/html 2012-07-21T08:57:40+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) مصاحبه با همشهری
http://doolende.mihanblog.com/post/50



کاریکلماتور از دیروز تا امروز پیوندهای زیر:


کاریکلماتور از دیروز تا امروز








مصاحبه من با همشهری شنبه 31 مرداد ماه 1390

text/html 2012-07-13T09:42:00+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) کاریکلماتورهای من در باشگاه جوانان ایرانی
http://doolende.mihanblog.com/post/49 کاریکلماتورهای من در سایت باشگاه جوانان ایرانی text/html 2012-07-13T09:31:28+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) مصاحبه من با ایسنا
http://doolende.mihanblog.com/post/48 محمد مستقیمی (راهی):
رفتارهای اروتیک در شعر جوانان بیشتر شده است text/html 2012-07-13T09:24:00+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) مصاحبه من با خبرنگاری (ایسنا) در تلاش نیوز
http://doolende.mihanblog.com/post/47 زبان فارسی باید به روز شود...


مصاحبه من با خبرنگاری (ایسنا) در تلاش نیوز



text/html 2012-07-09T10:32:08+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) لانه موش
http://doolende.mihanblog.com/post/46




واژهی نفاق در اصل به معنای لانه موش است از آنجا که موش لانه خود را به چند جهت سوراخ میکند برای فرار و نفاق نیز چنین حرکتی است و منافق در رفتار راة‌های فرار برای خویش پیش‌بینی می‌کند معنای مجازی به خود گرفته و در زبان فارسی همین معنای مجازی رایج است.

لانه‌یِ موش‌



این‌ لانه‌یِ موش را

چه كسی كندهاست

در ما...؟

سوختم‌

وقتی‌ آن‌ تازی‌ هار

مرا گزید

زخمم‌ را نهان‌ كردم‌

زیرِ خاكسترِ آن‌ آتشِ مینوی‌

و آغاز شد

اولین‌ نقبِ گریز

از خاكستر تا شعله

دویدم

از مداین‌ تا مدینه‌

با چرتی‌ در هر سقیفه‌

و درنگ‌ تا همیشه‌

در كوچه‌یِ وراثت‌

كه‌ من‌ خوگرفته‌ی‌ِ این‌ كویم‌

هم‌دردی‌، بهانه‌یِ التجایم‌ بود

تا فرصتِ انتقام

پنهان‌ داشتم‌

هم‌ خویش‌ را در خویش‌

هم‌ «او» را

و نقبی‌ دیگر

از ارادت‌ تا ریا

برانگیختم‌

شغادان‌ را به‌ حقِ وراثت

تیغ بر چكاد

شیفتگان‌ را به‌ عطشِ امنیت‌

زهر در جام‌

تشنگان‌ را به‌ سرابِ بیعت‌

نیزه‌ بر سر

بی‌رنگان‌ را به‌ فریبِ نیابت‌

شرنگ‌ در كام‌

پنهان‌

پشتِ تیغ، جام، نیزه، شرنگ‌

گریزان‌

در نقبی‌

از دشنه‌ تا پشت‌

گشتم‌

در هزار كنج‌ هزار و یك‌ شبِ افسانه‌ای‌

از توس‌ تا بغداد

با تیغِ برمكیان‌ بر مكّیان

و تسخیر «عباسه»

دژِ بكارت‌ِ تازی‌

با نقاب‌ِ صدارت

در نقبی‌

از دیوان‌ تا حرم‌سرا

پوشیدم‌

خلعتِ مصری

در بلخ‌

زیرِ انگشت‌ِ قرمطی‌جویِ آن «غازی»

در «ساختارِ دعایِ نشابوریان

ـ كه نساخت ـ »

پوشیده

در نقبی

از یمگان تا الموت

آمدم

از اردبیل تا اصفهان

با كشكولی پر از طامات

و تبرزینی از خرافه‌

تا حفرِ خندقی‌ در مرز

به‌ عمق‌ جهنم‌

و به‌ نقالی‌ برخاستم‌

این‌ سویِ جهنم‌

در قهوه‌خانه‌یِ «هشت بهشت»

از مجلسیترین «شهنامه»

خزیده

در نقبی‌

از خانقاه‌ تا قاپو

خریدم‌

همه‌یِ عتیقه‌ها را

كهنه‌ و نو

از آن‌ یهودی‌زاده‌یِ عتیقه‌فروش‌

«كافی»‌ برای‌ همیشه‌

تا سپرده‌ شوند

مرواریدهایِ خزف‌آلود

به‌ موزه‌های‌ِ فراموشی‌

در نقبی‌

از خیبر تا تل‌آویو

این‌ لانه‌یِ موش را

چه كسی كندهاست

درما...؟

محمد مستقیمی - راهی







text/html 2012-06-25T01:27:34+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) عاشقانه دریا و کوه
http://doolende.mihanblog.com/post/45






ارسالى : پرویز قوامزاده






عاشقانه دریا و کوه

پیش از مشی

و مشیانه

هکر بود و

فراخکرت

و آخرین نرینه سنگی

از نسل جاودانان آریاویچ

البرز

هنوز تا صلب هکر

هزاران بهار

و صدها تبار

فاصله داشت

و جفت آسمانی او

چیچست

یک جهان حادثه میخواست

تا به زهدان سپندارمذ پاک

مام زیبای زمین

راه جوید

و این گونه شد که دختران

همه دریا شدند و خلیج

هانون شدند و خزر

بختگان و پریشان شدند و تو...

و بعد از آن

پسران

همه تفتان شدند و هزار

الوند و

دنا شدند و

دماوند

سبلان شدند و سهند

بیستون شدند و ... من

و نخستین کافر قوم هکر بود

البرز گرانسر

که جفت آسمانی خویش

پاره عاشقانه آب

چیچست مقدس را

در چاربست قلعه سنگی

بر بامی حقیر

دور از فرشته بینخوت باران

به پاسبان هیبت خشکی

اپوش دیوزاده سپرد

تا شبی در ضیافت نفرین

زهدان دوشیزه همسایه

خزر

به صلب پرصولت خویش وعده بگیرد

(حال آن که همان دم

بغدخت دیگر آب

خلیج آبی همیشه فارس

آویخته به سینههای رگ فروخفته دایهای سنگی

ننه زاگرس

طعم پوک میل پدر را

در مویرگهای اثیری خود

مزمزه میکرد)

و اکنون آریاویچ

از خزر

تا خلیج آسمانی فارس

پر از صخرههای من

و ماسههای تو

باقی است

با زبانه نفرینی

که بانو خدای اب

اردویسور آناهیتا

در اولین چین پیشانی البرز

روان کرد

تا نشان آلایش آبهای زمین

و داغی بر دل رختران هکر باشد

امروز

در اتفاق تازه آب و آسمان و سنگ

دوباره ایزد خوب نسیم

نبض بیقرار نخلها را

به دامن بانو خلیج فارس

عروس آبهای زمین

میپاشد

و موجها

حروف نام تو را

بر آبگینه لرزان کبود

دوباره نقش میکنند

حروف نام تو را

پری دلربای دریاها

و فردا... که بادهای جزیره

در گیسوان تو میپیچند

آسمان، آبی تند درونش را

به دل امواج گرم بانو خلیج فارس میسپارد

و بانوخدا

آناهیتا

با ردای نیلی خود

گیسو به گیسوی تو

در زورق ارغوانی صبح مینشیند

تا نشان تیره نفرین را

از دل پاک ترین سلاله شت اشو هکر

و فراخکرت سپند

بزداید

و دیگر

من میمانم و

نخلهای بیقراری که

به بدرود

شاخه به شاخه

برگ به برگ

بوسه بر آب میزنند text/html 2012-05-31T07:17:00+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) مه فشاند نور و...
http://doolende.mihanblog.com/post/44









مه فشاند نور و...

هوچیاین جا جلوهها با چو كند

گر كلاه، اندیشه‌ها را نو كند

خویشتن‌ را می‌كند بورابلهی‌

كاو بزرگی‌ را به‌ جمعی‌ هو كند

بدلگامانیم‌ گندم‌ آن‌ِ ماست

آخوری شاید كه فكر جو كند

كی تواند با مراغه آن چموش

تا ابد در خاكِ‌ ما سخلو كند؟

با چنین‌ درجا ترقی‌ می‌كنید!

گر صعودی‌ در مثل‌ یویو كند

می‌كند با من‌ حسودان‌! تیغتان‌

آن‌ چه‌ را تیغِ هرس‌ با مو كند

دشت‌ِ سبز از ما لگدمال از شما

« مه فشاند نور و سگ عوعو كند»



م- راهی

نقل از کتاب شب و ابر و هامون

text/html 2012-04-30T04:02:48+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) خلیج فارس
http://doolende.mihanblog.com/post/43









خلیج فارس





مرا رگ حیات زمین خواندند

سوداگران خون

و با نام انتقال

با سرنگ نیرنگ

میلیونها واحد خونم را

برای روز مبادا

در سردخانة تراستها

انباشتند

بشكهای ده دلار و پنجاه سنت

مرا رگ‌ حیات‌ زمین‌ خواندند

سوداگران‌ خون‌

و سال‌هاست‌

كه‌ به‌ نام‌ درمان‌

زالوی‌ متّههاشان

حجامتی بیپایان دارد

بر گردة نحیف و نزارم

مرا رگ حیات زمین خواندند

سوداگران خون

و رگ خواب زمین بودم

در دست شومشان

و سرنگها

مرفین تزریق میكرد

و خون میمكید

من رگ حیات زمینم

آزرده از نیش سرنگ نیرنگها

خسته از تلمبهخانة زالوهای حجامت

و خشمگین

خشمی كه فشار خونم را بالا بردهاست

من رگ حیات زمینم

شتاب نبضم در تب گرم رهایی است

نبضم را خود در دست خواهم گرفت

و تبم را

با پرسیاووشان خود میزان میكنم

نه با گنهگنة وارداتی از غرب

و منحنی قلبم را

امواج خروشانم تنظیم میكنند

نه نوسانات بورس لندن و نیویورك‌

من‌ رگ‌ حیات‌ زمینم‌

نبضم‌ را خود در دست‌ خواهم‌ گرفت‌

حتّی اگر

ناوگان ویروسها

گلبولهای سپیدم را بیازارند

با تزریق سموم شیمیایی

از چپ و راست

من رگ حیات زمینم

همیشه جوشان و پرتپش

من خلیج فارسم

همیشه خروشان و سربلند

فرزندان جنوبیام را ننگ سرسپردگی میآزارد

نسیم شمالم را بگو

توفان‌ كند

و برانگیزد موج‌هایم‌ را

تا بشوییم‌ ننگشان‌ را

و بخشكانیم‌ دامانشان‌ را

من‌ خلیج فارسم‌

من‌ رگ‌ حیات‌ زمینم‌

رگ‌ خوابم‌ را به‌ طبیبان‌ مدّعی نمیسپارم

نبضم را خود در دست خواهم گرفت

تنگهام را خواهم فشرد

و عرصهشان را تنگ خواهم كرد

محمد مستقیمی - راهی

text/html 2012-04-08T04:13:24+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) خون قانون
http://doolende.mihanblog.com/post/42









خون قانون



پنجره را بگشای

به صبحگاهان

سرسام خیابان را بنگر

و هراس همهمهها را

چراغ راهنما

عبوسانه و سرخروی

و غژغژ چندشآور ترمزها

***

پنجره را بگشای

به نیمه شبان

سكوت خیابان را بنگر

و فرار همهمهها را

چراغ راهنما

عبوسانه و سرخروی

و میتوان گذشت عاصی

و میتوان لیسید

خون قانون را

از چهرهی چراغ راهنما

در نیمه شبان

محمد مستقیمی (راهی)



راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-5856379643680844201 2013-02-13T00:44:00.000+03:30 2013-02-13T00:44:14.734+03:30 عکسهای 360 درجه نایین





Naein Jame Mosque (Pulpit) in Iran


مسجد جامع نایین








Naein Jame Mosque 01 in Iran

مسجد جامع نایین








Naein Hosseinieh in Iran

حسینیه نایین








Naein Cloak Weaving in Iran

کارگاههای عبابافی محمدیه








Naein Jame Mohammadieh in Iran

مسجد جامع محمدیه








Naein Narin Castel in Iran

بافت تاریخی نایین








مجموعه عکسهای 360 درجه از بناهای تاریخی شهر نایین (مجموعه 1)


عکس: فریبرز علاقهبند

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-2747726372585001175 2013-02-12T23:54:00.004+03:30 2013-02-12T23:54:55.996+03:30 نایب حسین کاشی

خاطرههایی از یاغی شدن نایب حسین کاشی، راهزن معروف و پسرانش






کد مطلب : 78


تاریخ : شنبه 25 شهريور 1391 - 09:37














در سال 1307 هـ کaه به واسطهی خلع محمد علی شاه قاجار و تعیین نمودن‏ احمد شاه قاجار به سلطنت که سفیر بود و نایب السلطنه برای وی تعیین شده بود، کشور ایران‏ بی‏نهایت هرج‏ومرج و هر گوشه‏ای از مملکت طغیان یاغی‏گری را شروع نموده بودند. از آن جمله «نایب حسین کاشی» و پنج نفر پسرانش برای بخش خور حرکت نموده که از دوری مرکز و نبودن راه و وسیله فرستادن و قشون دولتی به آنجا استفاده نمایند.


موقعی که به انارک‏ آمدند آقایان انارک با مختصر وسیله‏ای که داشتند آنها را به انارک راه ندادند ولی پس از دو روز محاصره چون عده نایب حسین متجاوز از هفتصد نفر سوار مکمل بود تاب مقاومت نیاورده‏ و با تلفات چند نفر نایب حسین انارک را اشغال و خسارت زیادی به اهالی انارک وارد آورد. از جمله انتظام الملک عرب پسر سهام السلطنه قبل از نایب حسین بعنوان اینکه آب و املاکی‏ در بخش خودم دارم و در باطن برای طغیان یاغی‏گری به بخش خور آمده بود موقعی که شنید نایب حسین و پسرانش به انارک آمده‏اند به انارک رفت. چون نایب حسین در ایام جوانی در ردیف نوکرهای سهام السلطنه عرب قرار گرفته بود به انارک که رسید استقبال شایانی با قربانی‏ شتر و گاو او را پذیرفتند. پس از چند روزی توقف لقب سالاری را به نایب حسین و سردار جنگی را به ماشاالله‏خان پسر بزرگ نایب حسین و شجاع لشکری را به علی‏خان پسر دوم و سرتیپی را به اکبر شاه پسر سوم و سرهنگی را به رضا خان پسر چهارم و میرپنجی را به پسر پنجم‏ رضاخان تفویض و آنها را به بخش خور دعوت و همراه بخور آمدند. پس از چهل روز توقف که شنیدند مخالفی در کاشان ندارند به کاشان برگشتند و پس از یکماه توقف در کاشان که سردار اسعد بختیاری به امر دولت آنها را تعقیب نمود مجددا به بخش خور در حدود 1200 نفر سوار و پیاده آمدند و مدتی در خور توقف کردند و در حدود چهل پنجاه دختر را به عقد خود از رؤسا و سرکردگان آن‌ها درآوردند. ولی مرحوم ماشاالله‏خان سردار عقیده مذهبی کاملی داشت‏ که اگر چند نفر شهادت می‏دادند این دختر در حباله‌ی نکاح دیگری است یا کفش و انگشتر نموده‏اند دستور صرف‏نظر از آن دختر را صادر می‏کردند حتی خودشان شخصی بنام ملا علی‏ که از علمای کاشان بود همراه آورده بودند که دخترانی را که ازدواج می‏کردند او عقد یا اجرای صیغه می‏کرد.













موقعی که به خور آمدند مرحوم فرمان یغمائی و مرحوم حاج سلطان شمسائی و مرحوم‏ میرزا آقا جان امام جمعه هم‏عهد شدند که در قلعهی مهر جان محصور شده و وسیله راه ندادن آن‌ها را به مهر جان فراهم نمایند و چون به آن‌ها سردار پسر نایب حسین نامه نوشت و به آن‌ها تأمین‏ داد، جواب نوشتند به آدم یاغی نمی‏شود اطمینان حاصل کرد و نیامدند(1). چون عدهی زیادی از اهالی بخش خور به نایب حسین گرویده بودند آنها را برای محاصره‌ی قلعه مهر جان تحریض‏ و تحریک نمودند و به راهنمایی این عده‌ی مفروض که چون نام بردن آن‌ها باعث رنجش فامیل آن‌ها خواهد شد خودداری می‏شود. بالاخره قلعه مهر جان را محاصره و پس از 6 روز جنگ و کشتار 12 نفر از نوکران نایب حسین و چند اسب به راهنمایی خود چند نفر اهالی مهرجان قلعه‏ را سوراخ و فتح کردند و پس از گرفتن قلعه مهرجان مرحوم فرمان و مرحوم حاج سلطان و دیگران را تأمین دادند.


موقعی که مرحوم همایون پسر مرحوم فرمان را مرحوم دانش یغمائی که برادرزن‏ شجاع لشکر پسر نایب حسین بود برای تأمین نزد سردار و نایب حسین می‏آورد، بین راه اکبر شاه سرتیپ پسر سوم نایب حسین با مرحوم همایون بهم برخوردند. یک نفر از مفروضین به اکبر شاه گفت اسب و دو نفر آدم‏های شما را همین شخص کشته است. عصبانی شده فحش ناموسی به‏ مرحوم همایون داد او هم بدون فکر فحش او را با چند تا اضافه رد کرد؛ ده تیر خود را کشیده‏ چند گلوله به او زد و او را کشت.


خبر به سردار رسید با حال تأثر از خانه بیرون آمده برادر خود را مورد لعن و طعن و فحش قرار داد ولی کار از کار گذشته بود.


پس از کشته شدن مرحوم همایون مرحوم سردار، مرحوم فرمان پدر همایون را مورد محبت و توجه قرار داده و تا محل بودند غالبا او را نوازش می‏کرد. موقعی هم محمد علی گنابادی نایب حسین و اتباع او را برای غارت طبس به طبس برد و روز چهل و یکم بعد از کشتن همایون قاتلش در طبس کشته شد.


در شب عید نوروز مرحوم فرمان بر سفره شام دستور داد اسماعیل پسر همایون را که‏ یک ساله بود و شیر می‏خورد بیاورند. موقعی که این طفل را آوردند و چشمش به او افتاد او را روی دامن گرفته و بنای بی‏تابی را گذارد. بنده رستگار و اخوان و همشیره‏ها هم بیاد کشتن‏ برادر خود آمده مجلس عزاداری برپا شد. ضمن گریه و زاری صدای حلقه در بلند شد. در را باز نمودم سه نفر از نوکرهای اکبر شاه سرتیپ که همراه او به طبس رفته بودند و از اهالی خور و آب گرم بودند به نام عباس سعیدی گرمه‏ای، و قلی و فرج خوری پسر قربانی به پشت در ایستاده‏ بودند. همین‏که آن‌ها را مشاهده نمودم به تعجیل به مرحوم پدرم فرمان اطلاع دادم که نوکرهای‏ اکبر شاه سرتیپ پشت در اجازه‌ی ورود می‏خواهند. فرمود داخل شوند به حضور که آمدند از عباس‏ سعیدی پرسید چه خبر داری و کی آمده‏ای؟ گفت الساعه آمده‏ام و دست در جیب کرده و پاکتی‏ به مرحوم فرمان داد، مرحوم فرمان عینک خود را به چشم زد و فرمود چراغ را نگه دار پاکت‏ را باز کرد پس از مطالعه نامه، سجاده خود را برداشته و به سجده افتاد. مادرم پرسید چه‏ خبر شده؟ گفت قاتل همایون در طبس کشته شده. گفت نامه را بخوان مطالب نامه این بود که‏ سردار پسر بزرگ نایب حسین نوشته بود:


"فدای آقای فرمان شوم. برادر من پسر شما را به ناحق کشت. در طبس به سزای اعمال‏ خود رسید نعش او را به وسیله عباس گرمه‏ای خدمت شما می‏فرستم که او را با آن حال ببینید بلکه انشاالله از او بگذرید اگر کفن او خونی شده عوض کنید و نماز بر او بخوانید و در آستانهی امامزاده آبگرم(ع) به خاک بسپارید یک تخته قالی هم برای تقدیمی امامزاده فرستادم در حرم‏ بیاندازند. سردار جنگ ماشاءالله."


موقعی که این خبر خوش به مرحوم فرمان و ماها رسید آخر شب پدرم با مرحومه‏ والده‏ام مشورت نمود که باید در این مورد چه عملی انجام دهیم. مرحومه والده‏ام گفتند صبح‏ چند نفر از سادات را خبر کنید بیایند و آن‌ها را با چند تا علم سیاه‌پوش شده بردارید با یک عده‏ از اهالی و بروید آبگرم و با احترام تمام پس از انجام نماز و تلقین در آستانه امامزاده دفن‏ کنید و قاری برای قرائت قرآن کلام الله بر سر قبرش بگمارید.


من هم صبح که شد از مادرم درخواست نمودم که به پدرم بگویید مرا هم همراه خود به آبگرم ببرد تا صحنه را تماشا کنم. من آن روز در حدود 12 سال داشتم و فعلا وارد 83 سال‏ قمری هستم به آبگرم رفتیم جسد اکبر شاه را روی لنگه در چوبی گذارده و با نمد و با طناب‏ پیچیده بودند. کفنش را که باز کردند تیری با تفنگ سربی بر پشت اکبر شاه اصابت نموده‏ بود از پستان راستش پریده و دهان زخم مانند استکانی نمایش می داد و کفنش هم خونی شده‏ بود. کفنش را عوض نموده نماز بر او خوانده شد و در بیرون حرم امامزاده آبگرم به خاک‏ سپرده و سه نفر قاری هم با خرج پدرم سر قبر نشانده شد. پس از ده روز نایب حسین و پسرانش‏ از طبس مراجعت و مخصوصا ماشاءالله خان سردار با 50 سوار به گرمه آمده و به منزل ما وارد شدند و با مرحوم پدرم به آبگرم رفتیم. پس از آن که این محبت را از طرف پدرم نسبت به‏ برادرش شنید فوق العاده پدرم را تحت توجه قرار داد و مدتی در بخش خور توقف نمودند. خود سردار چون دختری از اهالی گرمه به حباله نکاح درآورده بود غالبا به گرمه می‏آمد. از گرمه نامه‏ای به آقایان بیاضه حسنعلی خان و مرحوم مجد الاشراف و مستوفی (میرزا نصرالله) که عموزادهی پدرم بود نوشت چون قلعه‌ی بیاضه را سواران نایب حسین محاصره داشتند آقایان را تهدید نمود که اگر از قلعه خارج نشوید و تأمین مرا قبول نکنید قضیه‌ی شما هم مثل‏ قضیه‌ی قلعه‌ی مهر جان و کشته شدن پسر فرمان خواهد شد. مرحوم میرزا نصر الله مستوفی یغمائی‏ که شخص باکمال و خوش خط و از طایفه‌ی یغما مرحوم بود در جواب نامه‌ی سردار کاشی نوشت که با این عملیاتی که از شماها بروز کرده ما تأمین جانی و ناموسی نداریم و در آخر نامه نوشته بود که شما ما را تهدید کرده‏اید که قضیهی پسر آقای عمو فرمان خواهد شد به این رباعی نامه خود را خاتمه می‌دهم.






یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ


‏ یا او تن ما بدار سازد آونگ


‏ القصه در این سراچه‌ی پر نیرنگ‏


یک کشته بنام به که صد زنده به ننگ






این نامه را که سردار قرائت کرد چند مرتبه پشت سر هم گفت ای(ق)و اتباع نایب‏ حسین که اطراف قلعهء بیاضه را محاصره داشتند خسارت زیادی به اهالی بیاضه رسانیده ولی‏ موفق به گرفتن قلعه نشدند و مدت سه ماه در این حدود بیاضه و اردیب و گرمه و مهرجان و بخش خور بودند و محصول اهالی را پس از آنکه چرانیدند جمع‏آوری نموده بدست مرحوم‏ قدرت الله خان و مسعود لشکر سپرده و مصمم برای کاشان شدند.


موقعی که سردار با چند نفر به آب گرم که در آنجا غالبا سردار آمد و رفت می‌نمود و قلعه‌ی قدیمه‌ی آنجا را تعمیر می‌کرد برای سرکشی به آب گرم می‏آمد: یک موقع نامه‏ای به‏ مرحوم فرمان پدرم نوشته بود که امشب را در آب گرم هستم و دلتنگ شما شده‏ام. چون از موقعی که مرحوم پدرم جنازه سرتیپ بردارش را با احترام به خاک سپرده بود خیلی به او محبت‏ می‌کرد. در نامه نوشته بود مقداری لوازمات هم برای ما بیاورید و اسبی هم برای سواری پدرم‏ فرستاده بود. موقعی که مرحوم فرمان قصد آب گرم کرد من هم از ایشان استدعا نمودم که‏ مرا هم ببرید قبول کرده و رفتیم. موقعی که به آب گرم رسیدیم سردار از قلعه پایین آمد و پدرم‏ را از اسب پیاده نمود و با نوازش و محبت به قلعه رفتیم و شب را در آنجا توقف داشتیم پس از صرف شام خود سردار محل خواب پدرم و مرا تعیین نموده دستور داد رختخواب آوردند و خوابیدیم. خود سردار هم در همان بالاخانه خوابید. نصف شب به پدرم صدا زد و گفت آقای‏ فرمان شما هم امشب مانند من خواب نمی‏روید. گفتند بلی من هم بیخوابی دارم. گفت اگر مایل هستید بنشینیم و باهم صحبت کنیم. پدرم گفت اختیار با شماست. آنموقع مسعود لشکر که‏ ابراهیم خان نام داشت با جهانگیر خان پسر عمویش پیش خدمت سردار بودند صدا زد: ابراهیم خان به عباس آب گرمی بگو قلیانش را چاق کند و برای آقای فرمان بیاورد. و به جهانگیر خان گفت سماور آتش بینداز و مشغول صحبت شدند. سردار گفت شما تجربه کار هستید و سرد و گرم دنیا را چشیده‏اید راهی برای تأمین ما از طرف دولت نمی‏توانید برایمان نشان دهید که من از یاغیگری خسته شده‏ام و می‏دانم این کار عاقبت خوبی ندارد. مرحوم پدرم سوال‏ کرد اول این عمل شما از کجا شد.


چهار انگشت دستش را به سمت پدرم دراز کرد گفت برای چهار ریال‏ رنگ کرباس. پدرم گفت چگونه شد. گفت پدر من کرباسی به رنگرز داده بود و هر موقعی‏ که می‏رفت کرباس را بگیرد چون پول رنگ را نداشت بدهد رنگرز کرباس را نمیداد. یکبار رفته بود که به قلدری کرباس را بگیرد بین آن‌ها منازعه شد. رنگرز به پدرم فحش داده‏ بود. او هم رنگرز را گرفته در خم رنگ تیل انداخته بود و او را نگاه داشته بود تا خفه شود. و به منزل برگشت. ما در خانه‏ای بودیم که تعدادی اطاق و هریک از ما برادرها که زن داشتیم‏ در یک اطاق بودیم و سه نفر از خواهرها هم که شوهر داشتند هریک در یک اطاق بودند و پدرم‏ هم در یکی از اطاق‌ها سکنی داشت. یک موقع دیدیم چند نفر از نوکرهای حکومت کاشان به خانه‏ ما ریختند و پدرم را گرفتند و کتش را بستند و به او کتک می‏زدند. صدای ضجهی مادرم که بلند شد. رفتیم ببینیم چه خبر است. برادرم شجاع لشکر که صدای ناله مادرم را شنید چماقی داشت‏ که سر آن آهنی نصب بود و آنرا شش پر می‏گفتند و به فرق یکی از نوکرهای حکومت کاشان‏ نواخت که مغزش به اطراف اطاق پاشید و دو سه نفر از آنها را هم سر و دست شکستیم و فرار کردند. پس از دو الی سه ساعت شنیدیم که عده زیادی از کسان حکومت به خانه ما می‏آیند در را بستیم و سردر خانه را سوراخ کندیم موقعیکه آمدند در خانه را آتش بزنند از بالای در یک نفر دیگر از آنها را سرتیپ به گلوله بست و کشته شد. چون چند قبضه تفنگ تک تیر آلمانی و سر پر داشتیم آن‌ها را عقب زدیم. بعد از چند ساعتی مشاهده نمودیم که عده زیادی قریب دو الی‏ سه هزار نفر با بیل و کلنگ بخانه ما حمله نمودند که خانه را بر سر ما خراب کنند.


چون شب‏ شده بود راهی از سمت بیابان می‏رفت سوراخ کردیم و به طرف کوه بالای فین رفتیم صبح‏ ساعت ده عده زیادی از سوار و پیاده اطراف ما آمدند و جنگ شروع شد چند نفر از سوارهای‏ حکومت کاشان کشته شدند و یک داماد ما هم کشته شد و ما به سمت کوهسار متواری شدیم و بنای‏ جمع‏آوری اشخاصی که مایل به عمل یاغیگری بودند شدیم و تا امروز قریب چند هزار نفر چه از طرف اتباع دولتی و چه از طرف ما کشته شده‏اند و خیلی از این عمل پشیمانم که چه‏ خسارتی به مردم بیچاره رسیده است.


پس از دو ماه به سمت کاشان رفتند و پدرم را هم با برادرم مرحوم حاج فرمان همراه به‏ کاشان بردند و پدرم و مرحوم حاج فرمان موقعی که بختیاری‌ها دور آن‌ها را گرفتند فرار کردند چنان‏که همه می‏دانند بعدها وسیله تأمین خود را در زمان وثوق الدوله که نخست وزیر بود گرفتند و مدتی در یزد و اصفهان به سر بردند. وثوق الدوله، سردار و چند نفر آن‌ها را به کاخ‏ خود دعوت و به طمع اینکه ایالت خراسان را به سردار تفویض خواهد نمود آنها را دستگیر و در میدان توپخانه بدار آویخته شدند.






احمد رستگار یغمائی






پانوشت:


1- این روایات از آقای احمد رستگار یغمائی است که خود شاهد و ناظر قضایا بوده‏ است.احمد رستگار فرزند مرحوم هادی فرمان یغمائی است.در انشاء مقاله تغییری داده‏ نمی‏شود.






منبع:


برگرفته از یکی از شمارههای مجله یغما


منبع : نایین پژوه


لینک این مطلب : http://naeinpajoh.comp78

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3915411848773757013 2013-02-12T23:48:00.000+03:30 2013-02-12T23:48:28.433+03:30 مهندسی حفر قنات











مهندسی حفر قنات




کد مطلب : 71

تاریخ : چهارشنبه 14 تير 1391 - 11:50




به علمي ميگویيم كه به صورت شفاهي و تجربي در گذشته آموزش داده ميشد و به وسيله اين علم انسانها در دورانهاي گذشته مخصوصا در ايران زمين موفق شدهاند از اعماق زمين نهر ها و جويهاي آب را بر روي زمين جاري نموده و به كشاورزي بپردازند.










امروزه با توجه به پيشرفت علم شايد انجام چنين كار هايي آسان به نظر برسد ولي با توجه به اينكه در زمانهاي گذشته تكنولوژي خيلي ابتدايي بوده، حفر قنات كاري بسيار حرفهاي و علمي بوده است.




در اين مقاله كوشش من در اين جهت است كه خوانندگان را با گوشههايي از اين فعاليتها آشنا سازم و ساير همشهريان محقق را ترغيب نمايم كه تجارب پدران پير خود را در اين زمينهها قلمي ساخته تا مورد استفاده محققين و سايرين قرار گيرد.




تاريخچه مشكل اساسي قنات چوپانان:

تاريخچه مشكلي را كه به نگارش در ميآورم اوج يك فعاليت علمي را در حفر قنات بيان مينمايد:

در دوران نوجواني كه ساكن چوپانان بودم و ايام تعطيلات تابستاني مدارس را معمولا در چوپانان سپري ميكردم ، بيشتر اوقات علاقه داشتم كه در جلسات مالكين و مديران روستا كه معمولا در زير درختان توت كنار جوي آب تشكيل ميشد شركت كنم.

در آن زمان معمولا در جلسات مالكين، افراد زير شركت داشتند:

حاج محمد مستقيمي، رحمتعلي عمادي ، شيخ حسن ديمه كاري، عبدالرحيم رحيمي ژ، ميرزا مهدي مستقيمي، حسين حاج مهدي عسكري، عبدالرحيم زاهدي، سيد رياض، محمدرضا مستقيمي (شيخ) پدر اين حقير و چند نفر ديگر از جمله بعضي از فرزندان نسل سوم و بعضي رعايا يا خوش نشينها بودند. كه خداوند همه آنها را رحمت كند.

يك روز مرحوم قربان سعادت كه استاد مقني قنات بود و در پيشكار چوپانان كار ميكرد بعد از آمدن از محل كار به جلسه آمد و مشكلي را مطرح كرد و طلب راه حل نمود.




مشكل اساسي قنات چه بود؟

او چنين گزارش كرد كه چند روزي است پيشكار به سنگي برخورد كرده و ابتدا ما فكر كرديم كه سنگ پارهاي بزرگ است كه ميتوانيم با خرد كردن آن تكه تكه آنرا از دل خاك بيرون بياوريم اما بعد از دو سه روز كار كردن فهميديم كه اين سنگ خيلي بزرگ است و به تدبير او شايد به اندازه يك كاميون باشد. او گزارش كرد كه تيم او چهار طرف سنگ را مقداري كندهاند تا گوشه سنگ را پيدا كنند اما موفق نشدهاند. سنگ يكپارچه و آنقدر سخت و محكم است كه كلنگ مقني داخل چاه بر آن كارگر نيست.

شركت كنندگان در جلسه نظرات مختلفي را عنوان كردند كه سه نظر مورد موافقت همه قرار گرفت.

من اکنون ميبينم كه كار آنها با اصول علمي حل مسأله كاملا منطبق بوده است.




فرضياتي براي حل مشكل قنات:

1 – باتوجه به اينكه محل پيشكار تا كوه فاصله زيادي دارد به احتمال قوي سنگ بزرگي است كه در مسير پيشكار قرار گرفته و ميتوان با شكافتن سنگ با اصول معدنكاري از آن عبور كرد.

2 – براي فهميدن اينكه با يك تكه سنگ روبرو هستيم يا مانع ما بزرگتر از تصور است بهتر است در راستاي قنات 50 متر بالاتر چاه گمانهاي زده شود و معلوم گردد ادامه سنگ چقدر ميتواند باشد تا تصميم بهتري بتوان اتخاذ نمود.

3 – بهتر است تصور كنيم كه مانع خيلي بزرگ است و براي فرار از مشكل، سنگ را دور بزنيم يعني اينكه مسير قنات را به سمت جندق منحرف كرده بعد از يك يا دو پشته مجددا به سمت راستاي قنات به پيش برويم.




آنروز نظر دوم مورد توافق قرار گرفت و قرار شد يك دست مقني مسئول حفر چاه گمانه شود كه افراد آن مشخص شدند و كار آغاز گرديد. چند روز بعد گزارش شد كه چاه گمانه 5 متر بالاتر از مادر چاه به آب رسيده و چاه كنها به علت آب زياد چاه ديگر قادر به كندن چاه نيستند و با توجه به اينكه براي مالكين پمپاژ آب ميسر نبود از كندن چاه منصرف شدند و نظريه ديگري مطرح شد.




نظريه جديد بعد از حفر چاه گمانه:

عنوان گرديد كه سنك، مانند بندي يا سدي سنگي است كه جلو پيشكار قرار گرفته و آب پشت آن ربطي به آب پيشكار ندارد و اگر بتوان اين سد را شكست امكان دست يافتن به يك سفره آب زير زميني امكان پذير ميشود. و همين نظريه سبب شد كه هر طور شده سنگ سخت را بشكافند.

البته مقداري فعاليت انجام شد و چند متري از سنگ را خرد کردند؛ حتي چشمه آبي هم از دل سنگ فوران زد اما سنگ سخت آنقدر سخت و مقاوم بود. با تحولات انقلاب سپيد شاه كشاورزي چوپانان داشت به زمين ميخورد و بقيه مالكين تنها به لايروبي قنات بسنده كردند.




فعاليتهاي پس از انقلاب اسلامي براي كندن پيشكار:

بعد از انقلاب اسلامي با كمكي كه دولت نمود و بودجهاي كه مالكين پرداختند و امكانات آتشباري معدن نخلك تصميم گرفته شد اين سنگ از سر راه قنات چوپانان برداشته شود. لذا فعاليت آغاز شد و بعد از مصرف بودجه زياد و استفاده از تيم معدنكار، عاقبت نيز سنگ مقاوم در مقابل پيشكار و پشتكار مردم پيروز شد و مديران چوپانان موفق نشدند كمر اين سنگ را بشكنند.

تا سالهاي بعد كه بودجهاي از طرف مالكين و دولت تامين گرديد، قرار شد كه نظريه سوم اجرا گردد كه با اين بودجه موفق شدند يكي دو پشته به جهت ديگر براي دور زدن سنگ بكنند و اين رشته سر دراز دارد كه اگر گزارشي در اين زمينه از افراد مطلع خصوصا آقاي رفيع و آقاي حاج ابوالقاسم زاهدي تهيه شود مشكلات كار دقيقا بيان خواهد گرديد.




نصيحتي براي دارندگان قنات:

پدران ما عقيده داشتند كه بايد هر دو سال يكبار سراسر قنات لايروبي شده و حداقل سالي يك پشته قنات به جلو پيشرود تا نقصاني در آب قنات پيش نيايد.

سخنان فوق اهميت قنات و زحماتي را كه گذشتگان ما كشيدهاند و علم و تجارب آنها را آشكار ميسازد. شركت در جلسات فوق مرا كنجگاو كرد كه سوالات زيادي در مورد حفر قنات مطرح كنم و بياد دارم كه مرحوم پدرم و مرحوم عبدالرحيم زاهدي با چه دقتي و با نمايش تصاويري كه با انگشت روي خاك رسم مينمودند ريزه كاريهاي اين علم را براي من توضيح ميدادند. يكي از ان سوالات مرا به درس هندسه خيلي علاقهمند ساخته بود و سعي ميكردم كه گفتههاي آنها را با آموختههاي درس هندسه خود تطابق دهم. در اينجا بياد استاد هندسه خود در نايين، استاد سليماني افتادم و براي او از خداوند طلب خير و رحمت مينمايم.













چگونه دو ميله چاه در زير زمين به يكديگر سوراخ ميشده است؟

امروزه شايد با وسايلي كه وجود دارد و با مهندسيني كه ميتوانند از اين ابزار استفاده كنند كار آساني باشد؛ هر چند كه ديديم در اصفهان در حفر كانال مترو نزديك بود سي و سه پل هم خراب شود! اما من بر آنم كه طرز كار مقنيها را تشريح كنم.

معمولا دو حلقه چاه به فاصله 50 متر از هم كنده ميشود كه چاه بالايي نزديك به مادر چاه و چاه پایيني نزديك به چشمه قنات خواهد بود. واضح است كه بين چاه بالايي و پایيني شيبي روي سطح زمين قرار دارد كه با تراز اختلاف شيب محاسبه ميشود، حال اگر چاه بالايي 30 متر باشد و شيب زمين هم نيم متر باشد عمق چاه پایيني را 5/29متر ميكنند.

بعد از آماده شدن دو حلقه چاه دو دست مقني از هر دو چاه بايد به سمت يكديگر پيش بروند تا به هم ديگر برسند.




اين كار دو فايده دارد:

اول آنكه سرعت كار بالا ميرود، دوم آنكه براي خارج كردن خاك داخل كانال باید در نهایت مسافت كمتري پيموده شود.

اما كوچكترين انحراف سبب سوراخ نشدن كانال ميشود.




چگونه اين مشكل حل ميشده است؟

بعد از آماده شده دو ميله چاه، طنابي بالاي دو ميله چاه در راستاي مسير قنات و در هر چاه دو ريسمان به ته چاه كشيده میشده بطوريكه دو سر هر ريسمان در داخل هر چاه به چوبي يك متري متصل و دو سر ديگر ريسمانها در بالاي چاه به طناب مسير قنات متصل مي شده است. حال دو چوبي كه در دو چاه آرام ميگرفته، مسير كندن كانال را براي مقني مشخص ميساخته است. پس از آن كار حفر در آن مسير آغاز ميشود.

از يك مقني سوال كردم كه در موقع جلو رفتن كانال چطور در كار شما انحرافي پيش نميآيد؟ در پاسخ گفت: معمولا نور پشت سرمان كه از ميله چاه به داخل كانال ميافتد راهنماي ماست كه مسير را مستقيم به پيش برويم.




شيب لازم در قنات:

حتما وقتي دو ميله چاه به هم سوراخ ميشود تراز است و براي جريان يافتن آب به شيبي نياز است. مقنيها بعد از سوراخ شدن دو چاه، آب را كه هميشه در چاههاي بالايي وجود دارد جاري ميسازند. حركت آب مشخص ميكند كه چه مقدار بايد كف برداري شود، لذا كف قنات به اندازه لازم براي جريان آب برداشته ميشود. بعد از كف برداري جلو آب ، براي جلوگيري از حفر پشته بعدي با خاك سد ميشود و فقط در مواقع ضروري آن بند خاكي را میگشایند.







مسیر چاههای منتهی به چوپانان نایین، برگرفته از گوگل ارث




سخن پایانی:

ريزه كاريهاي زيادي در حفر قنات تجربه شده است كه اين تجربيات دريايي از مهندسي حفر قنات است و اين مقاله مشت نمونه خروار است. اكنون كه ميشنوم بسياري از فرزندان چوپانان رشته عمران ميخوانند، چه خوب است در اين زمينه تحقيقات دقيقي انجام داده و اين تجارب را علمي، مكتوب نمايند.




ابوالقاسم مستقيمي




منبع : نایین پژوه




لینک این مطلب : http://naeinpajoh.comp71

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3528058814082848085 2013-02-07T16:18:00.001+03:30 2013-02-07T16:18:34.941+03:30 خروجی وبلاگ دهستان چوپانان


خروجی وبلاگ دهستان چوپانان










This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. دهستان چوپانان


http://choopananvatan.blogfa.com منظم ترین دهستان خشتی ایران fa blogfa.com Thu, 06 Sep 2012 14:08:00 GMT واقعه ای عجیب در ریگ جن


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1018.aspx






مقاله زیر داستان واقعی یک مهندس عمران میباشد که برای پروژه جاده سازی به منطقه خور وبیابانک حرکت میکند اما در بین راه دچار مشکلاتی میشود و در ریگ جن یک شب را به صبح میرساند.










با تشکر از مهندس مسعود عمادی که این مقاله را برای ما ارسال نمودند.























Thu, 06 Sep 2012 14:08:00 GMT


choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1018.aspx یادبود شادروان


محترم خانم نجفیان


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1017.aspx به مناسبت درگذشت شادروان محترم خانم نجفیان (فرزند شادروان میرزا و همسر شادروان حیدر استادعلی) مراسمی در روز پنجشنبه ۱۳ به مناسبت درگذشت شادروان محترم خانم نجفیان (فرزند شادروان میرزا و همسر شادروان حیدر استادعلی) مراسمی در روز پنجشنبه ۱۳۹۱٫۶٫۱۶ از ساعت چهار در مسجد جامع چوپانان برگزار میگردد. ۹۱٫۶٫۱۶ از ساعت چهار در مسجد جامع چوپانان برگزار میگردد.


منبع : خبرگزاری چوپانان






Wed, 05 Sep 2012 13:43:14 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1017.aspx اولین سالگرد شادروان گل محمد جلال


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1016.aspx روز پنجشنبه 91/6/16 مراسم اولین سالگرد شادروان گل محمد جلال در مسجد جامع چوپانان برگزار میگردد .






حضور سروران گرامی در این مراسم موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود . Wed, 05 Sep 2012 13:08:00 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1016.aspx ورود نماینده محترم نائین و هیئت همراه به چوپانان


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1015.aspx روز سه شنبه آقای طباطبایی نماینده محترم نائین و خور و بیابانک در مجلس با آقای حسنی فرماندار محترم شهرستان نائین وبخشدار محترم انارک وارد چوپانان شدند که با استقبال پرشور مردم و اعضای محترم شورای اسلامی چوپانان همراه بود .






در این سفر چند طرح عمرانی از جمله : جاده ی آسفالت آشتیان _ حجت اباد و ساختمان دهیاری افتتاح گردید و بازدید از ساحتمان در دست احداث ورزشگاه چوپانان .






در مورد چند طرح پیشنهادی از جانب دهیاری محترم چوپانان بحث و تبادل نظر شد. Wed, 05 Sep 2012 13:03:00 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1015.aspx جزئیات معافیتهای جدید سربازی


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1014.aspx





















فرازنیوز: مشمولان غیر غایبی که تا پایان سال 1390 واجد شرایط معافیتهایی از قبیل معافیت جد و جده، سه برادری و غیره بودهاند تا پایان شهریورماه امسال فرصت دارند تا برای ثبت و رسیدگی به درخواست خود اقدام کنند.






به گزارش خبرگزاری فرازنیوز(faraznews.com)، سازمان وظیفه عمومی طی اطلاعیهای اعلام کرد: پیرو اطلاع رسانی قبلی، با توجه به اینکه تصویب قانون وظیفه عمومی تغییر ضوابط برخی از معافیتها و یا حذف آنها را در برداشته است، در این راستا برخی ازمشمولان که واجد شرایط معافیتهای مقرر در سال 90 از قبیل معافیت جد و جده، سه برادری، کسرخدمت منجر به معافیت، پدر در حبس و غیره بوده و بدلیل عدم آگاهی و یا پارهای از مشکلات فقط تا پایان سال 90 موفق به بهرهمندی از این نوع معافیتها نبودهاند درصورتیکه همچنان واجد شرایط این معافیتها باشند تا پایان شهریور ماه امسال (31/6/91) فرصت دارند تا برای ثبت درخواست خود از طریق دفاتر خدمات الکترونیک انتظامی (پلیس +10) اقدام کنند.






این اطلاعیه در خصوص شرایط معافیت سه برادری در سال 90 میافزاید: با مساعدت صورت گرفته در خصوص این نوع معافیت، چنانچه فرزند سوم خانواده حداقل نیمی از مدت خدمت دوره ضرورت (9ماه) را تا پایان سال 90 گذرانده و خدمت وی همچنان استمرار داشته باشد، بعنوان برادر خدمت کرده محسوب شده و برادر چهارم وی تا تاریخ 31/6/91 مهلت داشته تا برای ثبت درخواست خود به دفاتر خدمات الکترونیک انتظامی (پلیس+10) مراجعه کند.






در معافیت مذکور برادر دارای سابقه خدمت در صورت فوت، بعنوان برادر خدمت کرده محسوب شده و همچنین کسرخدمت بسیج برادران خدمت کرده نیز جزء مدت خدمت آنان لحاظ و گواهی کسرخدمت بسیج صادره در سال 91 نیزقابل محاسبه خواهد بود.






Sun, 02 Sep 2012 12:30:30 GMT ghsamimi http://choopananvatan.blogfa.com/post-1014.aspx تعدادی از اسناد چاه های اطراف چوپانان


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1013.aspx تعدادی زیادی چاه آب در اطراف چوپانان از جمله: چاه غیب در ریگ جن ، چاه های دربندو و چاه خونی در کوه های چفت و ... وجود دارد. هر یک از این چا ه ها سند معتبری دارد که هر سهم آن از ششدانگ متعلق به مالکان چوپانان میباشد.اسنادی که در زیر مشاهده میفرمایید مربوط به مرحوم عباس عمادی (محمدعلی) میباشد.






باتشکر از : مهندس مسعود عمادی که ما را در تهیه این اسناد یاری نمودند.






* برای مشاهده سایز بزرگتر روی عکس ها کلیک کنید.












































Wed, 29 Aug 2012 17:13:03 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1013.aspx خلبانی که داغ اجلاس غیر متعهد ها را بر دل صدام گذاشت + عکس


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1012.aspx






مروری بر به یادماندنی ترین اجلاس عدمتعهد

























به گزارش اينا به نقل از مشرق، با شكست ارتش عراق در عمليات بيتالمقدس، جايگاه سياسي دشمن در جهان متزلزل شد؛ عمليات رمضان در حال شكلگيري و انجام بود كه موضوع برگزاري كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد مطرح شد تا صدام حسين رئيس اين اجلاس باشد.


جمهوري اسلامي ايران سياست بياثر كردن اين اجلاس را در دستور كار خود قرار داد و در اولين گام، اجلاس غيرمتعهدها را تحريم كرد.


بغداد از مدتها قبل به كمك آمريكا به دژ نفوذ ناپذيرى تبديل شده و تبليغات بسيار وسيعى در اين رابطه به راه افتاد و عنوان شد «هيچكس توانايي ناامن كردن پايتخت عراق را ندارد.»






در اين زمان بود كه ايجاد ناامنى در بغداد در دستور كار نظامى - سياسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسيسات پالايشگاهى "الدوره" در جنوب شرقى اين شهر، از برگزارى نشست سران غيرمتعهدها در بغداد نيز جلوگيرى شود.






انجام اين ماموريت به نيروي هوايي ارتش واگذار می شود و سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگيرى از تشكيل كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد، در تاريخ بيستم تيرماه سال 1361 مأموريت يافت تا پايتخت عراق را ناامن كند


















ساعت5:30 صبح سيام تيرماه 61 مأموريت آغاز شد در حالی که فانتوم شماره يك، رهبري گروه پرواز را بر عهده داشت.






حركت گروه پرواز از شرق بغداد به جنوب شرق آن شهر و سپس "پالايشگاه الدوره" پيشبيني شده بود. خلبانان ميبايست پس از عبور از مرز و ناامن كردن آسمان بغداد، به انجام ماموريت خود بپردازند و اين در حالي بود كه پيشرفتهترين تجهيزات پدافند هوايي از آسمان اين شهر حفاظت ميكرد.






عباس دوران در نامههاى مربوط به اين ماموريت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى كه عراق از كشورهاى اروپايى خريده بود، نوشته است: «نود درصد احتمال برگشت نيست.»






سه فروند جنگنده فانتوم تا مرز پرواز ميكنند، يكي از آنها جدا شده و دو فروند ديگر به فرماندهي سرهنگ دوران، وارد خاك عراق ميشوند.













جنگنده‌ها تا 15 كيلومتري بغداد بدون هيچ مشكلي پيش مي‌روند تا اينكه در اين نقطه، با ديوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو شده و در همين فاصله چند گلوله به يكي از هواپيماها برخورد ميكند.






با اصابت اين گلولهها، موتور سمت راست هواپيماي دوران از كار ميافتد اما او باز هم تصميم به ادامه عمليات ميگيرد.






بنابراين هواپيماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد كه پالايشگاه "الدوره" در آن جا بود، ادامه مسير داده و با اين كه پدافند دشمن بسيار قوى عمل مي‌كرد، تمام بمب‏ها را روى اين پالايشگاه تخليه ميكنند.


جنگنده‌ها پس از تخليه بمب‏ها به مسيرى ادامه ميدهند كه در نهايت به سالن كنفرانس سران غيرمتعهدها ختم ميشد.






پالايشگاه به شدت در آتش ميسوخت و دود ناشي از سوختن پالايشگاه، فضا را پوشانده بود و تا اين لحظه عمليات كاملا موفقيتآميز به پيش ميرفت.






در اين زمان قسمت عقب هواپيماي دوران نيز مورد اصابت چندين گلوله ضدهوايي قرار گرفته و از بين ميرود. هواپيما آتش گرفته و عباس از خلبان عقب (منصور كاظميان) ميخواهد كه هواپيما را ترك كند و وقتي جوابي نميشنود، دكمه خروج اضطراري كابين عقب را زده و كاظميان به بيرون پرتاب ميشود.


























فرمانده گروه در اين لحظه طبق گفتههاي قبلي فانتوم سوم در همان جا منتظر ميماند تا در صورت نياز به آنها بپيوندد. مأموريت خلبانان، انجام عمليات روى بغداد و بمباران پالايشگاه، نيروگاه اتمى، پايگاه الرشيد يا ساختمان اجلاس در اين شهر بود.، تصميمي مبني بر ترك هواپيما ندارد. وى بارها گفته بود: «اگر هواپيما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آيم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.»






شعلههاي آتش هرلحظه شديدتر و ارتفاع هواپيما نيز هر لحظه كمتر ميشد تا اينكه هتل محل برگزاري اجلاس غيرمتعهدها پيش روي خلبان قرار گرفت.






به سوي هتل حركت كرده و هواپيما را (درحالي كه هنوز هدايت آن را برعهده داشت)، به ساختمان آن ميكوبد.














اين اقدام شهادتطلبانه عباس دوران در ناامن ساختن آسمان بغداد، موجب شد تا برگزاري اين اجلاس از بغداد به دهلي نو منتقل شودبقاياي پيكر پاك امير الاستشهاديون، خلبان عباس دوران بعد از 20 سال در تاريخ 30 تيرماه 1381 به كشور بازگشت و در زادگاهش (شيراز) به خاك سپرده شد. با توجه به اهميت فوقالعاده موضوع، شش تن از برجستهترين خلبانان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و سه فروند هواپيماي فانتوم براي انجام اين مأموريت در نظر گرفته شدند تا ناتواني رژيم بعث در تأمين امنيت آسمان بغداد به جهانيان نشان داده شود.














خلبانان انتخاب ميشوند. تصميم بر اين بود تا سه فروند فانتوم كاملا مسلح به پرواز درآيند، هر سه، تا مرز پرواز كرده و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حملهور شوند.


















فانتوم سوم در همان جا منتظر ميماند تا در صورت نياز به آنها بپيوندد. مأموريت خلبانان، انجام عمليات روى بغداد و بمباران پالايشگاه، نيروگاه اتمى، پايگاه الرشيد يا ساختمان اجلاس در اين شهر بود.






یادوخاطره خلبان شهید دوران گرامی باد روحش شاد






باتشکر ازخبرگزاری شرق اصفهان










Tue, 28 Aug 2012 11:38:00 GMT ghsamimi http://choopananvatan.blogfa.com/post-1012.aspx افتتاح و بهره برداري از 20 پروژه بخش کشاورزي نايين به مناسبت هفته دولت


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1011.aspx


به گزارش روابط عمومی مدیریت جهادکشاورزی نایین، به مناسبت هفته دولت مراسم افتتاح و بهره برداری از 20 پروژه بخش کشاورزی در این شهرستان برگزار گردید.






به گفته آقای مهندس باقریان مدیر جهادکشاورزی این شهرستان، کل اعتبار هزینه شده در این پروژه ها بالغ بر 550 میلیون تومان بوده است که این پروژه ها شامل مرمت و بازسازی 15 رشته قنات در روستاها و مزارع کجان، لاغره، کیخسرو، حاجی آباد، سنگیج، هماباد سفلی، قرق اسدآباد، بداف، سلطان نصیر، مزرعه محمدیه، فیض آباد حاج کاظم، هندچوب، خارزن، عباس آباد چوپانان و مهرآباد و بهره برداری از 2 کانال آبیاری عمومی در مزارع چوپانان و بافران و لوله گذاری در 3 دهستان لای سیاه، دهستان کوهستان و بافران می باشد.






وی در ادامه افزود کل مبالغ هزینه شده در این پروژه ها از محل اعتبارات ملی و استانی بوده است.


Mon, 27 Aug 2012 11:31:00 GMT ghsamimi http://choopananvatan.blogfa.com/post-1011.aspx 3 شهریور سالگرد شهادت شهید محمد رضا طاهر


http://choopananvatan.blogfa.com/post-996.aspx

























بی شک آن روز که آماده رفتن شده بود






باغ پرواز، پر از لاله وسوسن شده بود






عاقبت رفت به آنجا که دلش خواست رسید






در همان روز که در «عشق» معین شده بود


















نام شهید : محمدرضا طاهر






تاریخ تولد : 1344






محل تولد: چوپانان






تاریخ شهادت : 30/6/1361






محل شهادت : چوپانان






همواره تاریخ عرصه تقابل حق وباطل بوده وساکنانش بر دو سوی این صحنه صف کشیده ، در حال نبرد بوده اند . حق وباطل، یک راه مشخص به نام باطل و یک راه مشخص به نام حق، بدون هیچ احتمال سومی ، یاباید حسینی بود وبس ویا یزیدی بود در راه عبث. انسانها با بستر تربیت ورشد وزمینه های باطنی وروحی،یکی از این دو جبهه را برمی گزیند :«یشربون من کاس کان مزاجها کافورا» وآنان که جبهه ی کفر رابرمی گزینند:«سلاسل واغلالاوسعیرا»واین شهیدانند که با انتخاب راه حق به بهترین نحو ازآن حراست نمودند.

























فصل شکوفائی:






با شروع جنگ تحمیلی وفرمان امام(ره) مبنی برتشکیل بسیج وارد بسیج نائین گردید وباعنوان عضوویژه بسیج مشغول خدمت شدبا شرکت درآموزشهای عقیدتی ونظامی به تقویت روحی وجسمی خود پرداخت.درزمانی که در بسیج نائین فعالیت می کرد کلیه آیات جهاد قران را از در یک مجموعه جمع بندی کرد .





































حضور در میدان نبرد:


















درتاریخ 15/9/1360برای اولین بار ازطریق بسیج شهرستان نائین عازم جبهه شد بعد از مدتی که به روستا بازگشت باتوجه به اینکه درس را رها کرده ودائماًدربسیج بود ومسئولیت آموزش نیرو های بسیجی را عهده دار بود مجددآً به جبهه رفت ، اصلاً عضویت در بسیج را برای شرکت در جهاد درراه خدا انتخاب کرده بود واگر آموزش هم می داد برای رفتن نیرو ها به جبهه بود ، در مرحله دوم اعزام در عملیات پیروز مندانه بیت المقدس وآزادی خرمشهر شرکت داشت .













لحظه عروج:






در تاریخ 23/6/1361 که از سوی فرمانده وقت بسیج چوپانان (برادر پاسدار عباسعلی امامی) برای انجام ماموریتی به بیرون از روستا اعزام می شود، در تصادف با یک دستگاه خودرو مجروع وبعد از یک هفته بستری در بیمارستان اصفهان به درجه رفیع شهادت نائل گردید وروح پاک وعاشق او برای ملاقات با یار به دیار باقی شتافت . روحش شاد ، راهش پُر ره رو باد.






خصال نیکو :






از ویژگی های شهید محمد رضا طاهر می توان به صداقت ، تعهد ، اعتماد به نفس ،اعتقاد به آداب وسنن اسلامی ،اخلاق نیکو وپسندیده وجدیت در عمل اشاره کرد.






من به توصیه امام عمل کرده ام ! اغلب وصیت نامه های شهداکه به دستم رسید راخوانده ام . ماواقعاًازاین وصیت نامه هادرس می گیریم . آن جوان،خطش هم به زورخوانده می شود؛اماهرکلمه اش برای من وامثال من یک درس راه گشاست که خیلی استفاده کرده ام.






(مقام معظم رهبری) «حدیث ولایت جلد8ص 43»


























قسمتی از وصیت نامه شهید محمدرضاطاهر می باشد






سخنی دارم باشماجوانان عزیز ،ای برادر وای خواهربدانیدکه شمابرادران رهروان راه امام حسین (ع)وشماخواهران ادامه دهنده راه حضرت زینب(س)هستیدپس به خوبی انجام وظیفه نمایید که یزیدی ازآب درنیاییدوشماپدرومادرها مگرخون عزیزانتان بالاترازخون امام علی ابن ابیطالب(ع) است مگربالاترازخون شهید مصطفی خمینی فرزندبرومندامام است مگربالاترازخون شهیدبمانعلی طاهراست یامگربالاترازخون خودِ من حقیر است چرافرزندت باید براثراین که تو نمی گذاری حتی دربسیج محل شرکت کند نیم ساعت درکنارمن گریه کند،چرانمی گذاری درراه اسلام فعالیت کند،من وتوکه ازاسلام چیزی سردرنمی آوریم نباید بگذاریم فرزندانمان دراین لجنزار فرو روند .










Thu, 23 Aug 2012 22:00:00 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-996.aspx رقص خاک........... زلزله آذربایجان


http://choopananvatan.blogfa.com/post-1010.aspx

















رقص‌ِ خاك‌






شهرِ من‌ سبزِ آفتابی بود






آسمانش همیشه آبی بود






شهر بود و محله‌هایِ سپید






یك‌ خیابانِ رفته تا خورشید






شاخِ زیتونِ باغ‌ِ خانه‌ی‌ِ ما






بود از آن دور دورها پیدا






كوچه‌مان‌ كوچه‌یِ درختی‌ بود






كاشی‌اش‌ یادگارِ تختی بود






صادق و آرزو امید و هما






بچه‌هایِ شلوغِ كوچه‌یِ ما






بیگمان نیست در همه دنیا






چینه‌ كوتاه‌تر ز خانه‌یِ ما






چینه كوتاه و آفتاب بلند






با تمامِ محله در پیوند






گرم از مهر و دوستی و صفا






كوچك‌ امّا جهان‌ِ رؤیاها






پدرم‌ همسر محبت‌ بود






مادرم‌ مادرِ عطوفت بود






بود هم‌بازیِ برادر من‌






كودكی‌هایِ نازپرور من






خواهرم‌ بوسه‌هایِ الفت‌ بود






بسترم‌ دامنِ شرافت بود






خفته‌ بودم‌ میانِ بسترِ عشق






در حریرِ پرِ كبوترِ عشق






نغمه‌یِ لای‌لاییِ مادر






بود موسیقیِ نجیب‌ِ سحر






در فضایی پر از امید و نوید






خواب‌ دیدم‌ كه‌ خاك‌ می‌رقصید






رقص‌ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار






كرد ما را عشیره‌یِ آوار






خانهها در غبارها گم شد






خاك در دیدگان مردم شد






صورتِ عشق‌ بود خاك‌آلود






مادرم‌ آه‌! مادرِ من بود






سرنگون‌ گشت‌ گاهواره‌یِ من‌






دامن‌ِ مادرم‌ كناره‌یِ من






پدر آن‌ طاقِ سایه‌های‌ِ قرار






بود یك‌ دستِ مانده در آوار






در غباری به غلظتِ خشمم






دور میشد برادر از چشمم






خواهر آن خوب آن همه آغوش






بود تندیسِ پاكِ ظلمت‌پوش






رقصِ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار






كرد ما را عشیره‌ی‌ِ آوار






بچهها! خاك! خاك! تا به ابد






می‌توان‌ لاف‌ِ خاك‌بازی‌ زد






بچه‌ها بچه‌های‌ِ كوچه‌یِ ما






جایشان خالی است در همه جا






صادق‌ از آرزو امید برید






رفت‌ از خانه‌یِ هما امید






بغض‌ِ آن‌ سقف‌ِ پیر هم‌ تركید






آه! آه‌! از كبوترانِ سپید






مانده بودیم بیكس و بییار






من و تنهایی و غم وآوار






نیست شب را خیالِ بانگِ خروس






تا رهاند مرا از این كابوس






محمد مستقیمی- راهی






خبرگزاری چوپانان Thu, 23 Aug 2012 16:25:07 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1010.aspx

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-423265918573055213 2013-02-07T16:10:00.001+03:30 2013-02-07T16:10:46.355+03:30 yes




خروجی وبلاگ چوپونون


This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. چوپونون
http://chopponoon.mihanblog.com 2012-09-07T12:22:41+01:00 text/html 2012-09-06T14:33:20+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح جن
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1263

مقاله زیر داستان واقعی یک مهندس عمران میباشد که برای پروژه جاده سازی به منطقه خور وبیابانک حرکت میکند اما در بین راه دچار مشکلاتی میشود و در ریگ جن یک شب را به صبح میرساند.

با تشکر از مهندس مسعود عمادی که این مقاله را برای ما ارسال نمودند.




منبع: سایت سینا text/html 2012-09-06T14:07:52+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح گاز رسانی به شهرستان خوروبیابانك در گرو احداث خط 11سراسری
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1264 نماینده مردم شهرستانهای نایین وخوروبیابانک درمجلس شورای اسلامی گفت: بر اساس نامه وزارت نفت گازرسانی به شهرستان خوروبیابانک در گرو احداث خط 11 سراسری است.



به گزارش اینا به نقل از كمیته اطلاعات و اخبار شهرستان خوربیابانك، سید حمید رضا طباطبایی نایینی در گردهمایی شوراهای اسلامی و دهیاران بخش مركزی شهرستان خوروبیابانك با اشاره به این موضوع اظهار داشت: مراحل اجرای خط 11 گاز سراسری به طول یك هزارو 195 كیلومتر و قطر 56 اینچ در حال اجراست و پس از عبور از نائین انارك و جندق به شمال كشور متصل خواهد شد.

وی ادامه داد: شركت مهندسی و توسعه گاز ایران به عنوان مجری ،احداث خط لوله یازدهم سراسری را در دستور كار خود قرار داده است و در حال حاضر پس از طراحی پایه و تسریع در دریافت تسهیلات اعتباری فاینانس پروژه ، شرایط لازم جهت عملیاتی شدن فراهم خواهد شد.

نماینده مردم شهرستانهای نایین و خوروبیابانك خاطرنشان كرد: مناقصه خرید لوله های مورد نیاز به طول یك هزارو 200 كیلومتر برگزارگردیده است.

وی در ادامه افزود: یكی از گامهای مهم اشتغال زایی درشهرستان خوروبیابانك شركت پتاس است كه امیدواریم با بهره برداری كامل از این شركت مشكل اشتغال زایی در این شهرستان حل گردد.

همچنین طباطبایی به بهره برداری از معادن سنگ در این شهرستان اشاره نمود و افزود: هر روز میلیونها تن سنگ از این شهرستان خارج می شودكه در این راستا با معادنی كه به محیط زیست و شهرها و روستاهای اطراف خود آسیب های زیست محیطی بزنند برخورد قانونی می شود.

در ادامه، حسن فیروزی فرماندار خوروبیابانك در این جلسه از توجه ویژه دولت به مناطق محروم به ویژه شهرستان خوروبیابانك خبرداد و گفت: از مهمترین عنایات دولت نهم و دهم ارتقا بخش خوروبیابانك به شهرستان بود كه با این امر ادارات یكی پس از دیگری در حال شكل گیری است.

وی با اشاره به مشكلات بخش صنعت و معدن خوروبیابانك ادامه داد: امیدواریم با شكل گیری كامل اداره صنعت، معدن و تجارت در این شهرستان مشكلات این بخش نیز مرتفع و همچنین رسیدگی به معضل زیست محیطی معادن اطراف روستای ابراهیم آباد و جعفرآباد را خواستار شد.

گفتنی است در ابتدای این مراسم بخشدار مركزی بخشی از فعالیتهای عمرانی و عملكردهای روستاها را بیان نمود و همچنین مسئولینی كه در این جلسه حضور داشتند پاسخ گوی سوالات مسئولین شوراها و دهیاران بودند.

منبع: خبرگزاری شرق استان

ـــــــــــــــــت

ایشالا این وسط تو دوندگیهایی که برا خور مشه یه چکه آب آشامیدنی یا دوتا فیس گاز گیر ما هم بیاد

آمین، یا رب العالمین text/html 2012-09-06T12:45:11+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح لیلی و مجنون
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1180
مجنون همیشه مرد نیست!

گاهی زن مجنون می شود ...

و مرد لیلی ...!!!

خنده های روی لبانشان را ببین!!

text/html 2012-09-06T11:42:12+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح دیدار آزادگان با رهبر انقلاب
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1259



روز 25 مرداد 91، دیدار جمعی از آزادگان با رهبر انقلاب بود. خیلی دیر خبرش دستم رسید. بهرحال به جهت حضور حاج آقا مجید نادری در این دیدار لازم بود یه یادی از این دیدار بکنیم.

برای حاج آقا نادری هم آرزوی سلامت و موفقیت روزافزون را داریم. text/html 2012-09-06T07:30:41+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح دشتی وسیع و بی درخت
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1260


[http://www.aparat.com/v/5b7deb3358015a7c5105208ab5722b43312992] text/html 2012-09-06T03:39:31+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح بهره برداری از جاده حجت آباد و آشتیون
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1258 خبرگزاری ایمنا: با حضور مردم و مسوولان، جاده روستایی چوپانان به حجت آباد، با هزینهای بالغ بر ۵/۳میلیارد ریال افتتاح و مورد بهره برداری قرار گرفت.
نماینده مردم شهرستانهای نایین و خوروبیابانك در آیین افتتاح راه روستایی چوپانان به سمت حجت آباد در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار ایمنا در نایین اظهار داشت: روستای حجت آباد دارای ۱۴خانوار است كه به لحاظ آماری دارای جمعیت پایینی است اما به دلیل این كه قطب كشاورزی منطقه محسوب میشود، احداث این جاده در دستور كار قرار گرفت.
سیدحمیدرضا طباطبایی ادامه داد: پس از این كه از سال ۸۹ این جاده به حیطه اختیارات اداره راه سابق نایین واگذار شد، كه در ابتدای كار اعتبار ۵۰۰میلیون ریالی از محل اعتبارات استانی به آن اختصاص یافت. نماینده مردم شهرستانهای نایین و خوروبیابانك خاطرنشان كرد: زیرسازی این جاده با هزینه بالغ بر ۱/۱میلیارد ریال انجام گرفت و در سال ۹۰ با اختصاص اعتبارات ملی در حدود سه میلیارد ریال، كار آن تكمیل شد.
وی افزود: برای احداث این جاده ۱۰هزار متر مكعب خاكبرداری، ۲۸هزار متر مكعب خاكریزی و ۴۵هزار متر مربع آسفالت ریزی سطحی صورت پذیرفته است.
طباطبایی تاكید كرد: برای احداث این جاده با عرض شش متر و طول ۵/۷كیلومتر در مجموع دو سال اخیر هزینهای بالغ بر ۵/۳میلیارد ریال انجام گرفت كه امروز شاهد افتتاح و بهره برداری از آن هستیم./

با تشکر از جواد
text/html 2012-09-05T18:32:00+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح بغلی بگیر
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1257


یه بازی خوش - سرکویریا - نوروز 91

شما هم اگه عکس و کلیپ دارت بفرستت

[http://www.aparat.com/v/4bfe4c3151502d6be22aaea64b25e90c312525] text/html 2012-09-05T10:52:23+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح تئاتر اورژانسیا
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1256

فک کنم 22 بهمن 89 بود.

مثلاً رضا اصغر ذبیحه و مندل خیاطم جای محمد آزاده

[http://www.aparat.com/v/934e7be152635a9d55a49e96d42d07aa312105] text/html 2012-09-05T06:56:24+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح سالگرد مرحوم گلمحمد جلال
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1254


روز پنجشنبه 91/6/16 مراسم اولین سالگرد شادروان گل محمد جلال در مسجد جامع چوپانان برگزار میگردد .

حضور سروران گرامی در این مراسم موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود .

(منبع: خبرگزاری چوپونون)

----------

تسلیت جداگونه ای به خونوادۀ جلال بویژه دوست خوبم بمونعلی مگم. خدا صبرتون بده text/html 2012-09-05T06:41:26+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح فردا؛ مجلس یادبود حاج محترم نجفیان تو چوپونون
http://chopponoon.mihanblog.com/post/1253



راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-2651415545573226533 2013-02-07T15:46:00.005+03:30 2013-02-07T15:46:50.643+03:30 خروجی وبلاگ زبان، گویش و واژگان چُپنونی





خروجی وبلاگ زبان، گویش و واژگان چُپنونی

This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. http://choopanan-zaban.blogfa.com زبان، گویش و واژگان چُپنونی fa blogfa.com Sun, 16 Jan 2011 16:36:00 GMT http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-953.aspx ۱- هر کلمه باید با کلمه بعدی خود یک فاصله داشته باشد. (درست: من و شما؛ غلط: من وشما)

۲- علائم نقطهگذاری (مثل ؛ . : ، ؟ !) باید به کلمه قبل از خود بچسبد و با کلمه بعد از خود یک فاصله داشته باشد.

۳- از علائم نقطهگذاری درست استفاده کنیم. آنها را بطور تکراری بکار نبریم (درست: آهای! غلط: آهای!!!!) در مورد سهنقطه از نویسه خاص آن استفاده شود و اگر آنرا روی صفحه کلید خود نداریم فقط سه نقطه بکار بریم نه بیشتر.

۴- پرانتز باز باید از کلمه قبل از خود یک فاصله داشته باشد و کلمهای که داخل آن نوشته میشود باید بدون فاصله با پرانتز باشد. پرانتز بسته باید بدون فاصله با کلمه داخل پرانتز باشد و با کلمه پس از آن یک فاصله داشته باشد.

۵- گیومههای فارسی (یعنی « و ») نیز همانند پرانتز به کار میرود.

۶- هنگام نوشتن پسوند «ها»ی جمع، با یک نیم فاصله به کلمه مربوطه چسبانده شود. (درست: آدمها؛ غلط: آدمها، آدم ها)

۷- هنگام نوشتن پیشوند «می» فعلهای مضارع، با یک نیم فاصله به کلمه مربوطه چسبانده شود. (درست: میتوان؛ غلط: می توان، میتوان)

۸- بهتر است در تاریخها نام ماه با حروف باشد و روز و سال با عدد باشد. مثل: ۲۲ بهمن ۱۳۵۷

۹- آنچه که میخواهیم به عنوان یک نام یا عبارت خاص از سایر متن جدا کنیم با گیومههای فارسی نوشته شود. مثل «خلیج فارس»

۱۰- چیدمان صفحه کلید کامپیوتر باید درست باشد تا حروف درست نوشته شوند. برخی از نسخههای قدیمیتر ویندوز از چیدمان صفحه کلید غیراستاندارد استفاده میکنند که از حروف اشتباه زیر استفاده میکنند:
به جای «ی» فارسی از «ي» عربی استفاده میکنند که دو نقطه زیر آن دارد.
به جای «ک» فارسی از «ك» عربی استفاده میکنند که یک حمزه داخل آن دارد.
به جای عددهای فارسی مثل ۴ و ۵ و ۶ از عددهای عربی مثل ٤ و ٥ و ٦ استفاده میکنند.

برای رفع بیشتر اشتباهات گفته شده میتوانید از نرمافزار رایگان «ویراستیار ۱» که به Microsoft Word افزوده میشود استفاده کنید. آنرا در اینترنت جستجو کرده و یا آنرا از سایت ویراستیار و یا از اینجا دانلود کنید.

Sun, 16 Jan 2011 16:36:00 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-953.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-952.aspx علائم نقطه گذاری
استفاده از علايم نقطهگذاری در متن نه بیحکمت است و نه آنقدرها هم بیحساب و کتاب که برخی وبلاگنويسان يا کلا با آنها قهرند و يا نابجا و اغراقآميز از آنها استفاده میکنند. جزو هر کدام از اين سه دسته که باشيم [دستهی سوم آنهايی هستند که درست و بجا بهکار میبرند] نکته مهمتر این است که موقع تايپ کردن، اين علامتها را به شکل درست کنار حروف و کلمات بنشانيم.
فاصله انداختن بين علامتهايی چون [. ، ؛ : ؟ !] با کلمهی قبلی خود غلط است و فاصله نينداختن بين آنها و کلمهی بعدیشان هم به همچنین. درست اين است:

[کلمه] [علامت نقطهگذاری] [فاصله يا همان space] [کلمه بعد]

رعایت اين شيوه، هم شکل ظاهری متن را زيباتر میکند و هم باعث میشود نقطهگذاریهای متن شما در هر حالتی از دیده شدن در مونيتور و يا چاپ شدن روی کاغذ به هنگام پرينت، به هيچ وجه از انتهای سطر پايین نيفتند.

«می» در فعلها
«می» و «نمی» فعلهای مضارع چه وقتی که محاورهای مینويسيم و چه غيرمحاورهای، بايد جدا از ريشهی فعل نوشته شوند. مثلا «میشه» و «ميشود» غلط است. بايد نوشت «میشه» و «میشود»؛ و همينطور ديگر فعلها.

«ها» علامت جمع
«ها»ی جمع هم از همين قاعده پيروی میکند و تا حد امکان نبايد آن را به کلمهای که جمع بسته شده، چسباند. برای مثال «دستها» غلط است و بايد نوشت «دستها».

نکتهی مهم
«می» و «نمی» فعلها و «ها»ی جمع جدا نوشته میشوند اما نبايد به هنگام تايپ کردن از space [کليد فاصله] استفاده کرد. space برای ايجاد فاصله ميان کلمات مستقل بهکار گرفته میشود. در اين موارد و برخی موارد ديگر بايد از [نيمفاصله] استفاده کرد. به خصوص برای محيطی مثل وبلاگ که نهايتا نمايش چيدمان نهايی جملهها و کلمهها نسبیست و لزوما به همان ترتيبی نيست که وبلاگنويس در مونيتور خود میبيند. استفاده از [نيمفاصله] باعث می‌شود که پيشوند افعال و يا «ها»ی جمع در عين اين که جدا ديده می‌شود، در هيچ شرايطی هم از کلمه‌‌ی اصلی خود جدا نشود و مثلا «می» تهِ خط نمی‌ماند و ريشه‌ی فعل بيفتد اولِ خط بعدی. اگر دقت کنيد، میبينيد که در همين يادداشت، به همين ترتيب عمل شده.

نکتهی مهمتر
کليد [نيمفاصله] بهخاطر عدم کاربردی که در زبان انگلیسی دارد، بستگی دارد به ويندوز مورد استفادهی کاربر فارسیزبان. اگر از نرم افزار فارسی ساز TrayLayout استفاده کنید، کليد [نيمفاصله] همان shift+space است که در ويندوزهای فارسی شده به کار میرود. آنهايی هم که ويندوزهای قدیمی انگليسی 98 و office2000 فارسی دارند، برای ايجاد نيمفاصله بايد از کليد shift+N استفاده کنند. برای ويندوزهای ديگر میتوانید از ترکیب کلیدهای ctrl+shift+2 استفاده کنید. فکر نکنيد کار خيلی سختیست، بعد از تايپ يکی دو تا مطلب، خيلی زود به آن عادت میکنيد.

«را» در جمله
بههيچوجه و هرگز «را» مفعولی را به هيچ کلمهای نچسبانيد. از استثنايی چون «مرا» که بگذريم، حتا «تو را» را هم سرهم ننويسيد. با اين «را» مثل يک کلمهی مستقل برخورد کنيد. نه آن را بچسبانيد و نه آن را بدون فاصله [Space] تايپ کنيد. پس هم غلط است که تايپ کنيم «ترا» بهجای «تو را»، هم غلط است که تايپ کنيم «منرا» بهجای «من را» و هم غلط است که تايپ کنيم «خودرا» بهجای «خود را».

«به» در جمله
در برخی موارد ترکيب «به» و کلمهای ديگر بهمرور تشکيل يک کلمهي مستقل و غالبا به معنای صفت داده که در اين موارد میشود چشمپوشی کرد از چسباندنش؛ مانند «بساز» در جملهی «جمشيد مرد بسازیست.» اما محض رضای خدا در موارد ديگر چنين عمل شنيعی انجام ندهيد و بگذاريد «به» به حال خود باشد. فقط حواستان باشد که در برخی کلمهها که شک داريد «به» جزو کلمه شده يا نه، میتوانيد از [نيمفاصله] استفاده کنيد؛ مانند «بهطرز» که در ظاهر جداست ولی وقتی روی آن کليک میکنيد، باهم انتخاب میشوند. پس غلط است که تايپ کنيم «بروی» بهجای «بهروی» و... و نيز غلط است اگر بنويسيم «لبم را بلبش چسباندم» بهجای «لبم را به لبش چسباندم».

یک نمونه برای عبرت
آنهايی که آيين نگارش را میدانند و رعايت میکنند که هيچ. آنها که میدانند و رعايت نمیکنند، میتوانند همچنان رعايت نکنند؛ زور که نيست. اما آنها که نمیدانند و يا میدانستهاند و يادشان رفته، فکر میکنم اين مطالب، به دردشان بخورد. من هر وقت با ديدن يکی ديگر از بیشمار نمونههای غلطنويسی روبهرو میشوم آه از نهادم برمیآید. وقتی هنوز سادهترين نکات مطرحشده در غلطنامههای پيشين رعايت نمیشوند، فکر میکنم تخصصيتر کردن موضوع، بيشتر مايهی هدردادن آن میشود. محض رضای خدا به اين نمونه از يکی از وبلاگها [بدون لينک و مشخصات] دقت کنيد!


امروز مامان برای دیدن یکی از خاله ها رفت همدان....البته نه برای دید و بازدید و دیدن اون بلکه برای عیادت خاله که توی بیمارستانه....!خلاصه امشبرو من و بابام مجردی میگذرونیم...!برای همین هم زنگ زدم به باباوگفتم:ما که غذابلد نیستیم درست کنیم...(به جز نیمرو) لااقل پنج - شیش تا سمبوسه بگیر تا باهم بخوریم...(البته با سه - چهار کیلو سس!؟) بابام که هی می گفت:نه سمبوسه خوب نیست کباب بهتره...بالاخره هر جور بود راضیش کردیم.امشب هم مثل همیشه شهادته!تلوزیون که هیچی نداره!البته شهادت یا غیر شهادت فرقی نمی کنه.هیچ وقت چیزی نداره...بیخود نیست روی تمام پشت بامهای تهران پر از ماهواره است.....!!!







ناراحت نشويد؛ اين نوشتهی ۱۰سطری، فقط کمی بيشتر از ۳۰غلط نگارشی و نقطهگذاری دارد. پيشتر هم گفتهام که محاورهای نوشتن هيچ اشکالی ندارد، ولی میشود محاورهای را هم تميزتر و منظمتر و بیغلط نوشت. و اما برجستهترين غلطها بدون اين که بخواهم مته به خشخاش بگذارم:




۱- در کلمهی «خالهها»، «ها»ی جمع جدا نوشه شده درحالی که «ها»ی جمع بايد با نيمفاصله کنار کلمه بنشيند.

۲- از استفادهی بیمورد از سهنقطه که بگذريم، روش استفاده از آن اما استانداردی دارد. بعد از کلمهی «همدان»، بهجای سهنقطه، چهار نقطه گذاشته شده. حتما میدانيد که وقتی پس از کلمهای از سهنقطه استفاده میکنيد و بعد از آن فاصله میاندازيد، ماشين آن را به عنوان يک کلمه میشناسد. درضمن وقتی جملهای را با سهنقطه تمام میکنيد، نيازی به استفاده از نقطهی آخر [بهعنوان نقطهی چهارم] نيست.

۳- در همان مورد بالا، بعد از نقاط، بیهيچفاصلهای جملهی بعدی شروع شده. درحالیکه همواره بعد از هر علامت نقطهگذاری بايد از «فاصله» استفاده کرد.

۴- کلمهی «ديدوبازديد» که در مجموع يک واژه محسوب میشود، بهخاطر فاصلههای موجود تبديل به سه کلمهی مستقل شده.

۵- در سطر دوم هم دوباره اشکال سهنقطه بعد از کلمهی «بيمارستان» تکرار شده.

۶- بعد از سهنقطهی مورد بالا، علامت تعجب بیهيچ دليل روشنی استفاده شده که کاربرد آن اصلا مشخص نيست.

۷- باز هم در ادامهی اشکال بالا، پس از علامت تعجب، بدون هيچ فاصلهای، کلمهی بعدی نوشته شده.

۸- در سطر سوم، کلمهی «امشب» بهطرز وحشتناکی به کلمهی «رو» يا همان «را» چسبيده. انصافا خود شما ناراحت نمیشويد از ديدن چينين منظرهای؟

۹- در همين سطر، فعل «میگذرونيم» به شکل سرهم نوشته شده، درحالیکه «می» مضارع بايد با «نيمفاصله» از آن جدا شود.

۱۰- برای سومينبار، بعد از يک علامت نگارشی [علامت تعجب بعد از سهنقطه] «فاصله» ايجاد نشده.

۱۱- در ابتدای سطر چهارم سه کلمهی «بابا»، «و»، «گفتم» پشتسرهم نوشته شدهاند، بدون هيچ فاصلهای؛ درست برعکس «ديدوبازديد» که نابهجا ازهم جدا شدهبودند.

۱۲- در همين سطر، دو کلمهی «غذا» و «بلد» هم بدون فاصله بههم چسبيدهاند. يکی نيست بگويد کلمهی «غذابلد» يعنی چی؟

۱۳- در ادامهی سطر چهار، داخل پرانتز، کلمهی «بهجز» به شکل «به جز» نوشته شده و از نيمفاصله استفاده نشده.

۱۴- اول سطر ششم که علامت سوال تک افتاده، اولا مگر جمله سوالیست که با علامت سوال تمام شده؟ و دوم اين که چون موقع تايپ، بين علامت تعجب و علامت سوال از «فاصله» استفاده شده، علامت سوال ناخواسته افتاده پايين و چنين شکل مسخرهای پيدا کرده.

۱۵- در ادامهی همين سطر، بين «می» و «گفت» بهجای نيمفاصله، فاصله افتاده.

۱۶- بلافاصله بعد از همين «میگفت» از علامت دونقطه استفاده شده اما کلمهی بعدش چسبيده به دونقطه که غلط است.

۱۷- آخر همين سطر ششم بازهم اشکال فاصلهی بعد از سهنقطه حضوری ننگين دارد.

۱۸- در سطر هفتم هم بعد از نقطهی آخر، کلمهی «امشب» بدون فاصله تايپ شده.

۱۹- کمی جلوتر هم دوباره همين اشکال درمورد علامت تعجب ديده میشود.

۲۰- اول سطر هشتم هم ايضا.

۲۱- در ادامهی سطر هشتم، کلمهی «غيرشهادت» که يک کلمه محسوب میشود، بهشکل «غير شهادت» يعنی با فاصله از هم نوشته شده.

۲۲- دنبالهی آن هم باز «نمی» فعل «نمیکنه» جدا افتاده.

۲۳- و بلافاصله بعدش، اشکال تکراری عدم استفاده از فاصله بعد از نقطه.

۲۴- در سطر نهم هم میبينيد که بعد از سهنقطه فاصلهای وجود ندارد.

۲۵- ادامهی جمله هم میرسد به کلمهی «پشتبامها» که دو اشکال آشکار دارد؛ يکی استفاده از فاصله بهجای نيمفاصله بين «پشت» و «بام» و ديگری چسباندن «ها»ی جمع. درستش اين است: «پشتبامها».

۲۶- الحمدلله يادداشت بالا با غلط هم تمام میشود؛ استفاده از علامت تعجب و بلافاصله پنجنقطه بهجای سهنقطه و تازه همهی اينها بهشکلی که اين همه علامت بیريخت افتادهاند پايين. درحالیکه اگر بعد از کلمهی «است» بدون هيچ فاصلهای علامت نگارشی تايپ شود، تحت هيچ شرايطی از کلمه جدا نمیشوند و اعصاب خواننده را بههم نمیريزند.




هرچند مشخصات وبلاگ مورد اشاره را ندادهام، اما اميدوارم صاحب آن از من نرنجد و بگذارد بهحساب خدمتی که بهواسطهی نوشتهی او به آيين درستنگاشتن میشود و انبوهی دعای خير نصيب خودش میکند. اما از باقی دوستان که اين مسايل را رعايت نمیکنند و دوست دارند که رعايت کنند، تقاضا میکنم بهفکر دعاهای خير ديگران نباشند و بهجز بازنگری غلطنامههای پيشين، کمی حساسيت بهخرج بدهند. شما که بهسادگی اين امکان را داريد تا اهل «نوشتن» باشيد، تلاش کنيد نگارشتان هم فرهيخته باشد. فرهيختگی در «انديشه» و «زبان» به تکرار، تامل، جديت، تفکر و مطالعه نياز دارد، اما فرهيختگی در «نگارش» فقط کمی حوصله میخواهد برای يادگيری. جز اين است؟

Fri, 14 Jan 2011 14:30:00 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-952.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-951.aspx


مقدّمه





خط چهرۀ مكتوب زبان است و همانگونه كه زبان از مجموعۀ اصول و قواعدى به نام «دستور زبان» پيروى مىكند، خط نيز بايد پيرو اصول و ضوابطى باشد كه ما مجموع آن اصول و ضوابط را «دستور خط» ناميده‌ايم.


خطّ فارسى، به‌موجب اصل پانزدهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، ‌خطّ رسمى كشور ماست و كلّيۀ اسناد رسمى و مكاتبات و كتاب‌هاى درسى بايد به اين خط نوشته شود، و طبعاً چنين خطّى بايد قواعد و ضوابطى معلوم و مدوّن داشته‌باشد تا همگان، با رعايت آن‌ها، هويّت خط را تثبيت كنند و محفوظ دارند. تدوين مجموعۀ قواعد و ضوابط خطّ فارسى، مخصوصاً در سالهاى اخير كه استفاده از رايانه در عرصۀ خط و زبان روزافزون شده و حروفنگارى و صفحهآرايى و ويرايش و نمونهخوانى و تهيۀ نمايه و كارهاى بسيار ديگرى در حوزۀ نگارش و چاپ برعهدۀ رايانه قرار گرفته، و درنتيجه دايرۀ شاغلان به امر چاپ و تكثير از حلقۀ‌ متخصّصان سنّتى اين فن بسى فراتر رفته و فراخ‌تر شده، ضرورت و اهميت بيشترى پيدا كرده‌است، چنان‌‌كه نگرانى از خطر بروز تشتّت و اِعمال سليقههاى مختلف و متضاد نيز نسبت به گذشته افزايش يافتهاست.


درباب دستور خطّ فارسى، همواره اختلاف سليقه و مشرب وجود داشتهاست؛ بعضى طرفدار باز گذاشتن دست نويسنده در انتخاب شيوۀ نگارش بوده و حداكثر جواز و رخصت را تجويز مىكردهاند و بعضى ديگر، برعكس، گرايش به وضع قوانينى عام و قطعى و تخلّف‌ناپذير داشته و آرزو مى‌كرده‌اند كه در عالم خط و كتابت نيز قوانينى شبيه قوانين حاكم بر علائم رياضيات حاكم باشد. از جهتى ديگر، برخى از اهل فن معايب و مشكلات موجود را در خطّ فارسى تا آن اندازه فراوان و جدّى دانسته‌اند كه رفع آن‌ها را جز با افزودن و دركار آوردن حروف و علائم جديد ميسّر نمى‌شمرده‌اند، و گروهى ديگر كمترين تحوّل و تبدّلى را در خطّ فعلى نپذيرفته و آن را به زيان زبان مىدانستهاند.


فرهنگستان زبان و ادب فارسى جمهورى اسلامى ايران، به‌حكم وظيفه‌اى كه برحسب اساسنامۀ‌ خود در پاسدارى از زبان و خطّ فارسى برعهده دارد، از همان نخستين سال‌هاى تأسيس، درصدد گردآورى مجموع قواعد و ضوابط خطّ فارسى و بازنگرى و تنظيم و تدوين و تصويب آن‌ها برآمد و در اين كار راه ميانه را برگزيد و كوشيد تا در تدوين «دستور خطّ فارسى» اعتدال را رعايت كند. نخستين بار، در سال 1372، بهابتكار جناب آقاى دكتر حسن حبيبى، رياست وقت فرهنگستان، كميسيونى بهمديريت دكتر علياشرف صادقى، و سپس استاد احمد سميعى، از اعضاى پيوستۀ فرهنگستان تشكيل شد.1 اين كميسيون، با تشكيل جلسات متعدّد، دستور خطّ پيشنهادى خود را به شوراى فرهنگستان تسليم كرد و شورا با دقّت و كندوكاو و جدّيتِ بسيار، طى 59 جلسه، آن را مورد بحث و بررسى قرار داد.2 نظر شورا همواره بر آن بود كه در تدوين و تصويب مجموعۀ قواعد و ضوابط خطّ فارسى، از افزودن حرف و علامت جديد به مجموعۀ‌ حروف و علائم موجود خطّ فارسى پرهيز كند، و همانگونه كه در ضمن نخستين اصل از قواعد كلّى دستور خطّ مذكور در اين دفتر آمده‌است، سعى كرد تا چهرۀ‌ خطّ فارسى حفظ شود. اين اعتدال و احتياط ازآن‌جهت ضرورى دانسته شد كه به‌اعتقاد اعضاى فرهنگستان، خط اصولاً طبيعت و ماهيتى دارد بسى پيچيدهتر از علائم علومى مانند رياضيات، و توقع قانونمندى مطلق و قاطع از خط داشتن و راه را بر هرگونه استنباط و سليقه بستن با اين طبيعت ناسازگار است.


علاوهبراين، فرهنگستان، در بررسى و تصويب قواعد و ضوابط خطّ فارسى، معتقد بوده است كه تثبيت قواعد متعارف و كمابيش مرسوم خطّ فارسى، در اوضاع و احوال فعلى، ضرورىتر و سودمندتر است از وارد كردن حرف و علامتى جديد كه ممكن است با برانگيختن عقايد موافق و مخالف و صفآرايى و جبهه‌گيرى، به اصل مقصود، كه همانا تثبيت آن قواعد است، لطمۀ جدّى وارد كند.


فرهنگستان درپى آن بود كه تا سرحدّ امكان خطّ فارسى را قانونمند و قاعدهپذير سازد تا از آشفتگى و هرج‌ومرج جلوگيرى شود؛ اما از توجّه به طبيعت خط به‌طور كلّى، و به‌ويژه طبيعت خطّ فارسى، و نيز ذوق و سليقه و پسند اهل فن غفلت نكرد، و هر جا اِعمال قانون را موجب پديد آمدن فهرست بالابلندى از استثناها ديد، از تصويب و تجويز آن خوددارى كرد، و با رعايت انعطاف، ميدان را براى ذوق و سليقه باز گذاشت.


پس‌از آنكه با بررسى‌هاى طولانى،‌ اصلاحات لازم در پيشنهاد كميسيون اوليه اِعمال شد، مجموعۀ قواعد و ضوابط، پيشاز تصويب نهايى، به‌صورت پيشنهاد، در دفترى به نام «دستورخطّ فارسى»* منتشر گرديد و به حضور استادان و صاحبنظران و معلّمان و نويسندگان و عموم كسانى تقديم شد كه با شيوۀ نگارش و املاى خطّ فارسى سروكار دارند، تا با ملاحظۀ آن، رأى و نظر خود را اعلام كنند و اگر در آن نقص يا خطايى می‌بينند متذكّر شوند.


بسيارى از مؤسسات علمى و صاحب‌نظرانى كه آن متن پيشنهادى را دريافت كرده‌بودند از سر لطف در آن تأمّل كردند و با ارسال آراء خود فرهنگستان را در تهذيب و تكميل اين قواعد و ضوابط يارى نمودند. در پايان مهلت مقرّر، آراء رسيده، كه بعضى متضمّن اظهارنظرهاى كلّى و بعضى مشتمل بر جرح و تعديل و نقد قواعد و ضوابط بود، برحسب نظم موجود در متن پيشنهادى تفكيک شد و يك‌جا در مجموعه‌اى نسبتاً مفصّل در اختيار اعضاى شوراى فرهنگستان قرار گرفت.


شورا بار ديگر بررسى دستور خطّ فارسى را در دستور كار خود قرار داد و با ملاحظۀ ‌همۀ اظهارنظرهاى صاحب‌نظران و نيز اعضاى پيوستۀ فرهنگستان، طى ده جلسه، به بازنگرى در متن پيشنهادى اوليه پرداخت، و سرانجام «دستور خطّ فارسى» را در جلسۀ دويست‌ويازدهم خود، در تاريخ 30/4/80 تصويب كرد و آن را براى تأييد و تنفيذ به حضور رياست محترم جمهور و رياست عاليۀ‌ فرهنگستان زبان و ادب فارسى جمهورى اسلامى ايران تقديم كرد.
در اين مقدمه، توجّه خوانندگان را، پيشاز آنكه به قواعد خطّ فارسى مذكور در اين دفتر نظر كنند، باید به چند نكته جلب کرد:


1. اين مجموعه، در وهلۀ‌ اوّل، نه براى متخصّصان زبان و ادبيات فارسى و زبان‌شناسان، بلكه براى مخاطبانى نوشته شده‌است كه با زبان فارسى در حدّ عموم باسوادان و تحصيل‌كردگان جامعۀ ‌ما آشنايى دارند. به‌همين‌جهت، در نگارش آن سعى شده‌است تا از استعمال اصطلاحات و تعاريفى خودداری شود كه فهم آن تنها براى متخصّصان ميسّر است، و حتي‌الامكان از زبانى استفاده شود كه براى عامّۀ باسوادان به‌آسانى قابل درک باشد. همين امر ممكن است ناگزير سبب شده‌باشد كه گاهى از دقّت مطلب كاسته شود، و چون سهولت استفاده از قواعد و پرهيز از سنگينى و گرانبارى مطالب اهميت داشتهاست، از وضع قاعده براى بعضى از موارد استثنا خوددارى شود، هرچند ممكن است متخصّصان بتوانند در ضمن مباحث علمى خود با موشكافى براى آن استثناها نيز قاعده يا قواعدى وضع كنند.


2. در دهه‌هاى اخير، بيشترين اختلاف نظر درباب شيوۀ‌ املاى كلمات فارسى بر سر موضوع جدانويسى و يا پيوسته‌نويسى كلمات مركّب بودهاست. فرهنگستان، چنانكه گفته شد، دراينباب راه ميانه را برگزيده و كوشيدهاست تا فقط مواردى را كه جدا نوشتن و يا پيوسته نوشتن آن‌ها الزامى است، تحت قاعده و ضابطه درآورد و شيوۀ‌ نگارش باقى كلمات مركّب را به ذوق و سليقۀ نويسندگان واگذار كند.


3. همۀ‌ مسائل و مشكلات خطّ فارسى در اين دفتر مطرح نشده و آيينمند كردن امورى ازقبيل نشانه‌گذارى يا سجاوندى و شيوۀ ضبط اعلام خارجى به خطّ فارسى و يا آوانويسى كلمات فارسى به خطّ خارجى در اين مجموعۀ‌ قواعد مورد نظر نبوده‌است.


4. شعر فارسى همه‌جا از قواعد و ضوابط عمومى دستور خطّ فارسى پيروى نمىكند و گهگاه بهضرورت، از قواعد ديگرى پيروى مىكند. اين دستور خط نه براى شعر فارسى، بلكه براى نثر فارسى تدوين و تنظيم شدهاست؛ بنابراين، در آينده مىتوان آن را با ضميمهاى متناسب با شعر فارسى تكميل كرد.


5. سليقه‌هاى خاص خطّاطان، كه از ديرباز در عرصۀ هنر خوشنويسى در نگارش خطّ فارسى مرسوم و معمول بوده، از دايرۀ بحث و بررسى بيرون نهاده شدهاست.


6. در بيان قواعد،‌ چنان‌كه در تدوين متون قانونى مرسوم و متداول است، از ذكر علّت خوددارى شده، اما در بيان موارد استثنا،‌ سعى شده‌است تا علّت استثنا بيان شود.


7. براى روشن‌تر شدن مفاد قواعد، در ذيل هر قاعده شواهدى ذكر شده است. در مواردى كه براى قاعده استثنايى مقرّر گشته، فهرست بستۀ تمام موارد استثنا به دست داده شده، و يا خود استثنا بهصورت قاعده درآمدهاست.


8. هرجا قاعده‌اى ذكر شده‌است، آن قاعده معمولاً با افزوده شدن اجزائى مانند «ياى نسبت» و يا «هاى بيان حركت» (هاى غيرملفوظ) به آخر كلمه، و درنتيجه طولانى‌تر شدن املاى كلمه، ‌تغيير نمى‌كند. مثلاً اگر در نوشتنِ «همكار» بهسبب تکهجايى بودن جزء دوم كلمه، حكم به اتّصال دو جزء «هم» و «كار» داده شده‌است، اين حكم با افزوده شدن «ى» در كلمۀ‌ «همكارى» نيز اِعمال مىشود.


9. سعى شدهاست كه «دستور خطّ فارسى» با جدولهاى متعدّد و مفصّلى همراه گردد تا دستيابى استفادهكنندگان به همۀ موارد آسانتر و سريعتر شود.


فرهنگستان از همۀ كسانى كه با ملاحظۀ متن پيشنهادى اوليه دربارۀ آن اظهارنظر كرده‌اند تشكر مى‌كند، و به‌ويژه از مقام معظّم رهبرى، حضرت آيت‌الله خامنه‌اى سپاسگزار است، كه نكته‌هايى درباب دستور خطّ فارسى متذكّر شدهاند.


همچنين از گروهى از استادان دانشگاههاى اصفهان و دانشگاه آزاد اسلامى تهران، رشت، خمينى‌شهر و دهاقان، كه نظر خود را بدون ذكر نام ارسال كرده‌اند، و نيز از آقايان و خانم‌ها دكتر محمّدمهدى ركنى و دكتر مهدى مشكوة‌الدّينى (از دانشگاه فردوسى مشهد)، دكتر غلامحسين غلامحسين‌زاده (از دانشگاه تربيت‌مدرّس)، دكتر كتايون مزداپور و دكتر ايران كلباسى (از پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى)، دكتر علىاكبر ترابى (از دانشگاه صنعتى سهند تبريز)، دكتر بهروز ثروتيان و دكتر مصطفى ذاكرى، دكتر رحمان مشتاقمهر (از دانشگاه تربيت‌ معلّم تبريز)، دكتر مرتضى كاخى (از انتشارات اميركبير)، مهندس احمد منصورى (از انتشارات فرهنگان)، سرتيپ غلامرضا زنديان (از دفتر واژه‌گزينى نيروهاى مسلح)، محمّدرضا زرسنج (از آموزش و پرورش استان فارس)، على شريفى (از دفتر مجلات و نشر شاهد)، على مصريان و محمّدرضا طاهرزاده و جاويد جهانشاهى و ناصر داور و عباس معارفى و بتول كرباسى، و از استادان دكتر جلال متينى (مقيم ايالات متحدۀ امريكا)، دكتر كاظم ابهرى (مقيم استراليا) و سيّدمصطفى هاشميان (مقيم بلژيک)، كه با ارسال نقد و نظر خود در تدوين اين مجموعه سهيم بودهاند تشكر مى‌كند.


فرهنگستان در تدوين اين مجموعه وام‌دار همۀ كسانى است كه در دهه‌هاى گذشته و سال‌هاى اخير دراين‌باب تلاش كرده‌اند، و مخصوصاً از استادان احمد سميعى (گيلانى) و ابوالحسن نجفى، از اعضاى پيوستۀ فرهنگستان، كه در تأليف اين دفتر سهمى عمده برعهده داشته‌اند تشكر مى‌كند. از آقاى دكتر حسين داودى و خانم زهرا زندى‌مقدّم نيز كه در تكميل و تنظيم اين مجموعه تلاش كردهاند سپاسگزار است و ياد استادان درگذشته، مرحوم دكتر مصطفى مقرّبى و مرحوم دكتر جعفر شعار را گرامى مىدارد.*


اميد است انتشار «دستور خطّ فارسى» انتظار همۀ كسانى را برآورد كه خواهان آيينمندى و انضباط بيشتر خطّ فارسى‌اند، و گامى در راه استوارى پايه‌هاى زبان و خطّ فارسى محسوب شود.


غلامعلى حدّاد عادل


رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسى











باسمهتعالى


مقدمۀ چاپ چهارم





با استقبالى كه از كتاب دستور خطّ فارسى، مصوّب فرهنگستان زبان و ادب فارسى شد، اين كتاب در مدتى به‌نسبت كوتاه، به چاپ چهارم رسيد. مزيّت اين چاپ بر چاپهاى قبلى آن است كه برخى از اظهارنظرهاى رسيده در فاصلۀ چاپ دوم تا چاپ حاضر، ديگربار مورد بحث و بررسى گروه دستور فرهنگستان قرار گرفت و نتيجۀ بررسى در ماههاى نخستين سال 1384 در شوراى فرهنگستان مطرح گرديد، و براساس آخرين نظریات اعضاى شورا، در متن قبلى تجديدنظر شد و برخى اصلاحات جزئى كه موجب روشنتر شدن قواعد مىشد، در متن حاضر جانشين توضيحات پيشين گرديد.
فرهنگستان زبان و ادب فارسى لازم مىداند كه بار ديگر از همۀ صاحبنظرانى كه وى را در به انجام رساندن اين امر مهم يارى كردهاند سپاسگزارى كند. اميد است كه اين دستور خط، با پيگيرى دستگاههاى دولتى داراى انتشارات، و بهويژه با عنايت و نظارت كامل وزارت آموزش و پرورش، كه بيشترين متون درسى را همهساله در اختيار دانشآموزان تا پايان دورۀ دبيرستان قرار ميدهد، و نيز ناشران دولتى كتابهاى درسى و تحقيقى مربوط به آموزش عالى، در ظرف مدتى كوتاه به‌صورت دستور خطّى درآيد كه همگان، به‌خصوص دانش‌آموزان و دانشجويان را، كه نويسندگان و فرهيختگان و دانشمندان سال‌هاى آينده‌اند، از ناهماهنگى‌هاى كنونى در زمينۀ دستور خطّ فارسى رهايى بخشد.


بى‌شک، حتّى در كارهايى كه جنبۀ «بايد و نبايد»ى دارد نيز مىتوان در موارد لازم تجديد نظر كرد، اما بدينبهانه نبايد تدوين قواعد را بهعهدۀ تعويق افكند. درواقع، بايد از نتيجهاى استقبالكرد كه حداقل براى مدتى معيّن راه‌گشاست. دستورخطّ فارسى واحد، سبب مىشود بتوان از قابليتهاى رايانهاى براى ايجاد كتابخانههاى گستردۀ رقومى (ديجيتالى) بهره گرفت، و همين امر، بهتنهايى براى اثبات لزوم و ضرورت پذيرش يک شيوۀ واحد كفايت مىكند، و فرهنگستان اميدوار است كه از يارى همگان در رواج كامل اين «دستورخط» بهرهمند گردد.


حسن حبيبى


رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسى












ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




1. اعضاى اين كميسيون عبارت بودند از آقايان دكتر محمّدرضا باطنى (16جلسه،‌ از 7/2/72 تا30/6/72)، دكتر جواد حديدى، دكتر على‌محمّد حقشناس، دكتر حسين داودى، استاد اسماعيل سعادت، استاد احمد سميعى (گيلانى)، مرحوم دكتر جعفر شعار، دكتر على‌اشرف صادقى (كه تا جلسۀ مورخ 28 دى 1372 شركت داشتند و پس‌ازآن به‌علت مسافرت براى استفاده از فرصت مطالعاتى در جلسه شركت نكردند)، مرحوم دكتر مصطفى مقرّبى و استاد ابوالحسن نجفى.


2. دستور خطّ فارسى در شوراى فرهنگستان در دو شور مورد بحث و بررسى قرار گرفت. شور اوّل جمعاً در 41 جلسه (از 3/7/74 تا3/9/76) و شور دوم در 18 جلسه (از 28/2/77 تا 16/9/77) صورت گرفت. اعضاى شورا در اين جلسات عبارت بودند از: مرحوم استاد احمد آرام (فقط 8 جلسه)، استاد عبدالمحمّد آيتى، دكتر نصرالله پورجوادى، مرحوم دكتر احمد تفضّلى (25 جلسه)، دكتر حسن حبيبى، دكتر غلامعلى حدّادعادل، دكتر جواد حديدى، (12 جلسه، از 8/4/77)، استاد بهاءالدّين خرمشاهى، دكتر محمّد خوانسارى، دكتر على رواقى، دكتر بهمن سركاراتى، استاد اسماعيل سعادت (12جلسه، از8/4/77)، استاد احمد سميعى (گيلانى)، دكتر على‌اشرف صادقى، دكتر حميد فرزام، سركار خانم دكتر بدرالزّمان قريب (12 جلسه، از 8/4/77)، دكتر فتح‌الله مجتبايى (7 جلسه، از 8/4/77)، دكتر مهدى محقّق، دكتر حسين معصومى همدانى (فقط 1 جلسه)، مرحوم دكتر مصطفى مقرّبى (50 جلسه)، استاد ابوالحسن نجفى. همچنين آقايان دكتر جواد حديدى (تا جلسۀ 144 مورخ 8/4/77) و دكتر حسين داودى و مرحوم دكتر جعفر شعار نيز بهعنوان صاحبنظر در اين جلسات حضور داشتند.


* آقاى دكتر سليم نيسارى قبلاً كتابى با همين عنوان به طبع رسانده‌اند: دستور خطّ فارسى، تهران، 1374. در آخرين بازنگرى اين دفتر (1384) از نظرات آقاى دكتر سليم نيسارى نيز بهره گرفته شد. (فرهنگستان زبان و ادب فارسى، گروه دستور)


* از آقايان دكتر حسين واثق (از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكى)، حسين موثّق (از دانشگاه صنعتى اصفهان)، موسى صديقى (از وزارت ارشاد)، مهدى ميرجابرى، صالح آزاده‌دل و م. ى. قطبى كه با اظهار نظر كلّى درباب خطّ فارسى فرهنگستان را يارى كردهاند سپاسگزارى مىشود.




Thu, 13 Jan 2011 16:04:05 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-951.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-950.aspx


قواعد كلّى



1. حفظ چهرۀ‌ خطّ فارسى


ازآنجاكه خط در تأمين و حفظ پيوستگى فرهنگى نقش اساسى دارد، نبايد شيوه‌اى برگزيد كه چهرۀ خطّ فارسى بهصورتى تغيير كند كه مشابهت خود را با آنچه در ذخاير فرهنگى زبان فارسى به‌جا مانده‌است به‌كلّى از دست بدهد و درنتيجه متون كهن براى نسل كنونى نامأنوس گردد و نسل‌هاى بعد در استفاده از متون خطّى و چاپى قديم دچار مشكل جدّى شوند و به آموزش جداگانه محتاج باشند.


2. حفظ استقلال خط


خطّ فارسى نبايد تابع خطوط ديگر باشد و لزوماً و همواره از خطّ عربى تبعيت كند. البته در نقل آيات و عبارات قرآن كريم،‌ رسم‌الخطّ قرآنى رعايت خواهد شد.


3. تطابق مكتوب و ملفوظ


كوشش مى‌شود كه مكتوب، تا آنجا كه خصوصيات خطّ فارسى راه دهد، با ملفوظ مطابقت داشتهباشد.


4. فراگير بودن قاعده


كوشش مىشود كه قواعد املا بهگونهاى تدوين شود كه استثنا در آن راه نيابد، مگر آنكه استثنا خود قانونمند باشد و يا استثناها فهرست محدود تشكيل دهد.


5. سهولت نوشتن و خواندن


قاعده بايد بهگونهاى تنظيم شود كه پيروى از آن كار نوشتن و خواندن را آسانتر سازد، يعنى تا آنجا كه ممكن است، رعايت قواعد وابسته به معنا و قرينه نباشد.


6. سهولت آموزش قواعد


قواعد بايد به‌صورتى تنظيم شود كه آموختن و به‌كار بردن آن‌ها تا حدّ امكان براى عامّۀ باسوادان آسان باشد.


7. فاصـلهگـذارى و مـرزبـندى كـلمات بـراى حـفظ اسـتقلال كـلمه و درستخوانى


فاصله‌گذارى ميان كلمات، خواه بسيط و خواه مركّب،1 امرى ضرورى است كه اگر رعايت نشود طبعاً سبب بدخوانى و ابهام معنايى مىشود. در نوشتههاى فارسى دو نوع فاصله وجود دارد: يكى فاصلۀ «برونكلمه»، يعنى فاصلهگذارى ميان كلمههاى يک جمله يا عبارت، مانند «يكى از صاحبدلان سر به جيب مراقبت فروبردهبود» (اين فاصله در ماشين تحرير و رايانه «فاصلۀ يكحرفى» خوانده مىشود) و ديگرى فاصلۀ «درونكلمه» كه معمولاً ميان اجزاى تركيب و اغلب در حروف منفصل مى‌گذارند: ورود، آزادمرد، خردورزى، پردرآمد (اين فاصله در تداول نيم‌فاصله خوانده مى‌شود). رعايت اين نيم‌فاصله، به‌ويژه در دست‌نوشته‌ها، دشوار است و ازاين‌رو اختيارى است و مى‌توان ابهام تلفّظى را در تركيبهايى مانند خردورزى با حركتگذارى برطرف كرد.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1. مركّب يا تركيب به معناى اعمّ كلمه گرفته شدهاست و شامل كلمههايى مانند كتابخانه، داروخانه، گلاب، دانشجو، دانشپرور، خردورزى، تورّمزا، غذاخورى، همدلى، ارجمند، بررسى، بازگويى، كتابچه، دفترچه مىشود.


Thu, 13 Jan 2011 16:02:29 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-950.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-949.aspx


ويژگى‌هاى خطّ فارسى



خطّ فارسى داراى ويژگى‌هايى است. اين ويژگى‌ها و مثال‌هاى هر يک در زير مشخّص شدهاست:


الف) براى بعضى از صداها بيشاز يک علامت وجود دارد:1


ت (در تـار، چتر، دست، سوت)، ط (در طاهر، خطر، ضبط ، شرط)؛


ز (در زن، بزم، تيز، باز)، ذ (در ذرت، غذا، كاغذ، نفوذ)، ض (در ضرب، حضرت، تبعيض، فرض)، ظ (در ظاهر، نظر، حفظ، حفاظ)؛


ث (در ثبت، م‍ث‍‍ل، عب‍‍ث، حادث)، س (در س‍بد، پ‍س‍ر، نف‍‍س، خروس)، ص (در ص‍بر، ن‍‍ص‍‍‍ر، تفح‍ّص، حرص)؛


غ (در غالب، مغز، تيغ، باغ)، ق (در قالب، فقير، حلق، برق)؛


همزه (در اسم، اسب، آرد، مآخذ، قرآن، رأس، يأس، رؤيا، لؤم، رئيس، لئيم، متلألئ، جزء)، ع ( در علم، رعد، وضع)؛


ح (در حاكم، سحر، شبح، روح)، ه (در ه‍اشم، ش‍‍ه‍ر، ف‍قي‍‍ه، دانشگاه)؛


ــِـ (در اسم و نامه)؛


ــَـ (در اسب و نه)؛


ــُـ (در بُلند و رُوز).


ب) بعضى حروف نمايندۀ بيشاز يک صدا هستند:





و


مثل


دو (عدد)، چو


مور، روز، ليمو، دارور، رز، ليم، دار


وام، جواب، روان، ناو، لغواب، ران، نا، لغ


جوشن، روشن، نو، رهروشن، رشن، ن، رهر


خواهر، خويشاهر، خيش



ى


مثل


يار، پيدا، ناى


ميز، ريز، پرىز، رز، پر


موس‍‍ى، حت‍ّ‍ى، عل‍‍ى‌رغم حت‍ّ علرغم



ه


مثل


ه‍وا، م‍‍ه‍ر، مشاب‍‍ه، دانشگاه


نام‍‍ه، درّه، درّ






ج) «و»، اگر پساز «خ» قرار گيرد، گاهى خوانده نمىشود، چنانكه در واژههاى زير:


خوان، خويش، خواهر


اين «و» كه آن را «واو معدوله» مى‌گويند، در قديم تلفّظ خاصى داشته‌است كه امروزه ديگر متداول نيست.


د) مصوّت‌هاى ــَـ ، ــِـ ، ــُـ معمولاً در خط منعكس نمى‌شود و به‌همين‌سبب، بسيارى از كلمات با املاى مشابه، تلفّظ و معناى متفاوت دارند:


برد: بَرَد، بُرْد، بَرْد، بُرَد


در بيشتر موارد، از سياق عبارت يا معناى جمله بايد تلفّظ مورد نظر را حدس زد:


برد (بُردِ) اين تفنگ 1000 متر است.


اين كارد خوب نمىبرد (بُرَد).


در فصل ربيع... كه صولت برد (بَرْد) آرميده‌بود و اوان دولت وَرْد رسيده (سعدى)


در بعضى موارد، به‌كار نگرفتن نشانۀ اين مصوّت‌ها در خط باعث ابهام يا اشتباه مى‌شود، به‌خصوص در مواردى مثل اَعلام و كلمات دخيل فرنگى و لغات مهجور كه تلفّظ صحيح آن‌ها براى عامّۀ خوانندگان روشن نيست. در چنين مواردى صورت نوشتارى حتماً بايد بسيار روشن‌ و خوانا و با حركت‌گذارى باشد:


سارْتْرْ (sartre)، بــِكِت (Beckett)، كِنِت (Kenneth)، سير/ سِيَر/ سِيْر؛ دير/ دِيْر؛ عَبيد/ عُبـِيد.


ﻫ) در خطّ فارسى غالباً يک حرف به دو يا چند صورت نوشته مىشود و اين بستگى به جايگاه آن حرف در كلمه دارد:


ء/ ئ/ ؤ/ أ


ب/ ـب/ ـب/ ب؛ پ/ ـپ/ ـپ/ پ؛ ت/ ـت/ ـت/ ت


ج/ ـج/ ـج/ ج؛ چ/ ـچ/ ـچ/ چ؛ ح/ ـح/ ـح/ ح؛ خ/ ـخ/ ـخ/ خ


س/ ـس/ ـس/ س؛ ش/ ـش/ ـش/ ش


ص/ ـص/ ـص/ ص؛ ض/ ـض/ ـض/ ض


ع/ ـع/ ـع/ ع؛ غ/ ـغ/ ـغ/ غ


ف/ ـف/ ـف/ ف؛ ق/ ـق/ ـق/ ق


ك/ ـك/ ـک/ ک؛ گ/ ـگ/ ـگ/ گ


ل/ ـل/ ـل/ ل


م/ ـم/ ـم/ م


ن/ ـن/ ـن/ ن


ه/ ـه/ ـه/ ه


ى/ ـى/ ـى/ ى


و) حروف فارسى دو دسته است:


1. منفصل (پيوندناپذير) كه به حرف بعداز خود نمى‌چسبد (ا، د، ذ، ر، ز، ژ، و)؛


2. متّصل (پيوندپذير) كه به حرف بعداز خود مىچسبد.


ز) علاوه‌بر حروف، در خطّ فارسى نشانههاى ديگرى به شرح زير وجود دارد:


1. حركات يا مصوّت‌هاى كوتاه (ــَـ ، ــِـ ، ــُـ)، مانند پَر، پــِر، پُر؛


2. مَدّ ( ~ ) روى الف، مانند آرد، مآخذ؛


3. تشديد ( ّ )، مانند عدّه، پلّه، بقّالى، ارّه؛


4. سكون ( ْ )، مانند لبْتشنه؛


5. ياى كوتاه ( ء )، مانند نامۀ من؛؛


6. تنوين (ــًـ ، ــٍـ ، ــٌـ)، مانند ظاهراً، بعبارةٍاُخرى، مضاف‌ٌاليه.


ح) در املاى كلمات و تركيبات و عبارات عربى، كه عيناً وارد زبان فارسى شده‌است، در بعضى موارد، قواعد املاى عربى رعايت مى‌شود:


موسى، بالقوّه، خَلْقُ‌السّاعه، حتّى، اِلي


ط) دو حرف «و» و «ه» گاهى براى بيان حركت به كار مىرود.


و اگر براى بيان حركت ماقبل خود به كار رود سه نوع است:


1. مصوّت كوتاه، مانند دو، تو، چو؛


2. مصوّت مركّب، مانند اوج، گوهر، روشن، نو (مثلاً در نوروز)؛


3. مصوّت بلند، مانند مور، روز، موش، سبو، ليمو، تكاپو.


ه/ ـه براى بيان حركت (ــِـ) و ندرتاً (ــَـ) بهكار مىرود:


شماره، نامه، خانه، نه


ى) در خطّ فارسى دو دسته نشانه به كار مىرود: 1. نشانههاى اصلى؛ 2. نشانههاى ثانوى.


نشانه‌‌هاى اصلى مركّب از 33 نشانه است كه به آن‌ها حروف الفبا مى‌گوييم. بعضى از حروف به‌تنهايى نمايندۀ بيش‌از يک صداست (مانند «و») و بعضى ديگر مجموعاً نمايندۀ يک صدا (مانند ث، س، ص).


نشانه‌هاى ثانوى مركّب از 10 نشانه است كه در بالا يا پايين نشانه‌هاى اصلى قرار مى‌گيرد و در هنگام ضرورت به‌كار مى‌رود.


فهرست كامل نشانه‌هاى خطّ فارسى، همراه با مثال، در صفحات بعد در ضمن دو جدول آمده‌است. يادآورى مى‌شود كه اين حروف براى خطّ چاپى است. الفباى خطّ تحريرى و نستعليق تنوّع بيشترى دارد.





جدول 1. نشانه‌هاى خطّ فارسى


نشانههاى اصلى








شماره


نام نشانه


اول


وسط


آخر


تنها



كه فقط به حرف بعد بچسبد


كه هم به حرف قبل و هم به حرف بعد بچسبد


كه فقط به حرف قبل بچسبد


كه نه به حرف قبل و نه به حرف بعد بچسبد



1


همزه


ئ


رئيس، رئاليسم


ـئ


لئيم


ـأ، ـؤ، ـئ


مأخذ، مؤمن، متلألئ


ء، أ


جزء، رأس



2


الف*


ــ


ــ


ـا


نَايست
(= توقّف مكن)


ا


اسب، خانهاى



3


ب


ب


بار، دبير


ـب


طبل


ـب


شب


ب


آب



4


پ


پ


پدر، آپارتمان


ـپ


سپاه


ـپ


چپ


پ


توپ



5


ت


ت


تار، رتبه


ـت


استان


ـت


دست


ت**دوات



6


ث


ث


ثابت، وراثت


ـث


مثل


ـث


باعث


ث


ارث



7


جيم


ج


جان، مواجب


ـج


مجلس


ـج


رنج


ج


موج



8


چ


چ


چشم، كوچه


ـچ


پامچال


ـچ


گچ


چ


پوچ



9


ح


ح


حال، رحم


ـح


محل


ـح


صبح


ح


روح



10


خ


خ


خال، ناخن


ـخ


سخن


ـخ


نخ


خ


شاخ



11


دال


ــ


ــ


ـد


صدف


د


دست، آدم



12


ذال


ــ


ــ


ـذ


بذل


ذ


ذرت، نفوذ



13


ر


ــ


ــ


ـر


سرد


ر


رنگ، سوار



14


ز


ــ


ــ


ـز


مزد


ز


زنگ، نياز



15


ژ


ــ


ــ


ـژ


مژده


ژ


ژاله، دژ



16


سين


س


سيب، آسيب


ـس


مست


ـس


مِس


س


داس



17


شين


ش


شور، آشوب


ـش


كشتي


ـش


آتش


ش


هوش



18


صاد


ص


صابون، اصيل


ـص


عصر


ـص


شخص


ص


خاص



19


ضاد


ض


ضرب، حاضر


ـض


حضرت


ـض


قبض


ض


فرض



20


طا


ط


طناب، باطن


ـط


خطاب


ـط


بسيط


ط


افراط



21


ظا


ظ


ظهر، ناظم


ـظ


نظم


ـظ


حفظ


ظ


حفاظ



22


عين


ع


عمل، اعمال


ـع


مبعث


ـع


طبع


ع


شجاع



23


غين


غ


غذا، كاغذ


ـغ


مغز


ـغ


تيغ


غ


باغ



24


ف


ف


فصل، دفتر


ـف


گفتار


ـف


رديف


ف


برف



25


قاف


ق


قند، باقي


ـق


بقا


ـق


حق


ق


ساق



26


كاف


ك


كتاب، ساكت


ـك


سكته


ـک


سبک


ک


باک



27


گاف


گ


گل، آگاه


ـگ


نگهبان


ـگ


بانگ


گ


بزرگ



28


لام


ل


لازم، ناله


ـل


علم


ـل


عمل


ل


دل



29


ميم


م


مادر، نامه


ـم


عمل


ـم


علم


م


نام



30


نون


ن


نام، لانه


ـن


قند


ـن


زمين


ن


زمان



31


واو


ــ


ــ


ـو


گوهر، آهو، عفو، خوش، خواهر


و


راهرو، دارو، ناو



32


ه


ه


هنوز، راهنما


ـه


مهر


ـه


فقيه، نامه


ه


كوه، روزه



33


ى


ي


ياد، ديوار


ـي


سياه


ـى


ترشى، نَفْى


ى


بازى، خوى






جدول 2. نشانه‌هاى خطّ فارسى


نشانههاى ثانوى








شماره


نام نشانه


علامت


مثال



1


مدّ


روى الف


آ


آرد، مآخذ



2


زبر


(فتحه)


ــَـ


گَرما، دَرَجات



3


پيش


(ضمّه)


ــُـ


گندُم، عُبُور



4


زير


(كسره)


ــِـ


نِگاه، فِرستادن



5


سكون


(جزم)


ــْـ


دِلْ، گِرهْ



6


تشديد


ــّـ


معلّم، حقّ مطلب



7


ياى كوتاه


روى هاى غيرملفوظ





ء
ــــ



نامۀ من



8


تنوين نصب


اً، ـاً، ءً


ظاهراً، واقعاً، بناءً على هذا



9


تنوين رفع


ــٌـ


مضافٌاليه



10


تنوين جرّ


ــٍـ


بعبارةٍ‌اُخرى




تبصره. استعمال نشانه‌هاى شماره‌هاى 2، 3، 4، 5، 6 الزامى نيست و اين علائم را عمدتاً براى رفع ابهام بهكار مىبرند.





ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1. آنچه دربارۀ تلفّظ حروف در اينجا آمده مطابق با زبان معيار رايج در تهران است. در نواحى مختلف ايران ميان تلفّظ بعضى از حروف فرق مىگذارند كه در اينجا نيازى به ذكر آن نيست.


* در فرهنگهاى كنونى فارسى حرف اول الفبا را با نشانۀ مد «آ» يک حرف قرار دادهاند و ابتدا هم آن را مىآورند و در آموزش زبان فارسى هم از اين شيوه استفاده مىشود. ** نشانۀ نوشتارى «ة/ ـة» در كلمه‌هايى چون صلوة، دايرةالمعارف، بقيّةالله، سريعالحركة عيناً از عربى وارد خطّ فارسى شدهاست. Thu, 13 Jan 2011 16:01:14 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-949.aspx http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-948.aspx


املاى بعضى از واژهها و پيشوندها و پسوندها





اى (حرف ندا) هميشه جدا از منادا نوشته مىشود:


اى خدا، اى كه


اين، آن جدا از جزء و كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود:


استثنا: آنچه، آنكه، اينكه، اينجا، آنجا، وانگهى


همين، همان همواره جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود:


همين خانه، همينجا، همان كتاب، همانجا


هيچ همواره جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود:


هيچيك، هيچكدام، هيچكس


چه جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود، مگر در:


چرا، چگونه، چقدر، چطور، چسان


چه همواره به كلمۀ پيش­از خود مىچسبد:


آنچه، چنانچه، خوانچه، كتابچه، ماهيچه، كمانچه، قبالهنامچه


را در همهجا جدا از كلمۀ پيش­از خود نوشته مىشود، مگر در موارد زير:


چرا در معناى «براى چه؟» و در معناى «آرى»، در پاسخ به پرسش منفى.


كه جدا از كلمۀ پيش­از خود نوشته مىشود:


چنانكه، آنكه (= آنكسىكه)


استثناء: بلكه، آنكه، اينكه


ابن، حذف يا حفظ همزۀ اين كلمه، وقتى كه بين دو عَلَم (اسم خاص اشخاص) واقع شود، هردو صحيح است:


حسين‌بن‌على/ حسين‌ابن‌على؛ محمّدبن‌زكرياى رازى/ محمّدابن زكرياى رازى؛ حسينبنعبداللهبنسينا/ حسينابنعبداللهابنسينا


به در موارد زير پيوسته نوشته مىشود:


1. هنگامى‌كه بر سر فعل يا مصدر بيايد (همان‌كه اصطلاحاً «باى زينت» يا «باى تأكيد» خوانده مىشود):


بگفتم، بروم، بنمايد، بگفتن (= گفتن)


2. بهصورت بدين، بدان، بدو، بديشان1 بهكار رود. بهكار رود.


3. هرگاه صفت بسازد:


بخرد، بشكوه، بهنجار، بنام


به در ساير موارد جدا نوشته مىشود:


به برادرت گفتم، به سر بردن، به آواز بلنـد، بهسختى، منـزلبهمنـزل، به نام خدا


تبصره: حرف «به» كه در آغاز بعضى از تركيبهاى عربى مىآيد از نوع حرف اضافۀ فارسى نيست و پيوسته به كلمۀ بعد نوشته مىشود:


بعينه، بنفسه، برأيالعين، بشخصه، مابازاء، بذاته


ـ هرگاه «باى زينت»، «نون نفى»، «ميم نهى» بر سر افعالى كه با الف مفتوح يا مضموم آغاز مىشوند (مانند انداختن، افتادن، افكندن) بيايد، «الف» در نوشتن حذف مىشود:


بينداز، نيفتاد، ميفكن


بى هميشه جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مى‌شود، مگر آنكه كلمه بسيط‌گونه باشد، يعنى معناى آن دقيقاً مركّب از معانى اجزاى آن نباشد:


بيهوده، بيخود، بيراه، بيچاره، بينوا، بيجا


مى و همى همواره جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود:


مىرود، مىافكند، همىگويد


هم همواره جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود، مگر در موارد زير:


1. كلمه بسيطگونه باشد:


همشهرى، همشيره، همديگر، همسايه، همين، همان، همچنين، همچنان


2. جزء دوم تکهجايى باشد:


همدرس، همسنگ، همكار، همراه


در صورتى كه پيوستهنويسى «هم» با كلمۀ بعداز خود موجب دشوارخوانى شود، مانند همصنف، همصوت، همتيم جدانويسى آن مرجّح است.


3. جزء دوم با مصوت «آ» شروع شود:


همايش، هماورد، هماهنگ


در صورتى كه قبل­از حرف «آ» همزه در تلفّظ ظاهر شود، هم جدا نوشته مىشود:


همآرزو، همآرمان


تبصره: هم، بر سر كلماتى كه با «الف» يا «م» آغاز مىشود، جدا نوشته مىشود:


هماسم، هممرز، هممسلک


تر و ترين همواره جدا از كلمۀ پيش­از خود نوشته مىشود، مگر در:


بهتر، مهتر، كهتر، بيشتر، كمتر


ها (نشانۀ جمع) در تركيب با كلمات به هر دو صورت (پيوسته و جدا) صحيح مىباشد:


كتابها/ كتابها، باغها/ باغها، چاهها /چاهها، كوهها/ كوهها، گرهها/ گرهها


اما در موارد زير جدانويسى الزامى است:


1. هرگاه ها بعداز كلمههاى بيگانۀ نامأنوس به كار رود:


مركانتيليستها، پزيتيويستها، فرماليستها


2. هنگامىكه بخواهيم اصل كلمه را براى آموزش يا براى برجستهسازى مشخص كنيم:


كتابها، باغها، متمدنها، ايرانىها


3. هرگاه كلمه پردندانه (بيش­از سه دندانه) شود و يا به «ط» و «ظ» ختم شود:


پيش‌بينى‌ها، حساسيت‌‌ها، استنباط‌ها، تلفّظها


4. هرگاه جمع اسامى خاص مدّنظر باشد:


سعدىها، فردوسىها، مولوىها، هدايتها


5. كلمه به هاى غيرملفوظ ختم شود:


ميوه‌ها، خانه‌ها


يا به هاى ملفوظى ختم شود كه حرف قبل­از آن حرف متّصل باشد:


سفيهها، فقيهها، پيهها، بهها





ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1. گونۀ قديمى حرف اضافۀ «به» فقط در كلمات بدين، بدان، بدو، بديشان باقى ماندهاست.


Thu, 13 Jan 2011 15:59:50 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-948.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-947.aspx


مجموعۀ ام، اى، است،...



صورت‌هاى متّصل فعل «بودن» در زمان حال (ام، اى، است، ايم، ايد، اند)، به صورتهاى زير نوشته مىشود:






كلمات مختوم به


صامت ميانجى


مثال


صامت منفصل


ــ


خشنودم


خشنودى


خشنود است





خشنوديم


خشنوديد


خشنودند


«و» با صدايى نظير آنچه در «رهرو»



رهروم


رهروى


رهرو است


به كار رفته‌است


ــ


رهرويم


رهرويد


رهروند


‌صامت متّصل


ــ


پاكم


پاكى


پاک است





پاكيم


پاكيد


پاکاند


«آ»


«ى»


دانايم


دانايى


داناست*





داناييم


داناييد1


دانايند


«و» با صدايى نظير آنچه در «دانشجو»


«ى»


دانشجويم


دانشجويى


دانشجوست*


به­كار رفته­است



دانشجوييم


دانشجوييد


دانشجويند


«و» با صدايى نظير آنچه در «تو»


همزه


توام


تواى/ تويى


توست*


به­كار رفته­ است



توايم


(شماكارمند) متروايد2


تواند



«ـــِــ» (هاى


غيرملفوظ)


همزه


خستهام


خستهاى


خسته است





خستهايم


خستهايد


خستهاند


«اِى»


همزه


تيزپىام


تيزپىاى


تيزپى است





تيزپىايم


تيزپىايد


تيزپىاند


«اى»


همزه


كارىام


كارىاي


كارى است





كارىايم


كارىايد


كارىاند




ضماير ملكى و مفعولى


ضماير ملكى و مفعولى3 [ــَ­م، ــَـت، ــَـش، ــِـمان (مان)، ــِـتان (تان)، ــِـشان (شان)[، در حالات ششگانه، همراه با واژههاى پيش­از خود به­صورتهاى زير نوشته مىشود:






كلمات مختوم به


صامت ميانجى


مثال


صامت منفصل


ــ


برادرم


برادرت


برادرش





برادرمان


برادرتان


برادرشان


صامت متّصل


ــ


كتابم


كتابت


كتابش





كتابمان


كتابتان


كتابشان


«و» با صدايى نظير آنچه در «رهرو»


ــ


رهروم


رهروت


رهروش


بهكار رفته­است



رهرومان


رهروتان


رهروشان


«آ»


«ى»4


پايم


پايت


پايش





پايمان


پايتان


پايشان


«و» با صدايى نظير آنچه


«ى»


عمويم


عمويت


عمويش


در«عمو» به­كار رفته‌است



عمويمان


عمويتان


عمويشان


«ــِـ» (هايغيرملفوظ)


همزه


خانهام


خانهات


خانهاش


پيش­از ضماير ملكى مفرد



خانه‌مان


خانه‌تان


خانه‌شان


«اِى» پيش­از ضماير ملكى مفرد


همزه


پىام


پىات


پىاش





پىمان


پىتان


پىشان


«اى» پيشاز ضماير ملكى مفرد


همزه


كشتىام


كشتىات


كشتىاش


«و» با صدايى نظير آنچه در «راديو»



كشتىمان


كشتىتان


كشتىشان


به­كار رفته­است


همزه5


راديوام


راديوات


راديواش


پيش­از ضماير ملكى مفرد



راديومان


راديوتان


راديوشان




ياى نكره و مصدرى و نسبى


ياى نكره (همچنين ياى مصدرى و نسبى) در حالات گوناگون به صورتهاى زير نوشته مىشود:






كلمات مختوم به


صامت ميانجى


مثال



صامت منفصل


صامت متّصل


«و» با صدايى نظير آنچه در «رهرو» به­كار رفته­است.


ـــ


ـــ



ـــ


برادرى


كتابى



رهروى



«ـــِــ» (هاى غيرملفوظ)6


«اِى»


«اى»


«و» با صدايى نظير آنچه در «راديو» به­كار رفته­است


«آ»


«و» با صدايى نظير آنچه در «دانشجو» به­كار رفته­است


همزه


همزه


همزه



«ى»


«ى»



«ى»


خانهاى


تيزپىاى


كشتىاى



راديويى


دانايى



دانشجويى







كسرۀ اضافه



نشانۀ كسرۀ اضافه در خط آورده نمى‌شود، مگر براى رفع ابهام در كلماتى كه دشوارى ايجاد مى‌كند:


اسبِ سوارى/ اسب‌ْسواري


ـ كلماتى مانند رهرو، پرتو، جلو، در حالت مضاف، گاهى با صامت ميانجى «ى» مى‌آيد، مانند «پرتوى آفتاب» و گاهى بدون آن، مانند «پرتو آفتاب». آوردن يا نياوردن صامت ميانجى «ى» تابع تلفّظ خواهد بود.


ـ براى كلمات مختوم به هاى غيرملفوظ، در حالت مضاف، از علامت «ء»7 استفاده مى‌شود:


خانۀ من، نامۀ او


ـ «ى»، در كلمه‌هاى عربى مختوم به «ى» (كه «آ» تلفّظ مىشود)، در اضافه به كلمۀ بعداز خود، به «الف» تبديل مى‌شود:


عيساى مسيح، موساى كليم، هواى نَفْس، كُبْراى قياس







نشانۀ همزه*





همزۀ ميانى


الف) اگر حرف پيش‌از آن مفتوح باشد، روى كرسى «ا» نوشته مى‌شود، مگر آنكه پس­از آن مصوّت «اى» و «او» و «ــِـ» باشد كه دراين­صورت روى كرسى «یـ» نوشته مى‌شود:


رأفت، تأسّف، تلألؤ، مأنوس، شأن


رئيس، لئيم، رئوف، مئونت، مطمئن، مشمئز


تبصره: در كلمات عربى بر وزن «مُتَفَعِّل» نظير متأثّر، متأخّر، متألّم كه در تداول، اولين فتحۀ آنها به كسره تبديل شده، همان صورت عربى آن ملاک قرار گرفته­است.


ب) اگر حرف پيش­از آن مضموم باشد، روى كرسى «و» نوشته مى‌شود، مگر آنكه پس­از آن مصوّت «او» باشد كه دراين­صورت روى كرسى «ى» نوشته مى‌شود:


رؤيا، رؤسا، مؤسّسه، مؤذّن، مؤثّر، مؤانست


شئون، رئوس


ج) اگر حرف پيش­از آن مفتوح يا ساكن و پس­از آن حرف «آ» باشد، به­صورت ـآ/ آ نوشته مى‌شود:


مآخذ، لآلى، قرآن، مرآت


در بقيۀ موارد و در كلّيۀ كلمات دخيل فرنگى با كرسى «ى » نوشته مىشود:


لئام، رئاليست، قرائات، استثنائات، مسئول، مسئله، جرئت، هيئت


لئون، سئول، تئاتر، نئون8


استثنا: توأم





همزۀ پاياني


الف) اگر حرف پيش­از آن مفتوح باشد (مانند همزۀ ميانى ماقبل­مفتوح)، روى كرسى «ا» نوشته مىشود:


خلأ، ملأ، مبدأ، منشأ، ملجأ


ب) اگر حرف پيش­از آن مضموم باشد (مانند همزۀ ميانى ماقبل­مضموم)، روى كرسى «و» نوشته مىشود:


لؤلؤ، تلألؤ


ج) اگر حرف پيش­از آن مكسور باشد، روى كرسى «ى» نوشته مىشود:


متلألئ9


د) اگر حرف پيش­از آن ساكن يا يكى از مصوّت‌هاى بلند «آ» و «او» و «اى» باشد، بدون كرسى نوشته مى‌شود:


جزء، سوء، شيء، بُطء، بطيء، سماء، ماء، املاء، انشاء10



تبصرۀ 1: كلماتى مانند انشاء، املاء، اعضاء در فارسى بدون همزۀ پايانى هم نوشته مىشود كه صحيح است.


تبصرۀ 2: هرگاه همزۀ پايانى ماقبل­ساكن (بدون كرسى) يا همزۀ پايانى ماقبل­مفتوح (با كرسى «ا») و يا همزۀ پايانى ماقبل مضموم (با كرسى «و») به ياى وحدت يا نكره متّصل شود، كرسى «ى» مىگيرد و كرسى قبلى آن نيز حفظ مىشود.


جزئى، شيئى، منشائى، مائى، لؤلوئی


راهنماى كتابت همزه، در صفحات بعد، در جدول شمارۀ 3، ارائه شده­است.






جدول 3. راهنماى كتابت همزه






كرسى «ا»


كرسى «و»


كرسى «ي »


بدون كرسى


«أ، ـأ»

«آ، ـآ»

«ؤ، ـؤ»

«ئ، ـئ »

«ء»


بأس

قرآن

تلألؤ

ائتلاف

بُطء


تأثير

لآلى

رؤسا

ارائه

بَطىء


تأخّر

مآل

رؤيا

اسائه

جزء


تأخير

مرآت

رؤيت

استثنائات

سوء


تأديب

مآخذ

سؤال

استثنائي

شىء


تأذّي

مآثر

فؤاد

القائات

ضوء


تأسّف

منشآت

لؤلؤ

اورلئان

فىء


تأسيس

مآب

لؤم

ايدئاليسم

ماء


تأكيد

مآرب

مؤالفت

بئاتريس



تألّف


مؤانست

بئر



تأليف


مؤتلف

پرومتئوس



تأمّل


مؤتمن

پنگوئن



تأمين


مؤثّر

تبرئه



تأنّي


مؤدّب

تخطئه



تأنيث


مؤدّي

تئاتر



تأويل


مؤذّن

تئودور



تفأّل


مؤسّس

توطئه



تلألؤ


مؤسّسه

جزئى



توأم


مؤكّد

سوئى









بدون كرسى


كرسى «ى»


كرسى «و»


كرسى «ا»


«ء»

«ئ‍ ، ـئ‍ »

«ؤ، ـؤ»

«آ، ـآ»

« أ، ـأ»



جرئت

مؤلّف


خلأ



دنائت

مؤمن


رأس



دوئل

مؤنّث


رأى



رافائل

مؤوّل


سبأ (قرآنى)



رئاليست

مؤيّد


شأن



رئاليسم



مأثور



رئوس



مأجور



رئوف



مأخذ



رئيس



مأخوذ



ژوئن



مأذون



ژئوفيزيک



مأكول



سئانس



مألوف



سئول



مأمن



سوئد



مأمور



سيّئات



مأنوس



شائول



مأوا



شئون



مأيوس



قرائت



مبدأ



قرائات



متأثّر



كاكائو



متأخّر



كلئوپاترا



متأذّى



لائوس



متألّم







بدون كرسى

كرسى «ى»

كرسى «و»

كرسى «ا»


«ء»

«ئ ، ـئ »

«ؤ، ـؤ»

«آ، ـآ»

« أ، ـأ»



لئام، لئيم



متأمّل



لئون



متأهّل



لوئى



متلألئ



مائومائو



مستأصل



مسائل



ملأ



مسئول



ملجأ



مئونت



منشأ



مرئوس



نبأ (قرآنى)



مرئى



يأس



مشمئز






ناپلئون






نشئه






نشئت






نوئل






نئون






ويدئو






هيئت








ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


* كلمههاى ستارهدار در اين جدول از قاعده مستثنا هستند.


1. چنانچه كلمهاى مختوم به مصوّت باشد و جزء پس‌از آن نيز با مصوّت آغاز شده‌باشد، مى‌توان در فاصلۀ ميان دو مصوّت از دو نوع صامت ميانجى (با ارزش يكسان) استفاده كرد: يكى صامت «ى» و ديگرى صامت «همزه»؛ نظير داناييد/ دانائيد؛ زيبايى/ زيبائى؛ تنهايى/ تنهائى، كه در بعضى همزه غلبه دارد و در بعضى ديگر «ى» و از كلمهاى به كلمۀ ديگر فرق مىكند. در اينجا، براى حفظ يكدستى و سهولت آموزش، صامت ميانجى «ى» انتخاب شدهاست.


2. چون «توايد» معنا ندارد، «متروايد» آورده شد.


3. در دستورهاى اخير زبان فارسى، بهجاى اصطلاحاتى نظير «ضمير ملكى» يا «ضمير مفعولى»، اصطلاح «ضمير شخصى متّصل» بهكار مىرود.


4. اين «ى» ممكن است در مواردى حذف شود. در تداول عامّه «بابام» به‌جاى «بابايم» گفته مى‌شود. در ادبيات داستانى هم، زمانى كه نويسنده زبان گفتار را ضبط مى‌كند، وضع به‌همين‌منوال است. در شعر به‌ضرورت شعرى اين حذف صورت مى‌گيرد، مثلاً استعمال «بازوت» بهجاى «بازويت» در اين مصراع: «آفرين بر دست و بر بازوت باد».


5. در محاوره، اصولاً همزه و مصوّت آغازى حذف مى‌شود، مثلاً گفته مىشود «راديوم خراب شد» و نه «راديوام خراب شد».


6. هاى غيرملفوظ، در الحاق به «ياى مصدرى»، حذف مىشود و «گ» ميانجى بهجاى آن مىآيد: بندگى. در چند كلمه، هاى غيرملفوظ در الحاق به «ياى نسبت» افتاده و «گ» ميانجى اضافه شدهاست: «خانگى»، «هميشگى»، «هفتگى».


7. اين علامت كوتاهشدۀ «ى» است.


* گاهى، خصوصاً در خوشنويسى، در زير همزۀ پايانى «ء»، بدون اينكه به كلمۀ ديگرى اضافه شدهباشد، علامتى شبيه كسره مىگذارند كه صحيح نيست.


8. كلمۀ هيدروژن گاهى ئيدورژن نوشته مىشود كه صحيح نيست.


9. كلمۀ منشى در اصل مُنشِئ بودهاست كه در فارسى «ء» به «ى» بدل شدهاست.


10. همزۀ پايانى بدون كرسى در كلمات انشاء، املاء، اعضاء، در فارسى، در اضافه به كلمۀ بعداز خود، غالباً حذف مىشود و بهجاى آن «ى» ميانجى مىآيد، مانند انشاى خوب، اعضاى بدن، ولى حفظ همزۀ آن هم صحيح است: انشاءِ خوب، اعضاءِ بدن. Thu, 13 Jan 2011 15:56:30 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-947.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-946.aspx


واژهها و تركيبات و عبارات مأخوذ از عربى








«ة» در واژهها و تركيبات و عبارات مأخوذ از عربى به صورت‌هاى زير نوشته مى‌شود:


1. اگر در آخرِ كلمه تلفّظ شود، بهصورت «ت» نوشته مىشود:


رحمت، جهت، قضات، نظارت، مراقبت، برائت


استثنا:صلوة، مشكوة، زكوة، رحمةالله‌عليه (در جايى كه مراعات رسم‌الخطّ قرآنى اين كلمات در نظر باشد).


2. اگر در آخرِ كلمه تلفّظ نشود، بهصورت «ـه/ ه» (هاى غيرملفوظ) نوشته مىشود:


علاقه، معاينه، نظاره، مراقبه، آتيه


و در اين حالت از قواعد مربوط به «هاى غيرملفوظ» تبعيت مىكند:


علاقهمند، نظارگان، معاينۀ بيمار، مراقبهاى


3. در تركيبات عربى رايج در فارسى، مانند كاملةالوداد، ليلةالقدر، ثقةالاسلام، خاتمةالامر، دايرةالمعارف، معمولاً بهصورت «ـة/ ة» نوشته مىشود، اما گاهى در بعضى از تركيبات، مانند حجّتالاسلام و آيتالله، بهصورت «ت» مىآيد كه آن هم درست است.


«و» كه در برخى از كلمههاى عربى، مانند زكوة، حيوة، مشكوة، صلوة به‌صورت «آ» تلفّظ مى‌شود، در فارسى (جز در مواردى كه رعايت رسم‌الخطّ قرآنى اينگونه كلمات مورد نظر باشد) بهصورت «الف» نوشته مىشود.1


زكات، حيات، مشكات، صلات


تبصره: كلمههايى مانند زكوة، مشكوة، صلوة (اگر به اين صورت نوشته شدهباشد)، در اضافه به «ى» نسبت يا وحدت، با «ا» و «ت» نوشته مىشود:


زكاتى، مشكاتى، صلاتى، حياتى


«الف كوتاه» هميشه بهصورت «الف» نوشته مىشود، مگر در موارد زير:


1. الى، على، حتّى، اولى، اوُلى؛


2. اسمهاى خاص:


عيسى، يحيى، مرتضى، مصطفى، موسى، مجتبى


تبصره: واژههايى مانند اسمعيل، هرون، رحمن كه در رسم‌الخطّ قرآنى به اين صورت نوشته مىشود در فارسى با «الف» نوشته مىشود: اسماعيل، هارون، رحمان. بعضى كلمات از قاعدۀ فوق مستثناست: الهى، اعليحضرت... .


3. تركيباتى كه عيناً از عربى گرفته شده‌‌است:


اعلام‌الهدى، بدرالدُّجى، طوبى‌لک، لاتُعَدُّولاتُحْصى، سِدرَةُالمُنتَهى، لاتُحصى (صيغههاى فعلى)


ــ اسامى سورههاى قرآن (مانند يس، طه، و...) بهشكل مضبوط در قرآن نوشته مىشود، اما در كلماتى مانند ياسين، آل طاها و... قاعدۀ تطابق مكتوب و ملفوظ رعايت مىشود.








تنوين، تشديد، حركتگذارى


هجاى ميانى «ـ وو ـ»





آوردن تنوين (درصورتى‌كه تلفّظ شود) در نوشتههاى رسمى و نيز در متون آموزشى الزامى است. تنوين به صورتهاى زير نوشته مىشود:


1. تنوين نصب: در همه‌جا به‌صورت «اً/ ـاً» نوشته مى‌شود:


واقعاً، جزئاً، موقتاً، عجالتاً، نتيجتاً، مقدمتاً، طبيعتاً، عمداً، ابداً2


تبصرۀ 1: كلمههاى مختوم به همزه، مانند جزء، استثناء، ابتداء، هرگاه با تنوين نصب همراه باشد، همزۀ آن‌ها روى كرسى «ى» مى‌آيد و تنوين روى «الف» بعداز آن قرار مى‌گيرد: جزئاً، استثنائاً، ابتدائاً.


تبصرۀ 2: تاء عربى «ة/ ـة»، اعم از آنكه در فارسى به‌صورت «ت» يا «ه/ ـه» (هاى غيرملفوظ) نوشته يا تلفّظ شود، در تنوين نصب، بدل به «ت» كشيده مىشود و علامت تنوين روى الفى قرار مىگيرد كه پساز «ت» مىآيد، مانند نتيجتاً، موقتاً، نسبتاً، مقدمتاً، حقيقتاً؛


2. تنوين رفع و تنوين جرّ: در همه‌جا به‌صورت ــٌـ و ـــٍــ نوشته مى‌شود و فقط در تركيبات مأخوذ از عربى كه در زبان فارسى رايج است به‌كار مى‌رود:


مشارٌ‌اليه، مضاف‌ٌاليه، منقولٌ‌عنه، مختلفٌفيه، متفق‌ٌعليه، بعبارةٍاُخرى، اباًعن‌جدٍ، اىّ‌نحوٍكان.


گذاشتن تشديد هميشه ضرورت ندارد مگر در جايى كه موجب ابهام و التباس شود كه يكى از مصاديق آن همنگاشتهاست:3


معين/ معيّن؛ على/ عِلّى؛ دوار/دوّار؛ كُره/كُرّه؛ بنا/ بنّا


تبصره: در متون آموزشى براى نوآموزان و غيرفارسىزبانان و نيز در اسناد و متون رسمى دولتى، گذاشتنِ تشديد در همۀ موارد ضرورى است.


حركت‌گذارى تنها در حدّى لازم است كه احتمال بدخوانى داده شود:


عُرضه/ عَرضه؛ حَرف/حِرَف؛ بُرْد/ بُرَد؛ سرْچشمه/سرِچشمه


واژههاى داراى هجاى ميانى «ـ وو ـ» با دو واو نوشته مىشود:


طاووس، لهاوور، كيكاووس، داوود


تبصرۀ 1: نوشتن «داود» با يک واو به‌تبعيت از رسم‌الخطّ قرآنى بلامانع است.


تبصرۀ 2: در مورد نام شخص، ضبط نهادىشده (مطابق شناسنامه) اختيار مىشود:


كاوس، كاوسى








ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1. اسامى خاص در متون قديم و نامخانوادگى اشخاص، اگر با املاى عربى ثبت شدهباشد، به همان شكل حفظ مى‌شود: مشكوةالدّينى، حيوةالحيوان. و اگر با املاى فارسى ثبت شدهباشد بهصورت رحمتالله، حشمتالله نوشته مىشود.


2. اگر بخواهيم بىتنوين خوانده شود: مطلقا، اصلا، ابدا. 3. هم‌نگاشت: به واژه‌هايى اطلاق مى‌شود كه املاى واحد اما دو تلفّظ و دو معنى متفاوت دارد.


Thu, 13 Jan 2011 15:28:40 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-946.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-945.aspx


تركيبات*





درباب پيوسته‌نويسى و يا جدانويسى تركيبات در زبان فارسى سه فرض قابل تصوّر است:


1. تدوين قواعدى براى جدانويسى همۀ كلمات مركّب و تعيين موارد استثنا؛


2. تدوين قواعدى براى پيوسته‌نويسى همۀ كلمات مركّب و تعيين موارد استثنا؛


3. تدوين قواعدى براى جدانويسى الزامى بعضى از كلمات مركّب و پيوستهنويسى بعضى ديگر و دادن اختيار درخصوص ساير كلمات به نويسندگان.


فرهنگستان در تدوين و تصويب «دستور خطّ فارسى»، فرض سوم را برگزيده و تنها موارد الزامى جدانويسى و يا پيوسته‌نويسى را به شرح زير معيّن كردهاست:





الف) كلمات مركّبى كه الزاماً پيوسته نوشته مىشود:


1. كلمات مركّبى كه از تركيب با پيشوند ساخته مى‌شود هميشه جدا نوشته مى‌شود، مگر مركّبهايى كه با پيشوندهاى «به»، «بى» و «هم»، با رعايت استثناهايى، ساخته مىشود و احكام آن در «املاى بعضى از واژهها و پيشوندها و پسوندها» (ص 22 و 23) آمده‌است.


2. كلمات مركّبى كه از تركيب با پسوند ساخته مىشود هميشه پيوسته نوشته مىشود، مگر هنگامى كه:


الف) حرف پايانى جزء اوّل با حرف آغازى جزء دوم يكسان باشد:


نظاممند، آببان


ب) جزء اوّل آن عدد باشد:


پنجگانه، دهگانه، پانزدهگانه


استثنا: بيستگانى (واحد پول)


تبصره: پسوند «وار» ازحيث جدا و يا پيوستهنويسى تابع قاعدهاى نيست، در بعضى كلمهها جدا و در بعضى ديگر پيوسته نوشته مىشود:


طوطىوار، فردوسىوار، طاووسوار، پرىوار


بزرگوار، سوگوار، خانوار


3. مركّبهايى كه بسيطگونه است:


آبرو، الفبا، آبشار، نيشكر، رختخواب، يكشنبه، پنجشنبه، سيصد، هفتصد، يكتا،


بيستگانى


4. جزء دوم با «آ» آغاز شود و تکهجايى باشد:


گلاب، پساب، خوشاب، دستاس


تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بيشاز يک هجا داشتهباشد، از قاعدهاى تبعيت نمىكند: گاهى پيوسته نوشته مىشود، مانند دلاويز، پيشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا، مانند دانشآموز، دلآگاه، زبانآور.


5. هرگاه كاهش يا افزايش واجى يا ابدال يا ادغام و مزج يا جابهجايى آوايى در داخل آنها روى دادهباشد:


چنو، هشيار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعليق، سكنجبين


6. مركّبى كه دستكم يک جزء آن كاربرد مستقل نداشتهباشد:


غمخوار، رنگرز، كهربا


7. مركّبهايى كه جدا نوشتن آنها التباس يا ابهام معنايى ايجاد كند:1


بهيار (به‌يار)، بهروز (به‌روز)، بهنام (به‌نام)


8. كلمه‌هاى مركّبى كه جزء دوم آنها تکهجايى باشد و بهصورت رسمى يا نيمهرسمى، جنبۀ سازمانى و ادارى و صنفى يافتهباشد:


استاندار، بخشدار، كتابدار، آشپز





ب) كلمات مركّبى كه الزاماً جدا نوشته مىشود:


1. تركيب‌هاى اضافى (شامل موصوف‌وصفت، و مضاف‌ومضاف‌ٌاليه):


دستكم، شوراى عالى، حاصل ضرب، صرف نظر، سيبزمينى، آبميوه، آبليمو


2. جزء دوم با «الف» آغاز شود:


دلانگيز، عقبافتادگى، كماحساس


3. حرف پايانى جزء اول با حرف آغازى جزء دوم همانند يا هممخرج باشد:


آيين‌نامه، پاک‌كن، كم‌مصرف، چوب‌برى، چوب‌پرده


4. مركّب‌هاى اتباعى و نيز مركّبهاى متشكل از دو جزء مكرر:


سنگينرنگين، پولمول، تکتک، هقهق


5. مصدر مركّب و فعل مركّب:


سخن گفتن، نگاه داشتن، سخن گفتم، نگاه داشتم


6. مركّبهايى كه يک جزء آنها كلمۀ دخيل باشد:


خوش‌پُز، شيکپوش، پاگوندار


7. عبارتهاى عربى كه شامل چند جزء باشد:


مع‌ذلك، من‌بعد، على‌هذا، ان‌شاء‌الله، مع‌هذا، بارى‌تعالى، حقّ‌تعالى، على‌اىّحال


تبصره: هر دو صورت نوشتارى «باسمهتعالى» و «بسمه‌تعالى» جايز است.


8. يک جزء از واژه‌هاى مركّب عدد باشد:


پنج‌تن، هفت‌گنبد، هشت‌بهشت، نُه‌فلک، ده‌چرخه


تبصره: به‌استثناى عدد يک، كه بسته به مورد و با توجّه به قواعد ديگر، با هر دو املا صحيح است:


يكسويه/ يکسويه؛ يكشبه/ يکشبه؛ يكسره/ يکسره؛ يكپارچه/ يکپارچه


9. كلمه‌هاى مركّبى كه جزء اوّل آنها به «هاى غيرملفوظ» ختم شود (هاى غيرملفوظ درحكم حرف منفصل است):


بهانهگير، پايهدار، كنارهگير


تبصره: كلمههايى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى كه در تركيب، هاى غيرملفوظ آنها حذف شده و بهجاى آن «گ» ميانجى آمده‌است، از اين قاعده مستثناست.


10. كلمه با پيوسته‌نويسى، طولانى يا نامأنوس يا احياناً پردندانه شود:


عافيت‌طلبى، مصلحت‌بين، پاک‌ضمير، حقيقت‌جو


11. هرگاه يكى از اجزاى كلمۀ مركّب داراى چند گونۀ مختوم به حرف منفصل و حرف متصّل باشد، چون جدانويسى گونه يا گونههاى مختوم به حرف منفصل اجبارى است بهتبع آن جدانويسى گونه يا گونههاى ديگر نيز منطقىتر است:


پابرهنه/ پاىْ‌برهنه؛ پامال/ پاىْ‌مال


12. يک جزء كلمۀ مركّب صفت مفعولى يا صفت فاعلى باشد:


اجلرسيده، نمکپرورده، اخلالكننده، پاکكننده


13. يک جزء آن اسم خاص باشد:


سعدىصفت، عيسىدم، عيسىرشتۀ مريمبافته


14. جزء آغازى يا پايانى آن بسامد زياد داشتهباشد:


نيکبخت، هفتپيكر، شاهنشين، سيهچشم


15. هرگاه با پيوسته‌نويسى، اجزاى تركيب معلوم نشود و احياناً ابهام معنايى پديد آيد:


پاکنام، پاکدامن، پاکراى، خوشبيارى





ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


* در اينجا تركيبات شامل مركّب و مشتق است و به معنايى اعم از معناى موردنظر نويسندگان كتابهاى دستور زبان بهكار رفتهاست.


1. اين التباس بيشتر در بــِهْ، ‌كَهْ و كُهْ (صورت كُهْ بيشتر در قديم و عمدتاً در شعر به‌كار رفته‌است) مشاهده مى‌شود: بهساز، كهربا، كهكشان، كهگِل، كهريز، كُهسار.


Thu, 13 Jan 2011 15:27:05 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-945.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-944.aspx


واژههايى با چند صورت املايى





در فارسى كلماتى وجود دارد كه داراى دو يا چند صورت املايى مضبوط است. مرادْ واژههايى است كه در كتابت آنها حروف هماوا (ا/ ع؛ ت/ ط؛ ث/ س/ ص؛ ح/ ه؛ ذ/ ز/ ض/ ظ؛ غ/ ق) بهكار رفتهباشد. فهرست اين واژهها و ضبط پيشنهادى براى آنها، به تفكيک عام و خاص، به شرح زير است:





فهرست واژههاى داراى دو يا چند صورت املايى با ضبط مختار


در اين فهرست فقط واژههايى درج شدهاست كه داراى دو يا چند صورت املايى ضبطشده باشد و علاوهبرآن، در زبان فارسى امروز بهكار رود، يا واژههايى چون نامهاى گياهان و جانوران و خوراکها و داروها و نظاير آنها كه كاربرد فراوان دارد.


واژههاى مهجور يا متروک در فهرست نيامدهاست. اينگونه واژهها از هر متنى با ضبط همان متن نقل مىشود.


در مواردى كه ضبط كلمه يا اسمى (اعم از اسم شخص يا محل جغرافيايى) با ضبط مختار آن كلمه يا اسم متفاوت باشد، در متون تاريخى و قديمى همان ضبط قديم نوشته مىشود.


در ضبط واژهها، ضوابط زير بهترتيب اولويت رعايت شدهاست:


ـ رواج ضبط: مثلاً صورت‌هاى آذوقه، حوله، حليم، تالار، قدّاره، قورباغه و... به همين اعتبار انتخاب شدهاست.


ـ در موارد نادر، بعضى ملاحظات تاريخى و همچنين پرهيز از افزايش تعداد واژه‌هايى كه داراى املاى واحد اما به دو يا چند معنى است مورد نظر بوده‌است.


ـ عموماً ضبط كتاب‌هاى درسى، به‌ويژه دبستانى، ترجيح داده شده‌است.


ـ صورت املايى تازه، هرچند مرجّح باشد، پيشنهاد نشدهاست.








صورتهاى املايى*


ضبط مختار



آ/ا






آزوقه/ آذوقه


آذوقه



آروغ/ آروق


آروغ



آقا/ آغا


آقا


(كلمۀ «آقا» امروزه با حرف «ق» نوشته مىشود، ولى اين كلمه در قديم گاهى لقب زنان بوده و با حرف «غ» بهصورت «آغا» نوشته مى‌شده‌است، مانند شادملک‌آغا، گلين‌آغا، و گاهى نيز با همين كتابت درمورد مردان به‌كار مى‌رفته‌است، مانند آغامحمّدخان و آغاپاشا. در اين موارد خاص، در خطّ فارسى امروز نيز همان ضبط قديم رعايت مىشود.)



اتاق/ اطاق


اتاق



اتو/ اطو


اتو/ اطو



اختاپوس/ اختاپوث


اختاپوس



اسطبل/ اصطبل


اسطبل



اسطرلاب/ اصطرلاب


اسطرلاب



افسنتين/ افسنطين


افسنتين



اَلَم‌شنگه/ عَلَم‌شنگه


اَلَمشنگه



امپراتور/ امپراطور


امپراتور



امپراتريس/ امپراطريس


امپراتريس



اُتراق/ اطراق


اُتراق






ب






باباغورى/ باباقورى


باباغورى



باترى/ باطرى


باترى/ باطرى



باتلاق/ باطلاق


باتلاق



باجناغ/ باجناق


باجناغ



بغچه/ بقچه


بغچه/ بقچه



بلغور/ بلقور


بلغور



بليت/ بليط


بليت






پ






پاتوق/ پاتوغ


پاتوق






ت






ترقوتوروق/ تاراغوتوروغ


ترقوتوروق



تارم/ طارم


طارم



تنبور/ طنبور


تنبور



تاس/ طاس


طاس



تاسكباب/ طاسكباب


طاسكباب



تاغ/ تاق (نام درختچه)


تاغ



تاق/ طاق


طاق



تاق/ طاق (در مقابل جفت)


تاق



تاقديس/ طاقديس


طاقديس



تالار/ طالار


تالار



تاول/ طاول


تاول



تاير/ طاير (چرخماشين)


تاير



تباشير/ طباشير


تباشير



تبرخون/ طبرخون


تبرخون/ طبرخون



تبرزد/ طبرزد


تبرزد/ طبرزد



تبرزين/ طبرزين


تبرزين



تپانچه/ طپانچه


تپانچه



تپيدن/ طپيدن


تپيدن


(مشتقات آن نيز با «ت» نوشته مى‌شود)



تُپق/ طُپق/ تُپغ


تُپُق



تُتماج/ طُطماج (نام نوعى آش)


تُتماج



تراز/ طراز


تراز (= ترازِ آبى)



تراز/ طراز


طراز (= نگارِ جامه)


(همچنين در عبارتى مثل «طراز اول» به معناى «داراى مقام اول») همتراز و همطراز هردو صحيح است.



ترخون/ طرخون


ترخون



ترقّه/ طرقّه


ترقّه



تشت/ طشت


تشت/ طشت



تغار/ طغار


تغار



توبيقا/ طوبيقا


طوبيقا



توفان/ طوفان


توفان/ طوفان






چ






چارق/ چارغ


چارق



چلغوز/ چلقوز


چلغوز






خ






ختمى/ خطمى (گُل)


خطمی






د






دوقلو/ دوغلو


دوقلو






ز






زغال/ ذغال


زغال






س






سوغات/ سوقات


سوغات






غ






غلتيدن/ غلطيدن


غلتيدن


(همچنين مشتقات آن مثل «غلتان»، «غلتک»، «بام غلتان»)






ق






قاتى/ قاطي


قاتى



قاروقور/ غاروغور


قاروقور



قباد/ غباد (نام ماهى)


قباد



قدّاره/ غدّاره


قدّاره



قُدقُد/ غُدغُد


قُدقُد



قدغن/ غدغن/ غدقن


غدغن



قراقروت/ قراقروط


قراقروت



قرتى/ غرتي


قرتى



قرشمال/ غرشمال


قرشمال



قُرُق/ غُرُق


قُرُق



قرمه/ غرمه/ قورمه


قورمه



قروش/ غروش


قروش



قَزقان/ قَزغان


(گونههاى ديگر: قازغان/ قازقان، غزغن/ قزغن)


قَزقان



قشقرق/ غشغرق


قشقرق



قشلاق/ قشلاغ


(گونههاى ديگر: قيشلاق/ قيشلاغ)


قشلاق



قفس/ قفص


قفس



قُلُپ/ غُلُپ


قُلپ



قلنبه/ غلنبه


قلنبه



قليان/ غليان


قليان



قورباغه/ غورباغه


قورباغه



قورت/ غورت


قورت



قوطى/ قوتي


قوطى



قِيقاج/ غِيقاج


قِيقاج



قِيماق/ قِيماغ


قِيماق






ل






لاتارى/ لاطاري


لاتارى



لق/ لغ


لق



لقولوق/ لغولوغ


لقولوق



لقلق/ لغلغ


لقلق



لوطى/ لوتى


لوطى






م






ملات/ ملاط


ملاط






ن






ناسور/ ناصور


ناسور



نسطورى/ نستورى


نسطورى



نِق‌نِق/ نِغ‌نِغ


نِق‌نِق



نفت/ نفط


نفت



نفتالين/ نفطالين


نفتالين






و






ورغُلُمبيدن/ ورقُلُمبيدن


ورقُلُمبيدن



وَق‌وَق/ وَغ‌وَغ


وَغ‌وَغ













هليم/ حليم


حليم



هوله/ حوله


حوله



هيز/ حيز


هيز






ى






ياتاقان/ ياطاقان


ياتاقان



يالقوز/ يالغوز


يالقوز



يُرقه/ يُرغه/ يورقه/ يورغه


يورغه



يُغور/ يُقور


يُغور












فهرست اَعلام داراى دو يا چند صورت املايى با ضبط مختار








صورتهاى املايى


ضبط مختار






آ/ ا






آغاخان/ آقاخان


آقاخان



آغاجرى/ آقاجرى


آغاجرى



آلاداغ/ آلاداق


آلاداغ



اُترار/ اُطرار


اُترار



اتريش/ اطريش


اتريش



استهبانات/ اسطهبانات/ اصطهبانات


اصطهبانات1



استخر/ اسطخر/ اصطخر


استخر/ اسطخر



ايتاليا/ ايطاليا


ايتاليا



ايذه/ ايزه


ايذه






ب






باتوم/ باطوم


باطوم



بوذرجمهر/ بوزرجمهر


بوزرجمهر






پ






پتر كبير/ پطر كبير


پتر كبير



پترزبورگ/ پطرزبورگ


پترزبورگ






ت






تائيس/ طائيس


تائيس



تاب/ طاب


(نام رودى كه از كهكيلويه سرچشمه مىگيرد)


تاب



تارم/ طارم


طارم



تالش/ طالش


تالش/ طالش



تايباد/ طايباد


تايباد



تَبَرک/ طَبَرک


تَبَرک



تپور/ طپور


تپور



تخار/ طخار


تخار/ طخار



تخارستان/ طخارستان


تخارستان/ طخارستان



ترابلس/ طرابلس


طرابلس



ترشيز/ طرشيز


ترشيز



ترقبه/ طرقبه


ترقبه/ طرقبه*



تسوج/ طسوج


تسوج*/ طسوج



توالش/ طوالش


توالش/ طوالش*



توس/ طوس


توس/ طوس*



توسى/ طوسى


طوسى


(طوسى وقتى اسم يا لقب باشد، مانند خواجه نصيرالدّين طوسى، فردوسى طوسى، هميشه با «ط» مىآيد.)



تهران/ طهران


تهران



تهماسب/ طهماسب


تهماسب/ طهماسب



تهمورث/ طهمورث


تهمورث/ طهمورث



تيسفون/ طيسفون


تيسفون






ج






جابلسا/ جابلصا


جابلسا






خ






ختا/ خطا


ختا



خواف/ خاف


خاف






ز






زنون/ ذنن


زنون






س






ساوجبلاغ/ ساوجبلاق


ساوجبلاغ



سُغد/ صُغد


سُغد



سقلاب/ صقلاب


سقلاب/ صقلاب






ش






شبورغان/ شبورقان


شبورغان






ع






عيسو/ عيصو


عيسو






ق






قباد/ غباد


قباد



قَرلغ/ قَرلق


قَرلق



قرهآغاج/ قرهآقاج


قرهآغاج






ک






كيقباد/ كيغباد


كيقباد






ل






لوت/ لوط (كوير)


لوت



لوت/ لوط (قوم)


لوط









ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


* واژه‌هايى كه حرف آغازى آن‌ها داراى دو گونۀ نوشتارى است، براى سهولت مراجعه، فقط ذيل حرفى آورده شده‌است كه اگر می‌خواستيم آن كلمه را به فارسى سَره بنويسيم با آن حرف مینوشتيم، بهجز كلماتى كه با دو حرف «ق» و «غ» آغاز مىشود كه ذيل حرف «ق» آورده شدهاست.


1. وزارت كشور، در تقسيمات كشورى، «استهبان» را بهجاى «استهبانات» برگزيدهاست. * انتخابِ وزارت كشور.






Thu, 13 Jan 2011 15:25:47 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-944.aspx



راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3866445096985003627 2013-02-07T15:34:00.001+03:30 2013-02-07T15:34:42.377+03:30 خروجی وبلاگ فرهنگ مردم چوپانان






خروجی وبلاگ فرهنگ مردم چوپانان






This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. http://choopanan.blogfa.com fa blogfa.com Mon, 06 Sep 2010 03:38:00 GMThttp://choopanan.blogfa.com/post-16.aspx










از خور تا انارك










تا انارك ز خاك چوپانان






شانزده فرسخ است سخت و گران






نيست در راه آب و آبادي






وحشت انگيزتر ز هر وادي






نيم شب كرد آن شتربان بار






وان گه از خواب خوش مرا بيدار






خسته و ناتوان و فرسوده






خواب ناكرده ، خواب آلوده






بر فراز شتر سوار شدم






سر باري كه داشت بار شدم






Mon, 06 Sep 2010 03:38:00 GMT rk http://choopanan.blogfa.com/post-16.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-15.aspx


در سال 1196 ه.ق در خور مركز جندق و بيابانك طفلي ديده به جهان گشود كه نام او را رحيم گذاشتند . رحيم فرزند اول حاج ابراهيم قلي بود. از همان دوران كودكي داراي هوش و استعداد خاصي بود كه كودكان آن منطقه چنان ذكاوتي نداشتند. روزي وي با بچه هاي هم سن و سال خودش مشغول بازي بود كه امير اسماعيل خان عرب عامري – حكمران جندق و بيابانك – با اتباعش نزديك به آن ها رسيد؛ كودكان ،همه با ديدن حكمران فرار كردند. ولي يغما ترسي به دل خود راه نداد و در همانجا ايستاد. امير با كمال تعجب پرسيد: نام تو چيست؟ و تو چرا فرار نكردي؟ رحيم جواب داد:






ما مردمك خوريم از علم و ادب دوريم


Sun, 05 Sep 2010 08:08:00 GMT rk http://choopanan.blogfa.com/post-15.aspx http://choopanan.blogfa.com/post-14.aspx


صبح و عصر امروز چند نفر از اهالی به جلوداری خانواده مرحومه کربلائی حلیمه سعادت، در این هوای گرم چوپانان بیش از هزار خشت را برای مراسم تدفین اموات درست کردند. جمع کردن اموات در چوپانان زبانزد خاص و عام و مردم منطقه شده است، چرا که همه مراحل آن از -لحظه فوت میت تا تدفین- توسط اهالی و بصورت خودجوش و رایگان و بدون هیچ چشمداشتی صورت میگیرد. بریدن کفن، غسل دادن، خشت مالی، کندن قبر، خاکسپاری و زمین قبرستان خدماتی است که از قدیم و مجانا‏'‏‏'‏ انجام می شود. شاید علت آن این باشد که اصل و بنیان چوپانان بر مبنای کار خیر بنا شده است و اخلاق و منشی که امروزه تا حدودی در اینگونه مراسم میبینیم از مالکین اولیه چوپانان برای ما به ارث رسیده باشد. بهرحال به هر علتی که باشد، سنتی حسنه و نیکو است و بارها و بارها اهالی منطقه را وادار به تحسین و تمجید کرده است. بارها شنیده ایم که شهرها و روستاهای اطراف با مشکلاتی مواجه شده اند، ولی در چوپانان بصورت خودجوش و داوطلبانه، پیر و جوان، در کنار هم، در این امور پیشقدم هستند و از یکدیگر در این کار سبقت میگیرند.


Tue, 27 Jul 2010 18:33:10 GMT zm http://choopanan.blogfa.com/post-14.aspx http://choopanan.blogfa.com/post-13.aspx


بغض سنگین صدایم را نمیبینی مگر/ های های گریه هایم را نمیبینی مگر/ بیوفا از آتش عشق تو در تاب و تبم/سوختن در شعله هایم را نمیبینی مگر/گیج و گنگم من در این محنت سرای بیکسی/پرسه بی انتهایم را نمیبینی مگر/آرزوی من وصالت بوده ای مهرو ولی/بار غم بر شانه هایم را نمیبینی مگر/بعد تو دیگر کسی در دیده من جا نشد/غربت این چشمهایم را نمیبینی مگر/حلقه شد بر دیدگانم اشک حسرت بازگرد/در فراقت ضجه هایم را نمیبینی مگر/تا کنم دستان خود را حلقه دور گردنت/انتظار دستهایم را نمیبینی مگر/سوختن در آرزویت شد نصیب من ز عشق/گریه های بیصدایم را نمیبینی مگر


//ذ/ شعر از: حاجی کاظمی


Tue, 20 Jul 2010 09:24:52 GMT zm http://choopanan.blogfa.com/post-13.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-12.aspx


دیده از هجر تو بارانیست پس کی میرسی/در دلم غوغای طوفانیست پس کی میرسی/دور بودن از وصال آن رخ زیبای تو/ باعث سردرگریبانیست پس کی میرسی/بهترینم سخت محتاج تو ام این روزها/دل پر از درد و پریشانیست پس کی میرسی/من ندارم بیش از این تاب فراق روی تو/دل به دام هجر زندانیست پس کی میرسی/ای که گرمابخش قلبم عشق رویت هست و بس/سینه از هجرت زمستانیست پس کی میرسی/ ای بهار هستی من بی تو اندر سینه ام/ فصل پائیزش چه طولانیست پس کی میرسی/ نازنینم بازگرد ار زنده میخواهی مرا/ طاقتم تا روز فردا نیست پس کی میرسی/


تقدیم به منجی عالم بشریت حضرت مهدی‏(‏عج‏)‏//// شعر از : حاجی کاظمی


Tue, 20 Jul 2010 09:03:00 GMT zm http://choopanan.blogfa.com/post-12.aspx http://choopanan.blogfa.com/post-11.aspx


عاشق ریگ و کویرم


عاشق دشت و بیابون






عاشق خونه خشتی


عاشق بادگیر و ایوون






عاشق دالون و هشتی


عاشق مردم مشتی






عاشق یه مشک مشکی


اویزون به طاق خشتی






عاشق چارق و گالش


زیلو و گلیم و بالش






عاشق نخلک خرما


میون باغچه زیبا






عاشق قنات جاری


میون ده قدیمی






عاشق ده قدیمی


مردم خوب و صمیمی






عاشق نم نم بارون


روی کاهگل توی ناودون






(شعر از: عبدالرحیم کلانتری)


Thu, 10 Jun 2010 00:27:14 GMT sa http://choopanan.blogfa.com/post-11.aspx http://choopanan.blogfa.com/post-10.aspx


بسیاری در مورد معماری و ساختار خانه ها و کوچه های چوپانان گفته اند و نوشته اند ولی ارزش دارد که در این زمینه کتابها نوشته شود و ساعتها حرف زده شود و ابعاد گوناگون این یادگار اجدادی نمایان گردد. هر چه فکر میکنم عمده ترین نقش را در ایجاد چنین فضای یکدست و منظم بنام چوپانان ، همدلی و همبستگی مردمان آن زمان ایفا نموده ، چرا که پر مسلم است این وسعت خانه ها و اماکن چوپانان همزمان و در یک برهه و طبق نقشه ای خاص و از پیش طراحی شده ساخته نشده و مشمول زمان گردیده و تنها نزدیکی دلها و محبتها و یک رنگی ها باعث شده هر کس قصد بنای خانه داشته به همسایگان نگاه کرده و تلاش کرده مشابه آنرا بسازد چون هیچ حس برتری نسبت به خود و دیگران قائل نمیشدند (البته گاهی تفاوتها بین ارباب و رعیتی را با مساحت خانه ها نشان میدادند که آنهم قابل تحمل همگان بود ) و این اولین اصل در ساختن خانه بوده و بعد از آن امکانات و نیازها و موقعیت جغرافیایی و آفتاب را در نظر میگرفتند و تغییراتی بنا بر سلیقه ها و تجربه کمبودها ی همسایگان در داخل خانه ها اعمال میکردند ، همچنین حفظ حریمها و ارزش قائل شدن به حقوق دیگران اجازه نداده سانتیمتری دیوارها جلو یا عقب گذاشته شوند و حتی همین عقیده باعث شده در چوپانان تا مدت مدیدی کوچه بن بست وجود نداشته باشد چون گذر از کوچه را حق همه میدانستند و محدودیتی ایجاد نمیکردند. پیوستگی خانه ها را بخاطر نبود برق و استفاده از نور مهتاب در شب نشینی ها و فرار از هوای گرم اتاقها در نظر داشتند و همسایه ها از چند خانه آنطرف تر راحت از پشت بامها گذر کرده و با هم مینشستند و این هم نشینی ها حاصل دوستی ها و بی ریایی ها بوده که امروزه کمتر دیده میشود . امروزه دیوار خانه ها را با نرده های آهنین که مشابه آنرا در زندانها میتوان دید محصور میکنند و لبه های پشت بامها را بالا میبرند و زندانی اختصاصی برای خود و خانواده درست میکنند و هر چه این زندان خانگی آژیر خطر و دوربین مدار بسته و نگهبان و سگ بیشتری داشته باشد نشانه اوج فرهنگ شهر نشینی و تمدن صاحب آن به اصطلاح خانه است !!! تازه سلام کردن به همسایه افت شخصیت می آورد و همیشه آن که نمای ساختمانش آجر نما یا سنگ کاری نشده باید به آنکه نمای ساختمانش ساخته شده و شیشه اش رفلکس است سلام کند و عکس آن یک معضل فرهنگی است و افت کلاس می آورد !!


بگذریم ... آن روزها ملات ساختمانی ترکیبی بوده از خاک پاک خدا و عرق جبین و مقداری خون دل حاصل از مشقت ها و چندین قطره اشک شوق حاصل از صاحب خانه شدن یک همنوع و نقشه آنها حاصل پاکی چشمانشان و ریسمان کار آنان بند نامریی که با آن دلها را بهم پیوند زده بودند( سر این بند نامریی به قلب همسایگان و بستگان با صدها متر فاصله بدون گره وصل بود) و کارگران بخاطر نداری و فقر و اجبار کار نمیکردند و کارگر کسی نبود بجز اهالی خانه خود و همسایه اعم از زن و مرد ، از تهیه خشت ها گرفته و حمل گل و خشت با زنبر ها و تشت ، تا پرتاب آن به ارتفاع بادگیر ها و جالب اینکه همکاریها بدون چشم داشت بوده وبا مقداری گندم و جو (آنهم با اصرار صاحب کار) طی میشد و اعتقاد قلبی داشتند که روزی هم ما خانه خواهیم ساخت و او کمک خواهد کرد ......


ولی امروزه ... یک گروه مهندسی که با پارتی انتخاب میشوند چندین ماه و گاهی سال فکر میکنند و سلیقه را نسبت به مواجب دریافتی به اجبار یکی می کنند و پس از مدتی طرح احداث یک شهرک را آماده میکنند و تحویل پیمانکاران منتخب میدهند و در یک معامله دو سر سود شریک میشوند ( تو نگو ما هم نمی گم و تو بخور و بگذار ماهم بخوریم )با حقه های واقعا " مهندسی !!زحمت میکشند چشم و دل هزینه میکنند که ببینند " کلفتی نان کجاست و نازکی کار کجا" . در نهایت هم صاحبان ساختمان بعد از اینکه پیمانکار محترم و گروه مهندسی را دیدند و حق السکوت آنها را سرفیدند ! برای اینکه حداقل به فاصله یک استان متشابهی برای نمای ساختمانشان نباشد شهرها و اینترنت و دنیا را سرچ میکنند !!! تازه برای تجاوز به حریمها و حقوق شهروندان ، چندین برابر پول یا مفت میدهند که استاد کاری خبره با چندین عمله افغان که قبلا در کارهای سنگین تست داده اند اجیر میکنند و شبانه ( دور از چشم ماموران به ظاهر نگهبان حقوق شهروندی که مواجب بگیر شهرداری هستند) یک طبقه روی ساختمان بی بنیه و اساس خود میگذارند یا بالکن اضافه میکنند یا خیلی منصف باشند ورودی زیر زمین مسکونی یا تجاری خود را داخل پیاده رو احداث میکنند !!و در نهایت هم با یک ببخشید به قاضی و پرداخت رشوه میلیونی به کارشناس مربوطه و جریمه صد هزار تومانی به شهرداری و یک لبخند رضایت از موفقیت در تسخیر حقوق دیگران ، سر و ته قضیه را هم می آورند .. بگذریم ما که مستاجریم و خانه پدرمان دیوارش گلی است !! به ما چه؟


آیا با این تفکرات تمدنیست میتوان امید داشت که متشابهی برای چوپانان بوجود آید .؟؟


حال با در نظر گرفتن مشقت های پدران و اجدادمان و هنر آنان در ایجاد چنین فضایی هنری و چشم نواز که با خود خاطراتی تلخ و شیرین را یدک میکشد و چوپانان را در بین روستاهای خاص دنیا قرار داده و انگشت نما کرده ، آیا میتوان براحتی کوس تمدن زد و تنها به دلیل اینکه ..امروز مد نیست و یا خانه ها قدیمی و بی کلاس است و با تکیه بر اندوخته مالی( که آنهم ماحصل زحمات همان پدران بوده) تیشه تخریب در دست گرفت و تن چوپانان را با آن بادگیرهای زیبای سر به فلک کشیده رنجور کرد؟ آیا آنان که چنین تفکراتی دارند فکر کرده اند که از زخم هر تیشه آنها چقدر عرق جبین و خون دل و اشک پیشینیان سرازیر میشود؟ البته دیدن منظرهای چنین چشم دل می خواهد که متاسفانه در پشت افکار مدنیت و گرد حاصل از شمارش اسکناسهای کثیف، چشم دل بعضی ها کور شده و با چشم دنیایی قصد تغییر در ساختمانها را دارند و به بهانه استراحت خود و اهل بیت شان آنهم حداکثر بیست روز در سال که آنهم بیشتر در بیابانها و تفرجگاههای زیبای چوپانان سپری میشود دست بکار تخریب هویت معماری چوپانان شده اند .


جالب است تعدادی که مدعی اصالت و تملک چوپانان هم هستند به بهانه ساختن پارکینگ و ایجاد سایه برای سواری های لوکس خود (که چوپانان را در ایام عید به نمایشگاهی مدرن تبدیل کرده است !) زیبایی چوپانان را دستخوش رنگ و لعاب مصالح جدید میکنند .(البته گاهی سایه بهانه است و ترس از ناامنی و اینکه شاید بچه ای در حین بازی خطی بر رخسار اتولشان! بیاندازد و به اندازه رنگهای پریده شده از اتولشان ضرر به وارث بخورد بهانه اصلی است!!).


علی ایحال آنچه به رشته تحریر آمد همه و همه بخاطر این بود که از مسئولین مربوطه از ریش سفیدان و دهیاری و شورای محترم چوپانان گرفته تا .... عاجزانه خواهش کنیم قانونی مصوب کنند و نگذارند هویت معماری اجدادی ایرانی ما دستخوش تغییر گردد و تخریبها را ممنوع نموده و اعمال سلیقه ها را به زمینهای واگذاری جدید و بخش چوپانان جدید منتقل نمایند البته آنهم به گونه ای که به نمای چوپانان لطمه ای وارد نکند ... ( اجبار سازمانهای بین المللی در کوتاه کردن ارتفاع ساختمان جهان نمای اصفهان را بدلیل حفظ هویت میدان امام بخاطر بیاورید )... قابل توجه اینکه بافت قدیمی روستا و خانه ها میتواند منبع درآمدی برای ساکنین و مالکین خانه های چوپانان باشد و با ایجاد جذابیت و تبلیغ و معرفی یک مرکز مردمی آنرا برای لذتی یک یا چند روزه به مسافران کویر و زائران آقا امام رضا( علیه السلام ) و توریستهای چوپانان ندیده اجاره داد و هنر چندین سال پیش خود را به رخ آنها و سپس جهانیان بکشیم .


دست در دست هم دهیم به مهر چوپانان خویش را آباد نگه داریم .!






بامید یاری مسئولین محترم(علی نقی جلال - خرداد ماه ۱۳۸۹)


Tue, 08 Jun 2010 18:45:00 GMT choopanan http://choopanan.blogfa.com/post-10.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-9.aspx


پس از کسب موافقتهای لازم هنگام خواستگاری و پس از آن خانواده های عروس خانم و آقای داماد روزی را که خوش یمن باشد را از تقویم پیدا کرده و با رضایت عروس و داماد آن را انتخاب کرده. در شب قبل از روز عقد کنان دختران و زنان فامیل برای چیدن سفره عقد دست به کار می شوند.


موارد لازم در سفره عقد


ابتدا سفره ای پارچه ای زیبا بر زمین می گسترانند به طوری که به طرف خانه خدا باشد به طوری که عروس خانم و آقای داماد به طرف قبله باشند. سپس مواد لازم مانند:


آینه و شمعدان، دانه های روغنی (گردو، بادام، فندق،...)، عسل، آب، شیرینی، نقل و نبات، جانمازی به طرف قبله که در آن قرآن، مهر و تسبیح قرار دارد. نمک (به دلیل اینکه دست عروس خانم با نمک باشد و زندگی آقای داماد را پر نمک کند)، برنج (تا پا قدم عروس خانم با برکت باشد، نان و پنیر و سبزی که به تعداد مهمانها آماده می شود و بعد از عقد به حضار تعارف می کنند، در جوانان با خوردن این نان و پنیر بختشان باز می شود.بعد از چیدن سفره در کنار سفره به جشن و شادی می پردازند.خطبه عقد:


روز عقد کنان بعد از اینکه مهمانها و عاقد آمدند، خطبه عقد خوانده می شود و با فرستادن عروس خانم برای گل چیدن و گلاب آوردن بلاخره بله را از عروس خانم می گیرند. (شولولولو.... خو بر محمد و آل محمد صلوات) در تمام این مراسم دختران فامیل و خانمان خوشبخت فامیل توری سفید رنگ را بر روی سر عروس خانم و آقای داماد می گیرند و یکی از آنها بر روی طور دو کله قند کوچک را به هم می ساید. این کار با عوض کردن کسانی که دور طور را گرفته اند به ترتیب عوض می شود.


شعرهای موقع عقد:


بعد از رفتن عاقد شعر خواندن بانوان شروع می شود. با یک نخ سفید و سوزن این طور دوخته می شود و خوانده می شود:






می دوزم و می دوزم


مهر و محبت می دوزم


خوشبختی و سفید بختی می دوزم


و اگر سراینده از خانواده داماد باشد به شوخی میگوید:


زبون مادر شوهر و خواهر شوهر را می دوزم


و شخصی که قند ها می ساید چنین میخواند:






می سابم و می سابم


خوشبختی را می سابم


شیرینی را برای عروس خانم و آقا داماد می سابم


عسل خوران:


بعد از انجام این مراسم موقع عسل خوردن می شود. ابتدا آقای داماد با انگشت کوچک خود در ظرف عسل زده و عسل را در دهان عروس خانم قرار می دهد و سپس عروس خانم این عمل را انجام می دهد.هدیههای عقد:


حالا نوبت به دادن هدیه به عروس و داماد می رسد. ابتدا مادر داماد یا خود آقای داماد حلقه ای را که قبل از عقد با انتخاب عروس خانم تهیه شده است به دست عروس خانم می کنند.و سپس مادر عروس خانم یا خود عروس خانم حلقه آقای داماد را به دستش می کند و نوبت به هدایای دیگر می شود که فامیل های نزدیک به عروس خانم و آقای داماد می دهند.


بریدن کیک:


بعد از آن نوبت به بریدن کیک می شود که عروس خانم و آقای داماد با هم کیک را بریده و تقسیم می کنند.


انشا الله به پای همدیگر پیر بشوند


(از وبلاگ امیر افضل)


Sun, 06 Jun 2010 22:46:00 GMT choopanan http://choopanan.blogfa.com/post-9.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-8.aspx






بازی تالنگه از شش خونه به شکل مربع یا مستعطیل و یک آتشخونه به شکل نیم دایره تشکیل میشود.






وسائل مورد نیاز:


۱ - زمین صاف ومسطح


۲ - یک سنگ صاف


تعداد بازیکنان: دو نفر یا بیشتر









روش بازی:


ابتدا به وسیله یک تکه گچ شکل بازی را روی زمین میکشیم و سپس به وسیله تر و خشک نفر شروع کننده بازی را مشخص میکنیم.


شروع کننده بازی پشت خونه اول میایسته و سنگ را در خونه شماره یک میاندازه و یک پای خودش را از زانو خم می کنه و روی یک پایش میایسته و با زدن یک ضربه پا سنگ را به خونه دوم پرتاب میکنه، اگر پاش یا سنگ روی خط نره همینطور بازی را ادامه میده تا به خونه چهارم برسه، در خونه چهارم میتونه پاشا به زمین بزاره و به بازی ادامه بده و در خونه ششم باید طوری به سنگ ضربه بزنه که از آتشخونه رد بشه. مجدداً پشت خط میایسته و سنگ را در خونه دوم پرتاب و به بازی ادامه میده، اگر در طول بازی سنگ یا پاش روی خط نره و سنگ از خونه خارج نشه بازی تا آخر ادامه پیدا میکنه در غیر این صورت نفر بعدی بازی را شروع میکنه.


اگر تموم مراحل بازی به درستی انجام شد نوبت به خریدن خونه میشه، به این صورت که پشت خط میایسته به طوری که پشتش به خونهها باشد و از روی شونهاش سنگ را به عقب به طرف خونه مورد نظرش پرتاب می‌کنه (مثلاً خونه شماره دو) اگر سنگ تو خونه دو افتاد، اون خونه مال خودشه نفر بعدی نمی‌تونه پاشا تو اون خونه بزاره و حتماٌ باید به همون صورت لی لی از روی اون خونه بپره و به بازی ادامه بده (فقط صاحبخونه میتونه توی خونه خودش دوتا پاش را روی زمین بذاره).


بازی زمانی به پایان میرسه که تموم خونهها توسط بازی کنان خریده شده باشه.


(از محمد جلالپور فرزند خسرو)


Sun, 06 Jun 2010 22:03:00 GMT choopanan http://choopanan.blogfa.com/post-8.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-7.aspx


وسائل مورد نیاز:






۱- دوعدد جوب (یك چوب كوچك به اندازه بیست الی چهل سانتیمتر و یك چوب بزرگ به اندازه ۶۰ الی ۱۰۰ سانتیمتر)






۲- دو عد د آجر یا سنگ






تعداد بازیكنان: دودسته مساوی ( ۵ نفر یا بیشتر)






قوانین بازی:






۱- اگر موقع زدن جوب بزرگ به جوب كوچك برخورد نكند فرد بازنده می شود






۲- اگر طرف مقابل چوب كوچك را كه در هوا می باشد تاقبل از برخورد به زمین بگیرد ، تیم باخته وجای آنها عوض می شود وتمام امتیاز تیم صفر می شود.






۳- اگر فاصله چوب كوچك تا سنگ كمتر از اندازه چوب بزرگ باشد فرد بازیكن بازنده می باشد.






۴- هنگامی كه چوب كوچك روی زمین قرار داردو فرد بازیكن باچوب بزرگ روی آن می زند تا به هوا پرتاب شود اگر چوب به زمین برخورد كند فرد بازیكن بازنده می شود( گندیدن )






۵- امتیاز بازی توافقی می باشد مثلا" ۵۰۰ یا عددی دیگر.






۶- هر تیمی كه امتیاز بگیرد از تعداد امتیاز تیم حریف كم می شود .






نحوه بازی:






ابتدا با تر وخشك كردن تیم شروع كننده را مشخص می كنند.






تیم شروع كننده پشت سنگ می ایستد وتیم دیگر در زمین بازی پخش می شوند.






ابتدا دوسنگ را با فاصله كنار هم قرار می دهند وچوب كوچك را روی دو سنگ می گذارند و اولین بازیكن با چوب بزرگ ،چوب كوچك را به هوا پرتاب وزیر آن می زند . اگر افراد تیم حریف چوب را در هوا گرفتند تیم بازنده وجای آنها عوض می شود ولی اگر چوب روی زمین افتاد یكی از افراد تیم مقابل چوب را برداشته واز همان جا چوب را به طرف سنگ پرتاب می كند اگر به چوب بزرگ بخورد یا فاصله آن كمتر از چوب بزرگ باشد فرد بازیكن بازنده وجایش عوض می شود در غیر این صورت بازیكن مجاز است سه ضربه به چوب كوچك بزند بدون آنكه چوبش به زمین برخورد كندتا فاصله چوب كوچك را باسنگها زیاد كند سپس با چوب بزرگ فاصله بین چوب كوچك وسنگها را اندازه می گیرند وبه عنوان امتیاز حساب می كنند.






بازی به همین صورت ادامه پیدا می كند تا هر تیمی كه امتیاز آن به حد نصاب برسد برنده می شود .






جریمه تیم بازنده :






تیم بازنده باید به تیم برنده سواری بدهد به این صورت كه هر فرد بازنده یك نفر از تیم برنده را روی پشت خود سوار كرده ومسافتی را طی میكند.






یا اینكه چوب را پرتاب می كنند وفرد بازنده باید یك نفس حرفی (مثلا" زوووو) را بگوید و بدود و چوب را بیاورد اگر در بین راه حرفش راقطع كند تنبیه می شود.


ذبیح:


جریمه بازی أله را بش میگن "تیلی دادن" و بازنده باید برنده را تا جایی که چوب کوچک"چوب پله" پرتاب شده سواری بده و یک نفس بگه: "تیلی تیلی تیلی تیلی ....."


(از: محمد جلالپور)


Sat, 29 May 2010 20:49:00 GMT sa http://choopanan.blogfa.com/post-7.aspxش

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-2194581358239781857 2013-02-07T15:24:00.001+03:30 2013-02-07T15:24:51.588+03:30 خروجی وبلاگ کویر انارک






کویر انارک






You are viewing a feed that contains frequently updated content. When you subscribe to a feed, it is added to the Common Feed List. Updated information from the feed is automatically downloaded to your computer and can be viewed in Internet Explorer and other programs. Learn more about feeds.


Subscribe to this feed






آنچه انتظار داريم






‎Friday, ‎September ‎07, ‎2012, ‏‎4:18:00 PM | kavireanarak






بیش از چند ماهی به پایان دوره ی چهارساله ی شورا نمانده است. انتظار می رفت منتخبین محترم با تشکیل جلسات سالیانه با مردم محل، پاسخگوی سؤالات و بهره مندي از نظرات سازنده ي آنها در زمينه هاي مختلف باشند كه متاسفانه اين امر محقق نشد. جاي آن دارد كساني كه دغدغه ي پيشرفت نارُسّينه را در تمام زمينه ها دارند دور از هر گونه حب و بغض به نقد عمل كرد شورا بپردازند و كرده ها و نكرده هايشان را مورد تحليل قرار دهند. كسي منكر فعاليت هاي انجام شده نيست . دست كساني كه زحمت مي كشند و خشتي بر خشت مي نهند تا مردم در رفاه باشند درد نكند.غرض، تأييد تصميمات متخذه شورا ، از طرف عامه ي مردم است چرا كه در اين راستا گهگاه زمزمه هاي عدم رضايت از گوشه و كنار به گوش مي رسد و اين حق مردم است كه در سرنوشت شهر خود سهيم باشند.






اما در انتخابات شوراي آينده ، که در تاریخ جمعه بیست و چهارم خرداد ماه سال نود و دو برگزار می شود، شرایطی که يك كانديدا بايد واجد آن باشد را مي توان در فراز هاي زير خلاصه كرد.






۱- تدبير و تجربه ی لازم جهت اداره ي شهر و اطلاعات كافي در مديريت شهري داشته باشد.






۲- عملكرد او بتواند رضايت عموم را فراهم سازد.






۳- مسؤوليت باز زنده سازي شهر و رفع مشكلات آن را به جان و دل بپذيرد و اوقات خود را به جای پرداختن به امور شخصی، مصروف خدمت به اين هدف مقدس كند.






۴- در زمينه ي فرهنگ و فرهنگ سازي و ترويج شعائر مذهبي و ساماندهي ابنيه ي تاريخي و حفاظت از ميراث فرهنگي سعي بليغ داشته باشد.






۵- به وعده هاي دوره ي تبليغات خود عمل كند و در رابطه با وظيفه ي خطيري كه دارد پاسخگوي مردم بوده تكريم ارباب رجوع را سرلوحه ي كار خود قراردهد.






۶- به وفاق جمعي بیندیشد تا كار به نفاق و اختلاف نكشد و روند كار كند نگردد.






شک نیست که افرادی با چنین ویژگی ها ، موجبات پیشرفت شهر را از جهات مختلف فراهم خواهند ساخت.










اولين و آخرين سفر به انارك






‎Wednesday, ‎September ‎05, ‎2012, ‏‎5:12:04 AM | kavireanarak






اولین سفرش به انارک با تلخکامی همراه بود. می گفت راه درازی را پشت سر گذاشته تا به خانه ی پدری رسیده است . پزشک متخصص بود و تحصیل کرده ی خارج. ته لهجه اش نشان می داد که فرزند کویر است همانجا که پدرش دیده به جهان گشوده و پدر بزرگش در خاک آن آرمیده است. آوازه ی زیبایی شهر، آرامش روز و سکوت شبانه ي آن، او را در گرمای کشنده ی تابستان به کویر کشانده بود. نه او کسی را می شناخت که در حکم غریبه بود و نه کسی او را به جا می آورد که ساکنان هم، دیگر بومی نبودند . و چه دشوار است تحمل دردی که انسان در خانه ی پدری احساس غربت کند. از موتور سوار جوانی که جلو اتومبیلش ویراژ داد سراغ سالمندان و پیران ولایتی را گرفت. بی اطلاعی جوان از شناخت معمرین او را به فکر فرو برد. " پدرم می گفت در اینجا ،همه یکدیگر را می شناسند! " کمی جلو تر آمد. مردی میان سال کپسولهای خالی گاز را بر ترک موتور می بست. کنارش ترمز کرد." سلام . شما انارکی هستید؟ " "بله ." " ممکن است بگوييد مسن ترین مرد آین آبادی کیست ؟ " مرد با انگشت پیرمردی را در خیابان مکارم نشان داد که روی چارپایه ای نشسته و به عصایش تکیه زده بود. " اون آقا ست ، اسمش آمحمد است . از او پیر تر نداریم . انارکی خالص است ." به سراغ آمحمد رفت . چشمش که به سنگفرش خیابان افتاد چهره اش متبسم شد. از آنچه می دید احساس شادی می کرد. غرور ملی یعنی همین. از اتومبیل پیاده شد. سلام کرد و بي آن كه منتظر پاسخ بماند دستانش را بر شانه ی پیرمرد گذاشت و چهره اش را بوسید. چهره ی یک مرد ولایتی را . نود سال زحمت و تلاش و محرومیت را . خودش را معرفی کرد پدرش را و پدر بزرگش را هم. و منتظر جواب ماند . آمحمد نگاه در نگاهش دوخت . دکتر سر فرود آورد و با صدای بلند گفته هایش را تکرار کرد. پیرمرد مکثی کرد ، کوتاه و گذرا، کمتر از ده ثانیه و این مختصر زمان کافی بود تا او پرونده ی یکی از معتمدان یک قرن پیش آبادی را مرور کند که شتر فراوان داشت و امین و بخشنده بود. و خانه در محله ی بیک علی داشت و آرامگاهش بالا دست اتاقک خشتی (سرد خانه) در قبرستان قدیم بود. دکتر با کاشتن بوسه وداع بر پیشانی پیرمرد روانه ی آرامستان شد. شوق لحظه ای بر مزار پدر بزرگ نشستن و فاتحه ای خواندن دلش را لبریز از شور و نشاط کرده بود. اتومبیلش را کنار تپه ی مولتانی نگاه داشت . به اطراف نگریست . اينجا كه .... نکند اشتباه آمده باشد. از مردی که سبد پر از نان در دست داشت نشانی قبرستان قدیم را پرسید. " همین جاست . حال دیگر قبرستان نیست . پارکش کردند . می خواهند گل بکارند." دانه های درشت عرق بر پیشانی دکتر نشست. با یک نگاه عرصه ی پهناور مزار را برانداز کرد. از اتومبیل پیاده شد. به بلوکهای سیمانی روی تپه تکیه زد. آرنج ها را بر گردی استخوان زانو نهاد و سر را در فرو رفتگی دو دست گرفت. لختی در اندیشه فرو رفت .اندیشه ای پیوند خورده با اندوه ، اکنده از غم ، غمی گنگ و سنگین که به هیچ زبانی قابل توصيف نبود. " یعنی انارک هیچ اندیشمند و ادیب و خیر نداشته ؟ مزار طرب انارکی آن شاعر خوش قریحه و پدرش حاج محمد رضا بانی مسجد کجاست ؟ حاج باقر بزرگ کجا مدفون است ؟ آرامگاه ملا ابوالحسن و پدرش آخوند ملا رضا را کجا می توان یافت.؟ پدرم افراد زيادي از بزرگان آبادي را نام مي برد. بدون شک هویت تاریخی شهر با نابودی قبرستان از میان رفته ، اگر تفکر خمیر مایه ی این کار بود هم قبرستان حفظ می شد و هم پارک ایجاد می گردید .افسوس.. " برای پرسش هایش پاسخی نداشت ،کسی هم پاسخ گویش نبود. راه درازی آمده بود .بی حاصل . اتومبیل ر ا به حرکت آورد پنجاه متر جاده خاکی قبرستان را با تأني طي كرد و در همواري جاده از نظر ناپديد شد. اين اولين و آخرين سفر او به انارك بود.










حمام خزينه






‎Thursday, ‎August ‎09, ‎2012, ‏‎5:10:57 AM | kavireanarak






نيمكت فلزي ميدان " سراب نارُسّينه " هنوز زير آفتاب صبحگاهي بود. چند باز نشسته ي معدن كه زبانم لال اگر اينها نبودند نفس آبادي بند مي آمد روي نيمكت و اطراف آن نشسته بودند. "آقا رضا" مثل هميشه سيگار به دست ايستاده بود. "يدالله" گردنش را كه مي گفت مارسر گزيده بي وقفه خارش مي داد."علي آقا" تخمه ژاپوني مي خورد و "عبدالحسين" با رفتگر شهرداري كه پاي چپش ضرب ديده بود چاق سلامت مي كرد. صحبت"پير علي" كه مشتري هر روز نيمكت بود گل انداخته بود: "حوضچه اينجا بود .چهار تا پله ي سيماني داشت. زن ها، داخلش لباس مي شستند. چند قدم اونطرفتر يه استخر بود. كهنه ي بچه اونجا شسته مي شد. فاضلاب حموم خزينه هم تو استخر خالي مي شد. عجب حمومي بود. مگه ميشد توش بنشيني از گـرما ، تن آدم حال ميـومد. اون به درد موزه مي خورد." "مش باقر " كه بغل گوش جمعيت پياز تو چين مي كرد گفت: "خزينشا با ديناميت منفجر كردند ،مگر خراب مي شد! " چقدر هم مردم وقتي خـرابش مي كـردند ذوق كرده بـودند . آخه غير بهداشتي بـود . آقا رضا سري تكان داد و گفت :"ما ، همه تو اين خزينه ي پيزري شنا ياد گرفتيم . حيف از اين حموم ." مرد ميانسالي كه به نظر مي رسيد اهل يكي از روستاهاي بيابانك باشد پرسيد: "حالا حموم نداريد؟" "مش مهدي" كه به خاطر لق بودن دندانهاي عملي مشكل تكلم داشت گفت: " حموم داريم،حموم خزينه نداريم. اونا كه چهل سال پيش فاتحشا خوندن ، ايني هم كه داشتيم ريختندش به هم ، دو سه تمن خرجش كردند و اين شد كه مي بيني" و با دست موزه را نشان داد.






علي آقا كه تخمه هاي جيبش ته كشيده بود از جا بلند شد و پرسيد: " دو سه تومن! بيست تمن . من با همين گوشام رقمشا از اخبار تلويزيون شنيدم ،بنشين كه دوسه تومن." عبدالحسين كه تا آن روز پايش را در موزه نگذاشته بود پرسيد: "مگه چه كار كردند؟" يداله كه رو زمين وارفته بود خودش را جمع و جور كرد و گفت:" چارتا ادم از فارسون اوردند ،دوش و موش و لوله موله هاشا بريدند و دستي به پك و پوزش كشيدند و گفتند بفرماييد اينم موزه ." مرد بيابانكي پرسيد: "چرا فارسون؟" پيرعلي گفت :" ولش كن. " "مرتضي" كه مركب مدرك دانشگاهي اش هنوز خشك نشده بود پرسيد:" مگر روي تابلو نام پروژه، نام مجري ، اعتبار پروژه و زمان اجراي آن را ننوشته بودند؟" علي آقا كه آهنگ رفتن داشت گفت:" دهه. اينا باش به خيالش اينجا شانزه ليزه است ." و در حالي كه بشكن مي زد و با ترقص دور مي شد خطاب به آقا مرتضي گفت : "اينجا اناركش ميگن دارام دارام دارام دارام ،تو اين كارا تكش ميگن دارام دارام دارام دارام." "سيف اله" كه از مهاجرين ارديبي ساكن انارك بود با دلخوري گفت: "مردم حق دارن كه بدونند پول بيت المال چه جوري خرج ميشه. پياده رو ها سنگ فرش و موزاييك فرش ميشه ،قبرستون خراب ميشه و پارك مي شه دسشون هم درد نكنه ولي چرا تو اين ۴ سال يك بار ننشستند با مردم دوكلمه صحبت بكنند آخه اينا خدا نكرده منتخب مردمند." مرتضي كه پشت گرميش به سيف اله بود سري تكان داد و گفت: " اگر شفاف سازي نباشه بي اعتمادي پيش مياد . شايعه ساخته ميشه چه اشكال داره به مردم گزارش كار داده بشه مردم كه نامحرم نيستند. نه اينكه صدامون در نمياد..." آقا رضا وسط حرفش پريد و گفت : "حال صدات دربياد چه كار مي كني؟"






عبدالحسين كه اين حرفها برايش تازگي داشت با تكان دادن دست رو به حاضرين كرده گقت: " ايشيت كينُش وَشيت رو تا نيماشُم دُوري هِم وَ هَئنيگيت و كين خِرُتني گِل هِم وِراِكيريت گُ اي هُ و دي نهُ ،نه والّا ."






جوانمردي پهلوان تختي






‎Thursday, ‎August ‎09, ‎2012, ‏‎2:39:00 AM | kavireanarak






از بهترين و نفس گيرترين كشتي هاي پهلوان تختي ، كشتي او با سيراكف بلغاري در دور نهايي بود. حريف تختي شگرد "بارانداز" را بسيار سريع و فني اجرا مي كرد. پس از شروع مسابقه ، تختي با يك بار زير گرفتن او را خاك كرد. و پاي او را در "سگك " گير انداخت .سيراكف مقاومت كرد و كشتي سرپا اعلام شد. غلامرضا اين بار هم زير گرفت و او را خاك كرد و باز پاي او را در سگك تحت فشار قرارداد. دقيقه ي آخر بود و فشار سگك موجب ناراحتي شديد سيراكف شد. او با دست به پايش اشاره كرد. تختي كه متوجه ناراحتي حريف شد او را رها كرد و از جا بلند شد. در اين هنگام فرياد اعتراض تماشاچيان برخاست كه چرا تختي چنين كرد.سيراكف كه اين عمل جوانمردانه را از حريف خود ديد منتظر داور نشد. دست تختي را به گرفت و به عنوان برنده بالا برد . تختي به مربي خويش نگريست .اشك در چشمان او حلقه زده بود.






گفت خود پيداست از زانوي تو






‎Monday, ‎July ‎30, ‎2012, ‏‎1:05:38 AM | kavireanarak









حکایت - 2


‎Monday, ‎July ‎23, ‎2012, ‏‎3:34:30 PM | kavireanarak






به قبـرستان انارستان درآمدم ، آدینه ای در ماه شعبان که دقایقی بر مـزار پدر و تـربت مادر نشینم و فاتحه ای بخوانم. جمعی دیدم به هیاهو برخاسته و ميدان جدال بر سر دو وجب زمین پوشیده از سنگ و سفال بیاراسته. یکی زان میان که لاف جوی و گزاف گوی بود در آن فضای غمبار و هوای تبدار، مرکب سخن تاختن گرفت و نظر بر چاله ای انداختن که این، گور پدر من است و مادر را که پیر و زمین گیر است بر آنم که چون به عالم عدم، قدم گذارد در جوار او به خاک سپارم و دل، قوی دارم که رنج صبوری از این بیش، پدر را نشاید و محنت دوری، مادر را نباید.


پارسایی به نظاره ایستاده بود و انگشت اشاره به دندان گرفته . لختی به تفکر ایستاد و چون سر برآورد گفت:


خوشتر از جنت نباشد هیچ جا آدمی را وقت رفتن زین سرا


توشه باید مرد و زن را در کنار لَیْسَ لِلا نسانِ اِلا ما سعي


انارك،۲/۵/۹۱


سالها پیش از این...






‎Saturday, ‎July ‎21, ‎2012, ‏‎3:47:06 PM | kavireanarak






سالهـا پیش از ایــن انارک ما


خـرم و سبـز چـون گلستان بـود






توت و انجیر و بوته های انار


زینت افزای باغ و بستان بود






مخمل سبز بود دامن دشت


بسکه اردیـبهشت باران بود






بر سر شاخه های سبز انار


نغمه خوان بلبل غزلخوان بود






بر لب مرزهای داخل جوی


مرزه و اسفناج و ریحان بود






تیـر و مـرداد ماه آبادی


خنک از سایه ی درختان بـود






ماش و کهماش ریـگـزار علم


حاصـل بـارش زمسـتان بــود






ماه اسفند کوه و دشت و دمن


از گل و یاسمن گل افشان بود






هیچ دلواپسی نداشت کسی


کـوزه پـر آب و سفـره پر نان بود






چـقدر بـره بـود در دل دشت


چـقدر مـیش در بـیابان بــود






اثـری از شغال و گـرگ نبود


آغل و کنده بی نگهبان بـود






کره و دوغ و کشک و قاتق و ترف


سـر هـر گله ای فــراوان بود






گله بانان مــرام و خصلتشان


عـزت و احتـرام مـهمان بود






بز و بزغاله میش و بره و قوچ


در امان زیر دست چوپان بـود






در زمستان که برف می بارید


گـر علف زیــر برف پنهان بود






تا نــمانــد گــرسنه حیـوانـی


جـو فــراوان و کاه ارزان بود






آبــگاه غـزال و پازن و کبـک


لب ریزاب و چشمه ساران بود






در میادین شهر از چپ و راست


هم شتر بود و هم شتربان بود






تاچه های برنج و گندم و جو


روی هم چیده گرد میدان بود






روزگاری دراز نقــره و مس


از انارک روان به کاشان بود






جمعه ها تا غروب پشت حصار


بازی گوی و چوب و چوگان بود






در جدالی که پیش می آمد


داوری با فلان و بهمان بــود






ظهر وقتی به خانه می رفتیم


کُمه و دوغ بر سر خوان بود






سالها رفت و جای گریه ی ابر


بر زمین باد و خاک و طوفان بود






حاصل کار خشک سالی ها


کوچ مــردم به گرد ایران بود






شتر و گله راه خویش گرفت


رفت آنجا که سفره الوان بود






باغ ویرانه گشت و صاحب باغ


هم پریشان و هم پشیمان بود






که چه آسان فریب خورد و فروخت


آ ب ملکش که چند فنجان بود






خشک سالی گرفت حال "کویر"


حال گیری چقدر آسان بـود










اندر حكايت سايت نارُسّينه






‎Saturday, ‎July ‎21, ‎2012, ‏‎9:48:00 AM | kavireanarak






"كاقي" را گفتند سبب چه بود كه با اندك درشتي كه از حريفان ديدي، پيوند خويش با كاربران بريدي و سپاهان رفته خموشي گزيدي؟ گفت: سالي چند بودن در خانه ي پدري را عزم كردم و خدمت به همشهريان را جزم. زماني دراز خاك آن تربت بيختم و آب كربت در گلو ريختم. سرم به كار خودم بود و پشتم خميده از سنگيني بار خودم. كسي به رويم باب مرافقت نگشاد و در طريق من گام موافقت ننهاد. انتظارات دوستان افزون بر توانم بود و پيامشان گاه مسبب تخدير روانم. و چون در نقل اقوال و شرح احوال ديگران ترشرويي آشنایان ديدم و بدگویی بزرگان شنيدم ، مصلحت آن ديدم كه دست از این کایه (۱) بدارم و دكان به همسايه سپارم كه گفته اند:


در اين بازار بشكن قدر خود


را كه گيتي جنس ارزان مي پسندد






۱- کایه ُ واژه ایست محلی به معنی بازی






به ياد زواره 30/2/89






‎Saturday, ‎July ‎14, ‎2012, ‏‎3:54:00 AM | kavireanarak


ز هرم ماسه شميم زواره مي آيد


پيام دوستي از هر كناره مي آيد






به هركجا نگري جاي پاي تاريخ است


كه قهرمان نظامش سواره مي آيد






به خشت و آجر ديوارها نگر كه به چشم


چه با دوامتر از سنگ خاره مي آيد






قنات "خسرو" اگر يادگار اشكانيست


حكايتيست كه گاه اشاره مي آيد






به "پامنار" گرت افتد گذر بيني


چه فيض ها كه ز اوج مناره مي آيد






شب كوير غنيمت شمر تماشا را


چو ايستاده به دستت ستاره مي آيد






قدم گذار به بازار و حجره ها بنگر


ولي مپرس چرا خوار و زاره مي آيد






كوير تافته گر خوانمش گناهم نيست


اشاره ايست كه در استعاره مي آيد






"كوير" گر به كوير آمدي تامل كن


كه بوي دوست ز خاك زواره مي آيد






اي اهل قبور...






‎Wednesday, ‎June ‎27, ‎2012, ‏‎6:51:45 PM | kavireanarak






به مناسبت تبديل آرامستان قديم انارك به پارك تفريحي






اي اهل قبور صاف شد مأمنتان






شد خُرد و خمير استخوان تنتان






در ظرف سه چار روز با بيل لُدر






داغون شد و رفت ازميان مسكنتان

















راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3293333159134631441 2013-02-07T15:08:00.000+03:30 2013-02-07T15:08:07.362+03:30 ریگ جن






مثلث برمودای ایران کجاست؟
۱۳۹۱ جمعه ۱۳ بهمن
بازدید : 469
کد خبر : 28409
فرو رفتن در گل و لجن در ریگ جن شاید یكی از خطرناك ترین اتفاقاتی باشد كه ممكن است گریبانگیر مسافران، البته مسافران ناوارد شود و آنها را به كام مرگ بكشاند.
نسخه مناسب چاپ


پارسینه:ریگ جن منطقهای کویری و دارای تپههای ماسهای (تلماسه) در کویر مرکزی ایران است. شاین منطقه در جنوب سمنان، شرق دریاچه نمک، شمال چوپانان و انارک و غرب جندق قرار داشته و وسعتی در حدود 90،000 کیلومتر مربع دارد.
این منطقه به دلیل وسعت زیاد و نداشتن چشمه یا چاه آب در گذشته محل عبور کاروانها نبوده و فقط در سالهای اخیر چند گروه به آن منطقه رفتهاند. ریگ جن گستره ای است از شنزارهای روان. تا چشم كار می كند نمك است و ماسه و در بعضی مناطق باتلاق؛ باتلاق هایی كه اگر شناختی از محل آنها نداشته باشید قطعا گرفتار میشوید. فرو رفتن در گل و لجن در ریگ جن شاید یكی از خطرناك ترین اتفاقاتی باشد كه ممكن است گریبانگیر مسافران، البته مسافران ناوارد شود و آنها را به كام مرگ بكشاند.
سالهای متمادی هیچ كس جرات آنكه به ریگ جن سفر كند و راز این كویر اسرارآمیز را كشف كند، نداشت، یا اگر حتی جراتش را هم داشت به دلیل ناآشنایی با منطقه در راه می ماند. از آن جمله می توان به سون هدین، نویسنده كتاب كویرهای ایران اشاره كرد كه سالهای زیادی از عمرش را در گوشه و كنار كویرهای ایران گذراند و كتاب كویرهای ایران را به رشته تحریر درآورد، اما با تمام تلاش هایش هیچ گاه موفق به دیدن ریگ جن یا بهتر بگویم فتح ریگ جن نشد.
سون هدین در سال 1900 ریگ جن را كشف كرد و بعد از آن هم آلفونز گابریل در سال 1930 از نزدیكی آن گذر كرد، اما عبور از آن همچنان برای كویرنوردان به صورت یك رویا باقی ماند تا اینكه بالاخره در سال 1997 طلسم ریگ جن توسط علی پارسا، كویرشناس مقیم آمریكا شكسته شد.
او به همراه آقای میرانزاده، رئیس پارك ملی كویر وقت با هواپیما بر فراز ریگ جن رفتند تا ثابت كنند كه هیچ چیز شگفتی در ریگ جن وجود ندارد.

اما علی پارسا برای اولین بار در نوامبر 1997 با ماشین وارد ریگ جن شد و بعد از آن بسیاری از كویرنوردان از ریگ جن گذشتند. البته با تجهیزات كامل؛ و نه گرفتار روح شدند و نه جن زده!
مهمترین مسئله اینكه اگر تا به حال كویر نوردی نكرده اید و به اصطلاح حرفه ای نیستید، برای اولین تجربه به هیچ عنوان ریگ جن را برنگزینید كه در این صورت رفتنتان با خودتان است و برگشتنتان با خدا، حتی اگر هم حرفه ای هستید حتما گروهی به این منطقه سفر كنید.
از آنجایی كه سفر به ریگ جن حركتی نوین و بسیار مشكل است و در نتیجه نقشه دقیقی از آن در دسترس نیست، برای سفر به ریگ جن حداقل باید به اندازه دو هفته آب ، بنزین، غذا و وسایل فنی ماشین را به همراه داشته باشید.
در ضمن بلد محلی را فراموش نكنید، محلی ها معمولا آدم های كار كشته ای هستند و علاوه بر تعیین مسیر، حتی در شرایط سخت، خیلی خوب می توانند راهنماییتان كنند. اگر از مسیر جندق به طرف ریگ جن می روید پس از طی مسیری پر پیچ وخم، وارد یك رودخانه خشك و عریض می شوید، بعد از عبور از رودخانه تا چشم كار می كند كوه ها و تپه های ماسه ای است.
بخشی از منطقه نسبتا مسطح تر است و تپه ها كوچكتر، بنابراین عبور از آن نسبتا آسان به نظر می رسد ولی با كمی پیشروی با كم شدن ارتفاع به اراضی باتلاقی می رسید كه اینجا تقریبا جنوب منطقه است. اصرار برای عبور از این اراضی باتلاقی بی فایده است. آخرین كوه هایی كه 2300 متر ارتفاع دارند به بخش شمالی ریگ جن می رسید از اینجا كوه دماوند را هم می توانید ببینید.
اما تمام این سختی ها و بالا و پایین ها یك طرف و آسمان پرستاره شب های ریگ جن هم یكطرف. خوابیدن روی شن های روان روی تپه ای بلند و چشم دوختن به آسمانی كه حتی یك نقطه سیاه ندارد و شهاب سنگ هایی كه هر از گاهی به زمین باز می دارند، تمام خستگی روزانه و در شن و باتلاق فرورفتن را از تن می زداید.
طبق گفته کاوشگران هیچ کس تا به حال نتوانسته از قلب این بیابان عبور کند. در ریگ جن حتی بی سیم های قوی کاوشگران هم از کار می افتد. *محلی های این منطقه ،چوپان ها و ساربان ها معتقدند که اگر کسی پایش به ریگ جن برسد، بلافاصله ناپدید می شود!! یکی از کاوشگران می گوید که حتی شترهای اهالی کویر هم وقتی به این منطقه می رسند می ایستند و به هیچ عنوان حرکت نمی کنند .
آیا واقعا این منطقه برمودای ایران است؟! *"آلفونز گابریل" اتریشی و یک کاوشگر سوئدی قصد داشته اند این منطقه را کشف کنند، اما هیچ کدام نتوانسته اند از این بخش از کویر عبور کنند و ناچار به به سمت یزد رفته و از آنجا عبور کرده اند. صداهای عجیب و غریب و ترس آوری ازاین بیابان برهوت شنیده می شود.
ریگ جن شگفت انگیزترین، اسرار آمیز ترین و ترسناک ترین منطقه ایران است با باتلاق های سهمگین که مرگ را برای هر موجود زنده ای به ارمغان می آورند. اتفاقات بی پاسخ و توجیه نشده بسیاری در این منطقه روی داده است و نمکزاراهای این منطقه محل دفن موجودات زنده بسیاری بوده است!
فراموش نکنید که سفر به «ریگ جن» بسیار خطرناک است.

منبع: خبرخونه

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-8652024048400479336 2013-02-07T15:04:00.004+03:30 2013-02-07T15:04:52.266+03:30 چوپانان آباد (1)






http://choopananabad.mihanblog.com 2012-10-09T23:42:16+01:00 text/html 2012-10-05T05:57:41+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/4


املاک شما کجاست ؟

















توضیحات :






1- نام خیابان آخر دشت را نمی دانم ولی من آنرا "خیابان ته دشت" می گویم


2-ممكن است نام های نوشته شده دقیق نباشد این اطلاعات بر اساس گفته های مرحوم محمدعلی رنجبر و حاج عباس رستاقی تهیه شده


3- اگر شما كروكی دقیق تری داری یا اگر نقشه هوایی دقیقی داری خوشحال می شوم كه آنرا به اسم شما منتشر كنم


4-اگر كسی دقیقا اساس تقسیم املاك را می داند و آنرا برای اطلاع دیگران بنویسد همه ما خوشحال خواهیم شد


text/html 2012-10-02T04:28:36+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/2


چه باید كرد؟


به نظر من من هماهنگی در موارد زیر و باخبر بودن از هم می تواند ما را تا حدودی همراه هم سازد


ملك شما كجاست


1 – بسیاری از املاك به نام مستاجران و زارعان آنها شناخته می شود برای مثال مردم می گویند املاك حاج آقای " ق "اما شنیده ام مرحوم" ق" مستاجر یكی از مالكین چوپانان بوده كه بعدا همسر ایشان همچنان ملك را در اجاره دارداما من در چوپانان هرچه فكر كردم نتوانستم به خاطر آورم كه ایشان مستاجر چه كسی است . البته خانواده ق خانواده محترمی هستند و به مالكیت مالك زمین احترام می گذارند ومشكلی در این مورد وجود ندارد مواردی بسیاری است كه نقدا از ذكر آن خود داری می شود . اما ممكن است كه این موارد مشكل زا باشد


دفتر تقسیمات اولیه چوپانان كجاست


2 – در دكان میانه چوپانان دفتری بوده است كه صورتجلسات و تقسیمات مالكین اولیه دقیقا ثبت بوده ، امروزه كسی از این دفتر كه مداركی قدیمی برای مالكیت است خبر نداردشاید این دفتر در نزد یكی از مالكین دارد خاك می خوردیا در نزد كسی است كه شاید جزء مالكین نباشدكه اگر پیدا شود و در نزد یكی از مالكین نگهداری و بایگانی شود و همه از ادرس آن با خبر باشندتا در صورت بروز اختلاف به آن مراجعه شود بسیار خوب است .


قیمت املاك چوپانان چند است


3 – قیمت املاك نامشخص است مثلا وقتی قیمت املاك سوال می شود می گویند سه سال پیش آقای عباس طریقتی املاك را حبه ای ده ملیون تومان خریده است یا پارسال در خانواده مرحوم ابوالقاسم نقی بین وراث املاك بر اساس حبه ای 20 ملیون تومانمعامله شده است


اما امروز چند ارزش دلرد؟


من فكر می كنم حبه ای 30 ملیون كمتر قیمت گذاری نشود بهتر است


اجاره هر حبه در سال زراعی 92-91 چند است


4 – مشكلی كه وجود دارد در مورد در آمد املاك است معمولا نرخ اجاره چوپانان به وسیله دو سه نفری كه هر ساله به چوپانان مراجعه و قرار داد اجاره با زارعشان می بندند تعیین می شود كه تا پار سال حبه ای 250 هزار تومان بوده و بقیه املاك بر اساس همین نرخ عمل می شود . اما درسال زراعی 92-91 هنوز نشنیده ام كه نرخ جدید چقدر است . اما شنیده ام كه آقای ابوالقاسم مستقیمی با زارعش با نرخ حبه ای 400هزارتومان صحبت كردند اما زارع ایشان موافقت نكرد چون بقیه زارعان با این نرخ موافق نبودند و انتظار داشتند كه حبه ای 300 هزار تومان نرخ بسته شود شنیده ام ایشان هم با اجاره كمتر موافقت نكرده و با زارع برای نصفه كاری برای یكسال به توافق رسیده اند.


راه ایجاد هماهنگی چیست


5 –اگر بخواهیم در بین مالكان هماهنگی ایجاد كنیم همانطور كه بین زارعین این هماهنگی با تماس نزدیك وجود دارد امكان دسترسی به مالكین اصلا وچود ندارد اصولا باید جایی را در نظر بگیریم كه لااقل نام مالكان میزان مالكیت آنها شماره تلفن و موبایل و ادرس اینترنت آنها موجود باشدتا در صورت لزوم اطلاع رسانی شود اگر مالكین میزان مالكیت خود و شركایشان و ادرس تلفن موبایل و ادرس الكترونیك خود را به این سایت اعلام كنند من لیست آنرا تنظیم و در اختیار رئیس شورا ، و آقای رفیع حسابدار و دیگران قرار می دهم زیرا شنیده ام چند نفر اقدام به گرفتن سند كرده اند و موفق هم بوده اند كه مسائل مربوط به آن را بعدا بیان خواهم كرد


چگونه املاك را بفروشیم


6- اگر كسانی مایل به خرید یا فروش املاك در چوپانان هستند به این وبلاگ اعلام كنند تا به عموم اعلام كنم تا خریدار و فروشنده به هم دسترسی پیدا كنند البته نقدا این خدمت به صورت رایگان انجام می پذیرد


در مطالب بعدی حرفهای دیگری را خواهم گفت و از نظرات شما مالكان عزیز استقبال می نمایم


text/html 2012-10-01T06:26:46+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/1


پیشگفتار


آیا راه حلی برای نجات چوپانان می شناسید؟









هر دفعه كه به چوپانان مسافرت میكنم و در دشت و باغات چوپانان قدم می گذارم چهره پدرانمان را مشاهده می كنم كه چگونه در آبادانی این روستا می كوشیدند و چگونه روز بروز روستا آباد و آبادتر می شد اما از زمانی كه ما نسل سومی ها مالك این روستا شدیم دیگر از آن شكوه و جلال خبری نیست اكثر خانه هایمان مخروبه شده و درهای آن سالی یكبار اگر باز شود! املاك هم كه نمی دانیم كجاست و چه كسی در آن مشغول كار است


از آن باغهای پر درخت و پراز میوه دیگر خبری نیست !


نخلها نیز خشكیده و سوخته اند!


اخیرا به این ایده رسیده ام كه اگر در دنیای مجازی ما خرده مالكان بتوانیم به هم نزدیك شویم و با هم همفكری كنیم شاید برای نجات روستای پدریمان چاره ای بیندیشیم

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-4789226695079337423 2013-02-07T14:57:00.000+03:30 2013-02-07T14:57:54.846+03:30 چوپانان آباد (2)









روستای "عباس آباد چوپانان" با یک خانوار













by Yosarsif مهدی کلهر


Abbas Abad village like a small paradise in the desert.


هنگامیکه در "روستای چوپانان" یعنی شهر بادگیر هابودیم، باخبر شدم که در این حوالی یککاروانسرای قدیمی و روستای جالب با یک قنات باستانی است. فردای آن روز بر آن شدیم تا به این روستا بیاییم که در نوع خود در مناطق کویری کم نظیر بود.


حاج علی پیر مرد که تنها خانوار ساکن این روستای کوچک بود میگفت: او و همسرش و یک نفر دیگر، تنها ساکنان این روستا هستند! یعنی یک خانوار و سه نفر تمام سکنه این روستا بودند! البته چون ایام نوروز بود، فرزندان و نوه ها از شهر های مختلف به دیدار حاج علی آمده بودند و یکی از آنها که کامیون دار بود، باد تایر ماشین مرا که از روز قبل کمی نامناسب بود تنظیم کرد و بسیار خونگرم و مهربان بودند و به استقبال خانواده ما آمدند.


در این روستا که قدمت آن بیشتر از روستای چوپانان است، یک کاروانسرای قدیمی نیز وجود دارد که در تصویر مربوطه شرح آن داده شده است.


به منظور حمایت از یوزپلنگ آسیایی و حفظ و گسترش زیستگاه این گونه در خطر انقراض، منطقه شکار ممنوع عباس آباد در استان اصفهان ، به «پناهگاه حیات وحش» ارتقا یافت. عباس آباد یکی از 10 زیستگاه مهم یوزپلنگ آسیایی در کشور به شمار می رود. پناهگاه حیات وحش عباس آباد در اصفهان 320 هزار هکتار وسعت دارد و از تنوع گونه ای خوبی برخوردار است به طوریکه در این منطقه جمعیت قابل قبولی از قوچ و میش ها، کل و بز، جبیر،آهو و خرگوش وجود دارد که میتواند به عنوان طعمه های یوز مورد استفاده این جانور قرار گیرد. همچنین پلنگ ،گربه شنی ، سیاه گوش و یوزپلنگ از جمله گربه سانان موجود در این منطقه است که در کنار انواع دیگری از پستانداران و بسیاری از گونه های پرندگان ، غنای تنوع زیستی این منطقه را افزیش داده اند


http://www.panoramio.com/photo/67800353


text/html 2012-11-16T03:05:02+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/28









by Yosarsif مهدی کلهر


More info about Windcatcher at this photo


که در شمال استان اصفهان و از توابع شهرستان نایین می باشد در جوار کویر مخوف و معروف ریگ جن قرار دارد. این روستا که در نزدیکی تقاطع جاده های اصفهان-طبس واصفهان-دامغان قرار دارد و همچنین نزدیکی آن با خور، جندق و روستای مصر سبب شده است که بی اختیار هر رهگذری که قصد مسافرت به آن مناطق را دارد از آنجا نیز دیدن کند.


در باره این روستا خیلی خوانده و شنیده بودم و بسیار مشتاق دیدن آن. تا قبل از رسیدن در این آرزو


بودم که بتوانم از بلندی و تپه ای مشرف، این روستا را از نزدیک ببینم. وقتی به آنجا رسیدیم شب بود و چون سپیده چشمانم را گشودم حدسم به واقعیت تبدیل شد. اما حیف که در این روستا دوربین با ما سر ناسازگاری پیدا کرد و عکسهای خوبی نشد بگیری.


چنانچه صبح زود بر روی تپه بالای امامزاده سید جلال الدین و مشرف به روستا بروی، افق را در دوردست خواهی دید که نور ملایم خورشید کویری را بر دامن روستا پهن خواهد نمود. چشم اندازی از روستای بی نظیر و با ساختاری منحصر بفرد. بافت روستای چوپانان پیوسته است و به گونه ای که فقط از یکطرف به کوچه و گذر اصلی راه دارد و این امر از مبادله سریع گرما و سرما به داخل خانه ها جلوگیری می کند. این روستای سرخ رنگ در دامنه سه رشته کوه قراول خانه، کوه انبار و کوه امام زاده قرار دارد که بهترین نمای آنرا از بالای کوه امازاده می توان دید.


با توجه به آنکه روستا در منطقه کویری و مورد هجوم شنهای روان قرار گرفته، ساختار کوچه ها بگونه شطرنجی و طوری است که از ابتدا تا انتهای آنرا می توان دید و اگر شن بهمراه باد بیاید به مانعی برخورد نکرده و از آنسوی کوچه خارج خوهد شد. تقریبا همه خانه ها بشکل مربع بوده و ساختار مشابه با حیاط و حوض و نخل در آن برای رهایی از گرما و یک درب چوبی که دارای دو کوبه برای آقایان و ورود خانم ها است می باشد که هر جنس باید کوبه مخصوص را برای ورود مینواخت.


در اطراف روستا برج و بارو قرار داشت و هنوز هم آثار برخی از آنها مشاهده می شود. آب روستا از طریق قنات تامین می شود


http://www.panoramio.com/photo/57149482


text/html 2012-11-16T02:47:40+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/26


كاروانسرای عباس آباد









by Yosarsif مهدی کلهر


More info about Caravanserai in this photo or this one.


قدمت روستای عباس آباد بسیار بیشتر از روستای چوپانان است. و حتی قبل از احداث روستا


نیز کاروانسرای قدیمی و چاه آب آن قدمت هزاران ساله دارد. و اما داستان پیدایش این کاروانسرای شاه عباسی که بنام کاروانسرای حسام السلطنة خوانده می شود در نوع خود جالب است.


ساختمان فعلی کاروانسرا در زمان شاه عباس صفوی ساخته شده و هنوز نیز سالم و پابرجا است. در مورد تاریخچه آن در روستای عباس آباد چوپانان میگویند که: شاه عباس و هیئت همراه که عازم زیارت مشهد بوده اند یا برمیگشته اند، در کاروانسرای قبلی اطراق میکنند و چون آب و هوای آنجا نسبت به بیابانهای داغ آنجا بهتر بوده شاه عباس به وزیر خود که همراه وی بوده میگوید من اینقدر در اینجا میمانم تا یک میوه از اینجا را بخورم. وزیر که میخواست حکم شاه را اجرا کند و از سوی دیگر نیز نمیشد بساط حکومت را در پایتخت بدون شاه و وزیر رها کرد، در مقام چاره جویی بر آمد و با پرس و جو فهمید که تخم شلغم خیلی زود سبز میشود. لذا مقداری تخم شلغم را در باغچه ای کاشتند و آبیاری کردند تا دو سه روز بعد علف آن که سر از خاک بیرون آورد آن را برای شاه عباس آوردند و وی آنرا همراه با صبحانه خورد و بر عقل و درایت وزیرش آفرین گفت! سپس دستور داد تا کاروانسرای فعلی را در آن محل بسازند و یک قنات هم در آنجا حفر کنند. این دو در حال حاضر نیز در عباس آباد وجود دارند و همجوار روستا میباشند.


داستان خود این روستا نیز بسیار جالب است که [در تصویر مربوط به خود آن]() گفته شده است.


http://www.panoramio.com/photo/67773573


text/html 2012-11-16T02:26:46+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/25


قنات چوپانان، ملایر


قنات چوپانان


کشور


ایران


استان


همدان


شهرستان


ملایر


بخش


ازندریان


روستا


قدیمی


مشخصات فنی


طول


۶۰۰ متر


عمق مادر چاه


۱۸ متر


تعداد میلهٔ چاه


۳۰


فاصله مظهر قنات تا محل


۴۰۰ متر


دبی


۵ لیتر بر ثانی


از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزا د


چوپانان قناتی است که در روستای قدیمی از توابع بخش ازندریان، شهرستان ملایر دراستان همدان قرار دارد.


مشخصات قنات [ویرایش]


طول قنات چوپانان ۶۰۰ متر است و تعداد ۳۰ میله چاه دارد. عمق مادر چاه این قنات، ۱۸ متر و فاصلهٔ مظهر تا محل آن ۴۰۰ متر میباشد. دبی این قنات ۵ لیتر بر ثانیه است.


مالکان این قنات اهالی روستا میباشند و اراضی تحت کشت این قنات ۴۰ هکتار میباشد.[۱]


جستارهای وابسته [ویرایش]


فهرست قناتهای استان همدان


منابع [ویرایش]


«بانک اطلاعاتی قناتهای کشور». وزارت جهاد کشاورزی ایران.


text/html 2012-11-16T01:31:44+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/20


۳۴ هزار حلقه قنات در ایران









۳۴ هزار حلقه قنات در ایران آن قدر ویژگی های خاص و منحصر به فرد دارند که پرداختن به همه آنها زمان بر و خارج از حوصله است. اما می توان اطلاعات کلی درباره قنات های ایران در این بخش خواند.


قنات واژه ای فارسی است از ریشه «کنات». کنات از دو جز «کنه»، به معنای کندن و «آت»، علامت جمع است، نام دیگر قنات، کاریز است.


در ایران و سایر کشورهای جهان برای قنات بیش از ۲۷ اسم وجود دارد یا به عبارت دیگر، برای نامیدن این شیوه آبیاری بیش از ۲۷ اصطلاح به کار برده می شود.


● قنات هایی که فراموش شدند


عمیق ترین قنات ایران، قنات قصبه گناباد است که مادر چاه آن ۳۵۰ متر عمق دارد و حتی زلزله های بزرگ نیز تاکنون به آن آسیبی نرسانده است.


طولانی ترین قنات ایران قنات «زارچ» یزد با طول ١٠٠کیلومتر و تعداد چاه های آن ۲۱۱۵ حلقه است.


پرآب ترین قنات ایران، قنات «اکبرآباد» فسا در استان فارس است. قنات های تهران و ری که دشت ورامین را آبیاری می کردند تا ٣٠ سال قبل جزو پرآب ترین قنات های دنیا بودند ولی در ٢٠ سال گذشته به دلیل تخریب مادر چاه ها و عدم لایروبی از رونق افتاده اند.


عجیب ترین قنات ایران قنات دوطبقه «مون» اردستان است که حدود ٨٠٠ سال پیش احداث شده است. این قنات چاه های مشترک ولی مادر چاه ها و مظهر متفاوت دارد.


● قنات ۲هزارساله جزیره


قنات دوهزارساله کیش در سال ١٣٧١ کشف شد. این قنات همزمان با شهر زیرزمینی کیش ساخته شده است. تاکنون ٢٠٠ حلقه از این چاه ها در مسیر قنات شناسایی شده که فاصله هرکدام از یکدیگر به ١٤ تا ١٦ متر می رسد. سقف قنات را لایه های مرجانی به ضخامت ٢ تا ١٥ متر و لایه های زیرین قنات را خاک نفوذناپذیر مارنی تشکیل می دهد که این خاصیت باعث شده است تا آب باران پس از نفوذ از لایه های مرجانی در عمق نفوذناپذیر زمین تشکیل سفره های آب زیرزمینی را بدهد.


● ۳۰۰ رشته قنات خفته در تهران


در تهران دست کم ٣٠٠ رشته قنات شناخته شده خفته اند که طول بعضی از آنها به ۱۸هزار متر می رسد. همچنین نقشه دیجیتال قنات های تهران با استفاده از سیستم GIS تهیه شده است.


در استان خراسان ٧٢٣٠ رشته قنات با آبدهی یک میلیارد و ۸۵۰ میلیون سانتیمتر مکعب در ثانیه وجود دارد یعنی ٩ برابر ذخیره سد کرج و ١٤٠ برابر ذخیره سد طرق. این استان بیشترین آمار قنات های ایران را در اختیار دارد.


● قنات و گردشگری


امارات که علاوه بر درآمد سرشار نفت، خود را از اقتصاد گردشگری نیز بی بهره نگذاشته از قنات های خود نیز درآمدزایی می کند.


در اطلاعیه ای که مرکز گردشگری قنات القصبه در دوبی منتشر کرده آمده: «به قنات القصبه دوبی بیائید و انواعی از بهترین و عالی ترین چای ها را از سراسر جهان بچشید. از چای سیاه تا سبز از شرق تا غرب ما انواع گوناگونی از چای های جهان را برای شما، خانواده و دوستان شما در این مکان ارائه خواهیم کرد».


● عروسی قنات ها


مراسم عروسی قنات یکی از آئین های مرسوم در رابطه با قنات است. در روستاها وقتی آب قنات کم و یا آن خشک می شود، برایش عروسی می گیرند. این جشن هم اوایل بهار و تقریباً اواخر اسفند وقتی که اهالی دیگر از آمدن آب قنات ناامید شدند صورت می گیرد.


مشهورترین افسانه های قدیمی ایران که فردوسی در شاهنامه به نظم آورده است و به نظر می رسد با افسانه هایی از یک قرن جلوتر به زبان عربی از سوی ابوجعفر طبری ایرانی که در دربار بغداد می زیسته نوشته شده منبع الهام مشترکی داشته اند. این افسانه ها یک سلسله ابداعات تکنیکی و از جمله بهره برداری از معادن و کانال های آب ضروری برای کشاورزی را به هوشنگ (از نخستین پادشاهان سلسله اسطوره ای پیشدادیان) نسبت می دهند.


مصری ها که به آب نیل و چشمه هایشان افتخار می کردند از زمان ورود داریوش به مصر از مقنی های ایرانی تقلید کردند تا این روش را جایگزین روش های سخت دیگر برای تامین آب کشور خشکشان کنند.


در دوره داریوش اول که اوج شکوفایی و اقدامات آبیاری و حفر کاریز در سرتاسر فلات ایران به شمار می رود، قنات های متعددی در قلمرو فلات ایران و در عمان و مصر حفر شد. بر اساس کاوش های باستان شناسی این باور وجود دارد که کاریزهای ایجاد شده در نواحی جنوبی خلیج فارس، خراسان، یزد و کرمان در دوره هخامنشیان ساخته و قنوات قدیمی قم و بسیاری دیگر از مناطق ایران در عصر ساسانیان و قنوات تهران در دوره صفویه و قاجاریه حفر شده است.


روزنامه فرهنگ آشتی ( www.farhangdaily.com )


text/html 2012-11-15T11:32:00+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/19 نمیذارم دیگه تنهات چوپونون













عكس از سینا صمیمی


نمیذارم دیگـــه غم لونه كنه نمیذارم تـــو دلت خونـــــــــه کنـــــه


نمیذارم تو رو دیوونــــه کنه میکارم شادی رو لبهات چوپونون


نمیذارم دیگه تنهات چوپونون


text/html 2012-11-15T11:14:34+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/18


مدیریت گلخانه


مقدمه


روش های معمول كشت در هوای آزاد بر اساس مساعد بودن شرایط محیط صورت می گیرد معمولا در اكثر مناطق كشور كاشت در بهار و برداشت در اواخر نابستان و در صورت مساعد بودن هوا تا اوایل پاییز به طول می انجامد در روش های معمول كشت تمامی عملیات كاشت تا برداشت تابع شرایط محیطی است .


در صورتی كه بخواهیم تولید خارج از فصل داشته باشیم باید با به كار گیریی روش هایی عوامل محیطی مناسب رشد گیاه (دما.رطوبت نسبی و نور ) را تحت كنترل داشته باشیم . كه برای این منظور از گلخانه Greenhouse استفاده می كنیم


استفاده از گلخانه به منظور تولید خارج از فصل سبزی های گلخا نه ای انجام می شود و اهمیت به سزایی در علوم باغبانی دارد .


اهداف كشت گلخانه ای :


تولید محصول در محلی كه در آن محصول تولید نمی شود


تولد در زمانی كه كشت محصول در هوای آزاد غیر ممكن است .


مزایایی كشت گلخانه ای :


1- افزایش تولید در واحد سطح (به عبارت دیگر 10 برابر هوای آزاد ) به این معنی كه مثلا در مورد خیار تولید 20 كیلو گرم خیار در هر متر مربع در گلخانه به جای تولید 2 كیلوگرم در همان یك متر مربع در هوای آزاد


2- تولید بیش از یك محصول در سال (كه در مورد خیار تولید سه بار در سال و همچنین در مورد گوجه فرنگی تولید دو بار در سال ممكن می باشد )


3- افزایش كیفیت محصول تولیدی (كه با كنترل دقیق و بهتر آفات و بیماری ها با روش های كنترل بیولوژیكی و كاهش مصرف سموم كه باعث افزایش كیفیت محصول و افزایش صادرات و حفظ محیط زیست می شود )


4- صرفه جویی در مصرف آب (با روش آبیاری تحت فشار )


5- استفاده از اراضی غیر قابل كشت با سیستم هیدرو پونیك (مانند گلخانه های پرورش سبزی در كیش )


6- عدم وابستگی تولید به شرایط محیطی و امكان بازار یابی مناسب و تنظیم برتامه كشت مطابق با نیاز بازار (مثلا در مورد خیار طوری برنامه تنظیم شود كه زمان برداشت اواخر اسفند ماه باشد )


7- تواوم كار و تولید محصول در تمام فصل های سال با توجه با امكان كنترل عوامل محیطی و تنظیم شرایط مورد نیاز گیاه


8- ایجاد فرصت های شغلی مناسب برای جوانان و كار آموختگان كشاورزی و استفاده از اوقات فراغت كشاورزان در فصل های پاییز و زمستان .


معایب كشت گلخانه ای :


1- هزینه اولیه آن زیاد است و قسمت عظیم این هزینه صرف احداث گلخانه می شود كه البته در صورت سود مند بودن محصول تولیدی این هزینه حداكثر در سه سال برگشت داده می شود .


2- نیاز به مراقبت دایمی (برخلاف كشت در هوای آزاد كه با مراقبت كمتر میتوان به سود قابل توجهی دست یافت) در كشت گلخانه ای حتی لحظه ای غفلت میتواند خسارت جبران ناپذیری وارد كند (مثلا كاهش شدید دما در گلخانه در یك شب سرد زمستانی می تواند باعث نابودی كامل محصولات گلخانه ای شود)


در صورت تصمیم به كشت گلخانه ای چه باید كرد؟


1- مشخص كردن بازار فروش sell your crope before planting) ) باید مشخص شود محصول تولید در كجا به فروش خواهد رسید


2- تعیین زمان های مختلف سال از نظر میزان فروش محصول تولیدی , زمان كسادی و اشباع بازار , و زمان خلاء و نیاز شدید بازاز


3- تعیین نوع و ویژگی محصول مورد نیاز كه مورد پسند مصرف كننده همان منطقه باشد (مثلا تولید كوجه فرنگی ریز یا درشت , تولید فلفل زرد,سیاه ویا ....)


4- جمع آوری اطلاعات هواشناسی منطقه مورد كشت (میانگین ده ساله حداقل دما در سرد ترین شب سال و میانگین حداكثر دما در گرم ترین روز سال ,میانگین ده سال بارندگی , تعداد روز های آفتابی, روز های ابری , روز های یخبندان , ....)


5- تعیین جهت های جغرافیایی و جهت وزش باد های غالب در منطقه


6- نوع خاك از نظر بافت , ساختمان , PHخاك , ECخاك و عناصر پر مصرف و كم مصرف, میزان آهك , ظرفیت تبادل كاتیونی ,و....


7- وضعیت آب منطقه از نظر كمی و كیفی كه برای هر متر مربع بستر خاكی گلخانه حدود یك متر مكعب آب باید در دسترس باشد و نیز باید مواد حل شده جامد در آب مانند بیكربنات سدیم , كلر , فلور آب , در حد مطلوب باشد


8- مسافت گلخانه تا بازار مصرف


9- دستمزد كارگر در منطقه مورد احداث گلخانه


10-جمع آوریاطلاعات علمی در مورد كاشت داشت و برداشت و آفات بیماری ها و انبار داری محصول مورد كشت


11-بازدید از گلخانه های اطراف جهت جمع آوری اطلاعات علمی و تجربی آنان به منظور جلوگیری از تكرار اشتباه دیگران و ...


هزینه های ثابت گلخانه :


1- هزینه احداث 2- هزینه تاسیسات گرم كننده 3- هزینه تاسیسات خنك كننده 4- هزینه تاسیسات آبیاری 5- خرید سمپاش


هزینه های جاری :


1- هزینه آب . برق . گازوئیل. تلفن و ... 2- هزینه بذر 3- خرید كود 4- هزینه كارگری (از كاشت تا برداشت )


كل هزینه ها = هزینه های ثابت + هزینه های جاری


سود = فروش كل (عملكرد كل * قیمت ) - كل هزینه


منبع: http://baghbanigroup.mihanblog.com/post/category/60text/html 2012-11-15T00:48:34+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/17


.متاسفانه درد عدم توسعه روستا ها در ایران مشترك است و تقریبا حالت های مشابهی در اكثر روستا ها مشاهده می شود قسمتی از یك مقاله رااز وبلاگ ارسك انتخاب كردم كه امید است مورد توجه خوانندگان عزیز واقع شود .


روستای ارسک ازتواب بخش بشرویه شهرستان فردوس است که در فاصله 24 کیلومتری مرکز بخش و 85 کیلومتری مرکز شهرستان و 414 کیلومتری مشهد واقع است.


من به یاد دارم كه سالها پیش مردی در اتاقی روبروی بهداری چوپانان زندگی فقیرانه ای داشت به نام محمد ارسكی ، كه حتما او از اهالی همین روستا بوده است


موانع توسعه روستایی


1-مهاجرت نیروی فعال:از موانع مهم توسعه روستا یی در ارسک این است که بهترینمغزها و کیفیتریننیروهایش رافراری می دهد و دو دستی تقدیم شهرها می کندو آنهایی کهدر روستا می مانند در گروهای سنس کمتر فعال هستند و به عبارت دیگر نیروی فعال روستا بیشتر مهاجرت می کنند.


2-فرار سرمایه ها:افراد مهاجر به شهرها در شهر ها نیاز بهسرمایه برای کار و تحصیل دارند و درنتیجه آنها سرمایه خود را از روستا به شهر انتقال می دهند و گریز سرمایه از شهر به روستا مسئله رنج آوری است.از موارد دیگر فرار سرمایه اخذ تسهیلات بانکی از بانک روستا و فراری دادن آن به خارج روستا ست و موارد زیادی وجود دارد که افرادی بنام کشاورزی و قالی بافی و ...مبالغی را ازبانک گرفته و سپس آنها را فراری داده اند.


3-نظام زمین داری:ارسک بدلیل خرده مالکی نسبت به زمین زیر کشت افت تولید دارد بطوریکه هر مالکی دارای قطعات کوچک زمین میباشدو از هیچ روش علمی و جدیدی در مزارع کوچک پیروی نمی شود . امکان استفاده از ماشین آلات کشاورزی وجودندارد آب زیادی هدر می رودنیروی انسانی زیادی هدر می رودو.. از معایب دیگر خرده مالکی عدم مهارت این مالکان و بهدر رفتن منابع پولی و آب و زمین می شود.


4-عدم شناخت جامعه روستا یی از سوی برنامه ریزان: افرادی که برای روستا برنامه ریزی می کنند عمدتا شهر نشین و روستا ندیده یا کمتر دیده و متبحر درعلومی بی ارتباطبا کشاورزی و روستا وجامعه روستایی هستند و در نتجه نمی توانند یک دید کلی و منسجم از روستا داشته باشند استعدادهی روستا و نظام ارزشی روستا را بشناسند و با توجه به آنها برنامه ریزی کنند براین اساس می بینیم واحدهای تولیدی با حمایت مردم راه اندازی می شود مانند تولید پوشاک و کارخانه چتایی ولی همینک حمایت مالی دولت کاهش یلفت دیگر این واحدها امکان رقابت در بازاررا ندارند و تعطیل می شوند.


5-فقدان یک مرکز برنامه ریزی در روستا:روستا شبیه نیازمندی است که خیلی ها قصد کمک دارند اما دقیقا نیازهایش را نمیدانندهرچند شورا و دهداری و جهاد و ... فعالند اما انسجام کمتری در این ارگانها وجود دارد و باید انسجام بیشتری ایجاد شده و کمکها وبودجه ها از یک کانال آن هم با پشتوانه تحقیقی علمی هزینه شود و همواره این سوال مطرح باشد که چه کسی کجا و چگونه هزینه کند.


6-عدم مشارکت مردم در طرحها و جریان توسعه:در این چند سال هر طرحی که در روستا اجرا شده دولت هم طراح و هم مجری بوده است.در نتیجه بودجه هایرهنگفتیخرج شده بدون اینکه نتایج در خور شایسته ای بدست آید.اگر نقش دولت ارشاد و کارشناسی و سپس کمک به اجرای طرحها باشد نتایج مفید تری حاصل می شود.


منبع: http://eresk.persianblog.ir/post/3/ text/html 2012-11-14T10:30:42+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/16


اطلاعیه انجمن دوستداران چوپانان


بنام خدا


سلام دوستان عزیز


جهت حفظ و زنده نگهداشتن میراث فرهنگی نیاکانمان برآن شدیم "انجمن دوستداران میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری چوپانان" را تأسیس و به ثبت برسانیم. لذا از دوستانی که مایلند بعنوان هیئت مؤسس با اینجانب همکاری و حقیر را یاری نمایند تقاضا میکنم حداکثر تا تاریخ 20 آذر 91 با تلفن همراه09138497868 تماس بگیرند


یکی از دوستداران چوپانان و چوپانانیها عباس صادق محمدی (عباس کدخدا) منبع:


http://chopponoon.mihanblog.com/post/1482 text/html 2012-11-11T05:59:10+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/15






آیا مالكیت در چوپانان در خطر است؟


آیا فكر می كنید مالكیت شما در چوپانان به روش سنتی پابرجا خواهد ماند؟و شما می توانیدبه صورت سنتی مالكیت خود را حفظ كنید؟


اگر در باره جواب سؤال فوق مثبت فكر می كنید كاملاً در اشتباه هستید.


مالكیت منازل مسكونی


از زمانی كه قانون ثبت منازل روستایی آغاز شده ،سیاست دولت بر آن است كه این كار حتماً انجام پذیرد و بیشتر منازل هم تا كنون به ثبت رسیده و از این به بعد منازل فاقد سند در مسائل حقوقی دچار مشكل خواهند شد زیرا اولین مدرك برای مالكیت سند خواهد بود . امروزه تا حدودی گرفتن سند در روستا ها آسان است ولی سال به سال قوانین حاكم در شهرها اجرا خواهد شد .


در حال حاضر برای گرفتن سند در چوپانان اقدامات زیر انجام می گیرد :


- ابتدا مالك فرم استشهاد زیر را كامل كرده و به امضا شهود می رساند و سپس به تائید شورای ده می رساند .


بسمه تعالی


استشهاد محلی


استعلام و استشهاد می شود از مالكین و مجاور یا مطلعین و معتمدین محلی كه اطلاع كامل دارند كه


سهم از ششدانگ زمین شماره فرعی از اصلی واقع در


دارائی خانه


زمین – حبه باغ


بخش ثیتی قمشه بمساحت با حدود مندرج در ذیل ملكی خریداراینجانب اینجانبان


متصرفین فرزند شناسنامه صادره


موروثی فرزندان شناسنامه های صادرات از


می باشد


محل امضا یا سر انگشت متقاضی ثبت


ادرس دقیق متقاضی


متقاضیان ...................................................................................................


حدود مورد تقاضا


شمال


جنوب


شرق


غرب


شهود :


1- اینجانب شهرت فرزند شناسنامه شماره صادره شغل


مراتب بالا را گواهی دارم امضا یا اثر انگشت


2- اینجانب شهرت فرزند شناسنامه شماره صادره شغل


مراتب بالا را گواهی دارم امضا یا اثر انگشت


3-- اینجانب شهرت فرزند شناسنامه شماره صادره شغل


مراتب بالا را گواهی دارم امضا یا اثر انگشت


4-- اینجانب شهرت فرزند شناسنامه شماره صادره شغل


مراتب بالا را گواهی دارم امضا یا اثر انگشت


مراتب فوق را ضمن گواهی امضا یا اثر انگشت شهود گواهی دارم اسم و مشخصات


امضا فقط صحت امضا های كه با علامت × مشخص گردیده مورد گواهی است.


امضا و مهر سر دفتر اسناد رسمی یا شهربانی یا ژاندارمری


اگر قولنامه هایی نیز دارد یا تقسیمنامه ارث دارد ضمیمه كرده و از اداره ثبت اسناد نائین تقاضای صدور سند می كند ،كه طی مراحل صدور سند در اداره ثبت اسناد ،سند به نام مالك یا مالكین صادر می شود .


لازم به ذكر است تا زمانی كه حاج عباس مسئول شوراست تا حدودی به مالكیت آشناست اما اگر قشر جوان كنونی چوپانان مسئول شورا شوند از مالكیت مالكانی كه غیر ساكن هستند بیخبرند و این هشدار اول من است


خانه های موروثی برای گرفتن سند مشكلات خاصی دارند كه بهتر است وراث با هم توافق كرده و بین هم معامله انجام داده و قولنامه ها را تنظیم كنند و منزل به اسم یك یا دونفر تمام شود و الا مخارج صدور سند برای خانه ها زیاد می شود و اگر منزل به درد هیچكدام از وراث نمی خورد بهنر است كه منزل را به معرض فروش گذشته و خیال خود را راحت كنند .


مالكیت املاك كشاورزی


برای اسناد املاك كشاورزی و باغات چوپانان البته مقداری از كار ثبتی در زمانهای قبل از انقلاب انجام شده كه در اداره ثبت معمولاّ نام پدران ما ثبت است لذا ما باید قولنامه یا تقسیم نامه های ارثی داشته باشیم كه مالكیت ما را ثابت كند بقیه كارها مانند صدور سند منازل است


اگر مالكین با هم متحّد شده و با كسی قرار داد ببندند تا مراحل كار سند را به صورت دسته جمعی انجام دهد بسیاری از مشكلات در این زمینه كاهش می یابد. text/html 2012-11-06T08:35:40+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/14






كشاورزی مدرن و مكانیزه









امروزه كشاورزی تنها با روشهای مكانیزه و آبیاری به صورت مدرن مقرون به صرفه است .


دیگر دوره بیل و كلنگ و نیروی بازوی كارگر و نیروی خر و گاو و شتر در كشاورزی گذشته است. و ماشین آلات كشاورزی بهترین نیروی كار در مزرعه می باشند.و باید كشاورزی با وسایل ماشینیآن هم ماشین آلات مدرن و به روز انجام گیرد .


در چوپانان تنها از تراكتور و تا حدی از كمباین و یا خرمنكوب های متصل به تراكتور آن هم به صورت خیلی مبتدی استفاده می شود و از بقیه ماشین آلات كشاورزی استفاده چندانی نمی شود و اگر كسی هم بخواهد كه از آنها استفاده كند امكان استفاده از آن وجود نداردچون این دستگاهها در منطقه نیست و دراختیار كشاورز نمی باشد. زیرا اكثر كشاورزان یا مستاجرند یا به صورت مزارعه زراعت می كنند كه اصلا نه سرمایه آنرا دارند كه در این زمینه سرمایه گذاری كنندو نه برای آنها مقرون به صرفه است .


مالك هم خرده مالك است و اوهم به همان علتهای فوق برایش این كار مقرون به صرفه نیست .واینهم دلیل دیگر افت كشاورزی در چوپانانمان است .


امّا چاره كار چیست؟


برای این درد نیز دو راهكار وجود دارد


1- اینكه مالكیت چوپانان یكپارچه شود برای این كار باید همه فروشنده باشند و یكنفر خریدار پیدا شود كه همه چوپانان را بخرد كه ظاهراً این راه حلّ غیرممكن به نظر می رسد


2- خرده مالكان متحد شوند و یك شركت سهامی زراعی تاسیس كنند تا كشت و كار در چوپانان به صورت مدرن و علمی و یكپارچه انجام پذیرد


انتظار دارم دلسوزان چوپانان راهكار و نظریات خود را اعلام كنندو مرا در این امر یاوری نمایند.


text/html 2012-11-01T12:53:41+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/13






ارزن غذا و محصولی فراموش شده









مصرف ارزن زمانی از مصرف برنج در چوپانان بیشتر بود و هفتهای چند بار این غله مورد استفاده قرار می گرفت اما افسوس كه تقریبا امروز فراموش شده با گذری در اینترنت به موارد زیر برخوردم كه مطالعاتم را در اختیار شما قرار می دهم





خواص شفا بخش ارزن


نویسنده: دکتر فرخ سیف بهزاد همکاران: فرانک مهرابی پور- فرناز مهرابی پور - ۱۳۸٩/٧/٢٦


امروزه روز به علت استفاده از غذاهای غربی اگر به کسی بگوئید به جای برنج سفید از جو، گندم یا ارزن استفاده کند تعجب خواهد کرد و خواهد گفت مرا با پرندگان اشتباه گرفته ای؟


ارزن از نظر طبیعت حرارتی خنک کننده است، از نظر طعم شیرین و شور است، سبب افزایش ادرار می شود، کلیه ها را تقویت می کند. در طب چینی معتقدند که ارزن برای معده و طحال- لوزوالمعده نافع و به ساخت مایعات یین کمک می کند، با به تاخیر انداختن رشد باکتری ها سبب خوشبو شدن دهان می شود، سرشار از اسید آمینه است و سیلیس فراوان دارد ، در پیشگیری از سقط کمک می کند، ضد قارچ است و بهترین دارو در عفونت های کاندیدا آلبیکانس خانم ها به شمار می رود.


ارزن در اسهال نیز سودمند است اگر پیش از پختن بو داده شود، سوپ یا کانجی ارزن در استفراغ ، سؤ هاضمه و دیابت مفید است. استفاده منظم از سوپ یا کانجی ارزن برای ویار و تهوع بامدادی نافع است. ارزن را "ملکه غلات" می دانند به علت طبیعت ایجاد کننده قلیا ، غالباً در پختن ارزن نباید از نمک استفاده کرد.


در حالت رکود گوارش به علت هضم نشدن نشاسته و برای مهارترشح شیر می توان از ارزن جوانه زده استفاده کرد.


آن عده که دچار ضعف گوارش بوده و همیشه مدفوع آبکی دارند ، نباید از ارزن استفاده کنند.


برای تهیه غذا با ارزن به www.pahnak.ir مراجعه کنید.


منبعhttp://pahnak.persianblog.ir/post/79


ارزن کاهش دهنده حمله قلبی


دانه ارزن غله ای کروی شکل است و به رنگ های زرد، سفید یا قهوه ای یافت می شود. ارزن که قدمت ۷هزار ساله دارد، غذای اصلی مردم کشور هند و آفریقا به حساب می آید. ارزن سرشار از مواد مغذی است و طعم شیرینی دارد و یکی از قابل هضم ترین انواع غلات به حساب می آید.


به نقل از سایت «ehow»، مصرف این غله حمله قلبی را کاهش می دهد.


با آب رسانی به روده بزرگ، مانع از یبوست می شود. ویتامین B۳ آن کلسترول را کاهش می دهد.


محققان کره جنوبی معتقدند که ارزن کاهش دهنده کلسترول است.


هورمونی به نام سروتونین در آن ، آرامش بخش است.


به علت پایین بودن شاخص گلایسمی، نسبت به گندم و برنج، قند خون را پایین نگه می دارد.


ارزن که ششمین غله جهان به حساب می آید و یک سوم جمعیت جهان را سیر می کند، سرشار از آنتی اکسیدان است.


روزنامه خراسان


خواص ارزن


دانه هاى مقشر من شكم روش را بند مى آورد و ادرار را زیاد مى كند، ولى چون داراى پوستى سخت و سلولز زیاد هستند براى تهیه نان صلاحیت ندارند. مقشر من با شیر و روغن تازه لینت مى دهد، و شهوت را زیاد مى كند. پزشكان سنتى ایران عقیده داشتند كه زیاده روى در خوردن ارزن تولید سنگ مثانه مى نماید. چنانچه آرد ارزن یا گاورس را در روغن پخته و آن را در حمامى گرم بر شكم بمالند و بنشینند تا عرق كنند و یا آنكه پارچه اى را در این روغن آغشته و آن را گرم گرم بر شكم بندید، نفخ شكم و دل پیچه و دل درد را برطرف مى كند. مالیدن این روغن براى درمان بواسیر و نواسیر مفید است ، اگر گاورس را با شیر بپزند تا حلیم شود، خوردن آن خون را تصفیه مى كند. بد نیست بدانید كه ارزن و گاورس با اینكه به هم شباهت زیاد دارند، و اكثر مردم آنها را یكى مى دانند، از نظر تركیبات غذایى یكسان نیستند و نوع نشاسته آنها با هم فرق دارد. نسبت نشاسته در گاورس بیشتر و نسبت سلولز در ارزن زیادتر است ، روغن دانه هاى گاورس سبكتر از روغن موجود در دانه هاى ارزن است ، مواد معدنى ارزن بیشتر از مواد معدنى گاورس مى باشد، این نكته قابل توجه است كه در دهات بین یزد و كاشان - بین یزد و كرمان كه نان خود را با آرد گاورس درست مى كنند اشخاص سالمند كه سن آنها از صد سال بیشتر بوده و غالبا تندرست و با نشاط مى باشند، خیلى زیاد دیده مى شوند. نویسنده كتاب زبان خوراكیها كه روى علل طولانى شدن عمر آنها مطالعه كرده است ، چنین مى نویسد: اینها با اینكه جزو طبقات زحمتكش بوده و كار و كوشش را تا آخر عمر ادامه مى دهند، معذالك غذایى بسیار ساده و كم قوت دارند. نان آنها بیشتر با آرد گاورس تهیه مى شود و گوشت و چربى خیلى كم و به ندرت مصرف مى كند و در عوض از لبنیات و سبزیهاى گوناگون مخصوصا سبزیهاى صحرایى و خودرو زیاد استفاده مى كنند. نان گاورس قدرت غذایى زیادى ندارد، و حرارت بدن را بالا نمى برد و دیر هضم مى باشد، كسى كه نان گاورس مى خورد باید حتما كار و فعالیت داشته باشد تا غذایش هضم شود و چون اشتها را سد مى نماید، میل به خوردن غذاهاى دیگر ندارد. خوشبختانه نان گاورس نه تنها براى معده مضر نیست ، بلكه یبوست را هم معالجه مى كند و چون این غله در معده زیاد مى ماند. و به تدریج جذب بدن شده و نیروى لازم را مى دهد، چیزى از آن ذخیره نمى شود، و به همین جهت است كه اینها همگى قلمى و لاغر اندام مى باشند و استخوانى محكم دارند. فشار خونشان زیاد نیست ، و حرارت بدنشان از 37 درجه كمتر است . ضربان قلب آنها كندتر از اشخاص دیگر است . هرگز دچار زیادى چربى خون ، تصلب شرائین نمى شوند و بطورى كه مى گویند در بین آنها كسى به سرطان مبتلا نشده است.


منبع: زبان خوراكیها، دكتر غیاثالدین جزایری


text/html 2012-11-01T01:01:53+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/12






پسته در کویر






نوشته : حسین غلامرضایی


پسته درختی است که در برابر کم آبی مقاوم است و نمونه های کهن آن در روستاهای چاهملک نودشت و قادرآباد یافت می شود.این درختان با اینکه سالهاست آبیاری نشده اند ولی هنوز آثار حیات در آنها باقیست.پس از انقلاب با ظهور مزارع جدید که منجر به خشک شدن قنوات روستاها و فروکش کردن آبهای زیرزمینی شد کشت این درخت در بعضی مزارع آغاز گشت و در حال حاضر تقریبا اکثریت مزارع ار آن بهره مندند.


به گفته کارشناسان هوای کویر به علت سرما و گرمای شدید برای درختان پسته چندان مناسب نیست ولی با این حال بعضی سالها کشاورزان پسته کار از سود نسبتا بالایی برخوردار می شوند.البته نباید فراموش کنیم که در کنار شغل پسته کاری امروزه شغل پسته دزدی نیز گهگاهی شایع می شود و حاصل یکسال کشاورز یکشبه به تاراج می رود!!!


text/html 2012-10-31T10:04:15+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/11






علل عقب ماندگی كشاورزی در چوپانان قسمت دو












علل عقب ماندگی كشاورزی چوپانان گونا گون است كه سعی می شود به مرور، این علل بررسی شود .


علت اوّل، تحت عنوان خرده مالكی سرطانی است كه چوپانان را می آزارد ،مورد بررسی قرارگرفت.


امّا امروز یكی دیگر از علل مهم این عقب ماندگی را مورد بررسی قرار خواهم داد


اصولا یكی از عوامل مهم تولید نیرو متخصص و جوان كار است كه هم سبب شكوفایی و هم سبب تحول در نوع تولید و كمیت و كیفیت تولید می شود . متاسفانه نیروی كار در املاك چوپانان نیرویی فرسوده و بازنشسته و خسته و دلمرده و بی تجربه در امور كشاورزی است . اكثر كشاورزان را كارگران خسته و بازنشسته معدن سرب نخلك تشكیل می دهند نیرویی كه جوانی اش را در كنار سرب و عوارض ناشی از آن سپری كرده و امروز فقط می تواند استراحت كند اما زندگی در چوپانان ایجاب می نماید كه دوحبه ای از املاك را با قیمت ناچیزی اجاره كرده تا بتواند چند زمین یونجه بكارد تا شیر و ماست و كشك و گوشت مصرفی خودرا تامین كند و مقداری از سبزیجات از قبیل اسفناج ، شلغم ، چغندر ، تره ، سیر ، بادنجان ، گوجه ، پیاز به عمل آورد تا غذای سالمی در دوران بازنشستگی مصرف نماید و بعضی اوقات هم كه به دیدن فرزندش در اصفهان یا یزد می رود با دست پر برود تا عروس یا دامادش او را تحویل بگیرد . او كشاورزی را تا همین اندازه می تواند انجام دهد و علم او هم تا همین حد است .پس از این نیروی كار انتظار تحّول نمی رود


یادم هست در دوران بچگی من، آقای رضا توكل از اهالی ابراهیم آباد، ارتناشی داشت و با آن بار می برد بیشتر بار او كود مرغ مرغداری ها به مقصد رفسنجان بود واز آنجا كه رضا توكل جوانی با استعداد و باهوش بود با ارتباطی كه با كشاورزان رفسنجانی برقرار كرده بود علم كشت پسته را از آنها آموخت و همّت كرد و پسته كاری را در منطقه فرخی به راه انداخت، نتیجه نوآوری و همّت آن نوجوان امروزه در منطقه به بار نشسته و عده زیادی با این علم آشنا شده و باغات پسته پر باری را به عمل آورده اند. خداوند به او خیر عنایت فرماید.


نتیجه اینكه كشاورزی ،نیاز به نیروی جوان و كارآمد و متخصص با بهره هوشی بالا دارد و تا نیروی كار كنونی در مزارع چوپانان فعّال هستند انتظار عقب ماندگی بیشتر، امر معقولی است . و جذب یك نیروی كار فعّال و كارآمد و جوان به غیر از ایجاد یك شركت زراعی با مدیریتی قوی و مورد اعتماد ، راه دیگری ندارد.


مرحوم میرباقر طباطبایی در فكر ایجاد چنین شركتی بود و برنامه ریزی های لازم و مطالعات لازم را داشت انجام می داد كه متاسفانه اجل به ایشان مهلت نداد، مدیری چون او، قادر به انجام چنین كار بزرگ و شایسته ای است و ما خرده مالكان باید به ای مقوله فكر كنیم.


text/html 2012-10-28T10:25:32+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/10






یکشنبه، 2 آبان هزار و سیصد و هشتاد و نه


گوشههایی از تاریخ چوپانان به قلم آقای ابوالقاسم مستقیمی


همشهری خوبمان آقای مهندس مجید عسكریان اعتراض كوچكی نسبت به این مقاله نموده اند كه اعتراض ایشان را در زیر می آورم و جوابیه تهیه شده ما نیز در قسمت نظرات آمده است . برای آشكار شدن موضوع به اطلاعات دقیق همشهریان عزیز نیازمندیم


مجید عسکریان


جمعه 12 آبان 91 21:11


با سلام درموردبنیانگذاران چوپانان به فرزندان یاور حاج عبداله نه شما ونه اخویتان اشاره ای نکرده اید در صورتیکه اقای افضل درکتاب چوپانان صحیح تربه این موضوع پرداخته است لذا گله مندم


این مقاله از بایگانی خبرگزاری چوپانان قبل از سال 89 به ادرس زیر نقل شده استhttp://choopanan.iranblog.com/


آقای ابوالقاسم مستقیمی فرزند مرحوم شیخ، گوشههایی از تاریخچه چوپانان و خاطرات خود را ارسال کردهاند که [با اندکی ویرایش] در چند بخش ارائه خواهد شد. ایشان از شخصیتهای فرهنگی ما و ساکن تربت حیدریه هستند و وبلاگی بنام «راه مشاور» به آدرس زیر دارند:


rahe-moshaver.blogfa.com


به نام خدا


ای کسانی که خود را چوپانانی میدانید! ای فرزندان مالکین و کشاورزان که اکنون در شهرها در رفاه زندگی میکنید! ای کسانی که در ایام نوروز برای زنده کردن خاطرات به دیار خود چوپانان میآیید و شمایی که مدتهاست نیامدهاید! آگاه باشید که دیار شما امروز غریب و بیکس است. دریغ از آن شیر و ماست و کره و گوشت بره و بزغاله! دریغ از آن انارهای خوب! دریغ از آن زردآلو، انجیر، انگور و خرما! دریغ از آن نان گندم و نان جوی که توسط کشور خانم و عزت خانم پخته میشد! دریغ از آن اخوت و برادری که در بین مردم چوپانان بود! چوپانان ما امروز تنهای تنهاست. بیایید دست در دست هم داده و برای آبادی و سربلندی آن بکوشیم.


متن حاضر، خاطرات خودم و شنیدههایم است از گفتههای بزرگانی که رفتهاند و آنها که هنوز در قید حیاتند و کوششی است تا گوشههایی از تاریخ این دیار را به تصویر بکشد. شما نیز خاطرات خود و بزرگان خود را به آن بیفزایید و اگر خطایی در آن است گوشزد نمایید تا کاملتر شود. بقیه مقاله را در ادامه مطلب بخوانید








راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-1654146072769942482 2013-02-07T14:15:00.000+03:30 2013-02-07T14:15:29.477+03:30 خروجی چوپانان آباد (3)


نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/66



آنغوزه


تدوین: نسل سومی

اسامی دیگر آن
آنقوزه»، « آنغوزه» ، «انغوزۀ هراتی » ، « انگژد» و « انگژه» و در برخی مناطق ایران از جمله اصفهان بانام محلی « انگشت کنده » نامیده می شود. در کتب طب سنتی بانامهای «حلتیت» ، « حلتیت منتن»، « حلتیت طیب» و « صمغ الانجدان » ذکر شده است. به فرانسوی آنرا Assa foetida , Asa foetida و به انگلیسی Stingingassa،Assa fetida و Assa foetida می نامند.
در جنوب خراسان آنرا كما می نامند و در خور و بیابانك آنرا هنگ می گویند
مشخصات گیاه
گیاه آنغوزه گیاهی است علفی چند ساله ، ریشۀ آن کمی ضخیم و گوشتی، برگهای آن بسیار بریده و غباری ، ساقه آن مجوف و گوشتی و بلندی آن تا 2 متر می باشد. گلهای آن به رنگ زرد و به گروه چتر مانند در انتهای ساقه ظاهر می شود.این گیاه در چند سال اولیه سن خود ساقۀ قابل رویتی ندارد و برگهای آن گسترده روی زمین است که در مراتع به نام « کماه » و « انگزاکماه» چوپانان می شناسند و مورد توجه و علاقۀ گوسفندان است. دام را چاق می کند ولی گوشت گوسفند کمی بدبو می شود . میوۀ این گیاه دارای دو تخم به رنگ قهوه ای تیره و سیاه ، بیضی کمی پهن و بسیار بدبو می باشد. از ریشۀ این گیاه یا قسمت پایین ساقه و یقۀ گیاه با تیغ زدن یا قطع در ناحیه یقه دراواخر بهار، شیرۀ بسیار متعفنی در طول تابستان خارج می شود که درمجاورت هوا به تدریج سف می شود که همان « آنغوزه » است. این گیاه در اراضی بائر و خشک و آهکی مناطق گرم آسیا می روید. بوی استپهای ایران و افغانستان است . در ایران در مناطق مختلف خراسان ، بلوچستان و نواحی مختلف جنوب ایران ، مانند کرمان ، دشت مرغاب ، آباده ، نائین و آن نواحی می روید.
برداشت شیره آنغوزه
برداشت شیره انغوزه در سن 5 تا ۷ سالگی گیاه و قبل از موعد گلدهی و بذرافشانی آن صورت می گیرد به این شکل که افرادی که قصد جمع آوری شیره این گیاه را دارند ، در اردیبهشت گیاهان انغوزه را در نظر گرفته و اطراف آن را با دو سنگ پهن و نازک ( لَخت ) به صورت مثلثی می پوشانند تا گیاه از تابش مستقیم نور خورشید در امان باشد که در اصطلاح محلی به این عمل " کول کَنی " می گویند . ( در عکس زیر قابل مشاهده است ).
خرداد و تیر زمان برش زدن ساقه گیاه به صورت افقی و گرد است که به این عمل " از کول در کردن " می گویند . کار برش زنی عموما به صورت دو روز در میان انجام می گیرد و جالب اینجاست که بلافاصله پس از هر برش در عرض پنج دقیقه سطح برش خورده روی گیاه از شیره سفید انغوزه پر می شود که در فاصله دو روز شیره خشک و آماده برش مجدد می شود .
در تصاویر زیر نمونه کول ها و برش زنی و جمع آوری شیره پرخاصیت و ارزشمند انغوزه قابل مشاهده است




موارد استفاده آنغوزه
شیرابه آنغوزه، به عنوان آنتی اسپاسمودیک، برطرف کننده انگل های گوارشی روده ، باد شکن و خلط آور، مصرف دارویی دارد و اهمیت عمده این گیاه به علت ارزش صادراتی آن است.مردم بومی مناطق خشك و گرم از شیره انغوزه برای تسكین دردهایشان استفاده می كنند و به علاوه، خاصیت ضد انگل نیز برای شیره آن قائل هستند. اگر با فلفل و سداب مخلوط و خورده شود برای كزاز و اگر با سركه خورده شود برای اعصاب بسیار نافع است اگر با عسل خورده شود برای اعصاب بسیار نافع است.اگر با عسل مخلوط و به چشم مالیده شود برای تقویت بینایی چشم و قطع نزول آب ( آب سفید) ودفع ناخنك چشم مفید است اگر در روغن زیتون جوشانیده شود و چند قطره از آن را در گوش ریخته شود برای تسكیل درد گوش و كاهش كری كهنه و رفع طنین و صدا در گوش مفید است . اگر بر دندان كرم خورده گذارده شود درد آن را تسكین می دهد و اگر با انجیر و زوفا مخلوط ودم كردة آن مضمضه شود نیز برای تسكین ورم دهان و با سركه برای اخراج زالوی در حلق مانده و اگر با زردة تخم مرغ خورده شود برای تسكیل سرفة خشك و درد پهلو و اگر با آب مخلوط و خورده شود برای رفع خشونت حلق و صاف كردن صدا نافع است و برای رفع نفخ نیز مفید است اگر با داروهای قابض خورده شود برای بند اوردن اسهال رطوبی مفید است ضمناً با داروهای مناسب و ضد كرم برای كشتن و اخراج كرم شكم و باز كردن خون بواسیر نافع است اگرمقداری در حدود یك نخودیا كمی كمتر آن را لای نان پخته گذارده و بلع شود و این كار چند روز تكرار شود برای تحلیل استسقای سرد از هر نوع كه باشد ، نافع است و اگر با انجیر خورده شود برای یرقان مفید است .
موارد استفاده آنغوزه در چوپانان
در چوپانان بیشتر از سبزی آنغوزه در اواخر اسفند و اوایل فروردین استفاده می شود . سبزی آن هر چند تند است ولی اكثر اهالی مزه آن را می پسندند. امروزه از سبزی آنغوزه در موارد زیر استفاده می شود :
آش آنغوزه
بعد از پختن حبوبات مثل لوبیا و نخود و عدس ، مقداری ارزن پوست كنده به حبوبات اضافه می كنند و آنقدر آنرا می جوشانند تا دانه های ارزن باز شود و لعاب بدهد سپس مقداری سبزی مثل اسفناج و گشنیز وجعفری و تره و به همان مقدار سبزی آنغوزه خرد كرده و داخل دیگ می ریزند تا بپزد بعد از اضافه كردن نمك و پیاز داغ با كشك محلی صرف می كنند . اگر ارزن پوست كنده در اختیار نداشتند از رشته آش استفاده می كنند.
ترشی آنغوزه
بوته های ترد و تازه آنغوزه را شسته بعد از خشك شدن خرد كرده و در ظرفی پلاستیكی یا شیشه ای می ریزند و به آن سركه اضافه می نمایند معمولا بعد از یكماه ترشی قابل استفاده است
بورانی آنغوزه
سبزی آنغوزه را با مقداری اسفناج در دیگ می جوشانند و بعد از پخته شدن در آبكش می ریزند تا آب آن خارج شود سپس مقدار مورد نیاز آن را با چنگال در كاسه ای له كرده و به آن ماست یا كشك محلی سفت سائیده شده اضافه می كنند و سر سفره به عنوان دسر می آورند.
سبزی خشك شده آنغوزه
از سبزی خشك به عنوان تحفه برای سایر همشهری ها در سایر نقاط می برند كه از این سبزی می توان در تهیه ادویه ترشی و تهیه ترشی و اگر از طعن و لعن همسایه ها نترسیم زیرا بوی تند آن همه را كنجكاو می كند در پختن آش استفاده كنیم همچنین می توان از پودر آن در روی ماست چكیده استفاده نمود .
زیستگاه آنغوزه در چوپانان
این گیاه در اكثر مناطق كوهسارهای اطراف چوپانان مثل كوههای عباس آباد ، كوههای كبودان، كوه سفیدو ، كوه جفت ، كوه زرمو ، پوزه وربند و اطراف معدن شیخ می روید.
منابع :http://www.al-falah.ir/portal/?pageID=341
http://www.menk-iraj.com/anghoze.htm
نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/68


شیشه فروش:
زلزله 3.1 ریشتری انارک را لرزاند/خسارتی گزارش نشده است
اصفهان – خبرگزاری مهر: مدیر کل حوادث غیر مترقبه استانداری اصفهان گفت: زلزله 3.1 ریشتری صبح امروز سه شنبه منطقه انارک از شهرستان نائین اصفهان را لرزاند.
منصور شیشه فروش در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص جزئیات این حادثه افزود: صبح امروز ساعت هفت و 50 دقیقه گزارش وقوع این زلزله در منطقه انارک به دست ما رسید.
وی اظهار داشت: خوشبختانه با بررسی های به عمل آمده خسارتی وارد نشده است.
مدیر کل حوادث غیر مترقبه استانداری اصفهان یادآور شد: پس از وقوع زلزله عوامل امدادی نیز به محل اعزام شدند که خوشبختانه چون کانون مرکزی زلزله در کویر بود هیچگونه خسارتی متوجه منطقه نشده است. 
امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این خبر فقط با ذکر منبع "خبرگزاری مهر" مجاز است.

۱۳۹۱-۱۱-۰
۹۱-۱۱-۰۳ ۰۷:۵۰:۲۲.۲ ۳۳.۱۹ N
۵۳.۹۶ E
انارك، اصفهان
IGUT
شکل موج
choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/67

روستای چاهملك در راستای جهش به سوی دگرگونی

روستا های همسایه ما با سرعت مراحل رشدو سازندگی را پشت سر می گذارند و سرمایه ها را به سوی روستایشان جذب می كنند اماما در چوپانان در خواب خرگوشی فرو رفته ایم و اصلا به فكر سازندگی پایدار در روستایمان نیستیم ، اعلامیه زیر را برای اطلاع همشهریان از وبلاگ "چاهملك در گذر زمان" می آورم تا شاید دلسوختگان چوپانان نیز از آن درسی بیاموزند.


شرکت کاشی سینا چاهملک که در بیست و دوم فروردین یکهزار و سیصد و نود با شماره ثبت 165 و به شناسه ملی 10980154038 به ثبت رسیده در راستای ورود به صنعت تولید انواع کاشی و سرامیک در اردیبهشت همان سال موفق به اخذ جواز تاسیس به شماره 104/5224/1334777 جهت احداث کارخانه کاشی در روستای چاهملک از توابع شهرستان خوروبیابانک از سازمان صنعت، معدن و تجارت استان اصفهان گردید.
شرکت کاشی سینا چاهملک در راستای تحقق اهداف خویش تعداد محدودی از سهام خویش را به واجدین شرایط واگذار می نماید.
آغاز پذیره نویسی سهام شرکت کاشی سینا چاهملک از 24دیماه 1391تا ۷ بهمن۹۱ از طریق
choopananabad.mihanblog.com نسل سومی
http://choopananabad.mihanblog.com/post/62
چون به انتخابات دور جدید شورا ها نزدیك می شویم و شورای اسلامی روستای ما نیز دچار تحول خواهد شد لازم دانستم كهآیین نامه داخلی شورای اسلامی روستا را جهت اطلاع كاندیدا های شورا یاد آوری كنم تا كسانی كه دوستدار خدمت هستند و می توانند مطابق این قانون به روستا خدمت كنند آنرا مطالعه نمایند و كاندیدا برای این سمت شوند
آیین نامه داخلی شورای اسلامی روستا
بسمه تعالی
(هیئت وزیران در جلسه مورخ 5/5/1384 بنا به پیشنهاد شماره 912/ش/ع/الف مورخ 13/3/1383 شورای عالی استانها و به استناد ماده (75) اصلاحی قانون تشكیلات ، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی كشور و انتخاب شهرداران – مصوب 1382- آین نامه داخلی شورای اسلامی روستا به شرح زیر تصویب نمود)
ماده 1- اولین جلسه هر دوره شورای اسلامی روستا، كه در این آیین نامه شورا نامیده میشود، بعد از قطعی شدن نتایج انتخابات ، در تاریخ نهم اردیبهشت ماه به دعوت بخشدار و با حضور دعوت كننده یا نماینده وی تشكیل می شود و با حضور دوسوم اعضا رسمیت می یابد.
ماده2- در اولین جلسه شورا هیئت رئیسه سنی شامل مسن ترین فرد از اعضای حاضر به عنوان رئیس سنی و جوانترین اعضای حاضر به سمت منشی تعیین می شود.
ماده3- وظایف هیئت رئیسه سنی اداره اولین جلسه اعم از انجام مراسم تحلیف و اجرای انتخابات هیئت رئیسه دائم شورا می باشد.
تبصره – شورا موظف است یك هفته قبل از اتمام دوره هیئت رئیسه نسبت به انتخابات هیئت رئیسه جدید اقدام نماید.
ماده 4- اعضای شورا در اولین جلسه خود از بین اعضای شورا ، هیئت رئیسه شورا شامل رئیس ، نائب رئیس و حداقل یك منشی را برای مدت دو سال و نماینده شورا برای شركت در انتخابات شورای اسلامی بخش را انتخاب می نمایند.
ماده 5- رئیس شورا موظف است در صورت قطعیت یافتن خروج عضوی از شورا ، مراتب را به بخشداری ذیربط به طور كتبی گزارش دهد تا بخشدار از عضو علی البدل شورا با احتساب رأی وی برای شركت در جلسات دعوت نماید.
تبصره- در صورتی كه عضو خارج شده از شورا عضو هیئت رئیسه یا نماینده شورا در شورای بخش باشد، شورا باید در جلسه ای با هماهنگی بخشدار و حضور نماینده وی ، جایگزین او را برای مدت باقیمانده هیئت رئیسه و نماینده شورا در شورای بخش را برای شركت در انتخابات شورای اسلامی بخش انتخاب نماید.
ماده 6- عضویت در شورا قائم به شخص است و قابل واگذلری به دیگری نیست . هیچ یك از اعضای شورا حق تفویض اختیارات خود به غیر اعم از عضو یا غیر عضو ندارد.
ماده7- وظایف رئیس شورا به شرح زیر است:
1- مسؤولیت امور اداری و مالی
2- اداره جلسات شورا و برقرای نظم در جلسات
3- دعوت از اشخاصی كه حضور آنها در جلسات شورا ضرورت داشته باشد
4- دعوت از اعضا و تقسیم كار بین اعضا.
5- ابلاغ و نظارت بر پیگیری مصوبات شورا.
6- معرفی نماینده یا نمایندگان شورا كه از بین اعضای شورا انتخاب می شوند به مسؤولان اجرایی، نهادها و سازمانهای دولتی در صورت درخواست آنها و نیز معرفی نماینده شورا برای شركت در انتخابات شورای اسلامی بخش.
7- امضای حكم مسؤول و اعضای دبیرخانه و سایر كاركنان شورا براساس تشكیلات تفصیلی شورا.
8- ابلاغ كتبی موارد اعتراض و ایراد اعضا كه به صورت روشن به رئیس شورا تقدیم شده است به عنوان تذكر به دهیار.
9- امضای كلیه مكاتبات رسمی شورا.
10 - اعلام روز و ساعت تشكیل جلسه بعد ، قبل از ختم هر جلسه.
ماده 8- نائب رئیس شورا در غیاب رئیس شورا وظایف او را انجام می دهد و در مقابل شورا مسؤول است.
ماده9- وظایف اعضای هیئت رئیسه و نحوه انجام مراسم تحلیف به موجب دستورالعملی تعیین می شود كه به تصویب شورای عالی استانها می رسد.
ماده10- جلسات شورا با حضور حداقل دو نفر در شوراهای دارای سه عضو و چهار نفر در شوراهای دارای پنج عضو ، رسمیت می یابد و تصمیمات آن با رأی اكثریت مطلق حاضران معتبر خواهد بود.
تبصره – حداقل آرای لازم برای تصویب تصمیمات در جلساتی كه با (5)، (4)، (3) و(2) نفر رسمیت می یابند به ترتیب (3)،(3)، (2)و (2) رأی می باشد.
ماده 11- محل تشكیل جلسات شورا، همچنین مكان نگهداری دفاتر ، اسناد و مدارك شورا باید در مكان مشخص و مناسب و با هماهنگی دهیاری تعیین شود.
ماده 12- جلسات شورا به طور مستمر ماهی چهار بار تشكیل می شود و در صورت نیاز ، جلسات فوق العاده شورا با پیشنهاد دهیار ، رئیس شورا یا سه نفر از اعضا در شوراهای دارای پنج عضو و دو نفر از اعضا در شوراهای دارای سه عضو تشكیل خواهد شد.
ماده13- شورا با تأیید شورای بخش می تواند فعالیتهای سالانه و همچنین برنامه های آینده خود را كه جنبه عمومی دارد پس از تصویب با وسایل ممكن به اطلاع اهالی روستا برسانند.
ماده 14- شوراهای واقع در حریم شهرها ، موظف به رعایت مقررات مربوط به حریم شهرها هستند.
ماده 15- هر عضو شورا می تواند از مقام خود استعفا دهد. پذیرش استعفا با تصویب شورا امكان پذیر است.
ماده 16- عضو متقاضی استعفا باید تقاضای خود را با ذكر دلایل به رئیس شورا تقدیم نماید و رئیس آن را در نخستین جلسه علنی بعدی شورا در دستور كار قرار دهد و در این فاصله عضو متقاضی می تواند در صورت تمایل اعلام انصراف نماید.
ماده17- برای بررسی تقاضای استعفا ابتدا تقاضا قرائت می شود ، سپس شخص متقاضی یا عضو دیگری به تعیین او حداكثر نیم ساعت دلایل استعفا را بیان می نمایدو مخالف یا مخالفان نیز به همان مدت می توانند صحبت كنند و پس از آن رأی گیری انجام می شود.
ماده 18- هرگاه تقاضای استعفای تعدادی از اعضای شورا به نحوی باشد كه مانع از رسمیت یافتن جلسه گردد ، قابل طرح در شورا نیست .
ماده19 - غیبت از جلسات شورا با اطلاع رئیس شورا امكان پذیر است.
تبصره 1- تشخیص موجه بودن غیبت و تأخیر در جلسات شورا بر عهده شورا می باشد و در هر صورت اعلان رسمی غیبت و تأخیر با رئیس شورا خواهد بود.
تبصره 2- رسیدگی به موجه و غیرموجه بودن تأخیر در پایان همان جلسه و غیبت در اولین جلسه بعدی به عمل می آید و عضو غایب می تواند در این فاصله دلایل خود را مبنی بر موجه بودن غیبت به رئیس شورا ارایه دهد.
ماده20- در مواردی كه بر اساس قوانین و مقررات نماینده ای از شورا به عنوان عضو سایر مجامع و شوراها انتخاب می شوند ، نماینده یادشده با تصویب شورا انتخاب و توسط رئیس شورا معرفی می شوند.
تبصره- نمایندگان منتخب موظفند گزارش كار خود را در اولین جلسه به اطلاع اعضا برسانند و به صورت كتبی نیز به رئیس شورا ارایه نمایند.
ماده21- موضوع یا موضوعات مختلف قابل طرح در شورا با درخواست هر یك از اعضا یا تقاضای كتبی شورای اسلامی بخش ، بخشدار یا دهیار ذیربط و با تشخیص رئیس شورا در دستور كار شورا قرارمی گیرد.
ماده22- صورتجلسات شورا باید طوری تنظیم شود كه در آن تاریخ و دستور كار هر جلسه ، اسامی اعضای حاضر و غایب ، تعداد آرای مثبت و منفی اعضا به هر یك از موضوعات مورد بحث ، اسامی مدعوین و حاضران ، در صورت حضور به همراه رئوس مطالب مطرح شده در جلسه و تمامی مصوبات آمده باشد.
ماده23- شورا موظف است نسخه ای از كلیه مصوبات خود را حداكثر تا ده روز به نمایندگان حوزه انتخابیه ،شورای بخش،دهیار، و مسؤولان اجرایی ذیربط ارسال نماید.
ماده24- شورا موظف است در نیمه دوم فروردین هر سال گزارش سالانه خود را تنظیم و به شورای اسلامی بخش و بخشدار ارسال نماید.
ماده25- دستور جلسات شورا باید به ترتیب وصول پیشنهادات و با توجه به اولویتها از طرف هیئت رئیسه تهیه شود و حداقل یك هفته قبل از تشكیل جلسه در اختیار اعضا قرار گیرد.
تبصره1 - در صورت تعدد تقاضاها در یك زمان تشخیص اولویت با هیئت رئیسه خواهد بود.
تبصره 2- با تصویب اكثریت مطلق اعضای حاضر می توان موضوع دستور جلسه را برای مدت معینی به تعویق انداخت یا مسكوت گذاشت.
ماده26- رئیس شورا می تواند قبل از ورود در دستور جلسه به مدت ده دقیقه در مورد مسائل مهم روز شوراها مطالبی را كه آگاهی اعضا از آن ضروری می باشد، به اطلاع آنها برساند.
تبصره – در صورت صحبت خارج از موضوع هر یك از اعضا ، رئیس جلسه به او تذكر خواهد داد و در صورت دو نوبت تذكر در نوبت سوم ناطق از ادامه نطق منع خواهد شد.
ماده27- اخطار راجع به منافی بودن پیشنهادها با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قوانین و مقررات جاری یا آیین نامه داخلی شورا بر اظهارات دیگر مقدم است.
ماده28- در صورت توهین به اشخاص حقیقی یا حقوقی ، در همان جلسه یا در جلسه بعد ، با تشخیص هیئت رئیسه به آنها تا پانزده دقیقه اجازه نطق در دفاع از خود داده خواهد شد.
ماده29- شورا در صورت نیاز و با مسؤولیت خود می تواند به منظور مشورت در زمینه موضوعاتی كه در دستور كار خود قرار داده است از اشخاص غیر عضو دعوت به شركت در جلسه بدون حق رأی نماید.
ماده30- شورا می تواند در ارتباط با وظایف خود اطلاعات مورد نیاز را از دستگاهها ، ادارات و سازمانهای دولتی درخواست نماید.
تبصره – در مواردی كه طرحهای مشترك بوسیله چند روستا به مورد اجرا گذارده می شود انجام آن علاوه بر تصویب شورا باید با هماهنگی شورای اسلامی بخش باشد.
ماده31- چنانچه یك یا چند نفر از اعضای شورا نسبت به عملكرد دهیار ی اعتراض یا ایرادی داشته باشند ایتدا رئیس شورا موارد را به صورت واضح به دهیار تذكر كتبی خواهد داد در صورت عدم رعایت مفاد مورد تذكر ، موضوع به صورت سؤال مطرح خواهد شد كه در این صورت رئیس شورا سؤال را كتباً به دهیار ابلاغ خواهد كرد و حداكثر ظرف ده روز پس از ابلاغ ، دهیار موظف به حضور در جلسه عادی و فوق العاده شورا و پاسخ به سؤال می باشد . چنانچه دهیار از حضور استنكاف ورزیده یا پاسخ قانع كننده تشخیص داده نشود ، طی جلسه دیگری موضوع مورد بررسی قرار می گیرد و شورا می تواند با رأی اكثریت مطلق اعضا، دهیار را بركنار كند و فرذ جدیدی را انتخاب نماید.
ماده32- نحوه اداره جلسات، رأی گیری و بررسی پیشنهادهای واصل شده بر اساس دستورالعملی است كه به تصویب شورای عالی استانها می رسد.
ماده33- هر تیره از عشایر كوچ رو كشور با حداقل بیست خانوار در حكم یك روستا است و شورای اسلامی آن بر اساس این آیین نامه عمل می كند.
منبع :http://www.shoraha.org.ir/HomePage.aspx?TabID=4685&Site=DouranPortal&Lang=fa-IR text/html 2013-01-18T04:22:03+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/65
زردک صحرایی
نام فارسی: شقاقل، خرس گیاه، زردک صحرایی
نام علمی : Malabaila Schkakul Boiss
نام فرانسوی: Painais Cujtive, Panai
نام انگلیسی: Parsnip
نام عربی: جزر اقلیطی و جزربری
نامهای دیگر: زردک صحرایی, هویج وحشی, زردک ریگی, زردک ریش بزی
معرفی تیره
شقاقل گیاهی است از تیره بزرگی به نام چتریان umbelliferae که به تیره جعفری نیز معروف هستند. این تیره شامل 150 جنس و در حدود 3000 گونه گیاه است که عموماً در مناطق معتدله دو نیمکره مخصوصاً نیمکره شمالی می رویند. و جود گل آذین چتری و برگهای غالباً مرکب از بریدگیهای باریک و نازک آنها را از سایر گیاهان به خوبی متمایز می سازد. به علت وجود گل آذین چتری است که به تیره چتریان معروف هستند.
در بین گیاهان این تیره گونه های فراوان دارویی وجود دارد که اغلب آنها مورد شناسایی مردم بوده و در طبابت مورد استفاده قرار می گیرند. از جمله این گیاهان شقاقل است .
خواص درمانی
شقاقل مقوی کبد و کلیه ها می باشد. بلغم را دفع می کند. از ریشه های گره دار آن در صنعت غذاسازی و داروسازی استفاده می شود که اشتها را کم می کند و برای رژیم های لاغری توصیه می شود. سوپی که از شقاقل و پیاز و پیاز فرنگی تهیه شده باشد از بهترین داروهای ادرار آور است که برای رفع سنگهای کلیوی بسیار مؤثر است. هر گاه برگ شقاقل را به این سوپ اضافه کنیم برطرف کننده انواع روماتیسم است. شقاقل در بعضی افراد گرم مزاج تولید سردرد می نماید که اگر آن را با مقداری عسل بخورند در دفع این عارضه مؤثر است. میوه هویج وحشی دارای ترکیبی با اثر بازکننده مجرای شرائین قلب است. از این جهت در ردیف داروهای مفید در درمان آنژین صدری قرار داده شده است.
طرز تهیه مربای شقاقل :
شقاقل را بشوئید و دو روز در آب سرد بخیسانید و روزی سه بار آبش را عوض کنید . سپس پوستش را با چاقو پاک نموده آبرا جوش آورده شقاقل ها را مدت یکساعت بجوشانید .
آنگاه آبش را مجددا عوض ، نموده یکبار دیگر جوش داده خوب که شقاقلها پخته شد ، از روی آتش برداشته باز مدت دو روز در آب سرد بخیسانید و در طی این دو روز باز روزی سه بار آبش را عوض کنید .
سپس شکر را مات نموده ، شقاقل را از آب بیرون آورده در شکر مات شده ریخته مدت یک الی یک ساعت و نیم بجوشانید . در آخر کار مقدار گلاب و هل بآن اضافه کنید
سوال
به یاد دارم كه در بیابانهای اطراف چوپانان بعضی اوقات زردك صحرایی وجود داشت اما من هیچوقت این گیاه را در روی زمین ندیده ام و فقط میوه آنرا خام خورده ام . از بیابان شناسان و گیاه شناسان چوپانانی و عكاسان چوپانانی تقاضا دارم از این سوژه غافل نمانندو ان شا الله در فصل خودش اطلاعات خوبی جمع آوری و منتشر كنند . اگر زردك صحرایی همان شقاقل شمال ایران است پس ما از مربا این گیاه غافل بوده ایم
منابع : http://cooking.akairan.com/ashpazi/moraba1/12363.html
http://www.soil-abbasi.blogfa.com/8807.aspx
http://azna82.persianblog.ir/post/83
غلامعلی صمیمی
یکشنبه 1 بهمن 1391 12:23 ق.ظ
درودبرشما:دررابطه با موضوع بالا عرض کنم زردک صحرایی دربیابانهای اطراف چوپانان هم درفصل خودش وجود دارد.این گیاه بیشتر در کوهریگ درنزدیکی حوض حاج مدرحیم به وفور یافت میشود ودرقدیم یادم هست که بامرحوم پدرم که به بیابانهای اطراف دربندو وحوض میرفتم از این زردکها میچیدم ودرآتش میپختیم ومیخوردیم.دقیقا فصل رویش این گیاه بخاطرم نیس اما ظاهرا باید همراه با زردک باغی بعمل آید.طول زردک صحرایی تا 50 سانتیمترش راهم دیدم وچون در ماسه بادی میروید بسیار راحت میتوان آنرا از دل خاک بیرون آورد.برگهای آن بلند وسوزنی است بزرگتراز نوع دشتی.دراواخر اردیبهشت امسال به کوهریگ رفتم تاخاطرات گذشته ام رازنده کنم چشمم به گیاه آن افتاد که هنوز زردک درنیاورده بود.باسپاس از شما text/html 2013-01-17T02:07:10+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/64
نقدی بر مقاله
روستای چوپانان، شگفتی كشف نشده ایران
نویسنده: نسل سومی
خواهسمندم قبل از مطالعه این نقد مقاله اصلی را در ادرس زیر مطالعه فرمائید:
http://choopananvatan.blogfa.com/

من مقاله فوق را در وبلاگ دهستان چوپانان مطالعه كردم ، این مقاله نوشته چوپاناندوستی، فاضل است و من بارها نام ایشان را در در جاهای مختلف خوانده یا شنیده ام اما تا كنون ایشان را زیارت نكرده ام البته فكر می كنم عكس های جالبی نیز با نگاهی نو از ایشان تماشا كرده ام . كه دراین مقاله نیز ما زاویه دید نویسنده را در عكس هایش می بینیم . و از اینكه ایشان در معرفی چوپانان بسیار كوشاست جای تشكر فراوان دارد .
اما مقاله از بعضی جهات دچار اطلاعاتی اشتباه است كه من در این مقاله جهت اصلاح اطلاعات نویسنده صحیح آنرا بیان می نمایم.
در این مقاله آمده :" كه جمعیت اولیه این روستا به دامداری و چوپانی و ساربانی اشتغال داشتتند و این مكان به ایستگاهی بزرگ برای گله و رمه گوسفندتبدیل و با سرمایه و كوشش چند مالك ثروتمند، قنات پر آبی احداث می شود."
و در جای دیگر فرموده اند:"كل سابقه این آبادی از لحاظ قدمت به 100 سال نمی رسد."
و در جای دیگر فرموده اند:"ریشه اصلی این آبادی به دهی در 15 كیلومتری آن به نام حجت آباد بر می گردد."
منظور از جمعیت اولیه احتمالا منظور بنیانگذاران چوپانان هستند كه شغل اصلی آنها كاروانداری و شتر داری بوده و آنها هیچوقت در منطقه چوپانان گله داری نداشته اند قبلا در دشت چوپانان گله دارانی اتراق می كردند و برای تامین آب خودشان و گله اشان از چاه آبی به نام چاه چوپونها استفاده می كردند كه همین چاه و آب خوب آن در عمق 30 متری سبب فكر ایجاد قنات را در مالكان اصلی بوجود می آورد و به همین مناسبت آنرا چوپانان می نامند.
تاریخ احداث چوپانان از 100 سال بیشتر است . همانطور كه ایشان نوشته اند سون هدین می نویسد:" كه این ده در سال 1282 ساخته شده است :" یعنی دقیقا چوپانان 109 سال قبل احداث شده.
آقای فاضلی پنداشته اند كه قدمت حجت آباد از چوپانان بیشتر است در حالیكه حجت آباد حدود 25 سال بعد از چوپانان و چند سال بعد هم آشتیان توسط همان مالكان چوپانان احداث می شود.
ان شا الله جناب فاضلی در نوشته های بعدیشان به این نكات توجه می فرمایند و ما انتظار داریم كه ایشان با زاویه دید مخصوصی كه نسبت به چوپانان دارند در معرفی چوپانان فعالانه ما را خوشنود گردانند.
text/html 2013-01-16T06:00:06+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/63
14 هزار خانوار روستایی اصفهان در خانههای فرسوده زندگی میکنند

مدیر تأمین مسکن و امور مهندسی ساختمان کمیته امداد استان اصفهان گفت: مسکن روستاییان غرب استان در اولویت بازسازی و نوسازی کمیته امداد استان قرار دارد.
رضا رجایی در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، اظهار کرد: از ابتدای سال جاری تا کنون طرح نوسازی مسکن در 250 روستای استان برای 700 خانه روستایی اجرا شده است.
وی با بیان اینکه روستاهای غرب استان و مناطقی که احتمال وقوع زلزله در آنها بیشتر است در اولویت اجرای این طرح قرار دارند، افزود: روستاهای فریدون شهر، فریدن و نایین از جمله این مناطق هستند.
منبع خبر http://isfahan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=16600 text/html 2013-01-13T01:08:57+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/59
درعمق نگاه تشنه آب درسوزوگدازدشت بی تاب
این جمله به گوش جان خطاب است تكلیف همه نجات آب است
چگونه از اب های کشاورزی نگهداری کنیم

● تغذیه مصنوعی
یکی از راههایی که برای کنترل و جلوگیری از پایین افتادن سطح آب دشتها از قدیم الایام مورد توجه مردم و کشاورزان ایران بوده و در سالهای اخیر نیز مورد توجه متخصصین امر آبهای زیرزمینی قرار گرفته است ، تغذیه مصنوعی سفره است .
در مواردی که تغذیه طبیعی و ورودی های طبیعی سیستم جوابگوی میزان آبهای خروجی از سیستم نباشد ، متخصصین این روش را پیشنهاد می کنند تا با تزریق مداوم آب به داخل یک مخزن ، از نابودی آن جلوگیری کنیم . تغذیه مصنوعی های متنوع دشت گرمسار ، سمنان ، زرتل ، آبگرم ، دامغان ، دریان ، آکسی ، مهماندوست ، دامغان ، ارمیان و نعیم آباد و زیدر و ... از تجربیات نگارنده در پروژه های تغذیه مصنوعی سفره های آب زیرزمینی دشت های مختلف استان سمنان میباشند .
● روش های تغذیه
تغذیه سفره آب زیرزمینی به دو روش اساسی میسر می شود . روش طبیعی تغذیه بدون هی چگونهدخل و تصرف در طبیعت ، و روش مصنوعی .
▪ تغذیه طبیعی
این روش تغذیه همان روشی است که طبیعت در طول سالیان درازی به نفوذ آب بداخل زمین و تشکیل سفره های آب زیرزمینی پرداخته است . هم منابع آبی طبیعی هستند و هم بسترهای تغذیه کاملاٌ طبیعی هستند .
▪ تغذیه مصنوعی
همچنانکه قبلاٌ ذکر شد در مواردی که تغذیه طبیعی جوابگوی نیازهای روزاقزون بهره برداران نیست ، جوابگوی مصرف نیست ، مصرف بیش از تولید است و مانند آنکسی است که دخلش بود نوزده و خرج بیست ، باید با تغذیه مصنوعی به داد آبخوان رسید .
مانند سرمی که پزشک به بیمارش تزریق می کند ، چونکه تغذیه طبیعی جوابگوی نیازهای بدن بیمارش نیست .
▪ جانمائی تغذیه
برای جانمایی تغذیه چند شرط بعنوان شروط لازم باید مورد توجه قرار گیرد :
▪ وجود دشت نیازمند به تغذیه
بدون وجود یک بیمار چگونه میتوان درمان را شروع نمود ؟ مگر بر روی مدل های عروسکی و انهم فقط بدرد آموزش میخورد ، پس از آموزش باید آموخته های خود را بر روی مدل های واقعی به مرحله عمل درآوریم و در اینجا به بیمار واقعی نیاز خواهیم داشت .
پس ضروری است دشت های مختلف را قبلاٌ شناسایی کرده و دشتهای نیازمند به تغذیه را شناخته باشیم و تمام توجه خود را به آن دشتها معطوف کنیم .
● وجود آب مازاد و قابل تغذیه
داروی واقعی بیمار مورد نظر ما آب است و ما برای درمان به چنین دارویی نیاز داریم ، بنابراین باید منابع آبهای سطحی منطقه را شناسایی کنیم و منابع آبی مازاد را بشناسیم و پس از یافتن منابع آبی که مازاد بر نیاز روز حقابه بران و صاحبان منافع است ، باید به شرایط کمی و کیفی آن نیز بپردازیم .
آیا این منبع آبی کفایت نیاز ما را می کند ؟ از نظر کیفی ، فیزیکی و شیمیایی با نیازهای ما انطباق دارد ؟ وجود یک رودخانه آب شور که دائماٌ جریان دارد نه تنها برای تغذیه مناسب نیست بلکه باعث آلودگی شیمیایی آبخوان نیز می گردد و در صورت توان باید آنرا از محدوده دشت خارج کنیم . آیا تغذیه این آب ، مسایل کیفی جدیدی را به آبخوان تحمیل نخواهد کرد ؟ آبهای سولفاته سبب تلخی آبخوان ( آبگرم سمنان ) و آبهای کلروره سبب شوری آبخوان (آب گندم دره ارادان در شرق گرمسار) می گردند .
آبهای کربناته ، مناسب ترین آبها برای تغذیه میباشد . علاوه بر شرایط شیمیایی آبها ، دقت در پارامترهای فیزیکی آب نیز بسیار حایز اهمیت است و هرچه آب مورد استفاده صاف تر و زلال تر باشد ، شانس نفوذ آن بداخل آبخوان زیادتر و ریسک آن کمتر است .
● وجود اراضی مناسب تغذیه
اراضی واقع در ابتدای مخروط افکنه ها ، بدلیل نحوه رسوبگذاری آن در طول سالیان دراز تشکیل بادبزنه های آبرفتی ، مناسب ترین اراضی هستند و از آنجا که بدلیل دانه درشت بودن و سنگلاخی بودن این اراضی ، قابلیت زراعی آن نیز پایین است ، لذا امکان استفاده از این اراضی میسر است . دانه بندی خاکهای این اراضی دانه درشت گردشده اند.
همین دانه درشتی آبرفت و نبود لایه های ریزدانه و بازدارنده رسی در بینابین لایه های آبرفت ، موجب افزایش شانس نفوذ آب به داخل آبخوان میگردد .
اراضی واقع در دامنه کوهها نیز که از واریزه های دامنه کوهها تشکیل شده اند نیز برای تغذیه شرایط مناسبی را دارند ، دانه بندی خاک این اراضی دانه درشت تیز گوشه اند .
● منبع آب سطحی
منابع آب سطحی عبارت از آب رودخانه ها ، خشکرود ها ، آبهای سیلابی ، کانالها و انهار طبیعی و کشاورزی هستند که میتوان در فصول غیر زراعی و زراعی از آب مازاد این منابع برای تغذیه مصنوعی استفاده نمود .
● منبع آب زیرزمینی
منابع آب زیرزمینی ، آبهای خروجی از چشمه ها ، قنوات و چاههای عمیق و نیمه عمیق است ، که ممکن است از یک ناحیه بنا به دلایلی پمپاژ کرده و پس از انتقال به منطقه دیگر به مصرف تغذیه مصنوعی آن دشت برسانیم .
● اراضی مناسب
با شناسایی اراضی مناسب تغذیه ، باید بدانیم که آبهای تغذیه شده به چه مصرفی خواهد رسید ، آیا موجب پر آب شدن چاهها و قنوات گردیده و یا باعث زهدار شده اراضی و یا تخریب ساختمانها می شود ؟ اطمینان از مناسب بودن موقعیت و شرایط توپوگرافی و فیزیکوشیمیایی اراضی محل تغذیه از اهمیت ویژه ای برخوردار است .
● تغذیه سطحی
در این روش با پخش کردن آب در روی سطح زمین و توقف در جریان آن موجب نفوذ آب را بداخل زمین فراهم می آوریم .
● پیتینگ
ساده ترین شیوه استفاده از آب باران ، بلافاصله پس از بارش بر روی زمین ، پیتینگ میباشد . در این روش با حفر چاله هایی مانند چاله درخت با عمق کمتر از چاله درخت و در فاصل مشخصی که هر چاله از چاله بعدی حدود ۲ متر فاصله پیدا می کند ، موجب میشود که آب باران هایی که در زمین های حدفاصل چاله ها باریده اند ، قبل از بهم پیوستن و ایجاد جریان رگه های آب جاری ، در چاله ها جمع آوری و محبوس شده و چون زمین محل حفر چاله ها ، از نوع خاکهای دانه درشت و واریزه ای است ، سریعاٌ در زمین نفوذ می کنند .
از این نمونه چاله ها که با تراکتور های مجهز به ابزار چاله کنی حفر میشود ، در بیابان های شمال روستای قوشه و بر سر راه جاده تویه دروار به وفور حفاری شده است . جهاد سازندگی مبدع این روش تغذیه بود .
● کنتورفارو ، خطی ، نواری
این روشها نیز مبتنی بر ممانعت از ایجاد جریان های سطحی بوده و در اراضی شیبدار واریزه ای احداث میشوند . با استفاده از تراکتور های مجهز به گاوآهن های پنجه غازی و سایر ادوات مناسب ، شیارهای طولی شبیه شخم ، در روی زمین های شیبدار ایجاد می کنند تا آبهای جاری در سراشیبی ها در این شیار ها به تله افتاده و در امتداد شیار جریان یافته و به آرامی در زمین نفوذ کنند . این شیارها غالباٌ موازی با خطوط میزان و کنتور لاینها و خطوط تراز توپوگرافی حفر میشوند و چنانچه این شیارها ازحالت موازی بودن باخطوط تراز خارج شوند ، بلافاصله در اثر تجمیع آب و هجوم آبهای اطراف تخریب میشوند . سازمان جهاد سازندگی و کشاورزی مبدع این روش تغذیه بودند .
● گردشی
در اراضی کم شیب تر با ایجاد یکسری خاکریزهایی که به ارتفاع مناسبی خاکریزی و متراکم می شوند زمینه جمع شدن آب در پشت خاکریزها را فراهم می آورند و چون جریان آب بصورت مداوم برقرار است و تجمیع آب موجب تخریب خاکریز میشود ، در انتهای آن با ایجاد یک بستر سنگی آب را در جهت عمود بر شیب به پشت خاکریز پایینی هدایت می کنند . تغذیه مصنوعی زیوان سرخه و مهماندوست دامغان از نمونه های این روش تغذیه بوده که توسط آب منطقه ای در استان سمنان اجرا شده است . نمونه زیوان توسط مشاور ری آب طراحی شده بود .
● بستری
کاهش شیب بستر رودخانه ها و مسیل ها و در نتیجه کم کردن سرعت جریان ، موجب نفوذ دادن آب از طریق بستر رود میشود . اگرچه در چنین مواردی با کم شدن سرعت جریان شدن رسوبگذاری سیلابها نیر خود مزید بر علت شده و عامل نفوذناپذیری بستر و مسدود شدن معبر زیر پل ها و غیره می گردد . برای کاهش شیب بستر رودخانه ها از سازه هایی از قبیل سنگریزها و گابیون بندیها و اپی ها استفاده می شد . این سازه های خشک و خشکه چین موجب طولانی شدن مسیر جریان در بستر رود و کاهش شیب طبیعی بستر و نفوذ آب بداخل بستر می گردید . جهاد سازندگی مبدع این روش تغذیه بود .
نمونه های اجرا شده در بستر رودخانه زرتل سمنان نیز یکی از نمونه های تجربیات نگارنده است .
● تورکینست
اصطلاح تورکینست به معنی لانه بوقلمون است و از پروژه های اجرایی استرالیا اقتباس شده است . از این نمونه در دشت های استان سمنان بوفور اجرا شده است .
در حاشیه مسیل ها و رودخانه ها حوضچه های منفردی شبیه لانه بوقلمون که بی شباهت به نعل اسب نیست، احداث میشود ، و آب سیلابی یا آب پایه مازاد رودخانه را بدرون این حوضچه هدایت می کنند . دیواره های این حوضچه ها از خاکریز لایه لایه و متراکم است که از طرف دهانه نعل است باز بوده و ارتفاع آن به سطح زمین نزدیک میشود .
از موارد تخریب شده این حوضچه ها ، تورکینست گل رودبار سمنان است و از تورکینست های خوب ، نمونه تورکینست زیوان سرخه را میتوان نام برد وجهاد سازندگی مبدع این روش تغذیه بود .
● استخری ، حوضچه ای
در این روش که در اراضی کم شیب بالای دشتها احداث میشود ، سیستم شامل آبگیر و کامال آنتقال و شیب شکنها و تعدادی حوضچه رسوبگیر و چندین حوضچه تغذیه میباشد که در بالادست دشتها و ابتدای مخروط افکنه ها احداث میگردد .
آب وارده به سیستم ابتدا به حوضچه های رسوبگیر که دارای طول زیاد و مسیرهای چرخشی درون حوضچه است وارد شده و پس از طی شدن زمان ماند پیش بینی شده در طراحی ، به سمت قسمت انتهایی حوضچه رفته و از طریق سرریزهای سنگی یا بتنی و یا لوله های تخلیه کننده از آن خارج میگردد.
آب صاف و زلال خارج شده از حوضچه های رسوبگیر بداخل حوضچه های تغذیه که دارای اشکال یکنواختی هستند شده و بمرور در زمین نفوذ می نمودند . ابعاد این حوضچه ها و بویژه شکل و طول حوضچه آبگیر براساس شرایط فیزیکی آب مورد استفاده محاسبه و طراحی می گردد .
تغذیه مصنوعی دامغان در سطح ۱۰ هکتار و گرمسار در سطح ۴ هکتار و شمالشرق سمنان در سطح بیش از ۱۰ هکتار، از نمونه تجربیات نگارنده در تغذیه مصنوعی دشت های استان سمنان می باشد .
● دریاچه ای
با ایجاد حوضچه های بسیار بزرگی در ابتدای مخروط افکنه ، میتوان آب رودخانه را در فصول غیر زراعی و یا سیلابی بدرون این دریاچه ها هدایت نموده و بمرور امکان صاف شدن و نفوذ آن بداخل زمین را فراهم آورد . نمونه هایی از اینگونه پروژه ها در مخروط افکنه رودخانه حبله رود گرمسار و امامزاده عبدالله سمنان احداث و مورد بهره برداری و استقبال شدید اهالی و صاحبان چاهها قرار گرفته است.
سد نعیم آباد شاهرود نیز نمونه دیگری از این پروژه هاست که در محل تقاطع رودخانه های مجن و تاش شاهرود ، بر روی بستر طبیعی و دانه درشت رودخانه احداث شده و هدف از ایجاد آن فراهم نمودن زمینه تغذیه مصنوعی قنات بسیار پر آب و حیاتی شهرداری شاهرود میباشد که یکی از منابع عمده آب شرب شهر است .
● تغذیه عمقی
این روش را شاید بهتر باشد تزریق تلقی کنیم ، زیرا با انجام تمهیداتی آب را تا عمقی پایین می بریم تا با لایه نفوذناپذیر مجاور شده و مستقیماٌ در لایه آبدار تزریق گردد . در این روش بدلیل اینکه آب به جای نفوذ قائم ، در جهت افقی نفوذ می کند ، ریسک برخورد آن با لایه های نازک رسی بازدارنده به حداقل می رسد و در این حالت میزان نفوذ بمراتب بیش از حالت تغذیه سطحی خواهد بود . بنا به بررسی هایی که در زمان اجرای پروژه ها در سمنان انجام شد ، میزان نفوذ افقی ۱۶ برابر میزان نفوذ قائم آب است .
● گودالی
در کنار بسیاری از جاده های سراسری با گودال های متعدد شن و ماسه برخورد می کنیم که سازندگان راهها برای تامین شن و ماسه و مصالح مورد نیاز احداث راه ، در اعماق گوناگون و در راس مخروط افکنه دشت ها و مناطق با خاکهای دانه درشت ، ایجاد نموده و پس از خاتمه پروژه ، آنها را به حال خود رها نموده اند .
از این نمونه گودال ها که بعضاٌ بدلیل رها شدن ، به محل تخلیه زباله های شهری و روستایی تبدیل شده بود ، در حاشیه جاده گرمسار- سمنان بوفور دیده می شدند .
در شمال کمربندی شهرسمنان نیز یک گودال بسیار بزرگ که متعلق به محل قرضه مصالح مورد نیاز ساخت جاده کمربندی و سایر راهها بود ، وجود داشت.
استفاده از این گودالها بعنوان محل تغذیه مصنوعی نیز مزایایی را در پی داشت که به جهت صرفه جویی در هزینه خاکبرداری در حجم بسیار زیاد ، و صرف هزینه و زمان از اولویت برخوردار بود و کافی بود تا آب موجود و مازاد را بدرون این حوضچه ها و گودالها هدایت کنیم .
در دشت گرمسار با انحراف آب کانالهای آبیاری در فصول غیر زراعی و انتقال و هدایت آن بداخل این گودالها ، میلیونها مترمکعب آب را بدرون آبخوان تزریق نمودیم ، که میزان دقیق آمار آن در اداره آب شهرستان گرمسار موجود است .
در شهر سمنان نیز از گودال موجود جهت تغذیه آبخوان استفاده شده است .
● چاهی
اگر از چاههای عمیقی که در شرایط عادی برای بهره برداری از آب زیرزمینی مورد استفاده قرار می گیرد ، در فصول غیر زراعی و خاموش بودن چاهها ، بنحو معکوس بهره برداری کنیم ، در واقع تزریق مصنوعی کرده ایم .
فرض کنید که شما به منبع آب بسیار صاف و زلال سطحی دسترسی دارید که در فصول غیر زراعی بدون داشتن حقابه و بیمصرف از محدوده خارج می شود .
میتوان با جمع آوری این آبها در حوضچه های ترسیب و آرام بخش ، آب صاف شده را بداخل چاه ریخت .
آب وارده بدرون چاه از طریق درز و شکاف لوله ها بدرون درز و شکاف آبرفت راه یافته و راه خود را به سمت مخزن آب زیرزمینی باز خواهد نمود . این حرکت موجب باز شدن درز و شکافهای بسته شده لوله ها و افزایش آبدهی چاه در سال بعد نیز خواهد شد .
البته میتوان با احداث تعدادی حوضچه رسوبگیر و تغذیه و حفر چاه در میان حوضچه های تغذیه نیز به همین نتیجه رسید و در اینصورت نیازی به استفاده از چاه مالکین و بخش خصوصی نمیباشد ، که ممکن است از اساس با پروژه موافق نبوده و نسبت به عمل ما نیز نظر خوشی نداشته باشند .
● سدزیرزمینی
سد های معمولی را در مقابل جریان سطحی رودخانه ها می سازند تا آبها را در مخزن خود در پشت سد جمع آوری نموده و به مصرف برسانند . سد زیرزمینی در حقیقت عکس سدهای معمولی است و ارتفاع آن نیز معمولاٌ بالاتر از سطح بستر رودخانه نخواهند بود .
با خاکبرداری بستر رود و پر کردن محل با خاکها و مواد نفوذ ناپذیر و ایجاد لایه های نفوذ ناپذیر در مقابل جریان ، یک مخزن زیر زمینی ایجاد می کنند . در بالادست نیز کف بستر رودخانه را برداشته و با سنگها و قلوه سنگها بگونه ای سنگ چینی می کنند که قسمت عمده ای از جریان ظاهری رودخانه در بستر نفوذ نموده و به اصطلاح غرق شود و آب غرق شده در حقیقت به آبخوان افزوده گردد .
● تخلیه آبخوان
حتی اگر تمامی شرایط هم برای تغذیه فراهم باشد ولی آبخوان مملو از آب باشد ، هیچ امکانی برای تغذیه باقی نمی ماند ، لذا باید آبخوان فضای خالی برای تغذیه داشته باشد . تا زمانی که آبخوان کاملاٌ پر و مملو از آب باشد ، آبهای جدید وارده مانند جریان سطحی از روی آن عبور نموده و خارج خواهد شد .
● رودخانه تغذیه کننده
در قسمت هایی از رودخانه ، آب رودخانه در بستر فرو می رود و به اصطلاح غرق می شود ، در این بخش ها رودخانه بستر خود را تغذیه می کند و رفته رفته از دبی آن کاسته می شود . در رودخانه حبله رود گرمسار در فاصله بسیار کمی از طول رودخانه ، بخش عمده ای از آب رودخانه در گسل بن کوه فرو می رفت و در واقع رودخانه گسل را تغذیه می نمود .
● رودخانه تغذیه شونده
وقتی رودخانه در طول خود با ورود آب از حاشیه ها و بستر خود مواجه شده و دم به دم به دبی آن افزوده میگردد ، رودخانه را تغذیه شوند می نامند . عمدتاٌ رودخانه ها در قسمت های علیای خود ماهیت تغذیه شنده داشته و در قسمت سفلی به نوع تغذیه کننده تبدیل می شوند .
منبع http://www.danab91-92.blogfa.com/post/6: text/html 2013-01-07T17:31:21+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/61
موسیقی در چوپانان
نویسنده : نسل سومی
اساس موسیقی سنتی بر صوت استوار است. سرایندگان نقشی اساسی را دارا میباشند: او تصمیم میگیرد چه حالتی جهت ابراز مناسب بوده و اینکه چه دستگاهی مرتبط به آن است. در خیلی از موارد، سراینده مسئولیت انتخاب شعری که باید با آواز خوانده شود را نیز برعهده دارد. چنانچه برنامه نیاز به یک خواننده داشته باشد، خواننده باید با حداقل یک آلت بادی یا سیمی و حداقل یک نوع آلت ضربی همراهی گردد. البته میتوان یک مجموعه از آلات موسیقی را یکجا داشت ولی سراینده اصلی نقش خود را ابقاء نماید. زمانی لازم بود که نوازندگان خواننده را با نواختن چندین قطعه بصورت تکی همراهی کنند. بصورت سنتی، موسیقی در حال نشسته و در محلهای مزین شده به پشتی و گلیم نواخته میگردید. گاهی در این محلها شمع روشن میکردند. گروه نوازندگان و سراینده نوع دستگاه و اینکه کدام گوشهها اجرا شوند را با توجه به شرایط زمانی و مکانی، مشخص مینمودند.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=21767
نمی دانم چرا مردم ما اهل موسیقی نبوده اند و چرا موسیقی نه تنها در روستای ما رشدی نداشته بلكه موسیقی در خور و جندق و انارك نیز ماجرایش شباهت زیادی به موسیقی چوپانان داشته است .
در این مقاله من چند هدف را دنبال می كنم كه برای پاسخگویی به آنها نیاز به مطالعه بیشتر دارم و منتظردیدگاههای صاحبنظران هستم
1- چرا موسیقی در چوپانان رشد جندانی نداشته است.
2- در چه زمینه هایی از موسیقی در چوپانان استفاده می شده است
3- چه كسانی در موسیقی چوپانان نقش داشته اند .
4-سرایند گان موسیقی كلامی در چوپانان چه كسانی بوده اند
5- چه آلات موسیقی در چوپانان مورد استفاده بوده است .
6- این نوشته زمینه ای برای تحقیق بیشتر در این مطلب باشد
موسیقی محلی چوپانان صرفا در مراسم جشن عروسی مورد استفاده قرار می گرفته و تنها آلت موسیقی كه در این مراسم مورد استفاده بوده داریه بوده كه یك ساز ضزبی و شاید یكی از قدیمی ترین سازهای ساخته بشری باشد .در چوپانان استفاده از بقیه سازهای معمول مثل تنبك و سرنا نیز رواج نداشته و كسی با نواختن آنها آشنایی نداشته است .ومااز موسیقی كلامی حداكثر استفاده را داشته ایم
ویژگی موسیقی چوپانان این بود كه هنگام نواختن داریه حتما مردان به رقص و پایكوبی می پرداختند و بعضی از خوانند گان در هنگام رقص ترانه خود را اجرا می كردند . بعضی اوقات نیز نوارندگان داریه خود به خواندن ترانه هایی اقدام می كردند . در مجالس عروسی زنانه بیشر با زدن لگن آهنگ رقص با ریتمی تند ایجاد می شده است. و گاها نیز بعضی خانم اقدام به نواختن داریه می كردند .
چه داریه توسط مردان نواخته می شده و چه داریه توسط زنان نواخته می شد همیشه نواختن آن دارای یك ریتم بود و من هیچوقت غیر از آن یك ریتم را از نوازندگان داریه نشنیده ام.
بیشتر اشعار ترانه های مورد استفاده دوبیتی بود كه در اصطلاح چوپانانی ها آنرا چاربیتی می گفتند . بعضی از این دوبیتی ها همان دوبیتی هایی بود كه در اكثر نقاط ایران مورد استفاده قرار می گرفت اما تعداد دوبیتی كه حال و هوای فرهنگ مردم چوپانان را داشته توسط مردم عادی و بیشتر خوانندگان موسیقی سروده شده بود و یا به كمك یكدیگر ابیات را سروده بودند.
ترانه هایی كه بیشتر در مراسم عروسی شهرت داشت به شرح زیر است :
ترانه حنا بندان
ترانه خنچه بران
ترانه كاسه می شكنم
ترانه عروس كشان
و گاها ترانه های محلی از سایر نقاط ایران
مردان موسیقی در چوپانان








منبع عكسhttp://www.myheritage.ir
من فكر می كنم كه باید علی اصغر كلانتری و میرگل كلانتری و غضنفر كلانتری را از پیشگامان موسیقی چوپانان بدانیم اصولا موسیقی در چوپانان اختصاص به فامیل بزرگ كلانتری داشت كه از مهاجران اولیه چوپانان هستندو از خور به چوپانان هجرت كرده اند و به احتمال زیاد موسیقی چوپانان تحت تاثیر موسیقی در خور است .اناركی های مهاجر اصولا هیچكدام اهل موسیقی و رقص و آواز نبوده اند . فكر می كنم میرگل می تواند اطلاعات خوبی را در اختیار محققین قرار دهد
مجالس عروسی در چوپانان شاید نیم قرن با نوای موسیقی این بزرگواران به پا داشته شده و تعداد از فرزندانشان نیز در این زمینه درسشان را از بزرگانشان آموخته اند .
در نوشتن این مقاله این سوال برایم مطرح شد كه واقعا چرا رشد موسیقی در چوپانان حالت ركود داشته و ما در این زمینه رشدی نداشته ایم . كلیپ هایی از اجرای موسیقی در چوپانان خدمت خوانندگان عزیز ارائه می شود. در ترانه اول نوع شعر با اشعار سنتی متفاوت است ولی من از سراینده و سازنده این تصنیف بی خبرم . در كلیپ دوم مراسم سنتی پا تختی داماد و ترانه مخصوص آن اجرا می شود هردو خواننده از نسل دوم مردان موسیقی چوپانان هستند.
[http://www.aparat.com/v/Qngm8]
[http://www.aparat.com/v/p5JuN]
text/html 2013-01-05T01:19:01+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/60
متن گفتگوبا دکتر عبدالکریم بهنیا، عضو هیأت علمی دانشکده علوم آب دانشگاه شهید چمران


بهنیا با نگارش کتاب «قنات سازی و قنات داری»، عنوان بهترین کتاب سال علمی جمهوری اسلامی را نصیب خود کرد و نقشی بسزا در توجه دوباره به قنات ها ایفا کرد. شاید به همین دلیل باشد که همه او را به عنوان پدر علم قنات در ایران می شناسند.
اصولاً در عصر جدید که پیشرفت های تکنولوژیک همه عرصه های زندگی و روش های تولید را دگرگون کرده است،
چه نیازی به حفظ فناوری های قدیمی وجود دارد؟
اگر ما خواهان توسعه هستیم، باید تمام شیوه های سنتی و فنون قدیمی را در شاخه های مختلف علوم پزشکی، فنی، کشاورزی و ... از فرهنگ و تمدن بومی استخراج کرده و بعد از پالایش و روزآمد کردن آن ها، به ترویج شان اقدام کنیم. نباید فراموش کرد که فناوری هایی مانند قنات اگرچه از زمان های قدیم به دست ما رسیده اند، اما به هیچ وجه قدیمی نیستند، بلکه بسیار هم کارا و مطابق با نیازهای امروزماست. راه پیشرفت هر کشوری از مسیر تکیه بر فرهنگ و تمدن بومی آن کشور طی می شود و کشورهای دیگر نیز به همین شکل عمل می کنند.
از آنجایی که فناوری های بومی با شرایط طبیعی، اقلیمی، اجتماعی و فرهنگی کشور ما همخوانی دارد.
فکر نمی کنید که از این جنبه نیز باید بر حفظ آنها تأکید کرد؟
اگر شما وارث خانه ای شوید که هر چند دوست ندارید در آن زندگی کنید، آیا اجازه می دهید که این خانه خراب شود؟ بی تردید جواب شما منفی است، زیرا انسان عاقل یا این خانه را اجاره میدهد و یا آن را بازسازی و دوباره از آن استفاده می کند. ما مخالف ورود شیوه های نوین آبیاری مانند، آبیاری قطره ای، بارانی یا زیرزمینی نیستیم و معتقدیم باید از این فناوری متناسب با شرایط استفاده کرد. اما در عین حال نباید اجازه بدهیم که سیستم آبیاری قطره ای که با شرایط محیطی و اجتماعی کشورمان تطابق دارد و بدون صرف هزینه به ما ارث رسیده است، نابودشود.
طبق آمار رسمی، ۶۰ هزار قنات در ایران وجودداشته است که براثر بی توجهی و تخریبی که دراین آن ها صورت گرفته تعداد آن ها به ۳۲ هزار قنات کاهش یافته، یعنی ۲۸ هزار قنات از بین رفته است،
از قنات های باقی مانده، چه استفاده ای می توان کرد؟
ما باید با بازسازی این قنات ها، از آن ها در آبیاری مزارع استفاده کنیم و کشاورزی را در مناطق مختلف ایران رونق دهیم.
سیستم قنات چه مزیت هایی بر روش های دیگر آبیاری دارد؟
آبی که از قنات به دست می آید، هزینه بسیارکمی دارد. زیرا برای استحصال آب از قنات، به موتور پمپ، برق، گازوئیل، کارگر و... نیازی نیست و استفاده از قنات فقط نیازمند صرف هزینه ای اندک برای لایروبی است. قنات ها رایگان به دست ما رسیده اند و باید از آن ها استفاده بهینه کرد. اجداد ما با صرف هزینه و زمان بسیار با امکانات بسیار محدود، دل سنگ و خاک را شکافته و قنات ها را برای ما به ارث گذاشته اند، آیا عاقلانه است که از این سرمایه ها استفاده نشود؟
دکتر زرین کوب می گوید یکی از دلایل افول تمدن ها در ایران بعد از حملاتی که به کشور ما صورت می گرفته از بین رفتن شبکه های آبیاری بویژه قنات ها بوده است. این نظر را تا چه حد قبول دارید؟
کاملاً درست است. زیرا حیات در هر کشوری، در دوران قدیم کاملاً و در عصر حاضر نیز تاحدودزیادی وابسته به میزان تولیدات کشاورزی آن سرزمین است و کشاورزی هم بدون وجود آب، امکان ندارد. کشور ما از نظر تأمین آب در مضیقه است.
برای نمونه اگر ارتفاع متوسط کل بارشی که کره زمین دریافت می کند ۸۰۰ میلی متر می شود، یعنی متوسط کل بارش جهانی ۸۰۰ میلی متر و سهم ایران از بارش جهانی ۲۵۰ میلی متر یعنی یک سوم متوسط کل بارندگی جهان است. به همین دلیل ایران به عنوان یک کشور خشک و نیمه خشک شناخته می شود. در این کشور خشک و نیمه خشک یکی از مواردی که باعث ظهور و استمرار تمدن ها شده، وجود قنات هاست.
شماری از متخصصان بر این عقیده هستند که سیستم قنات، یک سیستم قدیمی است و نمی تواند پاسخگوی نیازهای فعلی باشد و شیوه های نوین، کارایی بالاتری دارند، آیا این نظر درست است؟
این نظر اصلاً درست نیست. از سوی دیگر این متخصصان هم خیلی مقصر نیستند. زیرا ما در این زمینه، تحقیقات کافی انجام نداده ایم.
درحال حاضر در هیچکدام از رشته هایی مانند مهندسی آبیاری، مهندسی عمران آب، زمین شناسی گرایش آب، جغرافیای طبیعی و... که به نحوی به علوم آب مرتبط هستند، حتی یک درس یک واحدی هم در مورد قنات تدریس نمی شود و این واقعاً جای تأسف است که یک فارغ التحصیل رشته آبیاری، هیچ اطلاعی از قنات ندارد. بنابراین ضعف در تحقیقات و آشنا نبودن با کاربردهای سیستم قنات و نحوه کارکرد و استفاده بهینه از آن باعث شده است که متخصصان ما توجهی به حفظ قنات ها نداشته باشند.
چرا آموزش های مربوط به قنات در دانشگاههای کشور ما صورت نمی گیرد؟
به دلیل این که کسانی که برنامه ریزی کرده اند، براین باور بوده اند که این سیستم کهنه و قدیمی شده است و نیازی به حفظ آن وجودندارد. ولی با تلاش هایی که در سال های اخیر صورت گرفته است دانشکده قنات در سال ۸۲ در استان یزد تأسیس شد و سپس مرکز بین المللی قنات که وابسته به یونسکو است افتتاح شد و درحال حاضر هم در رشته مهندسی آبیاری دانشکده علوم آب اهواز نیز یک درس سه واحدی درباره قنات تدریس می شود.
برای بهبود وضعیت قنات های کشور باید فارغ التحصیلان رشته های مرتبط با علوم با ویژگی ها و مزایای سیستم قنات آشنا باشند و تا زمانی که این اتفاق نیفتد بی توجهی به قنات ها و تخریب آنها ادامه خواهد داشت. گفته می شود که علم اندک خطرناک ترین چیزها است و تا زمانی که متخصصان علوم آب درباره قنات اطلاعات کمی داشته باشند، مخالفت با آن نیز ادامه خواهد داشت.
برای احیا، بازسازی و بهره برداری دوباره از قنات ها باید چه اقدام هایی انجام داد؟
واقعاً جای تأسف است که من برای پاسخ دادن به این سؤال باید تجربه چینی ها را در زمینه احیا و بهره برداری از قنات ها بازگو کنم، زیرا سیستم قنات سازی و قنات داری از ایران وارد چین شده است، ولی آن ها در حال حاضر به شیوه ای بسیار کارآمد، بهینه و علمی از قنات های خود استفاده می کنند. من در سفر به چین، بیش از ۲۰قنات استان شین جیانگ را از نزدیک مورد بررسی قرار دادم. دولت چین برای اداره هر قنات، یک تکنیسین فنی گمارده بود. در این کشور تحقیقات زیادی در مورد قنات ها انجام داده اند و برای قنات ها مدل کامپیوتری طراحی کرده اند، دبی آن را به صورت مداوم اندازه گیری می کنند و براساس آمار گذشته، میزان آب دهی قنات را در سال آینده پیش بینی می کنند و مساحت زمینی را که آب این قنات ممکن است مورد آبیاری قرار دهد، مشخص می کنند. ما باید این کارها را در ایران نیز انجام دهیم.
می گویند قنات یکی از شگفتی های دست ساز انسان است که در ایران ابداع شده، چرا قنات ها را در رده شگفتی های انسان ساز قرار می دهند؟
به این دلیل که طول قنات های حفاری شده، چند برابر قطر زمین است. بعضی از قنات ها مانند قنات یزد بیش از شصت کیلومتر طول دارند و عمق بعضی چاه های قنات به ۳۰۰ متر می رسد مانند قنات گناباد که به تعبیر دکتر باستانی پاریزی می توان منار ایفل را دزدید و در آن پنهان کرد.
از قنات ها علاوه بر تأمین آب، چه استفاده های دیگری می توان کرد؟
قنات ها در گذشته برای تأمین آب کشاورزی و آشامیدنی ساخته می شدند. علاوه بر این، سرعت آب بعضی از قنات ها به دلیل شیب زیاد به اندازه ای شدید بوده است که آسیاب های سنگی را به حرکت درمی آورده. برای نمونه آسیابی که از آب قنات دولت آباد به چرخش در می آمد، روزی هزار من گندم را آرد می کرد. در حال حاضر نیز آب قنات را برای آبیاری می توان استفاده کرد و از قنات های خشک هم می توان استفاده ها و بهره های بسیاری برد. برای نمونه بعضی از گیاهان برای رشد خود به جای مرطوب نیاز دارند مانند قارچ، که می توان این گیاهان را در کانال های قنات های خشک، پرورش داد.
کتاب قنات سازی و قنات داری شما به عنوان کتاب سال انتخاب شد، نگارش این کتاب چگونه صورت گرفت؟
تحقیق در مورد قنات ها، جمع آوری اطلاعات و داده ها درباره قنات، بازدیدهای میدانی در ایران و خارج از کشور و مصاحبه با مقنی ها برای نگارش این کتاب، هفت سال به طول انجامید که در نهایت این کتاب تألیف شد. اگرچه برای تألیف آن زحماتی را متحمل شدم، اما خاطرات خوشی را برایم به همراه داشت.
نخستین قنات های ایران در چه زمانی ساخته شدند و این قنات ها دارای چه ویژگی هایی هستند؟
نخستین قنات ها در ایران بیش از ۳ هزار و ۵۰۰ سال پیش در ایران ساخته شدند. ما در هر ۳۰ استان کشور قنات داریم که خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی، یزد و کرمان دارای بیشترین قنات ها در ایران هستند، زیرا این مناطق، خشک ترین مناطق کشور محسوب می شوند. بعضی از قنات های ایران که هزار سال پیش ساخته شده اند هنوز دارای آب اند و از آن ها استفاده می شود. از نظر مقدار آبدهی پر آب ترین قنات ایران، قنات جوپار در استان کرمان است.حفر بعضی از قنات ها بیش از ۶۰ سال یعنی بیش از دو نسل طول کشیده است. ولی فناوری در امر حفاری پیشرفت کرده است و می توان حفر قنات را در زمان کنونی در کمتر از یک سال انجام داد.
پژوهشگران از شاخه های مختلف علمی، قنات ها را مورد بررسی قرار داده اند، اما قنات ها از دیدگاه فنی کمتر مورد تحقیق و مطالعه قرار گرفته اند. فکر نمی کنید که در این زمینه متخصصان آبیاری وعلوم فنی، کم کاری داشته اند؟
چون قنات در ایران به وجود آمده است چهار گروه بر روی قنات کار کرده اند؛ در گروه علوم انسانی تاریخ دانان، باستان شناسان، جامعه شناسان و جغرافیدانان.
گروه دوم اقتصاددانان هستند که از بعد اقتصادی قنات ها را بررسی کرده اند. گروه سوم فقها و حقوقدانان هستند که احکام و حقوق آب را مشخص کرده اند. گروه چهارم کسانی هستند که از بعد فنی قنات ها را مورد بررسی قرار داده اند، که تعداد این افراد تاهشت سال پیش زیاد نبود، ولی بابرگزاری سمینارهای ملی و بین المللی تعداد این افراد افزایش یافته است. ما نباید نسبت به سازه های قناتی نا آگاه باشیم، قنات ها از گذشتگان به ما ارث رسیده و باید آن را به نسل های بعد اهدا کنیم.
«مقنی سالخورده در اتاق تاریک یک قنات خشک شده، کلنگ را فرود می آورد و من کار عظیم کلنگ ها را می نگریستم، جهاد در تاریکی، تلاش برای دست یافتن به آب، مبارزه با خاک، «فرود آمدن برای صعود»، سفر به اعماق زمین برای سیراب شدن، جست وجوی آب در زیر زمین نه بر روی آسمان؛ آب چشمه؛ نه آب باران. ما در عمق صدوهفتاد متری زمین به دنبال آب می گشتیم... غرق در شکوه لحظه ها و بی تابی انتظار و اعجاز کلنگ ها و زیبایی کار و تلاش در تاریکی و شکوه سفر به قعر زمین و تقدس جست وجوی آب و کندوکاو در عمق ظلمت، دور از زمین و زندگی بودم که ناگهان نوازش لطیف و خنکی را در لابه لای انگشتان پاهای برهنه ام احساس کردم. کم کم زمزمه هایی که هر لحظه بالا می گرفت و از هر سو برمی خاست و سر به هم می داد و ناله می شد و ناله ها از هر سو برمی خاست و سر به هم می داد و خشمگین، طغیانی و مهاجم می گشت: آب! آب این روح مذاب امید و زندگی، تازه نفس، جوان، زلال و نیرومند با گام های مصمم و امیدوار، پرشتاب خود را در بستر قنات افکند و شتابان می رفت تا خود را به چشمان غبار گرفته صدها کشتزار سوخته و نگاه های پژمرده هزاران درخت تشنه برساند و در رگ های خشکیده جوی های مزرعه و کوچه باغ های مرده جاری گردد». قنات ها اگرچه حیات را برای این سرزمین به ارمغان آوردند، اما هم اینک خود در معرض مرگ و نابودی قرار دارند. مرگی که به دلیل بی توجهی ما به میراث و فناوری های بومی و فرهنگی مان رخ می دهد، اما براستی چرا باید از مرگ قنات ها جلوگیری کرد؟ و چگونه می توان آنها را نجات داد؟
منبع : http://www.reza9173.blogfa.com/post/5 text/html 2013-01-02T04:45:35+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/58
اوسا علی و فرزندش آممد و نقش آنها در سازندگی چوپانان
دوچهره ای را كه معرفی می نمایم در آّبادانی و سازندگی چوپانان نقش حساسی داشته اند . شخصیت اول اوسا علی است كه درحقیقت مهندس قنات و عالم به علم حفاری قنات و كندن پیشكار است و به همین علت او به نام اوسا علی در چوپانان شناخته می شود و به دست توانای او پیشرفت قنات چوپانان و احداث قنات حجت آباد انجام می پذیرد و و شخصیت دوم كدخدای چوپانان آمحمد اوساعلی فرزند اوسا علی كه مرد سیاست بود و نقش دهیار امروزی را در روستا داشت و وظایف او از دهیار بیشتر نیز بود و از همه مهمتر اینكه او سالیان سال ریاست دفتر میانه مزرعه های چوپانان و حجت آباد و آشتیان را مدیریت كرد و امانت داری و صداقت را به نهایت رساند او فردی بود كه هم مورد اطمینان حكومت بود و هم مالكین چوپانان اورا دوست داشتند و به او اعتماد كامل داشتند و هم مورد اعتماد رعایا و خوش نشین ها بود و در حل و فصل و راهنمایی امورات مردم از قبیل دعاوی و امور سجلی و امور سربازی مسلط بود .برای معرفی این دو چهره سرشناس به تاریخ چوپانان، از فرزند آن بزرگواران جناب صادق محمدی خواهش كردم كه در این زمینه مرا یاری كنند خوشبختانه قلم شیوا و اطلاعات كامل ایشان نیاز به هیچگونه توضیحی ندارد و نوشته ایشان را خدمت خوانندگان محترم ارائه می نمایم

عكس:اوسا علی
نویسنده :عباس صادق محمدی (عباس كدخدا)
1-اوسا علی كیست؟
اوستا علی از اناركی های مقیم شاهرود بوده پدرش حیدر فرزندعلی فرزند صادق فرزند محمد میباشد.جد بزرگ اوسا علی بنا به مقتضیات زمان (صادق)با خانواده اش مدت چند سال در قریه محمدیه نائین كه در آن زمان به نام دَه نامیده میشده است سكونت داشته یك دختر ویك پسرش به نام محمد در آنجا ازدواج میكنند وهمانجا میمانند ولی صادق كه شتر دار بوده از آنجا به شاهرود عزیمت میكند.علی فرزند كوچك صادق در شاهرود با دختری از اقوامش كه او هم ازانارك به شاهرود رفته ازدواج مینماید.طبق روایت پدرم آممد اوسا علی(كدخدا) ،علی 3 پسر داشته است پسر بزرگ او قاسم دومی محمد وسومی حیدر بوده اند(قاسم جد مادرم فرزند پسری داشته به نام محمدرضا كه بعدا فرزندش فامیل صالحی انتخاب میكند به علت اینكه پدر مادرشان از خانواده صالح خان شاهرودی میباشدو همچنین پسر كوچك او به نام حسین معروف به حسین قاسم علی ،حسین با دختر پسر عمویش كه در دَه بوده است ازدواج میكندو او را به شاهرود میبردكه ثمره ازدواج آنها دو دختر ویك پسر بوده است.«نرگس زن اوسا علی- فاطمه زن حسن صالحی ومحمد علی كه بعدا صادق محمدی شده اند».)فرزند دیگر علی حیدر با دختر عالیه(دخترعمه اش)ازدواج میكندمدتی در دَه نائین میباشد سپس او هم با خانواده به شاهرود میرود حیدر پدراوسا علی معروف به چوپانان میباشداوسا علی با دختر عموزاده اش نرگس ازدواج میكندكه 3 فرزند داشته 1 آممد اوسا علی(كدخدا)-2حیدراوسا علی 3شهربانو اوسا علی زن حاج محمد حسین نظریان و دیگر دختر حسین قاسم علی زن صالح دو فرزند داشته 1 خدیجه شاهرودی2شهربانو زن كدخدا .
2-اوسا علی چرا به چوپانان آمده است؟
اوسا علی به شغل شتر داری ومقنی گری مشغول بوده است حدود یكصد وچند سال پیش كه تازه چوپانان تاسیس شده بود دوستان شتردارش از جمله حاج محمد علی رمضان وحاج محمد زاهدی و... به او پیشنهاد میكنند كه برای سرپرستی قنات چوپانان وكندن پیشكاربیشتر قنات به چوپانان بیاید. او اول خانواده اش را در انارك ساكن میكند وخودش با دو پسرانش آممد وحیدر در قنات چوپانان به كار مشغول میشود
3-در چوپانان چه كارهایی انجام داده است؟
وقتی اوسا علی به چوپانان می اید قنات زیادپیشروی نكرده اوباپسرانش آممد واوسا حیدر وحاج محمد حسین(كه بعدادامادش میشود)قنات چوپانان را توسعه میدهدومالكین برایاحداث قنات حجت آباد (گفته های حاج ابوالقاسم زاهدی)انبار میانه راتحویل اوسا علی میدهند .او هم با جدیت وپشتكاری كه داشته كارها را بخوبی انجام میدهدو قنات حجت آباد راه میافتد كه تمام سرپرستی كار ها با استاد علی بوده است
4-چه نقشی در سازندگی چوپانان داشته است؟
همان طور كه ذكر شد اوسا علی زمانیكه به چوپانان امد مالكین تمام اختیارات قنات و انبار میانه را به او واگذار می كنندحتی در خیابان اصلی كه مخصوص مالكین بوده است زمینی به وسعت 600 متر سه نبش به او اهدا میكنند كه منزل بزرگی میسازد كه بعدا بین پسرانش تقسیم میكند.
5-دستیارانش كه بودند؟
دستیاران اصلی او پسرانش ،حاج محمد حسین نظریان،اوسا حسن نجفیان ،حسین برجی،ابراهیم جلالپور غلامرضا وهمه كسانیكه در قنات چوپانان ،حجت آباد وآشتیان كار كرده اند.

آممد اوسا علی (كدخدا)
1-كدخدا كیست؟
كدخدای مورد نظر شما (آممداوسا علی) چهارمین كدخدای چوپانان (1-مرحوم علی محمد نجفیان معروف به میرزا2-آقای عباس میرزا نجفیان پسر میرزا 3-آقای جعفرمحمدعلی زاهدی 4-آممداوسا علی )كه با دوام ترین كدخدایان بترتیب 1 میرزا 2 آممداوسا علی بوده اند كه پدرم از سال 1324 الی 1342 زمان وفاتش كدخدا بوده است وبعد از آن هم اینجانب به انتخاب مالكین وخواست آنها به مدت تقریبا دوسال كدخدا بوده ام.
2-چرا به چوپانان آمد؟
ابتدا با پدرش اوسا علی به چوپانان آمد ومدتی با او همكاری میكرده است مدتی هم حدود 70 الی 80 نفر شتر داشته و بین استانهای شمالی وخراسان واصفهان ویزد حمل بار مینموده است تا زمان فوت پدرش 1322 دستیار پدرش و شترداری مینموده پس از فوت پدرش سرپرستی كارهای قنات چوپانان ،حجت آباد وآشتیان در حال احداث را مالكین به او واگذار مینمایندو همچنین انبار میانه را و یكی دوسال بعد نیز اورا به كدخدایی انتخاب میكنند درضمن وقتی كد خدا میشود مغازه هم باز میكند.
3-اقداماتش در چوپانان چه بوده است؟
ابتدای كدخدائی پدرم هنوز چوپانان خیلی بزرگ نشده بود وچند سال بیشتر از خرابی قلعه نگذشته بود و مردم در حال ساختن خانه بودند كدخدا با سواد بود مخصوصا حساب وكتاب هایش خیلی دقیق بود از اینرو مالكین نسل دوم به او اطمینان و اعتماد كامل داشتند.از این جهت در تمام كاروصحبتها او را دعوت میكردند ومشاور خوبی برای آنها بود تمام مهمانیهای دولتی وغیره و سربازگیر ی جایشان در خانه كد خدا بود در احداث مسجد ،حمام ،مدرسه ، بهداری ودیگر بنا هاب عمرانی ،او مسئول وپرداخت كننده حقوق كارگرها بودوهرگز در حسابهایش اشتباه نمیكرد .مالك نبودولی با مالكین همنشین وهمصدا بودوهرگز كسی از او ناراحت وناراضی نبود. مردمداری و صبر وحوصله او بی اندازه زیاد بود.مسجد درزمان كدخدایی او به پایان رسید.حمام بزرگ در زمان او ساخته شد. مدرسه ستوده و ایراندخت قدیم در زمان او ساخته شد. خانه ای برای من ساخته بود كه همیشه در اختیار معلمین غیر بومی بود.شروع ساخت درمانگاه موتور خانه برق و برق كشی در آن زمان بوده است.
4-چرا در عاشورا شربت میداد؟
به دلیل اینكه برای ماه محرم و صفر احترام خاصی قائل بود دو ماه محرم وصفر را هرشب به مسجد میرفت حسینی بود وبه امام حسین ایمان داشت.میگویند در زمان جوانی پشت پیراهنش را در میآورد وآنچنان زنجیر میزد كه از پشتش خون جاری میشدو تا مدتها زخمش احتیاج به مداوا داشت . چندین شب در محرم وصفر بانی چای میشد .اماچرا در عاشورا شربت میداد .یادم است اولین سالی كه به فكر شربت دادن افتادعاشورا در تابستان بود و مردم ودسته سینه زنی وزنجیر زنی از قبرستان كه می آمدند و میخواستند به امامزاده بروند درب منزلمان به آنها آب نیمه خنك مشك میدادیم در آن گرما ی طاقت فرسای تابستان لیوانی آب عطش مردم تشنه را كم میكرد لذا تصمیم گرفت به جهت خدمت در راه امام حسین در عاشورا به مردم شربت بدهد كه در آن زمان حال وهوایی داشت با یك لیوان شربت ومقداری تخم شربتی دسته جات سینه زنی و زنجیر زنی را به حال می آورد وبا انرژی تازه ای بسوی امامزاده حركت میكردند.یك نكته هم باید بگویم كه در زمان قدیم شبهای عاشورا چای میدادند.یكی یا دو سه نفر هم مشك به دوش به زنان ومردان لیوان بدست آب میدادند كه من هم از5 تا 12 سالگی سقای ابوالفضل بودم وبه مردم آب میدادم (چون مرااسم غلام حلقه به گوش حضرت عباس كرده بودند ونذر كرده بودند اگر زنده ماندم هر سال 15 روز ،روز وشب اول ماه محرم آب بدهم به دلیل اینكه پدر ومادرم 4 پسرشان ویك دخترشان قبل از من فوت كرده بودند)
5-دو خاطره از پدرم آممد كدخدا
چون تنها پسر او بودم هر چند كودكی بیش نبودم لذا همیشه در كنارش ودستیارش بودم وهمیشه در جریان كارهای او بودم واز او خاطرات زیادی دارم.
خاطره اول
یادم می آید كلاس اول كه بودم روز ی ساعت 9 صبح آقای محمد خاكساری مدیر دبستان مرا صدا زد وگفت بروببین پدرت خانه است یا نه رفتم در خانه بود برگشتم گفتم در خانه است .پدرم از خانه بیرون آمد آقای خاكساری هم از مدرسه در خیابان به هم رسیدند آقای خاكساری به پدرم گفت كدخدا پسر............ امروز به مدرسه نیامده وگویا میخواهد مدرسه را رها كند.كلاس پنجم بود پدرم كسی را فرستاد دنبال آقای ............... فوری آمد وگفت چرا پسرت را بمدرسه نفرستادی ؟ گفت كدخدا پسر بزرگ من است دست كمك ندارم رعیتی دارم واگه برندارم ارباب گفته اگه به ملك نرسی ملك را ازت میگیرم پدرم به آقای خاكساری گفت ساعت های خط ونقاشی وورزش ودرسهای راحت به او مرخصی بده تا به پدرش كمك كند. آقای خاكساری قول داد همكاری كند آقای .......... هم قبول كرد كه پسرش را به مدرسه بفرستد بعدا پدرم با ماك آقای... صحبت كرد كه كمی رعایت حال او را بكندااحمدا.. به خوبی همه راضی شدند.پسر آقای ... .......هم درس خواند وخدارو شكر كارمند خوبی هم شد.
خاطره دوم
یك خاطره جالب دیگر یك روز تابستان ساعت حدود 3 بعد از ظهر بود كه آقای سرهنگ محسنی رئیس سرباز گیری به اتفاق هفت هشت نفر آمدند در اتاق مهمانی با پدرم رفتن بعد از چند دقیقه پدر آمد وگفت اینها غذا نخورده اند برو مقداری تخم مرغ بخر وبیا . تو ی كوچه های چوپانان به راه افتادم حدود یك ساعت كمتر شد كه با چها ر پنج عدد مرغ وخروس سر بریده به خانه آمدم پدرم گفت چی گرفتی گفتم :گفتی مرغ بگیر زد زیر خنده سرهنگ محسنی هم فهید واز اتاق بیرون آمد دستی به سرم كشید وگفت میخواستیم نان وماست وتخم مرغ بخوریم وبعدا همین امروز به خور برویم و حالا با این كارتو امشب را در چوپانان ماندگار شدیم وكلی خوشحال شد وجایتان خالی شب همگی چلو خروس خوردیم واز دست گلی كه به آب داده بودم میخندیدند وفرداصبح به سمت خور حركت كردند..
عباس صادق محمدی -11/10/1391 text/html 2012-12-
30T09:10:30+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی
http://choopananabad.mihanblog.com/post/57
تأمین كود برای كشاورزی در چوپانان قدیم
نویسنده: نسل سومی


تهیه كود برای كشاورزی امری مشكل و در عین حال بسیار با ارزش بوده است به همین دلیل مقرراتی در این زمینه وضع شده بود كه در این مقاله می خواهم به آن اشاره كنم.
كود را باید به اشتراك مالك و رعیت هردو تولید نمایند و درمزرعه مورد استفاده قرار دهند . به همین علت كلیه كود تولیدی آنها باید به مزرعه توسط رعیت انتقال یابد . كودهای تولیدی به هشت روش تولید می شد كه به شرح زیر است:
1- كودی كه از حیوانات بدست می آمد و این شامل كلیه حیوانات خانه اربابی و خانه رعیت بود.
2 -كود موال كه از مستراحهای منازل اربابی و رعیتی بدست می آمد . در چوپانان قدیم حفر چاه فاضلاب ممنوع بود و هر منزل در كنار مستراحش چاهكی بود كه رعیت ها هر چند روز یكبار چند بیل ماسه بادی در داخل چاهك می ریختند و هنگامیكه چاهك پر می شد آنرا با بیل خالی می كردند و روی آنرا با خاك می پوشاندند و یكماهی به حال خود رها می كردند تا كاملا كود برسد یا به تعبیر امروزی تخمیر شود .سپس كود را بار الاغ كرده و به مزرعه منتقل می كردند این كود بیشتر مورد استفاده سیفیجات و سبزیجات بود
3-یكی دیگر از منابع تولید كود در چوپانان قدیم احداث خلا های عمومی بود كه بعضی مالكین در گوشه ای از زمین خود خلایی عمومی احداث می كردند كه حق برداشت از كود آن از آن مالك بود و رعیت در به عمل آوری و انتقال كود اقدام می كرد .
4-در زمان قدیم كه تنها رفت آمد مسافران و بار توسط كاروان های شتر انجام می گرفت و چوپانان لنگر گاه خوبی برای اتراق كاروان ها بود مقررات زیر برای مالكین چوپانان وضع شده بود .اولا اگر كاروانی وارد می شد حق آبه به مالكی تعلق می گرفت كه آن روزنوبت آب او بود و تنها او یا رعیتش اجازه داشتند كه كاه و علوفه به كاروانیان بفروشند و یا به سایرین اجازه دهند كه آنها در روز نوبت آنها اقدام به چنین كاری كنند .ثانیا كود حیوانی كه از شتران در پیوال به جای می ماند اختصاص به صاحب آب داشت كه رعیت بلافاصله در پایان روز آب به جمع آوری كود از پیوال اقدام می كرد و پیوال میدانی بود كه شتران در آن استراحت می كردند.

تصویر از:http://ali-toodeshkechoo.persianblog.ir/post/37
5-رعیت های قدیم در بدست آوردن كود حیوانی تلاش می كردند و من به خاطر دارم كه مرحوم حسین قلی ابنی كه فكر می كنم از رعیت های نسل اول چوپانان باشد همیشه واله خرش روی خر آماده بود و بیلش را هم همراه داشت در كوچه و گذر كه عبور می كرد هرجا مقداری مدفوع حیوانی یا انسانی مشاهده می كرد بار می كرد و . منظره جالبی كه من از آن مرحوم به یاد دارم این است كه بارها دیده بودم وقتی خرش مشغول دفع مدفوع می شد بلافاصله كف بیلش را جلو مخرج خر می گرفت و بعد از جمع آوری آنرا به داخل واله منتقل می كرد.
6-یا از رعیت های نسل دوم شنیده بودم كه در ایام بچگی یكی از وظایف آنها این بوده كه آشارویی را بر می داشتند و در بیابان نزدیك روستا می رفتند و كلیه سرگین های شترها و الاغها را كه در بیابان ریخته بوده جمع آوری می كردند و به باربند خانه اشان منتقل می كردند .
7- معمولا كود تولیدی اقوام غیر مالك و خوش نشین توسط مالك و زارع در قبال زمین یونجه خریداری می شدو اگر كسی خانه اش را اجاره می داد كود ان خانه مختص مالك ان بود.
8- بعضی از مالكین كود آغل های گله داران را در بیابان می خریدند و این كود كه كود بسیار قویی بود را به مزرعه خود منتقل می كردند اسم مخصوصی داشت كه هر چه فكر می كنم نام آن به خاطرم نمی آِید فقط فكر می كنم كه آنرا كِرس می نامیدند
البته این زحمت ها نتایج بسیار خوبی در بر داشته به طوریكه معمولا هر كشاورزی از هر حبه درسال 130من گندم
130من جو 40 من ارزن و تا دو یا سه برابر مصرف خود و ارباب از محصولات زیر را بدست می آورده :خربزه هندوانه
،چغندر ، زردك ، شلغم ،اسفناج و سبزیجات ، پیاز ، بادمجان ، گوجه فرنگی ، زیره ، سیاهدانه ، كنجد ، شاهدانه ، كلم ،
سیر ، انگور ، انجیر ، انار ، خرما ،توت،زردآلو و یونجه فراوان برای خوراك چارپایان و همه اینها نتیجه این تلاش خستگی
ناپذیر بوده است text/html 2012-12-27T00:13:07+01:00
choopananabad.mihanblog.com نسل سومی
http://choopananabad.mihanblog.com/post/53
سفرنامه سون هدین به چوپانان
تصاویر از: http://www.friendfa.com/malekims



جایی راه چند شاخه شد، نمیدانستند از کدام طرف بروند، بالاخره یکی را انتخاب کردند و انتظار داشتند به روستای عشین برسند. هر چه پیش رفتند به روستا نرسیدند ولی باید ادامه میدادند. پس از حدود ۳۰ کیلومتر به چاه آبی رسیدند. طبیعی بود که ایرانیها دم و دستگاه یک چای حسابی را راه انداختند. روز بعد در راه به کاروانی برخورد کردند. یکی از مردان کاروان حاضر شد در ازای ۱۰ قران راه علم را به ایشان نشان دهد. راهی که بدون کمک او نمیتوانستند پیدا کنند. پس از مدتی در حالیکه برف میبارید به علم رسیدند.
این دهکده کوچک که جزیره تنهایی در دریای کویر بود، با پانزده نفر جمعیت ده سال عمر داشت. اگر منابع آب روستا تجدید نمیشدند (چاه و قنات)، ساکنین روستا را ترک کرده و به سرحد بختیاری، سرچشمه زایندهرود اصفهان میرفتند. آدم به اطلاعات وسیع شتربانها غبطه میخورد. آنها مسافت زیادی را تا قلب ایران کاملاً به درستی میشناختند و میتوانستند در تاریکی مطلق شب راه بین همدان و سبزوار را طی بکنند و در ضمن چاهها را بیابند. آنها اسم همه کوههای کوچک و آبشخورهای کوچک را میشناختند.
در علم کاه، مرغ و تخممرغ مورد نیاز را خریدند و پس از یک روز استراحت با راهنمایی مرد کاروان حرکت کردند. اگر آدم با اوضاع و احوال محیط آشنا نباشد، میتواند سوگند بخورد، که در سمت جنوب دریای بزرگی قرار دارد و مثل این است، که عکس کوههایی که در جنوب این دریا قرار دارند، در دریا منعکس شده است. با این همه تمام این صحنهها سرابی بیش نیست.
در محل اتراق به محض اینکه خورشید غروب کرد و حرارت پایین آمد، صدای خفیف و یا زوزه مانندی از میان تپههای شنی شنیده میشد. شاید این صدا از سرد شدن شنها و به هم مالیده شدنشان به وجود میآمد. این صدا آواز شبانه کویر بود. صدای تپههای شنی، که به ظاهر آرامند اما از صدها سال به این طرف بدون اینکه قراری بگیرند، در گردشند.
روز بعد در ساعت معمول و با نظم معمول راه افتادند. در این منطقه، فرصت داشت تا مرز جنوبی بیابان شن را طی کند و امیدوار بود که خود شخصاً منطقهای را که شن به کویر نمک تبدیل میشد، مطالعه کند.
پس از چند اتراق به روستای چوپانان رسیدند.شب وقتی سکوت همه جا را فرا گرفته بود، تنها صدای آبی که از قنات به استخری هدایت میشد، میآمد. صدایی غیرعادی و دوست داشتنی در سرزمینی خشک.
http://nooraghayee.com/?p=646
چوپانان 10 خانه دارد وجمعیتش 50 نفر است بصورتی که ماالان ده را میبینیم ودر همین محل ،این ده دوسال عمر دارد(در سال1282 ساخته شده) بطوریکه به من گفته اند چوپانان قدیم نیم فرسنگ جنوبی تر از محل فعلی قرار داشت.اظهار نظری که با نقشه روی ایران مطابقت دارد.چوپانان 500گوسفند و300 شتر دارد.گوسفندها در کوههای پشت انارک می چرند.ظل السلطان برادر شاه(ناصرالدین شاه)یک منشی دارد که صاحب این ده است وسالی 200 تومان از این ده در امد دارد.در حقیقت ساکنین ده بردگان او هستند وکارمی کنند تا از زمین خشک محصول بردارند واز این محصول منشی باشی که لابد ادمی است تنبل وعیاش، با زرق وبرق زندگی میکند وخری هم دارد واز دیگر لذایذ زندگی برخوردار است.



خانه ها یا بهتر بگویم کلبه های گلی همانطور که اشاره شد همه چسبیده به هم ساخته شده اند واز دور به یک کاروانسرا می مانند.این نوع ساختمان نتیجه اب وهوای این منطقه است وبی شک عملی ترین ساختمان هم هست که انسان در چنین محلی می تواند انتظارش را داشته باشد.اگر هر کلبه برای خودش مجزا ساخته شده بود بیشتراز حالا گرفتار باد وبادهای شنی میشد وسرمای زمستان یخ می زد.اما چون خانه ها به صورت یک مجتمع ساخته شده اند ساکنین ده بهتر می توانند با باد وهوا کنار بیایند وبهتر می توانند از خود در مقابل باد وهوا محافظت کنند.داخل کلبه خیلی ساده،فقیرانه وکثیف است.اینها مثل بیشترملتهای اسیایی با نظافت کمتر سروکار دارند.اب چوپانان به وسیله یک قنات تامین می شود وتپه های خاکی راه زیر زمینی اب را نشان میدهد.
اب از قنات-استخری هدایت میشود که کمی نی در ان روئیده است.اب از استخر با جویهای رو بازی به مزارع تقسیم میشود.شب وقتی سروصدا وپرحرفی در اتراق خوابید،صدای اب را که از پله های کوچک وموانع جویبار می گذشت میشنیدم. صدایی غیر عادی ودوست داشتنی در این سرزمین خشک .در اینجا گندم،جو،،پیاز،سبزی،چغندر ،میوه وپنبه و...می کارند.انقدر که به انارک صادر میشود.درست وقتی که ماوارد ده شدیم چند شتر با بار پنبه اماده حرکت به طرف انارک بود،در نتیجه ما هم توانستیم ذخیره پنبه دانه خود را که در اینجا(پنبه توک)نامیده می شود تجدید بکنیم.در حوالی منطقه ای که طاق وگز می روید کوره هایی برای درست کردن زغال ساخته شده است.قیمت یک بار زغال یک تومان است.



مردها کفشهایی به تن دارند که تا زانو میرسد،این کفشها را از پارچه ای نخی،خشن وابی رنگ میدوزند.انها کمربند سفید کثیفی به دور کمر میبندند وشلواری گشاد به تن دارند جورابهایشان خشن ورنگارنگ است وبر سر کلاهی دارند، از پوست سیاه بره.البته این موقعی است که استطاعت داشتن این کلاه را دارند،وگر نه کلاه نمدی سفیدی بر سر میگذارند.ضمنا از کارهای روزانه انها اطلاعات کمی به دست می اورم.زنها با چرخ ریس میریسند،نان را در تنوری از گل رس که در میانش اتش افروخته میشود می پزند،لباسها را وصله میزنند.برای بچه های کوچکشان لالایی میخوانند وبا بچه های بزرگتر بازی میکنند.در اینجا همه روزها مثل یکدیگرند ومردم زندگی یکنواخت وخسته کننده ای دارند اما انها زندگی را بهتر نمیشناسند.از این رو کمبودی هم احساس نمی کنند وشاهد رشد پسرهای خود هستند که شتربان وکشاورز ومبارزین زندگی در حاشیه کویر میشوند.در بیابان وصحرای اطراف چوپانان غزال بسیار زیادی یافت میشود سه نمونه شکار شده که ما خریدیم کباب بسیار خوبی برای دو روز سفر فراهم کرد.در اینجا از گور خر خبری نیست.در کوهایی که کبک بیشتر یافت میشود،گرگ هم دیده میشود.در ضمن یک شب را در چوپانان گذراندم.
سفرنامه سون هدین 1284
http://www.iranvillage.ir/modules.php?name=News&file=article&sid=1576&mode=thread&order=0&thold=0 text/html 2012-12-25T12:16:54+01:00
choopananabad.mihanblog.com نسل سومی
http://choopananabad.mihanblog.com/post/56
خاطره ای از یکی از موسسین چوپانان
نویسنده : عباس زاهدی
مرحوم حاج محمد زاهدی معروف به حاج محمد حاج محمد رحیم را تمامی نسل اولی ها و دومی ها و شاید بعضی از نسل سومی ها هم میشناسند. ایشان جد بزرگ خانواده زاهدی و یکی از پنج محمد موسس چوپانان و حجت آباد و آشتیان بوده است.
خاطره ای از ایشان دارم که از زبان مرحوم پدرم ( عبد الرحیم زاهدی) به کرات شنیدم و لازم میدانم ان را در اینجا ذکر نمایم تا مردم چوپانان نتیجه اخلاقی لازم را از ان برداشت نمایند.از اینجا انچه می گویم از زبان مرحوم پدر که خود شاهد قضایا بوده نقل مینمایم:
موقعی که احداث قنات چوپانان و حجت آباد به سرانجام رسید پدرم مرحوم حاج محمد به اتفاق مرحوم حاج مهدی( جد خانواده عسکری ) و مرحوم حاج دایی که ساکن یزد ولی انارکی الاصل بود عزم سفر حج و ادای فریضه الهی نمودند. این سه تن در ان سال همسفر و همراه بودند. از انارک با شتر و قاطر عزم اصفهان نمودند تا ضمن تهیه پاره ای مایحتاج سفر با مرحوم حاج مشیر نیز که والی منطقه بود خداحافظی نموده و حلالیت بطلبند، در اصفهان به دارالحکومه رفتند و ضمن ملاقات با والی عزم خود را به ایشان ابراز نمودند، حاج مشیر در همان مجلس منشی خود را احضار و نامه ای را انشا و کاتب نیز کتابت مینماید . متن نامه سفارشی بود که این سه تن را به عنوان برادر و افراد مورد اطمینان خود به والی بوشهر که در واقع اخرین نقطه خاک ایران بود میسپارد و مینویسد که هر گونه نیازی حاملین اعم از مادی و معنوی داشتند مرتفع نمایید و به حساب والی اصفهان مورد قبول است . نامه را پاکت نمود و به ما داد و ما نیز ضمن تشکر یاد اور شدیم که مایحتاج و وجه به اندازه نیاز به همراه داریم و راضی به زحمت شما نیستیم ، ایشان با خنده ای گفت این پاکت که سنگینی برای شما ندارد و ضرری هم متوجه شما نمیکند و انشاالله که نیازی هم نخواهید داشت ولی همراهتان باشد. سفر ما تا بوشهر حدود یک ماه به طول انجامید و به مجرد رسیدن به بوشهر به دارالحکومه رفتیم و نامه را به والی بوشهر تحویل دادیم و ایشان از ما تکریم و احترام فوق العاده ای نمود و یک روز را هم مهمان والی بودیم و از ما خواست که نیاز خود را بگوییید تا مرتفع نمایم و ما نیز ضمن تشکر فراوان عدم نیاز خود را ابراز نمودیم، دو سه روزی در بوشهر بودیم و روز حرکت پیشکار
والی ما را به کشتی بادبانی نمازی شیرازی که عازم جده بود برد و با سفارشات ویژه ما را تحویل کاپیتان کشتی داد و خلاصه سفر چهل و پنج روزه دریایی ما با کشتی بادبانی شروع شد،

تصویر جنبه تزئینی دارد
روزهایی که باد موافق بود بادبانها را بلند کرده و کشتی مسافتی را میپیمود و روزهایی که باد مخالف بود بادبانها را خوابانده و در وسط دریا لنگر می انداخت و منتظر باد موافق مینشست، واقعه تلخی که در کشتی سه طبقه نمازی که طبقه بالا عرشه و طبقه وسط جای مسافران و طبقه زیرین که انبار و جای اثاثیه بود رخ داد ، شیوع بیماری وبا در کشتی بود که به ناچار مسافران ظاهرا سالم را به انبار کشتی منتقل و طبقه وسط را به درمانگاه یا بگویم بیمارستان مبدل ساختند ، وضع فوق العاده دلخراش و رقت بار بود ، هیچ امکان مداوایی نبود و هر کس عطسه و یا سرفه ای میکرد از بیم وبایی بودن از سایرین جدا و به طبقه وسط منتقل میگردید. هر روز صبح شاهد بودیم که تعدادی جنازه به ظاهر کفن پیچ شده از عرشه کشتی روانه دریا و طعمه جانواران دریا میگردید، زیرا کشتی جای نگهداری و یا سردخانه نداشت ، همگی مرگ را مشاهده و لمس میکردیم ، خلاصه تعداد زیادی از بیماری تلف شده و ما بقی جان بر کف در ساحل جده پیاده شده و از انجا نیز با شتر و قاطر کرایه ای عازم مکه شدیم و به ادای فریضه خدایی پرداختیم ، حال مقایسه نمایید سفر حج امروز را با آن زمان.
خلاصه سفر حج حدود پنج ماه به طول انجامید تا دوباره به منزل و ماوای خود رسیدیم ، از میان همه این مطالب خواستم نتیجه اخلاقی را یاداور شوم که اجداد ما و موسسین این روستاها چگونه مردانی بودند که با خوش نامی به ایجاد اطمینان در بین همه و از دست والی اصفهان ، نامه ای که در واقع چک سفید امضا بود دریافت مینمودند و عازم سفر میشدند و این چیزی نبود جز بیان اعتماد به مردم انارک و چوپانان و خوش نامی و حسن سابقه ای که ما بایستی امروزه به ان مفتخر بوده و در پیشگاه انان سر تعظیم فرود اورده و کلاه از سر برداریم و رفتار و منش ان بزرگان را تا حد ممکن سر لوحه امور خود قرار دهیم.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
و السلام
عباس زاهدی
یزد 91/10/3
منبع : http://www.choopanan.com/post/1018 text/html 2012-12-24T05:53:26+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/55
طبیب شفا بخش ، حكیم آقابیكی
نجاتبخش بسیاری از كودكان و بزرگسالان در چوپانان
نویسنده : نسل سومی
حدود 30 سال خدمت این مرد وظیفه شناس در بهداری چوپانان باعث نجات جان بسیاری از جوانان در دهه های چهل تا شصت گردید . اما هیچگاه از خدمات این بزرگ مرد وظیفه شناس به نحو شایسته قدردانی نشد . بر آنم كه با معرفی این چهره خدمتگزار ، سپاسگزار او باشم
نام و نام خانوادگی : مهدی آقابیكی سال تولد ؟ سال وفات 1354 محل تولد : انارك محل دفن انارك
از آنجا كه انسانی تیز هوش و علاقه مند به امور پزشكی بود با كنجكاوی خاصی كه داشت در بهداری به نحو شایسته از اطلاعات پزشكانی كه در چوپانان ماموریت می یافتند استفاده می كرد و در غیاب انها او امر طبابت را بر عهده می گرفت. ابتدای خدمتش با ورود آمپول پنی سیلین به ایران و مداوای بیمارهای عفونی با آن همراه بود . و او در تزریق این آمپول به بیمارانش هیچگونه امساكی نمی كرد . لذا به مدد این آمپول و در بیشتر اوقات تشخیص صحیح او در نوع بیماری مراجعینش ، بسیاری از بیماران آن دوره، شفای كامل یافتند . به همین علت مردم به آقابیكی لقب دكتر دادند و اورا با احترام خاص دكتر آقابیكی می خواندند و به طبابت او اعتقاد داشتند .به حق نیز باید از نظر تجربی او را معادل یك پزشك عمومی در آن دوران دانست.
تحصیلات: ایشان بعد از گرفتن سیكل اول دبیرستان ، وارد آموزشگاه بهیاری می شود و به عنوان بهیار در بهداری چوپانان مشغول به خدمت می گردد.

دكتر آقابیكی بدون هیچگونه چشمداشتی بر سر بالین هر مریضی در خانه اش حاضر می شد و و به معاینه و معالجه مریض می پرداخت .
بسیاری اوقات مریض هایی از روستا های دیگر مثل جندق و چاه ملك و ایراج و گرمه نیز برای مداوا به چوپانان مراجعه و به او روی می آوردند .
هر وقت كه دكتر از مداوای مریض ناتوان بود و یا وضعیت مریضی را خطرناك می دید با لهجه اناركی به اطرافیان مریض خطاب می كرد كه مریض را هرچه زودتر به سوی اصفهان حركت دهید.
من خود شخصاً در دوران دبستان با اره چوب بر قسمتی از انگشت شستم را بریدم و زخم را خودم پانسمان كردم تا بهبود یافت . اما بعد از بهبودی مقداری گوشت اضافه بد شكل در گوشه ناخن شستم تشكیل شد . به همین علت به بهداری نزد دكتر آقابیكی رفتم و او بعد از معاینه گفت نگران نباشم داروی آنرا دارم بعد گفت كه داروی آن سنگ جهنم است من و چند مریض دیگر هاج واج به دكتر نگاه كردیم او از داخل قفسه داروها شیشه ای را كه محتوی ماده ای سیاه رنگ بود آورد و پنبه كوچكی را با پنس در داخل شیشه فرو كرد و آن ماده را روی انگشت من مالید كه آه از نهاد من بیرون آمد و سوزشی را در ناحیه شستم احساس كردم . ولی آقابیكی گفت كه چند روز دیگر دستم خوب می شود. البته بعد از چند روز آن قسمت پوست انداخت وشستم به حالت طبیعی برگشت .
آقابیكی دارای دو فرزند پسربه اسامی احمد و محمود و چهار دختر بود كه من سالیان زیادی است كه از انها بیخبرم.
مطمئنا اطلاعات من برای معرفی او بسیار ناقص است و كمك دوستان و همشهریان عزیز می تواند در تكمیل مطالب فوق موثر باشد.
مژگان زاهدیه
شنبه 23 دی 1391 10:43 ق.ظ
سلام از معرفی شما سپاسگزارم. من از نوه های دختری ایشان هستم.مرحوم آقابیگی دارای 4 دختر و 2 پسر بوده اند. دختر بزرگ ایشان فوت کرده و بقیه فرزندان به حمدا... در قید حیات هستند. محل دفن ایشان انارک و سال وفات 1354 بوده است.
منبع نظرات پست:
http://chopponoon.mihanblog.com/post/comment/1582
نسل سومی از اطلاعات خانم زاهدیه سپاسگزارم

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-236965500961297561 2013-02-04T20:51:00.001+03:30 2013-02-04T20:51:59.035+03:30 نصرالله خان


خروجی وبلاگ دولنده






This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. http://doolende.mihanblog.com 2013-02-04T19:51:43+01:00 text/html 2013-01-29T17:49:42+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمی(راهی) http://doolende.mihanblog.com/post/66







آن گور غریب


(نصراللهخان عامری)






خوب یادمه، از همون بچگی هر وقت با مادرم میرفتم پاتلو«گورستان چوپانان»، البته اون قدیما مردم خیلی قبرستون نمی‌رفتند سالی ماهی یکی دوبار ، معمولاً عاشورایی، براتی، عرفهای یا اگر کسی میمرد برای مراسم کفن و دفن که اون روزا نمیدونم چرا آدما خیلی هم نمیمردند؛ بچهها و نوزادها خیلی میمردند که مراسم و کفن و دفن نداشتند. مامایی، سکینه حلاجی، فاطمه حاجبابایی با یکی دو تا زن از بستگان نوزاد مرده میرفتند و بی سر و صدا اونو دفن میکردند.

















گورستان چوپانان(پاتلو)






همین سال ماهی یک بار که به همراه مادرم می‌رفتم پاتلو؛ می‌دیدم که همون اوّل قبرستون، ابتدای قبرها که قبرهای قدیمیِ بدون سنگ، قبرهایی ساده که یک مشت خاک اونو برجسته کرده بود و دوتا سنگ قرمز یکی بالای قبر و یکی هم پایین قبر بود، نزدیک یک قبر تنها که بالای سر اون قبر سه تا قبر ردیف کنار هم بود مادرم لحظاتی میایستاد و بدون آن که بنشیند یا خم شود انگشتی بر فبر بگذارد چیزهایی زمزمه میکرد و بعد وارد قبرستون میشدیم. این کار به قدری تکراری و عادی شده بود که من خیال میکردم این هم یکی از آداب ورود به گورستانه؛ مثل آداب خروج از گورستان که لابد همه میدونید ناگهان برمیگردند هفت قدم پس میآیند؛ زمزمهای میکنند و آنگاه با خیال راحت که هیچ روحی، مردهای آنان را تعقیب نمیکند به خانه میروند. من همیشه خیال میکردم یک نوع اطمینان خاطر است مثل میهمانی که از خانهای میرود و صاحبخانه او را بدرقه میکند، البته اینجا دیگر بدرقهی صاحبخانه خوشآیند نبود این بود که او را به اصرار به خانه خود برمیگردادند؛ نکند به همراه آنان به میان زندگان بیاید و شبی، نیم شبی مزاحمت ایجاد کند در هر حال خیالات کودکانه بود.


کم‌کم متوجّه شدم که این آداب ورود به گورستان را همه اجرا نمی‌کنند و مخصوص مادر من است. دقّت کرده بودم و دیده بودم که هیچ کس دیگر این کار را نمیکند؛ تنها مادرم بود که همیشه، همانجا؛ زیر پای گوری که تنها بود و بالای سرش سه گور موازی در کنار هم قرار داشت؛ می‌ایستاد و کم‌کم متوجّه شدم که زمزمهاش هم فاتحه است. این همه صرافت باعث شد که روزی از او بپرسم، مادر! چرا اینجا میایستی و برای کی فاتحه میخونی؟ گفت: این جا قبر نصرالله خانه.


من قبلاً این اسم را شنیده بودم مخصوصاً سالهای ابتدای مدرسه، حالا من حدود دو سه سال بود مدرسه میرفتم و دوستان بسیاری داشتم بعضی از آنها گاه گداری این اسم را بر زبان میآوردند و داستانی نصفه نیمه از این که نصرالله خان، یاغی بوده و به دست یارانش کشته شده، داستانهایی آمیخته به افسانه که انگار نظر کرده بوده و هیچ گلولهای جز گلوله تفنگ خودش بر او کارگر نبوده و انگار اون تفنگ خودش هم یک ششلول کمری بوده که هرگز از خودش دور نمیکرده و چه و چه... همین ویژگی باعث شده که ژاندارمها توان دستگیری او را نداشتند تا این که برای سرش جایزه میگذارند و یارانش به طمع جایزه او را با همان ششلول خودش از پا درمیآورند و من با پسران این افراد همکلاس و هم مدرسه بودم و این بچهها گاهی چنان با آب و تاب، حوادث این واقعه را تعریف میکردند که نگو و نپرس، گهگاهی هم به خود میبالیدند که من گمان میکردم این واقعه یکی از وقایع بزرگ تاریخی است و اینان قهرمانان این واقعه هستند. گاهی هم از خودم میپرسیدم که اگر نصرالله خان راهزن بوده چرا گاهی به گونهای توصیف میشه که انگار یک قدیسه نظر کرده بوده، کسی او را حریف نبوده و از طرفی راهزن و قطاع‌الطریق و یاغی بوده.پس این قهرمان‌سازی‌ها و افسانه‌پردازی‌ها چیه؟ این همه تضاد و تناقض در ذهن کوچولوی من درگیری عجیبی به وجود آورده بود مخصوصاً ، آن توقف مادرم در گورستان و فاتحه خواندن او برای این یاغی راهزن و این که چرا تنها کسی که برای نصرالله خان فاتحه می‌خواند مادر من است؟ و چرا کس دیگری به این قدیس راهزن احترام نمی‌گذارد.


این داستان‌ها هرگز شخصیتی منفی از او در ذهن من نساخته بود. روایت‌ها حتّی از زبان فرزندان قاتلین او هم چنان محترمانه بود که قداست او را تقویت میکرد و هرگز چهرهای منفی از او نمیساخت، این بود که ذهن کوچک من پر از پرسشهای ضد و نقیض در مورد این حادثه شده بود و عجیبتر از همه پرسشهایی بود در مورد رفتار مادرم در گورستان.


او کیست؟


مادر!تو که بیابانکی هستی او چه نسبت و ارتباطی با تو دارد؟


چرا برایش فاتحه میخوانی؟


چرا تنها تو برایش فاتحه میخوانی؟


چرا او هیچ فک و فامیلی در چوپانان ندارد؟


قبر او در این گورستان چه میکند؟


و هزاران پرسش ریز و درشت دیگر که با آنها مادر را پرسشباران کردم و او ناچار به سخن آمد:

















امالنسا غلامرضایی(طاهره زن شیخ)، مادر نگارنده










داستان برمیگردد به سالها پیش زمانی که من ده یازده سال بیشتر نداشتم(سال 1308).


نصرالله خان عامری داماد خاله کشور(خالهی نگارنده) بود و خاله کشور هم همون طوری که میدونی دو بار ازدواج کرد ابتدا با سرهنگ عامری تورزنی(تورزن از روستاهای زفرهی اصفهان) و بعد از کشته شدن سرهنگ هم دوباره ازدواج کرد.

















کشور غلامرضایی همسر سرهنگ عامری تورزنی(خاله نگارنده)










(در این جا بد نیست با قسمتی از تاریخ آشنا شویم:


یكی از كسانی كه سلطنت محمد شاه را پیش بینی كرده بود، امیر شمشیر خان فرزند امیر اسماعیل خان عرب بوده است كه از روی حساب جَفْر و رَمْل سلطنت محمد میرزا را استخراج كرده بود. محمد شاه بعد از اینكه به سلطنت رسید دو نفر مأمور به همت آباد اردستان كه بروند تا شمشیر خان را بیاورند و اگر او زنده نیست، بزرگترین فرزند ذكور او را احضار كنند. چون شمشیر خان فوت كرده بود، فرزند بزرگ او رضاقلی خان را كه 14 سال بیشتر نداشته به حضور محمَد میرزا می برند. پادشاه به رضاقلی خان می گوید هر آمال و آرزویی داری بگو. رضا قلی خان جواب می دهد من فقط یك تفنگ می خواهم، پادشاه مبلغی پول به او می دهد و در ضمن می گوید او را به اسلحه خانه برده تا هر تفنگی را كه دلش می خواهد بردارد.


رضا قلی خان در سال 1288 ه.ق كه میرزا اسماعیل هنر فرزند یغما فوت می كند نایب الحكومه خور بوده است. بعد از چند سال كه وی حكومت می كند از نایب الحكومتی خور معزول و به جای او میرزا حسینقلی نامی از دودمان غلامرضایی را به نایب الحكومتی خور منصوب می كنند. میرزا حسینقلی پسر میرزا محمد بیك بوده است و طهماسب قلی و عوض محمد سلطان برادران میرزا حسینقلی بوده اند. از نسل نبیره میرزا حسینقلی، كربلایی نصرا... غلامرضایی و ابوالقاسم مجد و نبیرگان ایشان در خور باقی مانده اند و از بازماندگان طهماسب قلی فرزندان جعفر طهماسب و كربلایی رضای طهماسب و میرزا بزرگ طهماسب هستند و نیز از بازماندگان عوض محمد سلطان فرزندان وفرزند زادگان علی اكبر ریاحی و آقای اصغر یغمایی می باشند.


فرزندان رضاقلی خان عبارت بودند از: محمد قلی خان و غلام حسین خان و فرَخ خان از همسر اولیه او، كه هركدام از آنها یكی دو نوبت به نایب الحكومتی خور رسیده اند. فرزندان دیگر رضا قلی خان كه از همسر متعه ( صیغه ) او بودند، یكی از آنها نصرالله خان و دیگری فتح الله خان بوده است.)


از كتاب «از یغما تا شكیب» صفحات 7 و 8






این سرهنگ عامری کی بود و چگونه با خاله ازدواج کرد؟






او از همکاران علیاصغر بیک یاور بود که جد غلامرضاییهاست. غلامرضاییها بیشتر از سران لشکری حکومت بیابانک و جندق بودند همانطور که یغماییها از سران کشوری حکومت بودند(زمان حکومت قاجار است) و این سرهنگ هم از اهالی تورزن زفره در این منطقه حکومت میکرده و از خانواده میرزا اسماعیلخان عرب عامری بوده که از فرماندهان همزمان با حیات یغما «یغمای جندقی شاهر نامی» در منطقه بوده است.


این آشنایی سرهنگ با خانوادهی غلامرضایی و ترس از این که خاله طعمه کاشیها شود چون کاشیها دختران زیبا را برای خود میبردند عامل ازدواج خاله کشور با سرهنگ بوده است. یعنی علىاصغر بیک یاور نوهی خود را با این شگرد هم از چنگال کاشیها نجات داده و هم پیوندی با نوادگان میرزا اسماعیل خان عرب عامری برقرار میکند.


البته خاله از سرهنگ، تنها یک دختر دارد که همون دخترخاله فاطمه عامری است فاطمه هنوز متولد نشده بوده که پدرش در درگیریهای دوره دزد و دزد بازار و یاغیگریها و راهزنی ها بلوچ و کاشی کشته میشود به طوری که فاطمه پدرش را ندیده است.


میرزا اسماعیلخان عرب عامری که از فرماندهان بوده ملک و املاکی در منطقه بیابانک به هم میزند از جمله املاک روستای دهنو نزدیک بیاضه و مهرجان که بعدها به شمشیرخان پسرش میرسد که شمشیرخان پدر رضا قلی خان پدر نصرالله خان است و زمانی که نصرالله خان در دهنو بوده و املاک پدری را سرپرستی میکند به فکر ازدواج میافتد و فاطمه سرهنگ را که عموزادهاش بوده خواستگاری میکند و به این ترتیب میشود داماد خاله کشور.


(حالا میفهمیدم که تنها فامیل این گور غریب مادر من است. او داماد خواهرش بود و حق داشت که ناخودآگاه بر گور او بایستد و پنهانی فاتحهای بخواند، اما چرا پنهانی؟)


و مادر ادامه داد: در این زمان حکومت خور با میرزا اسماعیل هنر معتمد دیوان بود(اوایل سلطنت رضا خان پهلوی اوّل) که از این به بعد اتّفاقات و حوادث را من خودم به خوبی به یاد میآورم ، ما، در طاهرآباد روستایی در منطقه گود جگارگ نزدیک خور زندگی می‌کردیم، با این که پدرم مرده بود مادرم که شیرزنی بود به کمک پسران چهارگانه‌اش و دختران شش‌گانه املاک شوهرش را در طاهرآباد و میان‌آباد و خانه‌ای که در خور داشتیم؛ اداره می‌کرد و تنها مشکلی که داشتند مزاحمت‌های هنر حاکم خور که اتفاقاً عموزاده نهنه گوهر بود(نهنه گوهر: گوهر یغمایی دختر ابوالحسن سلطان(از پسوند نامش پیداست از لشکریان بوده)، که ابوالحسن سلطان فرزند میرزا اسماعیل هنر جندقی(هنر اول شاعر نامی) فرزند یغمای جندقی است و هنر سوم معتمد دیوان: فرزندمیرزامهدی هنر دوم فرزند میرزا اسماعیل هنر اول فرزند یغماست، یعنی دقیقاً نهنه گوهر و این هنر حاکم دختر و پسر عمو هستند).


(توجه داشته باشید در یغماییها هر نسلی یک هنر داشتهاند و هنوز هم دارند، هنرمعمتد دیوان که از او سخن رفت هنر سوم است، که یکی از خویشان و دوستان نزدیکش به نام خجسته در بیتی به شوخی او را هجو کرده است:


آن که در زیر خجسته دمر است/ هنربن هنربن هنر است


پس نهنه گوهر بیوهسار با عموزاده خود که حاکم منطقه است درگیری ملکی داشتهاند.)


در این میان حاج منتخب(پدر استاد حبیب یغمایی که استاد داماد هنر است) شیطنت میکرد به این اختلافات دامن میزد. از طرف دیگر این مزاحمتهای هنر و شاید باجگیری‌های بی‌قاعده به نام مالیات رعایای سراسر منطقه را به عذاب آورده بود از جمله بی‌قانونی‌ها در دهنو که نصرالله خان به طور مستقیم درگیر آن بود علاوه بر آن نصرالله خان با دایی‌ها(که دایی‌های همسرش هم بودند) بنای احداث یک مزرعه را به نام حجّتآباد در نزدیکی قلعه طاهر داشتند(همین جا که بعدها مزرعه‌ای شد معروف به مزرعه رادیو). در همین هنگام مقداری تریاک هم از نصرالله خان می‌گیرند و هنر در این قضیه هم او را بسیار اذیّت می‌کند؛ از سوی دیگر در همین گیر و دار هنر دستور می‌دهد که شبانه عدّهای به کلاته خان بروند و فقیهی را که از بستگان غلامرضاییها بوده و با یک پسر بچه در کلاته خان تنها بوده حسابی کتک بزنند و بعد شایع کرده بود که: جنهای کلاته خان او را زدهاند؛ البته بعدها که هنر را ربودند اینها هم شایع کردند که: دیوهای طاهرآباد هنر را دزدیدهاند،این شد که نصرالله خان با دایی‌ها(منظور میرزاحسینقلی غلامرضایی، محمدقلی غلامرضایی و علی‌اکبر غلامرضایی است که سه تن از دایی‌های نگارنده همچنین دایی‌های همسر نصرالله خان هستند) شور کردند و قرار شد که دایی حسینقلی به خور رفته و با هنر اتمام حجّت کند. جعفرقلی غلامرضایی(شوهر خاله کوچک نگارنده) که کدخدای طاهرآباد و منطقه گود بوده نامهای مینویسد و در آن هنر را به مدارا و شکیبایی دعوت میکند و میگوید که شماها چون گوشت و ناخن هستید زمان آن است که کدورتها را فراموش کنید و غائله را ختم کنید.

















حاج منتخبالسادات آل داوود(پدر استاد حبیب یغمایی)

















علیاکبر غلامرضایی(دایی نگارنده)

















حسینقلی غلامرضایی دایی نگارنده






این واقعهرا مستقیم از زبان دایی حسینقلی بیان میکنم:


من رفتم به خور ماه قوس بود و همزمان با ماه مبارک رمضان(احتمالاً دایی یا قوس را اشتباه گفته یا رمضان را ولی احتمال این که ماه رمضان درست باشد بیشتر است چون در ذهن می‌ماند رمضان سال 1347 مصادف است با بهمن 1307 که احتمالاً قوس را که آذر است درست بیان نکرده است) و در مسجد خور برنامه دعا و نیایش بر پا بود و خانه هنر هم در جوار مسجد به پشت بام رفتم که هنر و ملاعباس برادر ملایحیی امینی با هم آن جا بودند؛ نامه را به هنر دادم خواند و از جایگاه قدرت و خودکامگی بنای ناسازگاری گذاشت و گفت: آب شیب خود را ول نمیکند؛ میرزاجعفرقلی هم جانب اقوام خود را گرفته است؛ تا آنجا که من گفتم : اگر اینطور باشد ما باید بنهیمان را بار کنیم و از بیابانک برویم، هنر گفت: نروید هم بیرونتان میکنم! من گفتم: امروز چهارشنبه است تا هفته دیگریا ما تو را بیرون میکنیم یا تو ما را.













میرزا حعفرقلى غلامرضایی(کدخدای گود جگارگ و شوهر خالهی نگارنده)






بعدها از زبان ملاعباس که در خانهی هنر بوده؛ بیان شده است که: وقتی میرزاحسیقلی رفت من به هنر گفتم: از خشم میرزاحسینقلی بترس!





آنجا که نشان ضرب اعداست / از چهره مرد زور پیداست





بد جوری اخمهایش در هم رفت اما هنر اهمیتی نداد.













میرزااسماعیل یغمایى, هنر سوم، معتمد دیوان






من به طاهرآباد برگشتم در همین هنگام حاج منتخب لنگه گیوهای برای من(دایی حسینقلی نگارنده) می‌فرستد و پیغام می‌دهد که میخ آن را بد کوبیده‌اند بکن و دوباره بکوب و وقتی میخ را ‌کندم؛ نامه‌ای زیر پاشنه گیوه بود که حاج منتخب گزارش داده بوده که: این دستگاه حکومتی سه چهار تا تفنگ دارد اما مهمّات آنها در حدود بیست فشنگ بیشتر نیست اگر میخواهید کاری بکنید زمان آن است. شور کردیم و تصمیم به ربودن هنر گرفتیم و شبی چهار نفری(نصراللهخان، میرزاحسینقلی غلامرضایی، محمدقلی غلامرضایی و علیاکبر غلامرضایی، داییهای همسرش) با اسلحه شبانه پنهانی به خور رفتیم و بی هیچ درگیری هنر را که در آن لحظه در خانهی محمد هنری بوده ربودیم و پای پیاده آن مرد چاق و خپل را به رودخانه‌ی هفت چنگ بردیم و مدّت دو شبانه روز او را در غاری زندانی کردیم.





از گوش و کنار شنیده بودم که برای آزار او در را به نوبت سوار او شدهاند و از او کولی گرفتهاند، اما این موضوع را هر وقت از دایی حسینقلی میپرسیدم پوزخندی میزد و به لطایفالحیل موضوع صحبت را عوض میکرد و هرگاه که اصرار مرا میدید میگفت: هنر چاق و خپله بود خودش هم نمیتوانست راه برود یکی دو بار گفت: آقایان دستور بفرمایید قاطر بنده را بیاورند.









(در هر حال این شایعه را دایی کتمان میکرد و من پیش خود نتیجهگیری میکردم که این طفره رفتنهای دایی به این دلیل است که از رفتارشان در این حادثه شرمنده است و احتمالاً چیزکی بوده است که مردم چیزهایی گفتهاند).


بعد او را به قلعهی قدرتآباد بردیم یک هفته او را در قلعه در باز داشت نگه داشتیم و شاید اگر آن امان نامه معروف را هنر نداشت که یغمای جندقی از میرزااسماعیل خان عرب گرفته بود که خاندانش برای همیشه از تعدّی عمال لشکری در امان باشند؛ نصرالله خان او را میکشت اما احترام به تعهدی که جدش داده بود باعث شد تقاضای مبلغ سه هزار تومان کردیم تا او را رها کنیم.


عمال حکومت خور تمام خاک بیابانک را غربال کردند تا توانستند چنین مبلغی را آماده سازند و پس از تحویل مبلغ اشاره شده ما هم هنر را آزاد کردیم(این مبلغ در سال 1308 کم پولی نبوده است) و هنر که مردی سیّاس و مدبّر بوده به دلیل این که ممکن است از آزادی او پشیمان شویم از راه گرمه به خور میرود تا اگر پشیمان شدیم او را پیدا نکنیم.













میرزااسماعیل یغمایى, هنر سوم، معتمد دیوان






هنوز قلعه قدرتآباد را رها نکرده بوذیم که قوای حکومتی به سرکردگی یاور طغرل خان با اتومبیل فورد به قدرتآباد آمدند؛ ابتدا به صورت میهمان او را به قلعه بردیم و پس از پذیرایی گفت:


من میتوانم با یک یورش قلعه را بگیرم اما آن وقت چه کردهام؛ چند تا لختی را دستگیر کردهام!


این جا بود که نصرالله خان عصبانی شد و یقه او را چسبید و گفت:


حیف که مهمان منی اگر مهمان نبودی همین جا سرت را میبریدم! برو و اگر میتوانی با یک یورش قلعه را بگیر!


صبح فردا نصرالله خان تفنگ خود را برداشت ( همان تفنگی که بعدها با آن کشته شد) و به بالای برج رفت و زمانی که نیروهای طغرل در حال آب دادن اسبهایشان سر چشمه بودند با چند تیر آنها را رم داد و بعد از قلعه خارج شدیم.من و دایی محمدقلی و دایی علی‌اکبر به طاهرآباد رفتیم و نصرالله خان هم به تورزن رفت و این غائله به همین جا ختم شد و ساعاتی بعد هم نیروهای طغرل قلعه خالی را تصرّف کردند که دیدند که جا تر است و بچه نیست.


چند روز بعد، یاور صادق خان با 150 سوار از قله کبود سرازیر شدند و چنان وحشتی در منطقه گود ایجاد کردند نگفتنی خدا میدونه این روزها نهنه گوهر چه وحشتی داشت ما روزها به بیابانها میرفتیم و شبها پنهانی به خانه میآمدیم تا زمانی که یاور صادق خان با پا در میانی جعفرقلی کدخدا، نهنه را گول زدند که: پسران تو چندان جرمی ندارند؛ دولت به دنبال نصرالله خان است و در نتیجه، ما پذیرفتیم به شرطی که ما را امان دهند تسلیم شویم ابتدا، همچنان مسلّح با فوج یاور صادق خان به شهراب رفتیم؛ سرگرد صولت در شهراب فرمانده نیروهای نظامی بود و همچنین فرمانده یاور صادق خان، ابتدا قرار گذاشتند که آن‌ها ما را ظاهراً بیشتر مسلح کرده آزاد کنند و ما هم وانمود کنیم که گریختهایم تا نصرالله خان به طمع افتاده به ما بپیوندد تا به این وسیله و با این کلک او را دستگیر کنند ما کمکمک حس کردیم که سرگرد صولت کسی نیست که بتواند در اصفهان برای ما امان بگیرد؛ نقشه کشیدیم که با مسلّح شدن به راستی فرار کنیم که در همین اثنا نصرالله خان خود، به اردو آمد و صولت قول داد که در اصفهان برای همه امان بگیرد ، به سمت اضفهان حرکت کردیم؛ وقتی از دروازه احمدآباد وارد اصفهان شدیم ناگهان بر ما شوریدند و همه را خلع سلاح کرده، کت بسته به زندان حکومت اصفهان بردند.


قرار براین بوده که در اصفهان محاکمه شویم؛ به دلیل نفوذ هنر، درخواست محاکمه در تهران کردیم و حکومت اصفهان پذیرفت. به تهران منتقل شده؛ پس از محاکمه من و دایی محمدقلی و دایی علی‌اکبر به دو سال حبس و نصرالله خان به حبس ابد محکوم شد و بلافاصله ما را به زندان قصر انتقال دادند.





(ظاهراً هنر در شکایات خود جانب عموزادهها را میگیرد و الاّ نباید چنین تفاوت بزرگی بین احکام صادر شده باشد.)









داستانهای زندان و چه گذشت و چگونه شد را دایی نقل کرده ولی از آنجا که هم بندی با لورنس عربستان را مطرح می‌کرد راستش من(نگارنده) باور نمی‌کردم و خیلی هم دقّت نمی‌کردم چون باور نمی‌کردم لورنس کجا و زندان قصر تهران کجا؟ آن جاسوس انگلیسی قهّار که سالها در شبه جزیره عربستان منافع دولت انگلیس را دنبال کرده بود و در این راه تن به هر کاری چون همخوابگی با شیوخ عرب داده بود و بعد هم حکومتهای دست نشانده استعمار را مستقر کرده و میخشان را محکم کرده بود در ایران چه میکرد و چرا در زندان کشوری که حکومتش با انگلستان و آلمان یکی به نعل و یکی به میخ میزد افتاده است به راستی چرا؟ در هر حال اطلاعات من در آن زمان که تنها فیلم سینمایی لورنس عربستان را دیده بودم و مطالعهای در این زمینههای تاریخی نداشتم خیلی عجیب و غریب بود و همه را به حساب آب و تاب دادن سخنان دایی میگذاشتم که بسیار گرم سخن بود و همیشه نمکی، چاشنیای داشت که به کلام خود اضافه کند؛ تا زمانی که تحقیقاتم برای نوشتن این سطور آغاز شد و جست‌وجوی اینترنتی ثابت کرد که دایی راست می‌گفته مخصوصاً زمانی که در پی آن بودم که کشف کنم؛ نصرالله خان چگونه توانسته از زندان قصر در قلب تهران بگریزد و نگو که او شانس آورده و یا به نوعی بد شانسی چون اتفاقی در جریان فرار لورنس قرار گرفته و به همراه فراریان اسفند ماه 1309 از زندان قصر گریخته است البته نصرالله خان در جریان این فرار بوده است نه این که وقتی در زندان شورش میشود و عدهای میگریزند او هم در لابلای جمعیت از فرصت استفاده کرده و گریخته باشد نه چون روزهای قبل از فرار پیشنهاد آن را به هر سه دایی همسرش هم میدهد؛ آنها نمیپذیرند البته عنوان میکنند که: ما دو سال بیشتر محکومیت نداریم و در حال اتمام است ؛ خود را دچار جرمی بزرگتر نمیکنیم اما نصراللهخان که آب از سرش گذشته بوده است و محکومیش حبس ابد بوده ترجیح می دهد این خطر را پذیرا شود.






جزئیات جریان شورش زندان و فرار لورنس و همراهانش را در مدارک زیر مطالعه کنید:






محمود رضا رحمانی













همشهری آنلاین


تاریخ مطلب: شنبه 18 شهریور 1391 - 09:41:53 کد مطلب:183832


قصر، برگی از تاریخ معاصر ایران


احمد مسجد جامعی *:


شورای اسلامی شهر تهران هنگام تهیه سند تغییر کاربری زندان قصر به باغ موزه چند محور را مورد توجه قرار داد؛ مثل ارزشهای ویژه تاریخی - میراثی، اجتماعی - سیاسی و معماری- هنری.


در مورد ارزشهای تاریخی میتوان به سیر تمدنی و کهن جاده قدیم شمیران که همین خیابان دکترشریعتی فعلی است و مسیر تاریخی ری به قصران و شمال ایران اشاره کرد که در همین محور بودهاست. در کنار این مسیر روستاها و محلاتی با قدمت هزاران ساله قرار دارد از جمله همین تپههای قیطریه که به استناد اشیا و گورستان پیدا شده در این منطقه سههزار سال سابقه دارد. همین زندان قصر نیز در روستای خرمدره یا به تعبیر اسناد آن زمان بوستان خرمآباد ساخته شده که البته در آن سالها بهعنوان قصر قاجار بنا شد و نخستین خشت آن را فتحعلیشاه گذاشت. در همان دوران، نخستین گلخانه ایران در همین زندان قصر بعدی یا قصر قاجاریه سابق ایجاد شد. نخستین هواپیمایی که به آسمان ایران وارد شد و در میدان مشق یا دوشانتپه به زمین نشست خراب شد و برای تعمیر به قصر قاجار یا همین زندان قصر منتقل شد.


در زمان قاجار همهساله چند روز مانده به شروع سال نو همه اهالی و ساکنان کاخ گلستان به این قصر نقل مکان میکردند تا زمانی که کاخ گلستان رفتوروب شده و برای دید و بازدیدهای نوروزی آماده شود. درهرحال این قصر بعدها در دوره پهلوی اول به دستور رضاشاه به بیسیم تبدیل شد و نخستین رادیو بیسیم در ایران در همین جا راهاندازی شد.


یکی دیگر از ویژگیهای زندان قصر ارزشهای این مجموعه به لحاظ معماری است. فکر ساختن این زندان از سال1306 آغاز شد و بالاخره یک معمار گرجی به نام مارکوف مأمور طراحی و ساخت آن شد که زیرنظر درگاهی، رئیس نظمیه وقت اقدام کند. زندان قصر نخستین ندامتگاه مدنی در ایران زمین و این سوی عالم است. پیش از آن زندانیان را با غل و زنجیر میبستند و در سیاهچال نگاه میداشتند اما مارکوف در معماری زندان قصر روشهای جدیدی بهکار برد بهنحوی که دیگر دست و پای زندانیان را نبستند و از طرف دیگر زندان را بهگونهای طراحی کرد که امکان نداشت زندانی به راحتی موقعیت خود را حدس زده بتواند راهی برای فرار پیدا کند. این همان شیوه طراحی پاپیونی است که با استفاده از کاربری هشتیهای قدیمی ساخته شده بود و هر هشتی به چند راهرو راه داشت. اصطلاح زیر هشت برای زندانها از همین جا آغاز شد یا تعبیر دیگر برای زندانرفتن که به کنایه آب خنک خوردن گفته میشود ریشه در آب گوارای قنات جعفری در همین زندان یا کاخ قبلی قاجار داشت. این قنات هنوز هم باقی است.


گفته شده لورنس عربستان جاسوس مشهور انگلیس هم مدتی اینجا زندانی بودهاست. پس از آنکه شبکه جاسوسی آلمان اوایل دهه20 آمدن او به مرزهای ایران را خبر داد، او را دستگیر کردند و چند روزی در زندان بود و با هماهنگیهای داخل زندان از آنجا فرار کرد. این ماجرا بهعنوان نخستین واقعه فرار از زندان در ایران است.






http://hamshahrionline.ir/print/183832













مجلهی تاریخ صفحه 42 ورود مخفیانه لورنس عربستان به ایران و فرار از زندان قصر






لورنس عربستان در زندان قصر!






به این ترتیب لورنس به دفتر فرماندهی قوای آذربایجان انتقال یافت و چون جریان امر با تلگرام رمز به اطلاع رضاخان رسیده بود از اعدام وی خودداری شد و نامبرده را تحتالحفظ به زندان تازه تأسیس قصر فرستادند و او را به عنوان یک معلم کشیش سادهی انگلیسی زندانی کردند (چند سال پس از این ماجرا سروان ابراهیمی در ملاقاتی با دکتر شیفته سردبیر روزنامهی مرد امروز، جزئیات آن را با وی در میان گذاشت و این ماجرای واقعی برای اولین بار در سال 1323 در روزنامهی مزبور چاپ شد).






3 مرد عجیب






دکتر شیفته در کتاب 3 مرد عجیب سپس به ذکر جزئیات اجرای نقشه شورش در زندان قصر و فراری دادن لورنس از زندان در یکی از روزهای اسفند 1309 میپردازد و شرح میدهد که: « او در یک صحنهسازی توسط مأموران مستوفیالممالک رئیسالوزرای رضاخان پذیرایی و اطعام و سپس با مساعدتهای سرتیپ زاهدی مخفیانه از تهران فراری داده شد. نصرالله شیفته در پایان کتاب خود مینویسد: لورنس از یکی از دروازههای شرقی شهر وارد تهران شد و دیگر کسی از وی اطلاعی نیافت. مدتی از وی خبری نبود تا یک روز جراید خارجی خبر دادند که لورنس در قاهره دیده شده است.»






پیوند دانلود این پی دی اف:






http://www.mail.ensani.ir/fa/content/295607/default.aspx

















گزیدهی نامههای حبیب یغمایی






(8)نامه حبیب به: ادیب آلداود، برادر بزرگش


23 اسفند 1309


نصراللهخان[1] و غلامرضائیها از محبس طهران فرار کرده‌اند تا مجدداً گرفتار نشدهاند، خیلی ملتفت خودتان باشید.


تصدقت ـ حبیب یغمایی













استاد حبیب یغمایی احتمالاً در همان سالهایی که این نامه را نوشتهاند






پینوشت نامه برای معرفی نصرالله خان:


[1] نصراللهخان عامری از یاغیان و شورشیهای اواخر دورۀ قاجار و اوائل دورۀ رضاشاه بود که مدتها بین شهرهای اردستان، نائین و خوربیابانک به طغیان میپرداخت. چند بار از زندان قصر فرار کرد و عاقبت در اوائل سال 1310 در بیابانهای ورامین به دست نوکرانش کشته شد. به احوال و کارهای شگفتانگیز او در کتاب سه مرد عجیب، نوشتة نصرالله شیفته اشاره شده است.


پیوند گزیدهنامههای استاد حبیب یغمایی:






http://ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=10139:%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8-%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C/-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D9%84-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF&Itemid=9






سند بعدی:






کتاب سه مرد عجیب است که منظور از سه مرد لورنس عرستان، سید فرهاد شورشی نطنزی و سیمیتقو شورشی تجزیه طلب کردستان و لرستان است من هنوز این کتاب را ندیدهام اما پینوشت نامههای حبیب یغمایی نقل از این کتب است حال نمیدانم اشاره آقای دکتر شیفته به نصرالله خان در همین حد است یا بیشتر.






و اما معرفی این کتاب:






ابتدا عکس شناسنامه اش در کتابخانه مجلس:






http://dlib.ical.ir/site/catalogue/248930




























http://www.iketab.com/books.php?Module=SMMPBBooks&SMMOp=BookDB&SMM_CMD=&BookId=68741

















و چند سایت معرفی کتاب:






http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=18967






http://www.ensani.ir/fa/content/165256/default.aspx






http://www.nosabooks.com/WebUI/book.aspx?simorgh=1&marckey=1471091&marckind=3






http://icnc.ir/index.aspx?pid=289&metadataID=80ae2d62-47c0-421e-8b49-c3eacb0f475c
















توضیح: پیداست که اطلاعات این کتاب خیلی دقیق نیست نصرالله خان از شورشیان دوره قاجار نیست از ابتدا تا انتهای شورش او تا قتلش شایدچند ماهی بیشتر ازدوسال باشد؛ ربودن هنر در بهار 1308 بوده و قتل نصرالله خان هم در بهار 1310 علاوه بر آن همین یک بار در زندان قصر بوده و همین یک بار هم فرار کرده و در بیابانهای ورامین هم کشته نشده بلکه در بیابان های بین چوپانان و جندق کشته شده شاید جغرافیای محل را کلی نوشتهاند چون محل قتل نصرالله خان از شمال به بیابانهای ورامین میرسد.




من(نگارنده) کتاب را ندیدهام و این مطلب تنها از گزیدهی نامههای حبیب یغمایی گردآوری سیدعلی آل داوود نقل شده است)























فرارهای مشهور






تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین و معروفترین مورد فرار از زندان قصر، مربوط به سید فرهاد نامی از مخالفین رضا شاه بودهاست.


سیدفرهاد از اهالی روستای سُه (soh) از توابع نطنز بود. در مورد او و دو نفر دیگر كتابی بنام سه مرد عجیب نوشته شده است.


اندکی پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران، درهای زندان قصر باز و دیوار آن توسط زندانیان تخریب شد. در میان خلاص شدگان از زندان، دو آمریکایی متهم به اختلاس نیز حضور داشتند که ماجرای فرار آنها توسط نویسنده آمریکایی «کن فالت» نگاشته شد و فیلم فرار عقابها نیز از روی آن ساخته شد.






http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2012%5C05%5C05-28%5C10-14-34.htm











































اولین کسی که از این زندان فرار کرده است ، سید فرهاد نامی از مخالفان پهلوی اول بود.






سید فرهاد نوابی یکی از اهالی قریه سه از توابع شهرستان برخوار و میمه از شجره سادات ..... زندانی بود تا جمعی را فریفت و در زندان قصر قاجار را شکستند و فرار کردند .


باتشکر از دوست فرزانه و محقق جناب اقای محمدتقی معینیان که مطالب مربوطه برای اینجاب فرستادند.


ضمنا دوستان عزیزی که میخواهند از این مطالب استفاده کنند به یادداشته باشند نام نویسنده (اقای معینیان ) و نام وبلاگ را حتما ذکر کنند.


باتشکر : وطن خواه


مبارزات سید فرهاد سهی ( علیه حکومت پهلوی 1301 تا 1308 )


از خاطرات سپهبد امیر احمدی در مورد سید فرهاد سهی 1


شورش در زندان


نیمه شبی صدای شلیک تیر بلند شد و من که شب و روز در شهربانی مقیم بودم ، روی بالکن عمارت شهربانی آمدم و از آتش تیر و صدای گلوله ها استنباط کردم که در نزدیکی عشرت آباد تیراندازی میشود. با سابقه ذهنی که راجع به اقامت سربازهای روسی در عشرتآباد داشتم حدس زدم بین سربازان ایرانی و سربازان روسی زد و خورد شده است. فوری تلفن کردم معلوم شد در سربازخانه عشرتآباد خبری نیست و تیراندازی در زندان قصر قاجار بین زندانیها و پاسبانهاست. فوری به وسیله تلفن به فرمانده گروهان نظامی که در قصر قاجار گماشته بودم دستور دادم که دور زندان را محاصره کرده و بدون این که به داخل زندان بروند و با کشمکش زندانیها و پاسبانها کاری داشته باشند هر زندانی خواست فرار کند هدف گلوله قرار دهند و به پادگان قصر قاجار هم گفتم که یک گردان نظامی که در آنجا بود به کمک آن گروهان بفرستد، آشوب در زندان قصر کار ساده و طبیعی نبود . در این زندان 12 هزار زندانی بود و افراد ناراحت و شرور از روسها تحریکشان کرده بودند تا آشوب نمایند . زندانیها که بعد از ظهر برای هواخوری از اتاقهای خود خارج شده و در محوطه زندان قدم میزدند . تصمیم میگیرند که به اتاقهای خود باز نگردند . سر دستهی آنها سید فرهاد یاغی فراری بود که در کاشان او را دستگیر کرده بودم . او به تحریک روسها زندانیان را تحریک کرده بود وی جلو پاسبانها سینه سپر میکند و میگوید دوران رضا شاه سپری شده ، میخواهیم برویم تهران را به دست بگیریم و این شهر فساد را آتش بزنیم . به پاسبانها حمله میکنند و چند تفنگ از دست پاسبانها میگیرند . زد و خورد بین زندانیها و مأمورین در میگیرد و چند نفر کشته میشوند . زندانیها به تحریک سید فرهاد به طرف در زندان هجوم میآورند و در را میشکنند و تعدادی از آنها از جمله سید فرهاد و لورنس جاسوس. متواری میگردند






منابع و ماخذ :


1- دست نوشته های مرحوم پدرم حاج محمد باقر معینیا ن


2- دست نوشته های مرحومین حاج ناصر گرانمایه و حسین قلی خان صابری


3- کتاب خاطرات سپهبد امیر احمدی


4- مجلات اطلاعات چاپ ( سال 1355 )


5- مصاحبه با مرحومین حاج قیصر و حاج ناصر گرانمایه


6- اظهارات پراکنده اهالی روستا سه


پایان ......






http://alivatank2004.persianblog.ir/post/141






گفتوگو با امرالله احمدجو(کارگردان سریال روزی روزگاری) در بیست و سومین سالگرد روزی روزگاری:






مراد بیگ، سید فرهاد نیست






سید فرهاد یک اعجوبه بوده است. او ژاندارم جوان و شجاعی است که مهارت زیادی در تیراندازی دارد.






http://www.bamdadonline.com/fa/cat/1/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/13568/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA





















تاریخچهی نظمیه در ایران (3)






توطئههای سرتیپ درگاهی


سرتیپ فضل الله زاهدی


همانطور كه استاد نوایی نوشته‌اند بعد از پایان دوره ده ساله نظمیه سوئدی، سرهنگ درگاهی از سوی رضاخان به ریاست كل شهربانی منصوب شد. در كتاب رضاشاه و قشون متّحدالشكل، دكتر باقر عاقلی اطلاعات بیشتری در مورد سرتیپ محمد درگاهی و دوران ریاست او بر شهربانی كل كشور وجود دارد كه اینك خلاصهای از آن را با هم مرور می كنیم….


…زاهدی در ۱۳۰۸رییس امنیته(ژاندارمری) كل مملكتی شد و در شورش عشایر فارس مأمور شیراز بود كه نه تنها كاری از پیش نبرد بلكه به وخامت اوضاع افزود. رضاشاه او را به تهران احضار، خلع درجه و زندان افكند. پس از چندی از زندان خارج و از تابینی مجدداً به سرتیپی رسید و رییس كل نظمیه مملكتی شد. دوسه ماهی از ریاست او نگذشته بود كه در زندان قصر شورش شد. تمام مأمورین خلع سلاح شدند و عده زیادی از زندان فرار كردند از جمله سیدفرهاد و لورنس عربستان جاسوس معروف انگلیسی‌ها. كاسه و كوزه بر سر رییس نظمیه شكست. رضاشاه او را احضار كرد و علّت این شورش را با تغیّر از او پرسید. جواب درستی نداشت بدهد. شاه در كمال عصبانیت در حالی كه نعره میكشید به چند سرباز كه در نزدیك او بودند گفت: پاگونهای این مادر... را بكنید….


" روزنامه ایران-صفحه تاریخ-شماره ۱۹۰۶ - سال هفتم - پنجشنبه ۲۲شهریور ۱۳۸۰ "






روایت قتل فرخی یزدی تا حبس لورنس عربستان در زندانی که موزه می شود






http://www.chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=59128&Serv=0&SGr





















از شواهد بر میآید که نصرالله خان در اسفند 1309 به دنبال یک سلسله اتفاقهای سیاسی و افتادن در جریان یک فرار بزرگ از زندان قصر بدون همراهی یارانش میگریزد.


اغلب کسانی که از زندان گریختهاند شورشیان و یاغیان سالهایی 1299 تا 1309 ده سال ابتدای حکومت رضاخان است یعنی همان آشوبگرانی که سیاست انگلستان برای متزلزل کردن سلسلهی قاجار برانگیخته بود و با روی کار آمدن رضا خان همانها را به کمک همان انگلستان دستگیر کرد و به کاخ پادشاهان قاجار که تازه برای توهین به پادشاهی منقرض شده آن را به زندان تبدیل کرده بود فرستاده و باز هم میبینیم که همانها به کمک انگلستان از همان زندان میگریزند تا رضاخانی را که سر و گوشش به جنبش افتاده و به سرش زده که همآوای هیتلر شود ساقط کنند البته فرار لورنس وجه دیگری دارد که ارتباطی به رضا خان ندارد و فرار نصرالله خان هم درست است که جرمی سیاسی دارد اما باز هم به درد ناامنیهایی که سیاست انگلستان در پی آن است نمیخورد علاوه بر آن نصرالله خان به احتمال زیاد خود وارد این جرگه شده یا این که از فرصت استفاده کرده و در آن بلبشوی گریز گریز بی هیچ بگیر و ببندی رها می‌شود و یارانش هم که ظاهراً آینده نگری کردهاند و درست نگری هم بوده او را همراهی نمیکنند چون چیزی به پایان محکومیتشان نمانده بوده است.






استاد حبیب یغمایی هم در آن نامه اشاره شده که هشدار داده است که خویشانش به ویژه پدر زنش «هنر» احتیاط کنند هنوز از جزئیات فرار بزرگ اطلاع نداشته و نمی‌دانسته که نصرالله خان تنها گریخته است و غلامرضایی‌ها همراه او نیستند اما هشداری مدبّرانه و بجاست.






نصرالله خان بعد از فرار از زندان قصر دوباره به ولایت خود و بیابانک میآید اما بسیار با احتیاط و از طرف دولت هم یاور فروهر مأمور دستگیری او میشود و با ژاندارمهای زیر دستش که تعدادشان قابل توجّه هم بوده به منطقه می‌آید اما نصرالله خان ظاهراً به این سادگیها دم به تله نمیدهد در بیابان ها و کوههای منطقه دار و دستهای به هم میزند و زندگانی مخفی خود را آغاز میکند . گاه گاهی سری به همسر و خانواده در بیابانک و تورزن میزند و دوستان و خویشاوندانش هم در این راه کمک بسیاری به او میکنند تا آنجا که در یک درگیری مأموران یاور فروهر با برادرش فتحالله خان برادرش کشته میشود ولی نصرالله خان قاتلین برادرش را با حیلهای در «تل جنگا» نزدیکی چوپانان محاصره کرده و به تنهایی سه نفر از مأموران فروهر را که قاتلین برادرش بودند از پا درمی‌آورد. جنازه این سه نفر ژاندارم به چوپانان منتقل شده و در یک ردیف در گورستان چوپانان «پاتلو» دفن می‌شود. این انتقام نابرابر یاور فروهر را در دستگیری و کشتن نصرالله خان مصمّم‌تر می‌کند اما ظاهراً نمیتواند اثری از او به دست آورد. انگار مردم منطقه هم با او همکاری نمیکردند و اطلاعاتی که به او میدادند ناصحیح و گمراه کننده بوده است و به نظر میرسد او بیشنر در اطراف محل سکونت همسر و خانواده او کمین کرده اما نصرالله خان جز مخفیانه گاه گداری که سری به خانواده میزند بیشتر در منطقه انارک و چوپانان پنهان بوده است که از جغرافیای حکومت «هنر» دور باشد و شاید گمان میکرده که اگر در بیابانک باشد ممکن است بعضی کدورتها و خصومتهای افراد کار دستش بدهد دوستان و یارانش هم چنان که پیداست همه از اهالی چوپانان بودهاند. یاران او نظرعلی و مصطفی‌قلی فاتح فرزندان میرزاعلی‌اصغر نظر و ابوالقاسم پیرمحمدی فرزند پیرمحمد بودند که او را در تهیه مایحتاج از این و آن یاری می‌کردند گاهی با خرید و گاهی هم با نشان دادن تفنگ اما ظاهراً چون این زورگیریها در حد نیاز آنان بوده و مردم هم در جریان امور بوده‌اند تقریباً با میل کمک میکردند. هرگز دستبرد به خانهای یا راهزنی کاروانی از این گروه گزارش نشده است شکایات موجود از نصرالله خان و یارانش دو فقره بیشتر نیست؛ این دو شکایت که در کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی موجود است که عکس مشخصات این دو فقره را در زیر میبینید:






1- شناسگر رکورد: 424206


شماره بازیابی: 23/1/15/195/8


تاریخ ورود رکورد:50 per 19/12/2007


زبان اثر: فارسی


عنوان اصلی: حاج سید علی قهیاری، شکایت از نصرالله خان عامری در سرقت وجه و غیره


اصطلاح موضوعی: اصفهان






2- شناسگر رکورد: 416275


شماره بازیابی: 70/2/14/102/7


تاریخ ورود رکورد:50 per 19/12/2007


زبان اثر: فارسی


عنوان اصلی: سید احمد یزدانبخش، شکایت از تعدیات نصرالله خان عامری و کسان او


اصطلاح موضوعی: اصفهان





















اگر به تاریخها توجه کنید فرار از زندان در اسفند 1309 و قتل نصرالله خان در بهار 1310 ضبط شده است پس این رفتارهای تهیه مایحتاج از این ثروتمند در این روستا و آن برهی گرفته شده از آن گلهدار در این مدت کوتاه زیاد نمیتواند باشد و شکایات هم بیشتر مربوط به اهالی منطقه شهرستان اردستان است که احتمال تسویه حساب نصرالله خان با بعضی از افراد در همان حول و حوش زادگاهش تورزن است و شکایتی از بیابانک و انارک از او دیده نمیشود و آنچه را هم که از یارانش شنیدهام بیانگر آن است که هر چه از هرکه میگرفته وجه آن را میپرداخته مگر این که طرف از گرفتن وجه خودداری کرده باشد. آذوقههایی مثل آرد را از چوپانان تهیه میکردند و هرگز زورگیری نشده است یارانش چوپانانی بودند و این رفت و آمدها به چوپانان کمتر مورد ظن بوده و امنیت این فراری را کمتر به خطر میانداخته است. بگذارید از این به بعد را از زبان نظرعلی فاتح بشنویم.






اشاره کردم که دو روایت در مورد قتل نصرالله خان شنیده بودم: اول روایتی که از بر و بچههای این فامیل(فاتح فرزندان نظر و مصطفیقلی) در مدرسه شنیده بودم و روایتی که از زبان داییها و به ویژه از زبان همسر نصرالله خان شنیده بودم و این دو روایت تفاوت داشت هر چند تفاوتها فاحش نبود و در ماهیت قتل نصرالله خان تفاوتی ایجاد نمیکرد اما دو روایت در قضاوت دیگران تفاوت ایجاد میکرد. ابتدا روایت داییها و دختر خاله، فاطمه سرهنگ، همسر نصرالله خان:









در پرانتز بیان کنم که فاطمه سرهنگ(دختر خاله نگارنده و همسر نصرالله خان) پس از آن که بیوه شد دختری از نصرالله خان به دنیا آورد به نام معصومه که هم اکنون در قید حیات است و در بیاضه زندگی میکند و پس از چندی با ژاندارمی از اهالی نهبندان بیرجند به نام حسنآقا هاشمزایی ازدواج کرد و دارای چند فرزند شد( تنها پسرش آقای عبدالرضا هاشمزایی است که یک دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بود از طرف مردم طبس).












فاطمه عامری(فاطمه سرهنگ، همسر نصرالله خان، دختر خالهی نگارنده)






سال 1342 که من(نگارنده) دبستان را در چوپانان تمام کردم و برای ادامه تحصیل به همراه برادرم عباس که او هم سیکل اول دبیرستان را در انارک تمام کرده بود به یزد رفتیم و در خانهی همین حسنآقا شوهر دختر خاله که ایشان هم برای تحصیل فرزندشان عبدالرضا به یزد آمده بودند سکنی گزیدم و یک سال تمام این دختر خاله مثل مادر از من(این پسر بچه 12 ساله کنجکاو) مواظبت کرد. ایشان هنوز در قید حیاتند(در تاریخ نگارش این سطور در قید حیات بودنذ و اکنون یکی دو سالی است که رحلت کردهاند) من تفاوت دو روایت را از او هم پرسیدم ، روایت او هم درست شبیه روایت داییها بود و شباهتی به روایت شایع در چوپانان نداشت. دختر خاله هم روایت را بیان کرد و هم دلیل تفاوت را؛ او گفت:


من از زبان ابولی پیرمحمد(ابوالقاسم پیرمحمدی را اینگونه خطاب میکرد و البته کینهای هم در لحنش بود) شنیدم و همان را میگویم و او هم دلیل تفاوت را سرزنش مردم چوپانان بیان کرده که اگر میگفتند که نصرالله خان را در خواب کشتهاند این سرزنش شدیدتر میشده است. من(دخترخاله) او را قسم دادم و گفتم اگر میخواهی تو را ببخشم حقیقت داستان را بیان کن و او گفت:


ما گول یاور فروهر و میرزا سبیل کدخدای چوپانان را خوردیم میرزا ما را به طمع جایزه انداخت(یاور فروهر جایزهای قابل توجه برای سر نصرالله خان تعیین کرده بوده است که یا خود خورده یا این که جایزهای در کار نبوده و از طرف خود تنها برای فریب و به طمع انداختن یاران نصرالله خان جایزه را مطرح میکند) و یاور فروهر هم جایزه جایزه میکرد هم تهدید که: شما در جرم او شریک هستید و اگر دستگیر شوید همراه او اعدام خواهید شد اما اگر همکاری کنید بخشیده شده و اگر سرش را بیاورید جایزه هم خواهید گرفت به هر حال ما گول خوردیم و از طرفی هم باور داشتیم که نصرالله خان تنها با تفنگ خودش کشته میشود این بود که وقتی زیر کال بالای چشمه نظیریه کوه میر شریف (چشمهی زرومند) در خواب بود من تفنگش را برداشتم و در گوشش چکاندم بلند شد نشست نگاهی کرد و گفت: ای نمک به حروما و تمام کرد.


این روایتی بود که از داییها و مادر و دخترخاله شنیده بودم زمانی که هنوز دوازده سال بیشتر نداشتم که با روایت رایج در چوپانان تفاوتش در همین بود که این روایت قتل در خواب بود و آن قتل در بیداری البته این روایت به قول همسر نصرالله خان ابولی پیرمحمد بود که قسمش داده بوده همراه با قول بخشش گر چه گمان نمیکنم او را بخشیده باشد چرا که او را در حال حاملگی بیوه کرده بود و بخشش چنین گناهی ساده نیست و من از لحن او در بیان نام قاتل شوهرش کینه و نفرت را حس میکردم با آن که هنوز بچه بودم.


اما روایت دیگر و تفصیل روایت را بسپاریم به روزی از ایام جوانی من(نگارنده) که از اصفهان به چوپانان آمدم و لحظهی ورود به خانهی پدری؛ پدر و نظرعلی فاتح را که هر دو در سالهای پایانی عمر خود بودند و هر وقت مثقالی، نخودی گیر میآوردند(دهه پنجاه) با هم مینشستند منقلی بر پا میکردند و بستی میزدند و روزی که من سر زده رسیدم بساط بر پا بود و هر دو سر حال بودند و من فرصت را مناسب دیدم که این سؤال چندین و چند ساله را بپرسم و تناقضهای ذهنم را برطرف کنم؛ این بود که از نظرعلی پرسیدم:









نظرعلی فاتح از یاران و از عاملین قتل نصرالله خان






نگارنده - حالا که سر حالی بیا و کج بنشین و راست بگو جریان کشتن نصرالله خان را!


و او هم نگاهی به مادر و پدرم کرد و پوزخندی زد و گفت: دو جور شنیدی حق داری! باشد میگویم پدر و مادرت حقیقت را میدانند و من نمیتوانم جور دیگری بگویم و داستان را چنین آغاز کرد:






نظرعلی - ما در کال کوه میرشریف بالای چشمه نظیریه پنهان شده بودیم و من و مصطفی قلی و ابوالقاسم به نوبت پنهانی و شبانه به چوپانان میآمدیم و هم سری به خانه میزدیم و هم آذوقه تهیه میکردیم تا این که میرزا سبیل کدخدای چوپانان ما را پیدا کرد و با وعده وعید و ترساندن ما که هر دفعه که میآمدیم تکرار میشد و با هر سه ما صحبت کرده بود و آمدن یاور فروهر و روبرو شدن ما با او که بیشتر میترساند تا قول جایزه بدهد، به هر حال این دو نفر ما را گول زدند هم به امید جایزه و هم نجات خود از اعدامی که یاور فروهر مرتّب یادآوری میکرد به هر حال ما سه نفر تصمیم گرفتیم کار را یک سره کنیم. میدانستیم با تفنگهای ما نمیشه او را کشت میگفتند نظر کرده است و تنها با تفنگ خودش کشته میشود.









مصطفیقلی فاتح از یاران و از عاملین قتل نصرالله خان






نگارنده- شما این را باور داشتید؟






نظرعلی - بله باور داشتیم او بارها درگیر شده بود حریف نداشت دست تنها سه تا ژاندارم را تل جنگا کشته بود تازه ارباب ما بود نمیتونستیم چشم در چشمش به او تیراندازی کنیم این بود که در یک فرصت مناسب، چون تفنگش را هرگز از خود جدا نمی‌کرد وقتی که او خواب بود و غلت زده بود تفنگ قدری از زیر پهلوی او جدا شده بود و ما هم هر سه می‌ترسیدیم؛ نکند بیدار شود امّا خیلی خسته بود تازه از راه آمده و خوابیده بود من و مصطفی‌قلی جرأت نکردیم اما ابوالقاسم تفنگ را برداشت و به کله‌اش نزدیک کرد و در گوشش چکاند، بلند شد نشست نگاه عجیبی به ما کرد و گفت: ای نمک به حروما! و تو خون خودش غرق شد فوراً ابوالقاسم به چوپانان رفت این خبر خوش را به یاور فروهر و میرزا داد و طولی نکشید که آمدند و جنازه را با زحمت زیاد از کوه پایین آوردند و به چوپانان منتقل کردند و تو قبرستون به دستور یاور فروهر زیر پای


آن سه ژاندارمی که کشته بود دفن کردند و یاور میگفت: این جا دفن کنید تا دوستان من لگد بزنند تو کلهاش. چند روز بعد گفتند بیایید میخواهند نصرالله خان را نبش قبر کنند آمدیم داییت محمدقلی را آورده بودند با یک دکتر که از اصفهان آمده بود و داییت آمده بود تا جسد را شناسایی کند قبر را نبش کردند و دکتر جنازه را حسابی زیر و رو کرد که ما ندیدیم اما خیلی طول کشید بعد ما هر سه را خواستند و ما گمان کردیم موقع جایزه است اما در حضور یاور فروهر و داییت محمدقلی و دکتر جریان را مو به مو تعریف کردیم و حقیقت را تنها داییت میدانست که بعدها ابوالقاسم گفت که زن نصرالله خان مرا خواست قسم داد و قول بخشش و من برای او هم جریان را همین طور گفتم.






نگارنده- خب پس اونی که از مردم میشنویم از کجا اومده؟






نظرعلی - ما وقتی کار را تموم کردیم با هم قرار گذاشتیم برای فرار از سرزنش مردم که چطور تونستید رفیقتون را تو خواب بکشید خرفهامونو یکی کنیم و قرار شد که بگویم که نصرالله خان از خواب بیدار شد رفت برای قضای حاجت و از تفنگش دور شد وقتی نشسته بود برای شاشیدن من(نظرعلی) او را از پشت سر بغل کردم و مصطفی‌قلی هم تفنگ را برداشت اما ترسید که شلیک کند نصرالله زور می‌زد که خوذ را خلاص کند من به مصطفی‌قلی گفتم:


- اخوی بکُت(به گویش خوری یعنی: بزن)


اما باز هم می‌ترسید که ناگهان ابوالقاسم تفنگ را از دست مصطفی‌قلی قاپید و بی معطلی توی گوشش چکوند. ما قزار گذاشتیم و همین‌طور هم تعریف کردیم و همون روزای اوّل همه این جوری شنیدند و همین جور بازگو کردند فکر نمیکردیم که دستمان رو میشه؛ دکتره که اومده بود قبل از این که ما بگیم جریان چی بوده گفت: اون تو خواب کشته شده سوخته پنبه بالین تو گوشی است که گلوله بیرون رفته است و ما دیدیم که اگر دروغ بگیم ممکنه درد سر بشه این بود که اصل جریان را برای یاور فروهر و دکتر گفتیم و داییت محمدقلی هم آنجا بود و همه را شنید پس دیگه به خانواده و اقوامش نمیشد دروغ گفت حالا هم چون میدونم مادرت و بابات حقیقت را میدونند برات راستشو گفتم اگه جای دیگه بود همونو میشنیدی که از مردم شنیدهای.






نگارنده - حب جایزه یاور فروهر چی شد؟






نظرعلی - هیچی بابا همش دروغ بود یا این که خودش بالا کشید تا مدّتها ما طلبکار میرزا بودیم تا عاقبت صد درم قند به ما داد و گفت: اینم جایزه برید خدا را شکر کنید که به جرم یاغیگری و دزدی و راهزنی شما را اعدام نمیکنند.






نگارنده - حالا بگو ببینم جریان کشته شدن ابوالقاسم پیرمحمدی تو نخلک چی بود؟






نظرعلی - ول کن دیگه اون که معلوم نشد چی بود و چی شد.






نگارنده - نه من خوب یادمه تو تشییع جنازه ابوالقاسم کاشونی زنش می‌گفت: من میدونم چی شده حیف که نمی‌تونم بگم؛ چی میدونست؟ چی نمی‌تونست بگه؟






نظرعلی - ولش کن کاشونی پرحرف بود زیادی حرف می‌زد.( اتفاقاً من «نگارنده» حرف زدن کاشونی را خیلی دوست داشتم با این که سالها بود از کاشان دور مانده بود اما لهجهی کاشونی را با غلظت حرف میزد و من یادمه که اغلب غروبها میرفتم تو کوچه مسجد که همه کوچه را آب و جارو میکردند و دم اهنگاشون مینشستند و من تنها به خاطر حرفهای کاشونی با اون لهجهی قشنگش میرفتم و خوب یادمه که خیلی پز حسین تهرانی تهیه کننده رادیو ایران را میداد و میگفت خویش و قوم ماست.






نگارنده - درسته پرحرف بود و قشنگ هم حرف میزد اما تو تشییع جنازه‌ی شوهرش طوری حرف می‌زد که انگار شوهرش را کشته‌اند و او هم می‌داند کار کیست؟ و اصلاً چرا این مرگ مشکوک پیگیری نشد؟






نظرعلی - تو چقدر سمجی محمد! باشه تا اونجا که میدونم میگم . ما دیگه هر سه تامون رفته بودیم نخلک کار میکردیم و دیگه یادمون رفته بود که نصرالله خان کی بود و چی شد؛ تا همون سالی که ابوالقاسم خوری مرد یکی دو هفته قبلش تو نخلک شایع شد که پسر نصرالله خان تو نخلک پیداش شده و اومده تا انتقام پدرشا از قاتلاش بگیره.






نگارنده - مگه نصرالله خان پسر هم داشت ما که تنها یک دختر از دختر خالهمون دیدیم.






نظرعلی - بله داشت اما از اون زن تورزنیش (من تازه فهمیدم که نصرالله زن دیگری هم داشته است.)؛ ما باور نکردیم و کسی را هم تو نخلک ندیدیم اما ابوالقاسم خیلی ترسیده بود او هم کسی را ندیده بود فقط شایعه بود تا این که یکی دو روز بعد گفته شد که پسر نصرالله خان از نخلک رفته است بدون این که کاری انجام دهد و درست دو روز بعد ابوالقاسم گم شد البته به ما میگفت که یکی دو بار نصرالله خان را تو تاریکی شب بیرون از خونه دیده که به او گفته: رفیق بیا دوباره مثل قدیما بزنیم به کوه. ما حرفهای ابوالقاسم را جدی نگرفتیم و گفتیم تو ترسیدی و خیالاتی شدی و اجنه می‌بینی نه نصرالله خانی هست و نه پسرش حتماً یکی میخواهد ما را بترساند که چو انداخته. اما ابوالقاسم گم شد و بعد هم که جنازهاش پیدا شد توی چاهی انداخته بودند که هیچ کس باور نمیکرد خودش به آنجا رفته باشد گفتند خودکشی کرده است اما باور کردنی نبود کسی بخواهد خودش را بکشد آن وقت برود روی کوه و خودش را بیاندازد توی یک چاه قدیمی معدن به هر حال ما که نفمیدیم چی شد خودکشی کرد کسی او را کشت کی بود؟ پسر نصرالله خان بود؟ نمیدونم اگه زنش هم میدونست چرا نگفت؟ لابد او هم میترسید در هر حال این معمای مرگ ابوالقاسم خوری معلوم نشد که نشد. دیگه دست از سر ما ورمیداری






نگارنده - آره خیلی ممنون






نظرعلی با آن که گرم سخن بود اما انگار ساعتها کوه کنده باشه نفسی عمیق کشید انگار از یک تنگنا رها شده یا این که باری سنگین از دوشش برداشته شده باشد؛ و دودی غلیظ گرفت و آرام شد.






سند دیگر:













1- شناسگر رکورد: 685493


شماره بازیابی: 37/1/18/200/8ج


شماره بازیابی: 37/1/18/200/8


موضوع کارتن: سمنان - دامغان


تاریخ ورود رکورد:50 per 21/7/2009


زبان اثر:perفارسی


عنوان اصلی: شیرزاد عامری[از نهدج اردستان] شکایت از یاور فروهر مأمور دستگیری نصرالله خان [یاغی، که در موقع توقیف اموال مشارالیه مقداری از اموال وی را به اشتباه جزو اموال نصرالله فوقالذکر توقیف و ضبط نموده است]


نام عام مواد: [[نامه]


تاریخ سند: 28/7/1310 تا 14/9/1310


نام خاص و کمیت اثر: 6 برگ، 1 پاکت، 2 نامه






سند بالا نشان میدهد که یاور فروهر نه تنها جایزهی سر نصرالله خان را بالا کشیده بلکه در مصادره اموال نصرالله خان هم زیاده روی کرده و اموال دیگران را هم مصادره کرده حالا به نفع دولت یا خودش خدا میداند چون نصیب یاران نصراللهخان که من(نگارنده) دیدم پشیمانی در چشمان یکی از آنان موج میزد تنها صد درم قند بوده برای سه تن.






و آن گور غریب که سه گور در ردیفی نظامی بالای سرش هنوز هم که هنوز است لابد لگد توی سرش می‌زنند و در سیلی که چند سال پیش آمد تقریباً برجستگیهایشان صاف شده و مادرم تا زنده بود و در چوپانان بود هر وقت وارد گورستان میشد ناخودآگاه میایستاد و بی که خم شود و دستی بر خاک بگذارد اورادی را زمزمه میکرد که بعدها من فهمیده بودم فاتحه میخواند و امروز که دیگر کسی بر آن گور غریب سیل برده ناخودآگاه نمیایستد و فاتحه هم نمیخواند تنها آجر کوچکی وجود دارد که روی آن نوشته: نصرالله






پایان


محمد مستقیمی اصفهان 1380

راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-7146710024817312209 2010-09-13T15:56:00.000+04:30 2010-09-13T16:41:24.235+04:30 یادداشتهای پراکنده

































از دوستی پرسیدم: چرا همسر اول طلاق گفتی؟ گفت: از هیچ کس رو نمیگرفت جز من!!!!

{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}



گفتند چرا دخترت را به فلانی نمیدهی گفت: بعضی میگویند گذشته بعضی میگویند گذاشته من در میان گذشته و گذاشته ماندهام هرچند توفیری در این دو نیست.


{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}


یکی از نویسندگان مشهور را گفتند چرا زن نمیگیری گفت: دوستان دارند






{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}


گفتند: سیگار را ترک کن گفت: سیگار تنها دوستی است که پا به پای من میسوزد چگونه ترکش کنم؟










{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}



راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-4279224143113526678 2011-01-06T22:42:18.215+03:30 2011-01-06T22:42:18.215+03:30 در راهي فتو ادرس اين وبلاگ اشتباه است به همين علت ... در راهي فتو ادرس اين وبلاگ اشتباه است به همين علت از آنجا نمي توان وارد اين وبلاگ شد لطفا اصلاحش كنيد Anonymous noreply@blogger.com

هیچ نظری موجود نیست: