عکس از: ذبیح
دوستان عزیز این شعر به طور ناقص سال گذشته پست شد حالا به صورت کامل همراه با بندهایی که قبلاً خودسانسوری کرده بودم و پشیمانم تقدیم میکنم باشد که برای نجات چوپانان بیدار شویم و دست از تنگنظریها برداریم! من برداشتهام.چوپونون
چی نشستی وخی از جات چوپونون
دستمو بگیر تو دستات چوپونون
یه سری بریم تو باغات چوپونون
میخوام درد دل کنم بات چوپونون
بگم از قدیم ندیمات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
نگو که نا توی پاهای تو نی
نگو دنیا دیگه دنیای تو نی
هیش کسی به فکر فردای تو نی
هیش کسی فکر مداوای تو نی
وامیسم پای مداوات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
نمیذارم دیگه غم لونه کنه
نمیذارم تو دلت خونه کنه
نمیذارم تو رو دیوونه کنه
آبادانیهاتو ویروونه کنه
میکارم شادی رو لبهات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
پنج تا برج بود سرشون تو آسمون
مثل یک قلعه بودی تو اون میون
میزدن شاخ به فلون این و اون
گفته بود دوباره میسازمشون
اون رئیس خوب شورات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
بگو: حالا وقتشه، بیا! بساز
یکی یکی و جدا جدا بساز
راست میگی حالا تو رو خدا بساز
همهشا نه راس یه خشتشا بساز
بش بگو ارواح بابات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
صبح پنجشنبه، دم نیم چاشتی
زنای نخلکیا را آشتی
میدادی، توی حموم میذاشتی
همهشونو دور هم میکاشتی
بشورن برای نی نای نات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
میلکشا میومدن با کامیون
پر گرد و خاک و درب و داغون
بچههای نخلکیا دوون دوون
زنوکوها چش به راه سر کوچهشون
حال پنجشنبه پسینات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
تو حموم صبحای جمعه جا نبود
جای انداختن سنگ پا نبود
برای غسل جا زیر دوشا نبود
جوری که سگ صاحابش پیدا نبود
اینم از جمعه سحرهات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
اون روزا وقتی محرم میومد
غما و غصهها کم کم میومد
عزای سید عالم میومد
پای چشمامون کمی نم میومد
توی تاسوعا-عاشورات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
دو تا آقا داشتیم خوب و قشنگ
سید ریاض بود و دلتنگ
یکیشون شیر و یکی دیگه پلنگ
روی منبرا نبود چرت و جفنگ
نه ماراتون آخوندات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
توی یک مسجد بود قول و قرار
چون نبود بر پا، مسجد زرار
نه نفاقی بود، نه بذار، نذار
چایی بود تو استکان، نه زهر مار
کو محرم؟ کو صفرهات؟ چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
حالا هر کسی یه سازی مزنه
یکی: بعله، یکی دیگه میگه: نه
تو محرم لباساسو مکنه
نمگه اینجا که یه برّی زنه
هیئتای دو تا و سه تات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
تا که نوروز توی کوچه میومد
همه جا بوی کلوچه میومد
چه آبی از لب و لوچه میومد
دنگ و دنگ تاس و دولچه میومد
چی شد اون هیهی و هیهات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
نون برنجی، سنجد و تخمه کدو
تنده بود و بنه بود و سمنو
پرهی زردآلو و برگه هلو
چیل میشد اینا همه تو کندچو
چی شد اون آجیل و حلوات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
«خو» میبردن یادمه اون قدیما
خونچههای پارچه و کفش وطلا
با بزن-بکوب و با برو-بیا
با هولولو و چپول، سر و صدا
داریهزن، اینجا تا اون جات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
دو تا زن میپوشیدن لباس نو
«آخانم» میشدن و عقب-جلو
خبر عروسی رو با چو و هو
با یه گله بچهها بدو بدو
میبرد از پایین تا بالات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
جشن اوّل جشن خونچه بَرون
عقدشون بود بعد از بعله بُرون
حنابندون بود و عروس کشون
بینشم تو ظهری بود رختگردون
تو دو شب خالی نبود جات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
حنابندون چه شب باحالی بود
دو تا سیری با دوماد رو قالی بود
دست و پای دومادا خال-خالی بود
میون فاش دادنا جات خالی بود
حنا میبس به پر و پات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
عصر فردای همون روز، روز بخت
میشوندن عروس دومادو سر تخت
سینهی آفتاب یا زیر درخت
کاسه بشکن بعد گردوندن رخت
همپا رقص گرگروهات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
شب حجله، شب آخر، شب عشق
همه بودن توی تاب و تب عشق
میخوندن قرآن با یارب عشق
عروس و دوماد، لب بر لب عشق
کجا رفت اون تب شبهات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
بازی «زالو گزیدم» یادمه
«موسی و آسیابون» هم یادمه
«تقی مرده» ولی یک کم یادمه
ها، چپولزن را نگفتم! یادمه
چی شد اون رسم و رسومات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
تو عروسی، آب و جاروب یادته
«خاله رو رو» با لگنکوب یادته
«گل گندم»، «رقص با چوب» یادته
«دیبلال»، «چین چینیم»، خوب یادته
«مشهدی قلی» بود اوسات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
دو شب اندروز همش بخور بخور
آب توی صافی میریختن گٌرّ و گٌر
هر طرف بریز و بپاش و بدوز و ببر
همه بودن، کر و کور و گر و قر
بر پا بود دو شب سور و سات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
«ختنه سوران» بود یک رسم قشنگ
میومد سالی یه بار «اوسا پلنگ»
در میرفتن بچهها مثل فشنگ
میگرفتن پسرا رو تنگ تنگ
میبرید عضو میون پات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
مرده شور خونه نداشتی، یادته؟
مرده را رو پل میذاشتی، یادته؟
دیوار گوشتی میکاشتی، یادته
جنگ و دعوا، قهر و آشتی، یادته
حالا اون شورخونه دوتات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
چشماتو یه کم وا کن خودت ببین
فکر و ذکرت «مرده» باشه بعد از این
به خدا قسم به این دارم یقین
مرده مییارن برات دوجین دوجین
مردهشوری شده سودات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
زنده دادی حالا مرده میگیری
داغ دادی و فسرده میگیری
یهو دادی، خرده خرده میگیری
نمیگیری، پس آورده میگیری
مردهی عاشق و شیدات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
شب جمعهها حالا تو «پاتلو»
زندگی با مردهها تو «پاتلو»
دیدن و برو، بیا تو «پاتلو»
شب و روز، عید و عزا تو «پاتلو»
زندگیت چیشده؟ هیهات! چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
«پاتلو» جای منه جای تو نی
نباید از «پاتلو» دم بزنی
تو نمیباس فکر مردن بکنی
تو همش تو فکر غسل و کفنی
نگو نی هیش کسی همپات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
توی دنیا بچههات ولو شدن
بعضیا هیزم هر الو شدن
کهنه رفتن اما امروز نو شدن
میدونی دمبا بودن درو شدن؟
اگه نیسن فکر فردات چوپونون
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون
راهی چوپانانی
اسفند ۹۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر