جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

نقد کتاب/ نگاهی به چهار شناسنامه زیستگاه های یوز آسیایی در ایران

نقد کتاب/ نگاهی به چهار شناسنامه زیستگاه های یوز آسیایی در ایران

نقد کتاب/
نگاهی به چهار شناسنامه زیستگاه های یوز آسیایی در ایران



 بزرگنمایی

سبزپرس – گروه تشکل ها و رسانه؛ کوشان مهران: «... افراد مسن مقیم شهر بافق، وجود یوزپلنگ را از گذشته ها به خاطر می آوردند و پدران آن ها داستان هایی از یوزپلنگ و نحوه شکارکردن آن برایشان تعریف کرده بودند. ولی جوان ها کمتر با این گونه آشنا بودند و کمتر آن را در دشت ها دیده بودند. بنابراین آن ها فکر می کردند که یوزپلنگ را خود سازمان محیط زیست وارد منطقه کرده است تا از ورود دام آن ها به منطقه حفاظت شده کوه بافق جلوگیری کند.» (منطقه حفاظت شده کوه بافق، صفحه 58)

یکی از منفی ترین ویژگی های فرهنگ ایران و ایرانی اتکا به دانش و داده های شفاهی است. بی جهت نیست که تاریخ باستان ما باید به وسیله دشمنان یونانی و رومی نبشته شود. همین امر درباره تاریخ زیستبوم کشور نیز مصداق دارد. تغییر الگوی زندگی از روستانشینی و ارتباط مستقیم با طبیعت به زیستن در جامعه شهری و عدم اطلاع از غنای طبیعت به دلیل عدم آموزش مناسب در کنار از بین رفتن گونه های حیات وحش باعث شده که حتی در جامعه روستائی نیز گونه هایی چون یوز از یادها برود. (از دل برود هرآنچه از دیده رود)
پس از انتشار شناسنامه مناطقی چون پارک ملی کویر و بمو و اشترانکوه در دهه 1360، چاپ چهار جلد کتاب زیستگاه های یوزپلنگ آسیایی در ایران (پارک ملی کویر، کوه بافق، توران، عباس آباد) با چاپ و کاغذی مرغوب نقطه قوتی در برابر پاره ای از شناسنامه های مناطق است که در سال های گذشته سرسری و برای رفع تکلیف انتشار یافته است.
در این نوشتار سعی بر آن است که تا حد امکان نقاط قوت و موارد مورد بحث به نقد و بررسی کشیده شود .

1 . پارک ملی و منطقه حفاظت شده کویر:
نقاط قوت :
 راه های دسترسی به منطقه و به ویژه جاده های داخلی و گلوگاه های متخلفان به خوبی شرح داده شده است و البته بیان مسیرهای پیشنهادی برای احداث احتمالی بزرگراه و راه آهن در منطقه و تخریب پیرو در مسیر کمک شایانی به درک تخریب و دست اندازی های آینده می نماید. از دوران باستان این منطقه یکی از مسیرهای کاروان های بازرگانی به ویژه پیش از شکل گیری مسیر دریایی اقیانوس هند از سال 1500 میلادی بوده و در کنار جاده سنگ فرش معروف، کاروان سراهایی عموما در نزدیکی چشمه های آب شیرین و لب شور ساخته شده؛ جز این به ویژه در دوران صفوی دامنه های «سیاه کوه» نخجیرگاه پادشاهان بوده است. بسیاری از این ساختمان ها اکنون وضع و حال خوبی نداشته و می بایست به هنگام مرمت و تغییرکاربری به حفظ اصل الگوی معماری بومی در کنار بهینه سازی برای استفاده کنندگان امروزی توجه داشت.
یکی از آسیب دیده ترین زیستگاه های ایران به دلیل واگذاری مناطق به جهت عدم توانایی پایداشت کارا و ساکت نمودن ارگان های متجاوز تحت لوای رفع تعارض با دامدار و جامع محلی پارک ملی کویر می باشد که بهترین زیستگاه های دشتی در شمال منطقه چون «دشت مبارکیه»، «مکرش»، «سیاه پرده» و «پره زرد» و ارتفاعات «دوازده امام» و «نره خر کوه» از بهترین زیستگاه های یوز، گور و آهو به عنوان منطقه حفاظت شده به تصرف کلان چوبداران درآمده که در این شناسنامه، فشار چرای دام و شیوع بیماری طاعون دامی و دیگر دست اندازی ها به خوبی شرح داده شده است.
یکی از ناشناخنه ترین مهره داران کشور، گونه بومی «وزغ کویری» است که تنها در یک چشمه لب شور در منطقه وجود دارد و اشاره به این گونه در شناسنامه، یکی از معدود منابع فارسی در دسترس است.
یکی از بهترین نوآوری ها در کتب مربوط به محیط زیست ایران یادآوری کسانی است که در مناطق خدمت می نموده اند که در این چهار مجلد در کنار پرسنل کنونی، یادی از بازنشستگان و درگذشتگان این منطقه شده است.

موارد مورد بحث:در صفحه 17 به شاهزاده نشین «کارتمی» در شرق گرجستان اشاره شده که واژه درست آن «کارتلی» است. از شروع دوره صفوی تا سال 1801 امیر نشین های کاخت و کارلی در شرق کشور گرجستان کنونی متعلق به دولت ایران بوده و غرب گرجستان و ساحل دریای سیاه چون مینگرلی تا سال 1828 متعلق به ترکیه عثمانی بوده است.
در صفحه 80 به زیستن آهو در حوالی مکرش، مبارکیه تا حوالی سنگفرش اشاره شده که بسیار خبر خوبی است چون این زیستگاه ها به دلیل فشار دامداران و سگ های گله و اشغال آبشخورها و تطاول شکارچیان قاچاق موتور سوار گویا عملا از وجود آهو خالی شده بود. در هر صورت باید توجه داشت که جمعیت آهوان محدوده منطقه حفاظت شده کویر تا سه دهه پیش در ارتباط با دشت های زنجان و قزوین و جمعیت ایزوله کنونی جاجرود بودند و به هیچ عنوان معرفی آهوان موته اصفهان به بهانه هایی چون پرورش در اسارت و رها سازی منطقی نیست.
هرچند گونه اصلی و مورد بحث این شناسنامه یوز و گونه های درگیر با آن است ولی بهتر می بود شرح مختصر اما مفیدی درباره پرندگان مهاجر کنار آبچری چون درنای خاکستری و تنجه و فلامینگوی منطقه داده می شد. یکی از مهم ترین منابع غذایی پلنگ در ایران در کنار گراز، تشی است. ایکاش ضمن پژوهش های عمل آمده در منطقه شواهدی مبنی بر تغذیه پلنگ از تشی در کویر نیز گردآوری می شد.
پرسشی که برای نگارنده مطرح می باشد احتمال وجود «شاه روباه» در جنوب پارک ملی کویر است و آیا تا کنون شواهدی چون پوست و تصاویر بدست آمده از Camera trap (دوربین تله ای) احتمال وجود این روباه زیبا را تقویت نمی نماید؟ فراموش نکنیم که تا سال 1357 هیچکس از وجود گربه شنی در ایران و به ویژه کویر مرکزی مطلع نبود و تنها احتمال وجود آن را در پاکستان و ترکمنستان و کشورهای عربی می دانستند.

2. منطقه حفاظت شده کوه بافق:
نقاط قوت:

توضیح فرهنگی و اجتماعی منطقه کوه بافق در بین چهار مجلد بسیار قوی و شیوا و کامل می باشد و جغرافیای طبیعی و انسانی بافق و  رابطه جامعه بومی را با طبیعت پیرامون به خوبی بیان نموده است و یکی از نقاط قوت، نکات جالب و مهمی است که در کادر رنگی قرار داشته و در نگاه نخست توجه خواننده را به خود جلب می کند. در این شناسنامه، در کنار شرح خوب مراتع منطقه الگوی دامداران سنتی نکته های نغزی را بیان کرده است. یکی از دشواری های کنونی دامداری سنتی در ایران عدم تمایل نسل جدید، بنابر دلایلی چون عدم صرفه اقتصادی و افزایش دارندگان مدارک تحصیلی، است و ناچار از مهاجران افغان به عنوان شبان استفاده می شود. (در شمال کشور در چند سال گذشته به دلیل بالا رفتن دستمزد نشاکاران برنج، از افغان ها و حتی پاکستانی ها استفاده شده و این کاربرد کارگر خارجی با دستمزد پایین تر شاید برای چند سال از نابودی صنعت کشت برنج در شمال ایران و تغییر کاربری برای ساختمان سازی جلوگیری کند.)
در شرایط کنونی و تخریب روزافزون مراتع باید برآورد کرد که آیا این شیوه دام داری کوچ روی سنتی و ییلاق و قشلاق صرفه اقتصادی دارد و یا به دلیل نابودی روزافزون گونه های خوش خوراک به دلایلی چون چرای بیش از دامنه برد زیستگاه و یا ورود زود هنگام به مرتع، این فعالیت بیشتر به یک دوی ماراتون برای دام هایی با شکم های نیمه خالی بدل شده و چه جایگزینی می توان برای این الگوی معیشتی یافت؟
در کنار شرح شیوا و استفاده از تصاویر رد پا برای شناسایی یوز و دیگر گوشتخواران کوه بافق که بسیار به جا است، روش تغذیه یوز از طعمه و انتخاب قسمت های مهم شکار بسیار جالب بوده و راهنمای گویایی برای شناخت این گوشتخوار تیزرو به هنگام دیدن نیم خورده او در طبیعت است.
معرفی خرهای اهلی به طبیعت در همه جا با دشواری همراه بوده است. در غرب امریکا پس از متروکه شدن معادن و رها سازی خرهای باری طی ده ها سال گله های بزرگ ایجاد شده که به دلیل نابودی «گرگ خاکستری» هرسال برتعدادشان افزوده شده و ضمن تخریب پوشش گیاهی مانع از استفاده گونه هایی چون «انتیلوپ پرانگ هورن» و «گوزن دم سپید» از آبشخورها می شوند. در آفریقای شرقی مشاهده شده که چهار یوزپلنگ قادر به شکار یک زبرا (گور اسب) هستند و به احتمال بسیار زیاد یوزهای مصر و شمال سودان و اریتره تا 100 سال پیش جد بزرگ خر اهلی یعنی خر وحشی نوبی و سومالی را که هیکلی خردتر از زبرا و گورخر آسیایی دارد را به خاک می افکندند. آیا در منطقه بافق گزارشی از تغذیه پلنگ و یا یوز از خر فراری وجود دارد و آیا برآورد شده که وجود این خرها چه اثر منفی بر امنیت و کیفیت چراگاه و آبشخور گونه هایی چون «جبیر» و «گوسپند کوهی» داشته است و هرچند اکنون تعداد زیادی از این گونه غیر بومی از بین برده شده ولی آیا امکان تجدید نسل آن وجود دارد.
در صفحه 86 به نکته جالبی اشاره شده که کمی بارندگی موجب می شود که گیاهان برگ کمتر و خار بیشتری داشته و به همین دلیل هنگام تغذیه گیاه خواران به دلیل زخمی و عفونی شدن دهان و لب، عفونت باعث چسبیدن لب ها به هم شده و جانور به دلیل عدم توانایی تغذیه با مرگ روبرو شود. این نکته بسیار قابل توجه است و این فرض وجود دارد که در مراتعی که چرایی مفرط در آنها انجام می گیرد، در کنار جایگزین شدن گونه های خوش خوراک با گونه های ثانویه سمی چون اسپند، گیاهان دارای ارزش چرا برای دفاع طبیعی به تدریج از میزان برگ خود کاسته و با افزایش پوشش خاردار جلوی چرای دام را بگیرند.
معرفی جاذبه های طبیعی گردشگری در این شناسنامه همچون «چنار کهنسال باجگان» و نخلستان های بافق در کنار جاذبه های انسان ساختی چون خانه شاعر شهیر «وحشی بافقی» وزن خاصی به این مجموعه داده و نباید از توضیح شیوای برنامه های حفاظتی کوه بافق و برنامه های فرهنگی که در صورت درست اجرا شدن نقش بی مانندی در شکل دهی مردم از مخرب زیستبوم به حامی آن دارند، غفلت کرد.

موارد مورد بحث :در صفحه 10 تصویری کهن از یک مرد به همراه یک یوزپلنگ وجود دارد که در واقع مصری است و نه سومری. در دوران باستان سرزمین «پونت» که گویا در سواحل سومالی امروزی است هر سال پوست پلنگ، میمون، عاج، عطرهای گرانبها و یوزهای رام شده را برای فرعون مصر به عنوان باج می فرستاد و اکنون نیز هر سال از کشور جنگ زده سومالی توله یوز به بازار سیاه کشورهای عربی قاچاق می شود.
در صفحه 27 در بخش دامداری اشاره شده که در برخی از روستاها به علت اعتقادات شدید مذهبی، فقط بز و گوسفند دارند و اصلا شتر ندارند. بهتر می بود دلیل و پایه این عقیده و چون و چرای آن توضیح داده می شد چون تنها در باور یهودیان شتر جزء محرمات مانند ماهیان بدون فلس قرار دارد و در ایران و به ویژه زیستگاه های بیابانی شتر مهم ترین وسیله ارتباطات بوده است.
در صفحه 30 به خطا محمود و اشرف افغان «مغول» نامیده شده اند در حالی که آنها از «پشتون های غلجایی قندهار» بوده اند و مغول های افغانستان را هزاره های شیعه مذهب تشکیل داده اند که ساکن ترکستان افغان هستند.
در صفحه 48 گوسپند کوهی کوه بافق به عنوان «قوچ کرمان» معرفی شده و این در حالی است که به حق دسته بندی قوچ و میش های ایران و به ویژه بیابان های مرکزی به دلیل برخورد زیرگونه های متفاوت بسیار دشوار است. در پاره ای از منابع قوچ و میش «منطقه کالمند و بهادران» به عنوان «قوچ اصفهان» معرفی شده است و ای کاش در مناطقی چون بافق پژوهشی درباره وضعیت گوسپندان کوهی پیش از قطع کامل ارتباط گله های زیستگاه های مختلف و نابودی های لکه ای صورت پذیرد.
در صفحه 72  ذکر شده که تا سال 1985 میلادی در سراسر ایران، فقط یک گونه آهو به نام «آهوی ایرانی» شناخته شده بود و این در حالی است که پژوهشگرانی چون «دکتر اسماعیل اعتماد» و «گزاویه میسون» به وجود جبیر به عنوان گونه ای مجزا با «آهوی گواتردار ایرانی» تاکید داشته و به احتمال زیاد «بلنفورد» در نیمه دوم قرن نوزدهم هم در نواحی شرقی ایران دو گونه آهو را یادآور شده بود. در روزنامه خاطرات «مسعود میرزا ظل السلطان» به وجود آهویی کوچک بنام «آهو سرخه» در بیابان های قم اشاره شده و تاکید داشته که آهوی معمولی ایران «جیران» و یا «آهو سفیدک» است.
در صفحه 80  به مورد بسیار جالبی برخورد می کنیم که حاکی از وجود تعداد کمی گورخر در منطقه «آریز» است که در صورت صحت، نکته بسیار جالبی است و ثابت می کند جز جمعیت «توران» و «بهرام گور» هنوز یک جمعیت حدواسط آنگونه که در کویر «ابرکوه» وجود داشت به عنوان یک ذخیره ژنتیکی برای پیشگیری از درون گشنی در جمعیت های ایزوله بهرام گور و توران در اختیار است.

3. پارک ملی ، پناهگاه حیات وحش و منطقه حفاظت شده توران:در صفحه 22 ارزش های یوز به شیوایی بیان شده و جاداشت که با توضیح بیشتر و به ویژه واژه های «چتر» و «پرچم» بر اهمیت این گونه و نقش آن در پایداشت سایر زیستمندان تاکید بیشتری می شد.
جاذبه های تاریخی و طبیعی و جغرافیای انسانی پاره ای غیر قابل گسستن از زیستگاه های طبیعی هستند و در این شناسنامه با توجه به وسعت منطقه جا برای شرح بیشتر چه جاذبه های تاریخی و طبیعی و چه جغرافیای انسانی و تعارضات موجود بود.
در صفحه 83  از تصویر «قوچ البرز مرکزی» پارک ملی کویر استفاده شده و این در حالی است که به گمان نگارنده گوسپندان کوهی منطقه توران جمعیت بیابانی «قوچ اوریال» را تشکیل داده و به «قوچ اوریال مورچه» (به دلیل ریش سیاه و سپید قوچ ها) معروف هستند.
در صفحه 86  آمار تکان دهنده کاهش جمعیت سمداران به خوبی گویای دشواری های پیش رو است. در چند سال گذشته جمعیت گور توران از حدود 300 فرد، ناگهان با روند نزولی شدیدی روبرو بوده که تنها عامل آن خلاف بهانه هایی چون تغییرات اقلیم، هجوم متخلفان به نام «محلیِ موتور سیکلت سوار» است که با استفاده از دیلم های نوک تیز آهنی گور را شکم دریده و فیله و راسته آن را با خیال راحت به فروش می رسانند. جادارد تصمیم گیرندگان محترم به جای تغییر و تحولاتی چون جابجا کردن واژه هایی چون پارک ملی و... به فکر استفاده از ماموران کارا و آماده سازی خودروهای گشت همراه با ذخیره سوخت مکفی در توران باشند تا در کنار برخورد قاطع با متخلفانی که در جوامع بسته محلی به خوبی شناخته شده اند، قادر به نظارت بر ممیزی مرتع و اخراج دام های بیش از حد و غیر مجاز به شیوه ای قاطعانه باشند وگرنه با روندی که پیش رو داریم گوران توران به همان گوری می روند که آرتمیای ارومیه رفت(!)

4. پناهگاه حیات وحش عباس آباد:در کنار شناسنامه کوه بافق که به لحاظ فرهنگی و رابطه انسان و طبیعت پیرامون خود بسیار شیوا و روان است، شناسنامه «پناهگاه حیات وحش عباس آباد» از دید فنی  در این مجموعه بسیار قوی و کارا است.
در صفحه 22 علت انتخاب این زیستگاه بسیار خوب بیان شده و برای خوانندگان بسیار گیرا و قابل درک است و نشان از دید والایی دارد. در صفحه های 35 و 36 موقعیت محوری منطقه عباس آباد با دیگر زیستگاه های اصلی یوز  و زیستگاه های مهم پیرامون آن بسیار خوب با استفاده از تصویر، اهمیت ارتباط بین زیستگاه ها را بیان کرده و در حد خود یک نوآوری است. سیمای عمومی منطقه و عوارض طبیعی و چشمه و آبشخور ها (از صفحه 37 تا 56) در کنارسکونتگاه ها و وضعیت دامداری و پوشش گیاهی (از صفحه 58 تا 72) بسیار زیبا و روان بیان شده و خواننده شناخت عملی خوبی از این زیستگاه به دست خواهد آورد.
در صفحه 76  اشاره جالبی به وجود هیبرید بین قوچ اوریال و اصفهان در منطقه شده و این گونه زیستگاه ها به دلیل مکان برخورد گوسپندان اوریال و اصفهان که در واقع جمعیت شرقی «قوچ ارمنی» و یا همان «موفلون شرق مدیترانه» (نیای گوسپند اهلی) است، از لحاظ ژنتیکی بسیار حائز اهمیت است. سوابق یاد شده در صفحه 79 از زیستگاه های قدیم گور یکی از بهترین مستندات برای پروژه های احیای جمعیت گور است و با درنظر داشتن این زیستگاه ها و برنامه های کاربردی معرفی مجدد و احیای زیستگاه می توان به احیای جمعیت گور در ایران امید داشت.
در صفحه 126 مقایسه ردپای یوز با ردپای دیگر گوشتخواران کمک کاربردی بزرگی به بالا بردن سطح دانش «فیلد» (دانش پژوهش و بازدید از عرصه های طبیعی مورد مطالعه) خوانندگان می کند و جاداشت که نویسنده گرامی شناسنامه بخشی را به راهنمایی قالب گیری از رد پاها و تفاوت سرگین طعمه خواران و مکان یابی برای نصب Camera trap (دوربین تله ای) اختصاص می داد.
در بسیاری از زیستگاه های ایران بقایای کوره های ذغال، یادگاری تلخ و سیاه از وجود پوشش جنگلی و یا بوته زار در زیستگاهی است که اکنون خالی از پوشش گیاهی واقعی خود شده است. وجود معادن متروکه در منطقه هرچند زیستگاهی مطلوب برای گونه های خفاش پدید آورده است، اما می تواند به عنوان یک جاذبه گردشگری چون «معدن سرب نخلک» قرار گیرد و با توجه به مصرف ذغال برای ذوب فلز با استفاده از پوشش گیاهی کهن الگویی برای برنامه های احتمالی احیای پوشش گیاهی به ویژه در کوهستان ها در اختیار برنامه ریزان می نهد. (در دوران پر تلاطم «نادرشاه» از ذغال چوب بنه برای ذوب فلز سرب و برنج استفاده می شد و شاید با توجه به دامنه نا امنی و جنگ های پیوسته ایران قرن هیجدهم  جنگل هایی از بنه در نزدیکی کان سارهای فلزاتی چون سرب وجود داشتند که اکنون قرن ها از نابودی آنها می گذرد.)
دژ باستانی روستای «بیاضه» بسیار مورد توجه باستانشناسان قرار داشته است و باید توجه داشت که اکنون درپاره ای از روستاهایی با بافت تاریخی که بنا بر دلایلی خالی از سکنه شده اند، به دلیل تغییر کاربری مانند ایجاد گاوداری (و یا ایجاد مراکز پخش مواد مخدر و اوراق خودروهای به سرقت رفته) شاهد تخریب روزافزون این بافت مسکونی سازگار با زیستبوم بیابانی هستیم. با حفظ حقوق ساکنان روستاهایی چون «آشتیان» و «چوپانان» در کنار خدمات رسانی نباید از پاسداشت الگوی سنتی ساختمان ها غفلت کرد. اکنون در دنیا زیرساخت های موجود در پارک های ملی چون پاسگاه محیط بانی و مراکز خدمات رسانی به گردشگران همگام با الگوی بومی و سازگار با اقلیم طراحی و ساخته می شوند.
یکی از مهم ترین تهدیدهای حیات وحش ایران تلفات جاده ای و ایزوله شدن (جزیره ای شدن) زیستگاه ها است که در این مجلد، شمایی از این معضل در منطقه بیان شده و بهتر می بود همراه با تصاویر نمونه های کشته شده در جاده و راهکارهای مدیریت این دشواری و موارد پیشگیرانه چون سرعت گیر و تابلوی هشدار هم در شناسنامه درج می شد.
در کنار یادآوری خاطرات مردم ساکن در منطقه و سوابق کارکنان زحمتکش حفاظت محیط زیست از گذشته تا حال، یکی از ارزنده ترین کارها سپاسگزاری از سازمان ها و ارگان های دولتی درگیر است. در حال حاضر به دلیل ضعف سازمان حفاظت محیط زیست در اجرای قانون، هماهنگی نهادهای دولتی چون دادگستری و نیروی انتظامی و آموزش و پرورش در صورت درک اهمیت مساله، بیشترین یاری را برای برخورد با متجاوزان به عرصه زیستگاه ها خواهد کرد تا دیگر به عنوان نمونه شاهد کتک زدن محیط بانان و یا داستان کشتار خرس در سمیرم و رها نمودن متهم اصلی نباشیم.
نکته قابل بحث در این شناسنامه نابودی یوز در شمال آفریقا (صفحه 119) است و این در حالی است که در سال گذشته تصاویری از یوز در کوهستان های «تاسیلی» جنوب الجزایر به دست آمد و به احتمال بسیار زیاد هنوز در بیابان غربی مصر و در اطراف «وادی سیوا» جمعیتی کوچک از یوز وجود دارد.

با در نظر داشتن موارد اشاره شده در این چهارشناسنامه پرسش ها و احتمالات دیگری به ذهن خطور می کند:
1- در شناسنامه توران به وجود «گراز» اشاره شده و وجود چشمه ای با پوشش نیزاری بنام «چشمه گراز» در عباس آباد یادآور این گونه است. آیا گزارشی مبنی بر شکار توله های گراز به وسیله یوز وجود دارد و درکل چه جمعیتی از گراز در این زیستگاه ها موجود است و چه ارتباطی میان پلنگ و گرگ با گراز وجود دارد؟
2- آیا در رژیم غذایی یوز جز سمداران، جوندگان و یا گوشتخواران کوچک چون روباه وجود دارند؟ (بررسی سرگین)
3- آیا در مناطق امن و دور از دسترس شکارچیان موتور سوار گزارشی مبنی بر دشتی شدن پازن و گوسپند کوهی در فصل مستی و مهاجرت بین رشته کوه های منفرد وجود دارد؟
4- آیا احتمال هرچند اندک وجود «گربه پالاس» در این زیستگاه ها وجود دارد؟ (حد فاصل جمعیت های سمنان و کرمان)
5- با توجه به مشاهده و مدارک مستند از وجود «شاه روباه» و «گربه شنی»، آیا مردم محلی برای این دو گوشتخوار کوچک و «روباه شنی» نام ویژه ای دارند و آیا در این زیستگاه ها «سمور سنگی» و دیگر اعضای خانواده Mustelidae  وجود دارند؟
سینا صمیمی
منبع: دهستان چوپانان
91/01/30

هیچ نظری موجود نیست: