به نام خدا
سازندگان الماس خوش تراش كوير(چوپانان)
اسامي مبارك بانيان و بنيان گذاران اوليه چوپانان با ميزان مالكيتشان - که اولين سازندگان اين سرزمين با صفا هستند به شرح زير است:
1-حاج محمدعلی فرزند رمضان (خاندان مستقیمی )مالک دو شبانه روز املاک چوپانان 2- حاج محمد علی فرزند محمد ابراهیم (خاندان عمادی) مالک دو شبانه روز چوپانان 3- محمد فرزند حاح عبدالله(خاندان بقایی و رحیمی) مالک یک شبانه روز 4- باقر فرزند حاج محمد(خاندان امینی) مالک یک شبانه روز 5- حاج مهدی فرزند حاج عبدالله ( خاندان عسگری) مالک یک شبانه روز 6- حاج محمد فرزندحاج رحیم(زاهدی) یک شبانه روز
اكثر افراد فوق قبلا در انارك ساكن بوده و به حرفه شترداري و حمل و نقل بار و مسافران با كاروان هاي شترهايشان مشغول بوده اندو بار و مسافران را از شهر هاي اصفهان و يزد به شاهرود و دامغان و گاها به خراسان انتقال مي دادند. تا اينكه به علت نا امني هاي زمان قاجار و راهزني هاي متعدد سرمايه و شترهاي اكثر آنها مورد تاراج ياغيان قرار مي گيرد تا بالاخره در يك جلسه خانوادگي كه در انارك بر گزار مي شود با مشورت و هم انديشي بهترين راه چاره را ساكن شدن در قلعه و پرداختن به دامداري و كشاورزي تشخيص مي دهند و در نتيجه براي مشخص كردن مكان مناسب براي احداث مزرعه جلسات مشورت ادامه مي يابد تا اينكه در يكي از اين جلسات مشورتي حاج محمدعلي رمضان خاطزه اي را تعريف مي كند او مي گويد :
در يكي از سفرها زماني كه در زير كوه عباس آباد در محل چاه چوپان ها اتراق كرده بودند يكي روحاني جليل القدر از مشايخ جندق كه مسافر بوده به دشت چوپانان كنوني نظري مي اندازد و مي گويد كه در اين مكان شهري را به چشم خود مي بيند در آن زمان شيخيه در بين اناركي ها احترام خاصي داشته است . واين سخنان ، حاضران در مجلس را به تفكر وا مي دارد و بالاخره اين نظريه مورد قبول همه واقع مي شود كه براي احداث مزرعه به سوي چاه چوپانها حركت كنند . فرداي آن روز قراردادها بسته شده مقدمات كار آماده مي گردد و چند نفر مقني و تراز گير براي انجام ماموريت اعزام مي شوند كه متاسفانه من اسامي آنها را نمي دانم
چاه گمانه توسط اين گروه احداث شده و به آب مي رسند و سپس بلنداي چاه تعيين و با وسايل اوليه آنروز تراز گيري و شيب مطلوب براي حركت آب مشخص شده و محل روي آمدن آب تعيين مي شود ( مهندسين ساختمان و معمار مشكلات كار را با آن وسايل اوليه كه يك تراز و يك شمشه است خوب درك مينمايند) سپس گزارشات لازم به شركا در انارك داده مي شود .
براي انجام كار عده اي خودشان و پيرتر ها بچه هايشان و بعضي هم پولشان را روانه احداث مزرعه مي كنند و زحمات توانفرسا شب وروز در گرما و سرما ادامه مي يابد تا همانطور كه دوست فاضلم جناب آقا مهدي افضل نوشته اند آب چوپانان جاري ميشود.
چند آلونك به نام اه هنگ كه اتاق هاي درازي است به عرض 3متر و طول تا 10 متر ساخته مي شود كه در قسمت جلو جاي نشيمن انسان است و قسمت وسط انبار است و در قسمت پايان جايگاه چارپايان است نمونه اين اه هنگ ها هنوز در چوپانان است مثل قهوه خانه قديم مش باقر ( مشهور به باقر سياه)
بعضي از مالكين قبل از احداث چوپانان تصميم به انتقال خانواده خود از انارك به چوپانان مي كنندو پدر بزگ من حاج محمد علي رمضان يكي از دو زنش يعني مادر بزرگم بگم جاني را كه از سادات صدريه است به چوپانان مي آورد و در زماني كه آب چوپانان جاري مي شود پدر من هم پا به عرصه وجود مي گذارداحتمالا يكي از آن خانم هايي كه در تصوير كتاب سون هدين آمده مادر بزرگ من باشد. جناب آقاي مرحوم دكتر عبدالرحمان صدريه ددر كتاب رمان بلند خويش به نام "قريه ما" اطلاعاتي را كه به واقعيت نزديك است نوشته است
بعد از يكي دو سه سال مالكين تصميم به ساختن منزل با نقشه قلعه هاي قديمي مي نمايند چندين منزل اربابي با باربند و انبار در كنار هم ساخته مي شود و دور خانه ها ديوار بلند قلعه با چهار برج در چهار گوشه احداث شده وتنها يك در ورودي براي آن احداث مي شود و كليه خانواده ها در قلعه ساكن مي شوند تا اين زمان ساكنين فقط مالكين هستند كه ما اين گروه را مهاجرين اوليه مي ناميمم و همگي اصالتا اناركي هستند .
قلعه چوپانان در مكان فلكه كنوني چوپانان و در جنوب شرق خيابان مزار واقع بوده است كه تفنگچياني از اين قلعه در مقابل ياغيان حفاظت مي نموده اند كه مرحوم حسين برجي يكي از اين محافظين بوده است و شايد به همين علت هم مرحوم حسين قاسمي به حسين برجي شهرت مي يابد خداوند اورا كه مردي زحمتكش بود رحمت كند و او هم يكي از سازندگان چوپانان است كه در جاي خود من از ايشان نام خواهم برد.
در دهه دوم قرن چهاردهم در يك شب بهاري ناگهان مردم با سرو صداي مرحوم عبداله بقايي با داد وفرياد فراوان از خواب بيدار مي شوند او فرياد مي زند كه آي مردم فرار كنيد كه تا چند لحظه ديگر سيل خانه ها و قلعه را خراب خواهد كرد مردم سراسيمه به سمت كوه امامزاده كه در آن زمان كوه كوچه معروف بود فرار ميكنند تنها دو نفر در قلعه باقي مي مانند بگم جاني و عروسش ماننده همسر ميرزا مهدي مستقيمي .بگم جاني اكنون پير زني فرتوت و جا افتاده است و ماننده در صدد است كه او را نجات دهد اما اولين ديواري كه بر اثر هجوم سيل فرو مي ريزد بگم جاني به عروسش مي گويد تو برو كه بچه كوچك داري و مرا بدست خدا بسپار ماننده در هنگام فرار در ميان سيلاب نزديك به غرق شدن است كه ژاندارمي براي نجات او به وسط آب مي رود و به او مي گويد دست مرا محكم بگير اما چون ژاندارم نا محرم است ماننده چادر خود را به طرف او مي گيرد كه در اين موقع يك توسري هم از ژاندارم خورده و دست اورا مي گيرد و از اّب او را نجات مي دهد اما فرداي آنروز وقتي فرزندان بگم جاني از حجت آباد به چوپانان مي آيند از مادرشان اثري پيدا نمي كنند و چند روز تلاش براي يافتن او درميان خرابه هاي قلعه به نتيجه نمي رسد و آنها از جستجو منصرف مي شوند .در اينجا لازم است بگوييم از اين به بعد مردم عبداله بقايي را عبداله كلاغ صدا مي زنند مرحوم عبداله از اين اسم بسيار ناراحت مي شد اما مردم چوپانا ن روي بيشتر افراد اسم مي گذاشتند و اورا با آن اسم مستعار معرفي مي كردند من از فرزندان برومند مرحوم عبداله معذرت مي خواهم. در دهه چهل وقتي خرابه هاي قلعه جهت سا ختن باغ خاكبرداري شد استخوانهاي بگم جاني از زير آوار در آمد و مردم با احترام استخوان ها را جمع آوري كردند و مرحوم سيد رياض به آنها آموزش دادكه چگونه استخوانها را تيمم دهند و اور ا بعد از بيست سال تشيع و در كنار همسرش حاج محمدعلي رمضان به خاك سپردند.
ماجراي قابل ذكر ديگري هم از سيل چوپانان در ذهنم هست اما نمي دانم كه آنرا دقيق نقل مي كنم يا نه، به هر حال كساني كه اطلاع دقيقي از اين ماجرا دارند حتما آنرا بنويسند تا در خاطره ها بماند شنيده ام كه در شب حادثه سيل مرحوم ليلا همسر محمدعلي مادر زن علي موبد در ديگي كشك پزي مي نشيند تا خود را نجات دهد اما ديگ او را به سمت دشت مي برد و ليلا با زحمت زياد بر درختي با لا ميرود تا صبح مردم براي نجات او مي آيند
روز بعد از سيل مالكين چوپانان كه آذوقه ها را از بين رفته مي بينند بلافاصله اقدامات اضطراري زير را انجام مي دهند اول نامه اي براي اقوام خود به انارك مي نويسند و با تشريح ماجرا در خواست كمك مي كنند اين نامه به قاصدي چابك به نام محسن پدر حسين محسن ،سپرده مي شود محسن با پاي پياده هر چه زودتر خود را به انارك مي رساند و اناركي ها همت كرده يك كاميون آرد و قند وچاي و مقداري البسه به چوپانان مي فرستند كه اين آذوقه با توجه به تعداد نفرات هر خانواده ارباب و رعيت به طور مساوي تقسيم مي شود مرحوم محمدعلي رنجبر به من گفت كه حاج محمد دستور داد كه هر كس با آذوقه سير نمي شود مي تواند در دشت دنباي جو يا گندم از ملك هر كسي به چيند و بخورد ولي آوردن دنبا ممنوع است تا گندم ها برسد او مي گفت مادرم صبح ها ما را به دشت مي برد دنبا مي چيد و همانجا روي آتش مي گرفت و شكم هاي ما را سير مي كرد.
نكته ديگر در باره سيل چوپانان اينكه در شب سيل آسمان ابري است و چند قطره باران مي بارد و به خاطر هيچكس نمي ايد كه امكان آمدن سيل وجود دارد اما پايه اي بر روي كوه عباس آباد رگبار مي بارد و سيل آن چوپانان را خراب مي كند در دهه پنجاه نيز چنين سيلي قنات چوپانان و حجت اباد را خراب كرد كه بايد در اين مورد چاره اي انديشيده شود .
اهالي فراري از سيل سر پناه مي خواهند قبلا در جلسات شوراي ده به علت كوچك بودن قلعه افزايش جمعيت مالكين و رعايا تصميم گرفته مي شود كه از قلعه بيرون آمدهو در قسمت بالاي قلعه به ساختمان سازي بپردازند در جايي خواندم كه گفته اند يك مهندس آلماني نقشه چوپالنان را كشيده اما اين سخن از واقعيت دور است بلكه اهالي با مرحوم مير هاشم خان صدريه كه از اقوامشان هم بوده و انساني مهندس كاردان و مير بوده است نقشه چوپانان را طوري مي ريزد كه به مجرد نا امن شدن روستا قابليت تبديل شدن به قلعه را داشته با شد پس مستطيلي را درنظر مي گيرد و در وسط آن خيابان اصلي را قرار مدهد كه مالكين دو طرف خيبان خانه هاي خودرا بسازند و حتما آخر كوچه ها ديواري سه متري كشيده شود و فقط قسمت كوچه باز بماند در دور اين مستطيل 6 برج ايجاد شود كه البته 5 برج آن ساخته شده بود كه اگر لازم شد بلافاصله كوچه ها ديوار شده و روستا به قلعه تبديل شود كه خوشبختانه به آن نيازي نشد بعد از تعيين نقشه و قبل از خراب شدن قلعه به وسيله سيل چند خانه اي ساخته مي شود از جمله منزل مرحوم شيخ مستقيمي ، منزل مرحوم كدخدا و منزل مرحوم ميرزا و شنيدهام منزل بچه هاي يوسف يزداني كه اهالي در اتاق هاي اين منازل سكنا مي گزينند.و به سرعت ساختمان سازي به كمك خشت و گل آغاز مي شود ابتدا منازل اربابي ساخته شده و كشاورزان هم در اتاق هاي اين منازل ساكن ميشوند در كنار رودخانه از سنگ و گل و خاك سيل بندي ساخته مي شود تا از ورود سيل به سوي خانه ها جلوكيري شود اين ديواره در كنار رودخانه باقي است من از آن بند حاج حيدري كه آقاي افضل نوشته اند خبري ندارم.
در معماري خانه هاي گلي معمار ها و بنا هاي زيادي نقش داشته اند كه متاسفانه من اطلاع زيادي از آنها ندارم نمي توانم اسامي همه اين بزرگواران را بيان كنم استاد محمد حسين نظريان ، استاد اصغر افضل ، استاد رجبعلي ،استاد غضنفر كلانتري ، استاد محمد وكيلي و .... معماري خانه هاي چوپانان تقليدي از خانه هاي انارك و بهتر است بگوييم تقليدي از خانه هاي يزدي است
اما حمام چوپانان كه طراح آن مير هاشم خان صدريه بوده است از دوقسمت بوده اول رختكن كه رختشويخانه امروزي است و دوم تنشور خانه كه حمام امروزي است از استاد آن اطلاعي ندارم ولي حيف كه اين ساختمان با عظمت مورد به مهري واقع شده ديده ام در انارك حمام را تبديل به موزه كرده اند اگر در چوپانان هم چنين اقدامي انجام پذيرد كار جالبي خواهد بود .
وقتي مالكين از هر نظر نياز هايشان بر طرف مي شود تازه به فكر دين و ايمان مي افتند شكم گرسنه دين و ايمان سرش نمي شود به همين مناسبت در كنار خيابان اصلي زمين مناسبي جهت بناي مسجد ندارند و مرحوم محمد حاج عبداله زمين كنوني مسجد را واگذار ميكند تا در كنار خيبان پشتي باشد معماري معتقد و مسلمان از اردكان براي ساختن مسجد به چوپانان دعوت مي شود و او كه قبلا نيز مسجدي را در انارك ساخته با جان و دل مي پذيرد و با بودجه مالكين چوپانان و همت معمار اردكاني مسجد ساخته مي شود بعدا آقايان تيمور كلانتري و پير محمدي و كاووس فاتح در بازسازي و تعميرات مسجد با بودجه مردم مديريت نموده اند تا به شكل آبرو مند امروزي در آمده استو امامزاده چوپانان به همت استاد محمد حسين نظريان ساخته مي شود.
اما به علت افزايش آب قنات و توسعه كشاورزيو احداث دو مزرعه ديگر يعني حجت آباد و آشتيان به طريق الگوي چوپانان گروه ديگري از مهاجرين به سمت چوپانان براي فروش نيروي كار خود مهاجرت مي كنند كه عده اي از آنها افرادي زحمت كش و مطيع و مسلمان و امانتدار و مهربان بودند به همين علت هم به عنوان رعيت (كشاورز) در روي املاك مالكيني كه پير شده بودند و توان كار كردن را نداشتند استخدام مي شوند و بر اساس قرار دادهاي اسلامي مزارعه و مساقات مشغول كار مي شوند كه اين دومين گروه مهاجران به چوپانان هستند كه در اين مورد جناب آقاي عباس زاهدي به شايستگي حق مطلب را بيان فرموده اند . البته بعدا به علت توسعه كارها و احداث حجت آباد و آشتيان نيروهاي كار زيادي به سوي اين رو ستاها هجرت كردند كه شايد آنها را ما گروه سوم مهاجران بخوانيم اين مهاجران گروه هاي دوم و سوم از روستا هاي فقير تر مانند خور فرخي جندق گرمه ايراج ارديب كبودان عروسان و غيره بودند.كه به هر حال آنها نيز چوپانان را وطن خود قرار دادند
براي مثال عباس خوري وقتي به چوپانان مي آيد مورد توجه پدر بزرگ من كه جوان زحمت كشي است واقع مي شود بعدا فرزندان او غلامرضا و محمدعلي و دامادهايشان حسنعلي مراد و ميرزا موسي ابوالحسني و برادر خانمش حسين عباس قاسم يعني خاندان رنجبر در املاك پدران من زحمت كشيدندو با نان حلالي كه از اين راه بدست آورده اند فرزندان رنجبر در گوشه و كنار ايران زمين جايگاه خوبي دارند هر چند كه آنها نيز مانند ما از چوپانا ن هجرت نموده اند .
خا نوا ده هاي محترم ديگري كه جز مهاجرين گروه اول يا دوم هستند و اسامي آنها به خا طر من مي آِيد عبا رتند از: طايفه بزرگ كلانتري ها – جلالپورها كه به احتمال زياد آنها نيز دو گروه باشند كه بهتر است يكي از آن عزيزان توضيح دهند-سعادت ها –ضيايي ها –موبد ها- بشير ها- ياوري ها- صبوحي ها – اطهري ها –فاتح ها –ارديبي ها – حلواني ها عظيمي ها بقايي ها – همايون ها-عامري ها – يزداني ها - پركاس ها و گروه ها و طايفه هاي ديگري كه متاسفانه در خاطر من نيستند و ان شاء الله خودشان ياد آوري مي كنند اين خانواده ها در آباداني و سازندگي چوپانان همت بلندي داشته اند و با همت آنها محصولات كشاورزي چوپانان شهرت مي يابد البته لازم به ذكر است كه مالكين چوپانان علم كشاورزي را در طول مسافرت هاي دوران شترداري كسب نموده و اين علم را زبانا به رعاياي خود و چه بهتر است بگوييم به كشاورزان خود انتقال مي دادند به همين علت بهترين نژاد ميوه ها به چوپانان منتقل و مورد استفاده قرار گرفته است
حيف است كه در اين مقاله از قبرستان چوپانان نام برده نشود آنجا كه يادگار هاي ما در خاك ابدي خفته اند من مرحوم ابراهيم جندقي را بياد مي آورم كه هر كس فوت مي كرد ابراهيم بدون هيچ چشمداشتي اقدام به كندن قبر مي كرد و اهالي تا هنگامي كه او زنده بود هيچ دغدغه اي براي كندن قبر عزيزشان نداشتندو ابراهيم جندقي خيال خانواده عزادار را راحت كرده بود . امروز دوست و همكلاسي ام جناب نوروز خان براتي كه راننده كاميون است در دوران باز نشستگي همان كار پدري را با علاقه به اميد پاداش خير انجام مي دهد كه خداوند ان شاءالله بهترين نقطه بهشت را ارزاني او فرمايد.
در معماري چوپانان نجاري نيز اهميت خود را داشته است به همين علت استاد رمضان بعد از آمدن به چوپانان از چاه ملك و ازدواج در چوپانان ساكن شده و به همت خود و فرزندان چوب هاي توليدي روتا را با اره دوسر به تخته تبديل كرده و در هاي دولنكگه و تك لنگه ساخته كخ خداوند اورا بيامرزد او نه تنا نجار ده بود بلكه سلماني و دندانپزشك هم بود و خيلي از دندان هاي اهالي را با همان گاز انبر نجاري مي كشيد بعدا استاد غضنفر فرزند ايشان كه نجار معدن نخلك بو كار پدر را در چوپانان ادامه داد ايشان نيز دندان مي كشيد البته از پدر جلوتر بود هم آمپول بيهوشي مي زد و هم انبر او انبر دندانپزشكي بود من خود يكي از دندان هاي آسيايم را براي كشيدن به استاد غضنفر سپردم اما او موفق به كشيدن آن نشد .
براي پايداري آب قنات و تداوم جريان آن سه مامور هر روز صبح راهي قنات چوپانان يا حجت آباد يا آشتيان مي شدند و مامور بودند در قنات راه بروند و اگر مشكلي بود يا خود رفع كنند يا اطلاع دهند تا ديگران به كمك آنها مشكل را بر طرف نمايند اين سه بزرگوار زحمتكش –حسين برجي ( قاسمي)ابراهيم غلامرضا- قاسم سعادت (ايشان از كودكي نا بينا بود و به همين علت قاسم كور شهرت داشت)متاسفانه قاسم در ايام جواني فوت كرد
و به علت نبودن سيستم بيمه و عدم تمكن مالكين اين افراد در دوران باز نشستگي هيچ حمايتي نشدند و حسين برجي بارها در اين باره ها گله كرده بود او بيشتر پدر مرا و عبدالرحيم زاهدي را مقسر مي دانست ام من خود شاهد بودم كه اين دو نفر از اين ماجرا رنج مي بردند ولي كاري از دستشان ساخته نبود من خود هر وقت به چوپانان مي رفتم به ملاقات حسين برجي مي رفتم پير مرد خوشحال ميشد از پدرانمان به نيكي ياد مي كرد و در پايان گلهمند بود خداوند اورا بيامرزد .
مي خواهم به شما خواننده عزيز بگويم كه ما بچه هاي نسل سوم چوپانان چگونه به دنيا آمده ايم موقع تولد ما زايشگاه و بيمارستان نبود و ما در خانه پدري متولد شديم ابتدا ماما آسيه سپس مما ربابه و بعد از او فاطمه ماما چه به مادران ما در تولد ما كمك كردند هر چند كه خيلي از مادرا ن هم سر زا رفتند و جان به جان آفرين تقديم كردند اما معلومات اين ماماهاي تجربي همينقدر بود خدا آنها را بيامرزد .
اما براي سلامتي ما نقش دكتر آقابيكي بسيار حساس بود هر چند كه او پرستاري بود اما ساليان دراز او دكتر منطقه بود به طوري كه از روستاهاي مجاور براي مداوا با او مرجعه مي كردند بلاشك اگر دگتر آقابيكي نبود خيلي ازما ها هم نبوديم
ام دين و ايمان ده ما دست حاج سيد جعفر موسوي حاجي رياض بود مالكين بعد از ساختن مسجد وجود يك روحاني را براي امور مذهبي از خور دعوت ميكنند و مقرري براي او در نظر مي گيرند سيد رياض مردي بي ريا و قانع در تمام عمرش خدمات اسلامي به مردم ارئه كرد دفتر ازدواج داشت و مردم از هر نظر راحت بودند متاسفانه دفتر ازدواج چوپانان بعدا در اختيار ديگران قرار گرفت كه امروزه در اصفهان مشغول فعاليت است بعدا روحاني ديگري وارد ده شد و او نيز تا اواخر عمر به اموري ديني پرداخت ايشان حاج كربلا سيد حسين بودنددر مراسم ايام عاشورا افراد زيادي در مسجد چوپانان خدمت نموده اند كه من تا جايي كه خاطرم ياري مي كند از آنها نام مي برم سقاي مسجد و روشن كننده چراغ بيرق و ميداندار جوشگيري باقر سياه ضيايي- نوحه خوانان ، محمدعلي ملارضا، قاسم حسن بور، زين العابدين آخوندي (روضه روز عاشورا و چاك زدن پيراهن) حسين آخوندي حسن موبد، مصطفي حلواني، مصطفي مستقيمي، حسینعلي مراد و قاري قرآن خانلري و....
بهتر است از هنر و موسيقي روستا هم سخني به ميان آيد در مراسم شادي و عروسي تنها وسيله موسيقي داريه بود و نوازندگان آن ميرگل، علي اصغر و غضنفر و گاهی مظفر و قلي كلانتري بودند پانتوميمم علي آسيابان توسط موسي انجام مي گرفت، كاسه بشكن بيشتر توسط حسين آخوندی و علي اصغر و زالو گزيدم توسط فتح الله حسن بور
ميرگل ،علي اصغر و غضنفر معمولا خواننده مجلس هم بودند بهتر است واقعا در اين زمينه تحقيق دامنه داري انجام پذيرد.
اما در سازندگي مردم چوپانان دودسته نقش داشتند كه البته مردم رشد و ترقي كردند اما چوپانان عزيز به همين علت به زمين خورد . كه جاي تحقيق و بر رسي زيادي دارد
1- معلمين كه باعث با لا رفتن ميزان سواد همه مردم شدند
مرحوم ملا (محمدرضا مستقيمي) اولين معلم كه در چوپانان به مكتبداري پرداخت و به علم آموزي همه بچه ها چه دختر و چه پسر چه مالك و چه كشاورز پرداخت البته بتدا كشاورزان علاقه زيادي به سواد آموزي فرزندانشان نداشتند و يا شايد چون بايد اجرت ملا را مي پرداختند قادر به پرداختن آن نبودند اما كشاورز زاده هايي هم بودند كه در خدمت ملا سواد دار شدند كه از آن جمله مي توانيم از حاج حسين جلالپور، محمدعلي رنجبر، حسينعلي مراد، قاسم حسن بور جلالپور، شايد حاج عباس رستاقي و.... نام برد كه چه بهتر فرزندان اين بزرگواران اطلاعات لازم را در اختيار محققين قرار دهند
بعد از تاسيس دبستان معلمان نا ئيني زيادي در آموزش وپرورش نقش داشته اند كه بايد حتما از آنها ياد خيري بشود
2-رانندگان اوليه- برادران بقايي عبدالله و محمدعلي اقدام به خريد كاميون كردند و چون خود راننده نبودند به استخدام راننده اقدام كردند ابتدا رانندگان آنها اناركي بودند كه متاسفانه من نام آنها را نمي دانم ولي شاگرد راننده ها چوپاناني بودند افرادي مثل حسين رضا، علي محمد فرمانی، جمشيد ياوري و اسفنديار كلانتري، با همين ماشين ها راننده شدند و خود اقدام به خريد كاميون كردند و اين شد كه جوانان زيادي به سوي اين شغل بروند امروز گروه كثيري از فرزندان چوپانان كاميونداران اين مرز و بوم هستند من خواهش مي كنم پير مردها فرزندان خودرا تشويق كرده تا اين بخش از تاريخ تحول چوپانان نوشته شود.
سخن پاياني : اي فرزندان مالكين مهاجر و اي فرزندان كشاورزان مهاجر كه اكنون در شهرهايبهترين اوضاع را داريد و فقط ايام نوروز براي زنده كردن خاطراتن به چوپانان مي آييد چوپانان شما امروز غريب است بي صاحب و بي كشاورز است دريغ از آن انارهاي درجه يك، دريغ از آن شيرو ماست وكره و گوشت بره و بزغاله درجه يك، دريغ از آن زردآلوها انجيرها انگوره خرما هاو... دريغ از نان گندم و نان جوي كه توسط كشور خانم عزت خانم و... پخته ميشد دريغ از آن اخوت و برادري كه بين مردم چوپانان بود .چوپانان ما امروز تنهاي تنهاست بايد دست در دست هم داده برای عظمت و عمران آن بكوشيم .
جمعه سي ارديبهشت 89 تربت حيدريه ابوالقاسم مستقيمي
سازندگان الماس خوش تراش كوير(چوپانان)
اسامي مبارك بانيان و بنيان گذاران اوليه چوپانان با ميزان مالكيتشان - که اولين سازندگان اين سرزمين با صفا هستند به شرح زير است:
1-حاج محمدعلی فرزند رمضان (خاندان مستقیمی )مالک دو شبانه روز املاک چوپانان 2- حاج محمد علی فرزند محمد ابراهیم (خاندان عمادی) مالک دو شبانه روز چوپانان 3- محمد فرزند حاح عبدالله(خاندان بقایی و رحیمی) مالک یک شبانه روز 4- باقر فرزند حاج محمد(خاندان امینی) مالک یک شبانه روز 5- حاج مهدی فرزند حاج عبدالله ( خاندان عسگری) مالک یک شبانه روز 6- حاج محمد فرزندحاج رحیم(زاهدی) یک شبانه روز
اكثر افراد فوق قبلا در انارك ساكن بوده و به حرفه شترداري و حمل و نقل بار و مسافران با كاروان هاي شترهايشان مشغول بوده اندو بار و مسافران را از شهر هاي اصفهان و يزد به شاهرود و دامغان و گاها به خراسان انتقال مي دادند. تا اينكه به علت نا امني هاي زمان قاجار و راهزني هاي متعدد سرمايه و شترهاي اكثر آنها مورد تاراج ياغيان قرار مي گيرد تا بالاخره در يك جلسه خانوادگي كه در انارك بر گزار مي شود با مشورت و هم انديشي بهترين راه چاره را ساكن شدن در قلعه و پرداختن به دامداري و كشاورزي تشخيص مي دهند و در نتيجه براي مشخص كردن مكان مناسب براي احداث مزرعه جلسات مشورت ادامه مي يابد تا اينكه در يكي از اين جلسات مشورتي حاج محمدعلي رمضان خاطزه اي را تعريف مي كند او مي گويد :
در يكي از سفرها زماني كه در زير كوه عباس آباد در محل چاه چوپان ها اتراق كرده بودند يكي روحاني جليل القدر از مشايخ جندق كه مسافر بوده به دشت چوپانان كنوني نظري مي اندازد و مي گويد كه در اين مكان شهري را به چشم خود مي بيند در آن زمان شيخيه در بين اناركي ها احترام خاصي داشته است . واين سخنان ، حاضران در مجلس را به تفكر وا مي دارد و بالاخره اين نظريه مورد قبول همه واقع مي شود كه براي احداث مزرعه به سوي چاه چوپانها حركت كنند . فرداي آن روز قراردادها بسته شده مقدمات كار آماده مي گردد و چند نفر مقني و تراز گير براي انجام ماموريت اعزام مي شوند كه متاسفانه من اسامي آنها را نمي دانم
چاه گمانه توسط اين گروه احداث شده و به آب مي رسند و سپس بلنداي چاه تعيين و با وسايل اوليه آنروز تراز گيري و شيب مطلوب براي حركت آب مشخص شده و محل روي آمدن آب تعيين مي شود ( مهندسين ساختمان و معمار مشكلات كار را با آن وسايل اوليه كه يك تراز و يك شمشه است خوب درك مينمايند) سپس گزارشات لازم به شركا در انارك داده مي شود .
براي انجام كار عده اي خودشان و پيرتر ها بچه هايشان و بعضي هم پولشان را روانه احداث مزرعه مي كنند و زحمات توانفرسا شب وروز در گرما و سرما ادامه مي يابد تا همانطور كه دوست فاضلم جناب آقا مهدي افضل نوشته اند آب چوپانان جاري ميشود.
چند آلونك به نام اه هنگ كه اتاق هاي درازي است به عرض 3متر و طول تا 10 متر ساخته مي شود كه در قسمت جلو جاي نشيمن انسان است و قسمت وسط انبار است و در قسمت پايان جايگاه چارپايان است نمونه اين اه هنگ ها هنوز در چوپانان است مثل قهوه خانه قديم مش باقر ( مشهور به باقر سياه)
بعضي از مالكين قبل از احداث چوپانان تصميم به انتقال خانواده خود از انارك به چوپانان مي كنندو پدر بزگ من حاج محمد علي رمضان يكي از دو زنش يعني مادر بزرگم بگم جاني را كه از سادات صدريه است به چوپانان مي آورد و در زماني كه آب چوپانان جاري مي شود پدر من هم پا به عرصه وجود مي گذارداحتمالا يكي از آن خانم هايي كه در تصوير كتاب سون هدين آمده مادر بزرگ من باشد. جناب آقاي مرحوم دكتر عبدالرحمان صدريه ددر كتاب رمان بلند خويش به نام "قريه ما" اطلاعاتي را كه به واقعيت نزديك است نوشته است
بعد از يكي دو سه سال مالكين تصميم به ساختن منزل با نقشه قلعه هاي قديمي مي نمايند چندين منزل اربابي با باربند و انبار در كنار هم ساخته مي شود و دور خانه ها ديوار بلند قلعه با چهار برج در چهار گوشه احداث شده وتنها يك در ورودي براي آن احداث مي شود و كليه خانواده ها در قلعه ساكن مي شوند تا اين زمان ساكنين فقط مالكين هستند كه ما اين گروه را مهاجرين اوليه مي ناميمم و همگي اصالتا اناركي هستند .
قلعه چوپانان در مكان فلكه كنوني چوپانان و در جنوب شرق خيابان مزار واقع بوده است كه تفنگچياني از اين قلعه در مقابل ياغيان حفاظت مي نموده اند كه مرحوم حسين برجي يكي از اين محافظين بوده است و شايد به همين علت هم مرحوم حسين قاسمي به حسين برجي شهرت مي يابد خداوند اورا كه مردي زحمتكش بود رحمت كند و او هم يكي از سازندگان چوپانان است كه در جاي خود من از ايشان نام خواهم برد.
در دهه دوم قرن چهاردهم در يك شب بهاري ناگهان مردم با سرو صداي مرحوم عبداله بقايي با داد وفرياد فراوان از خواب بيدار مي شوند او فرياد مي زند كه آي مردم فرار كنيد كه تا چند لحظه ديگر سيل خانه ها و قلعه را خراب خواهد كرد مردم سراسيمه به سمت كوه امامزاده كه در آن زمان كوه كوچه معروف بود فرار ميكنند تنها دو نفر در قلعه باقي مي مانند بگم جاني و عروسش ماننده همسر ميرزا مهدي مستقيمي .بگم جاني اكنون پير زني فرتوت و جا افتاده است و ماننده در صدد است كه او را نجات دهد اما اولين ديواري كه بر اثر هجوم سيل فرو مي ريزد بگم جاني به عروسش مي گويد تو برو كه بچه كوچك داري و مرا بدست خدا بسپار ماننده در هنگام فرار در ميان سيلاب نزديك به غرق شدن است كه ژاندارمي براي نجات او به وسط آب مي رود و به او مي گويد دست مرا محكم بگير اما چون ژاندارم نا محرم است ماننده چادر خود را به طرف او مي گيرد كه در اين موقع يك توسري هم از ژاندارم خورده و دست اورا مي گيرد و از اّب او را نجات مي دهد اما فرداي آنروز وقتي فرزندان بگم جاني از حجت آباد به چوپانان مي آيند از مادرشان اثري پيدا نمي كنند و چند روز تلاش براي يافتن او درميان خرابه هاي قلعه به نتيجه نمي رسد و آنها از جستجو منصرف مي شوند .در اينجا لازم است بگوييم از اين به بعد مردم عبداله بقايي را عبداله كلاغ صدا مي زنند مرحوم عبداله از اين اسم بسيار ناراحت مي شد اما مردم چوپانا ن روي بيشتر افراد اسم مي گذاشتند و اورا با آن اسم مستعار معرفي مي كردند من از فرزندان برومند مرحوم عبداله معذرت مي خواهم. در دهه چهل وقتي خرابه هاي قلعه جهت سا ختن باغ خاكبرداري شد استخوانهاي بگم جاني از زير آوار در آمد و مردم با احترام استخوان ها را جمع آوري كردند و مرحوم سيد رياض به آنها آموزش دادكه چگونه استخوانها را تيمم دهند و اور ا بعد از بيست سال تشيع و در كنار همسرش حاج محمدعلي رمضان به خاك سپردند.
ماجراي قابل ذكر ديگري هم از سيل چوپانان در ذهنم هست اما نمي دانم كه آنرا دقيق نقل مي كنم يا نه، به هر حال كساني كه اطلاع دقيقي از اين ماجرا دارند حتما آنرا بنويسند تا در خاطره ها بماند شنيده ام كه در شب حادثه سيل مرحوم ليلا همسر محمدعلي مادر زن علي موبد در ديگي كشك پزي مي نشيند تا خود را نجات دهد اما ديگ او را به سمت دشت مي برد و ليلا با زحمت زياد بر درختي با لا ميرود تا صبح مردم براي نجات او مي آيند
روز بعد از سيل مالكين چوپانان كه آذوقه ها را از بين رفته مي بينند بلافاصله اقدامات اضطراري زير را انجام مي دهند اول نامه اي براي اقوام خود به انارك مي نويسند و با تشريح ماجرا در خواست كمك مي كنند اين نامه به قاصدي چابك به نام محسن پدر حسين محسن ،سپرده مي شود محسن با پاي پياده هر چه زودتر خود را به انارك مي رساند و اناركي ها همت كرده يك كاميون آرد و قند وچاي و مقداري البسه به چوپانان مي فرستند كه اين آذوقه با توجه به تعداد نفرات هر خانواده ارباب و رعيت به طور مساوي تقسيم مي شود مرحوم محمدعلي رنجبر به من گفت كه حاج محمد دستور داد كه هر كس با آذوقه سير نمي شود مي تواند در دشت دنباي جو يا گندم از ملك هر كسي به چيند و بخورد ولي آوردن دنبا ممنوع است تا گندم ها برسد او مي گفت مادرم صبح ها ما را به دشت مي برد دنبا مي چيد و همانجا روي آتش مي گرفت و شكم هاي ما را سير مي كرد.
نكته ديگر در باره سيل چوپانان اينكه در شب سيل آسمان ابري است و چند قطره باران مي بارد و به خاطر هيچكس نمي ايد كه امكان آمدن سيل وجود دارد اما پايه اي بر روي كوه عباس آباد رگبار مي بارد و سيل آن چوپانان را خراب مي كند در دهه پنجاه نيز چنين سيلي قنات چوپانان و حجت اباد را خراب كرد كه بايد در اين مورد چاره اي انديشيده شود .
اهالي فراري از سيل سر پناه مي خواهند قبلا در جلسات شوراي ده به علت كوچك بودن قلعه افزايش جمعيت مالكين و رعايا تصميم گرفته مي شود كه از قلعه بيرون آمدهو در قسمت بالاي قلعه به ساختمان سازي بپردازند در جايي خواندم كه گفته اند يك مهندس آلماني نقشه چوپالنان را كشيده اما اين سخن از واقعيت دور است بلكه اهالي با مرحوم مير هاشم خان صدريه كه از اقوامشان هم بوده و انساني مهندس كاردان و مير بوده است نقشه چوپانان را طوري مي ريزد كه به مجرد نا امن شدن روستا قابليت تبديل شدن به قلعه را داشته با شد پس مستطيلي را درنظر مي گيرد و در وسط آن خيابان اصلي را قرار مدهد كه مالكين دو طرف خيبان خانه هاي خودرا بسازند و حتما آخر كوچه ها ديواري سه متري كشيده شود و فقط قسمت كوچه باز بماند در دور اين مستطيل 6 برج ايجاد شود كه البته 5 برج آن ساخته شده بود كه اگر لازم شد بلافاصله كوچه ها ديوار شده و روستا به قلعه تبديل شود كه خوشبختانه به آن نيازي نشد بعد از تعيين نقشه و قبل از خراب شدن قلعه به وسيله سيل چند خانه اي ساخته مي شود از جمله منزل مرحوم شيخ مستقيمي ، منزل مرحوم كدخدا و منزل مرحوم ميرزا و شنيدهام منزل بچه هاي يوسف يزداني كه اهالي در اتاق هاي اين منازل سكنا مي گزينند.و به سرعت ساختمان سازي به كمك خشت و گل آغاز مي شود ابتدا منازل اربابي ساخته شده و كشاورزان هم در اتاق هاي اين منازل ساكن ميشوند در كنار رودخانه از سنگ و گل و خاك سيل بندي ساخته مي شود تا از ورود سيل به سوي خانه ها جلوكيري شود اين ديواره در كنار رودخانه باقي است من از آن بند حاج حيدري كه آقاي افضل نوشته اند خبري ندارم.
در معماري خانه هاي گلي معمار ها و بنا هاي زيادي نقش داشته اند كه متاسفانه من اطلاع زيادي از آنها ندارم نمي توانم اسامي همه اين بزرگواران را بيان كنم استاد محمد حسين نظريان ، استاد اصغر افضل ، استاد رجبعلي ،استاد غضنفر كلانتري ، استاد محمد وكيلي و .... معماري خانه هاي چوپانان تقليدي از خانه هاي انارك و بهتر است بگوييم تقليدي از خانه هاي يزدي است
اما حمام چوپانان كه طراح آن مير هاشم خان صدريه بوده است از دوقسمت بوده اول رختكن كه رختشويخانه امروزي است و دوم تنشور خانه كه حمام امروزي است از استاد آن اطلاعي ندارم ولي حيف كه اين ساختمان با عظمت مورد به مهري واقع شده ديده ام در انارك حمام را تبديل به موزه كرده اند اگر در چوپانان هم چنين اقدامي انجام پذيرد كار جالبي خواهد بود .
وقتي مالكين از هر نظر نياز هايشان بر طرف مي شود تازه به فكر دين و ايمان مي افتند شكم گرسنه دين و ايمان سرش نمي شود به همين مناسبت در كنار خيابان اصلي زمين مناسبي جهت بناي مسجد ندارند و مرحوم محمد حاج عبداله زمين كنوني مسجد را واگذار ميكند تا در كنار خيبان پشتي باشد معماري معتقد و مسلمان از اردكان براي ساختن مسجد به چوپانان دعوت مي شود و او كه قبلا نيز مسجدي را در انارك ساخته با جان و دل مي پذيرد و با بودجه مالكين چوپانان و همت معمار اردكاني مسجد ساخته مي شود بعدا آقايان تيمور كلانتري و پير محمدي و كاووس فاتح در بازسازي و تعميرات مسجد با بودجه مردم مديريت نموده اند تا به شكل آبرو مند امروزي در آمده استو امامزاده چوپانان به همت استاد محمد حسين نظريان ساخته مي شود.
اما به علت افزايش آب قنات و توسعه كشاورزيو احداث دو مزرعه ديگر يعني حجت آباد و آشتيان به طريق الگوي چوپانان گروه ديگري از مهاجرين به سمت چوپانان براي فروش نيروي كار خود مهاجرت مي كنند كه عده اي از آنها افرادي زحمت كش و مطيع و مسلمان و امانتدار و مهربان بودند به همين علت هم به عنوان رعيت (كشاورز) در روي املاك مالكيني كه پير شده بودند و توان كار كردن را نداشتند استخدام مي شوند و بر اساس قرار دادهاي اسلامي مزارعه و مساقات مشغول كار مي شوند كه اين دومين گروه مهاجران به چوپانان هستند كه در اين مورد جناب آقاي عباس زاهدي به شايستگي حق مطلب را بيان فرموده اند . البته بعدا به علت توسعه كارها و احداث حجت آباد و آشتيان نيروهاي كار زيادي به سوي اين رو ستاها هجرت كردند كه شايد آنها را ما گروه سوم مهاجران بخوانيم اين مهاجران گروه هاي دوم و سوم از روستا هاي فقير تر مانند خور فرخي جندق گرمه ايراج ارديب كبودان عروسان و غيره بودند.كه به هر حال آنها نيز چوپانان را وطن خود قرار دادند
براي مثال عباس خوري وقتي به چوپانان مي آيد مورد توجه پدر بزرگ من كه جوان زحمت كشي است واقع مي شود بعدا فرزندان او غلامرضا و محمدعلي و دامادهايشان حسنعلي مراد و ميرزا موسي ابوالحسني و برادر خانمش حسين عباس قاسم يعني خاندان رنجبر در املاك پدران من زحمت كشيدندو با نان حلالي كه از اين راه بدست آورده اند فرزندان رنجبر در گوشه و كنار ايران زمين جايگاه خوبي دارند هر چند كه آنها نيز مانند ما از چوپانا ن هجرت نموده اند .
خا نوا ده هاي محترم ديگري كه جز مهاجرين گروه اول يا دوم هستند و اسامي آنها به خا طر من مي آِيد عبا رتند از: طايفه بزرگ كلانتري ها – جلالپورها كه به احتمال زياد آنها نيز دو گروه باشند كه بهتر است يكي از آن عزيزان توضيح دهند-سعادت ها –ضيايي ها –موبد ها- بشير ها- ياوري ها- صبوحي ها – اطهري ها –فاتح ها –ارديبي ها – حلواني ها عظيمي ها بقايي ها – همايون ها-عامري ها – يزداني ها - پركاس ها و گروه ها و طايفه هاي ديگري كه متاسفانه در خاطر من نيستند و ان شاء الله خودشان ياد آوري مي كنند اين خانواده ها در آباداني و سازندگي چوپانان همت بلندي داشته اند و با همت آنها محصولات كشاورزي چوپانان شهرت مي يابد البته لازم به ذكر است كه مالكين چوپانان علم كشاورزي را در طول مسافرت هاي دوران شترداري كسب نموده و اين علم را زبانا به رعاياي خود و چه بهتر است بگوييم به كشاورزان خود انتقال مي دادند به همين علت بهترين نژاد ميوه ها به چوپانان منتقل و مورد استفاده قرار گرفته است
حيف است كه در اين مقاله از قبرستان چوپانان نام برده نشود آنجا كه يادگار هاي ما در خاك ابدي خفته اند من مرحوم ابراهيم جندقي را بياد مي آورم كه هر كس فوت مي كرد ابراهيم بدون هيچ چشمداشتي اقدام به كندن قبر مي كرد و اهالي تا هنگامي كه او زنده بود هيچ دغدغه اي براي كندن قبر عزيزشان نداشتندو ابراهيم جندقي خيال خانواده عزادار را راحت كرده بود . امروز دوست و همكلاسي ام جناب نوروز خان براتي كه راننده كاميون است در دوران باز نشستگي همان كار پدري را با علاقه به اميد پاداش خير انجام مي دهد كه خداوند ان شاءالله بهترين نقطه بهشت را ارزاني او فرمايد.
در معماري چوپانان نجاري نيز اهميت خود را داشته است به همين علت استاد رمضان بعد از آمدن به چوپانان از چاه ملك و ازدواج در چوپانان ساكن شده و به همت خود و فرزندان چوب هاي توليدي روتا را با اره دوسر به تخته تبديل كرده و در هاي دولنكگه و تك لنگه ساخته كخ خداوند اورا بيامرزد او نه تنا نجار ده بود بلكه سلماني و دندانپزشك هم بود و خيلي از دندان هاي اهالي را با همان گاز انبر نجاري مي كشيد بعدا استاد غضنفر فرزند ايشان كه نجار معدن نخلك بو كار پدر را در چوپانان ادامه داد ايشان نيز دندان مي كشيد البته از پدر جلوتر بود هم آمپول بيهوشي مي زد و هم انبر او انبر دندانپزشكي بود من خود يكي از دندان هاي آسيايم را براي كشيدن به استاد غضنفر سپردم اما او موفق به كشيدن آن نشد .
براي پايداري آب قنات و تداوم جريان آن سه مامور هر روز صبح راهي قنات چوپانان يا حجت آباد يا آشتيان مي شدند و مامور بودند در قنات راه بروند و اگر مشكلي بود يا خود رفع كنند يا اطلاع دهند تا ديگران به كمك آنها مشكل را بر طرف نمايند اين سه بزرگوار زحمتكش –حسين برجي ( قاسمي)ابراهيم غلامرضا- قاسم سعادت (ايشان از كودكي نا بينا بود و به همين علت قاسم كور شهرت داشت)متاسفانه قاسم در ايام جواني فوت كرد
و به علت نبودن سيستم بيمه و عدم تمكن مالكين اين افراد در دوران باز نشستگي هيچ حمايتي نشدند و حسين برجي بارها در اين باره ها گله كرده بود او بيشتر پدر مرا و عبدالرحيم زاهدي را مقسر مي دانست ام من خود شاهد بودم كه اين دو نفر از اين ماجرا رنج مي بردند ولي كاري از دستشان ساخته نبود من خود هر وقت به چوپانان مي رفتم به ملاقات حسين برجي مي رفتم پير مرد خوشحال ميشد از پدرانمان به نيكي ياد مي كرد و در پايان گلهمند بود خداوند اورا بيامرزد .
مي خواهم به شما خواننده عزيز بگويم كه ما بچه هاي نسل سوم چوپانان چگونه به دنيا آمده ايم موقع تولد ما زايشگاه و بيمارستان نبود و ما در خانه پدري متولد شديم ابتدا ماما آسيه سپس مما ربابه و بعد از او فاطمه ماما چه به مادران ما در تولد ما كمك كردند هر چند كه خيلي از مادرا ن هم سر زا رفتند و جان به جان آفرين تقديم كردند اما معلومات اين ماماهاي تجربي همينقدر بود خدا آنها را بيامرزد .
اما براي سلامتي ما نقش دكتر آقابيكي بسيار حساس بود هر چند كه او پرستاري بود اما ساليان دراز او دكتر منطقه بود به طوري كه از روستاهاي مجاور براي مداوا با او مرجعه مي كردند بلاشك اگر دگتر آقابيكي نبود خيلي ازما ها هم نبوديم
ام دين و ايمان ده ما دست حاج سيد جعفر موسوي حاجي رياض بود مالكين بعد از ساختن مسجد وجود يك روحاني را براي امور مذهبي از خور دعوت ميكنند و مقرري براي او در نظر مي گيرند سيد رياض مردي بي ريا و قانع در تمام عمرش خدمات اسلامي به مردم ارئه كرد دفتر ازدواج داشت و مردم از هر نظر راحت بودند متاسفانه دفتر ازدواج چوپانان بعدا در اختيار ديگران قرار گرفت كه امروزه در اصفهان مشغول فعاليت است بعدا روحاني ديگري وارد ده شد و او نيز تا اواخر عمر به اموري ديني پرداخت ايشان حاج كربلا سيد حسين بودنددر مراسم ايام عاشورا افراد زيادي در مسجد چوپانان خدمت نموده اند كه من تا جايي كه خاطرم ياري مي كند از آنها نام مي برم سقاي مسجد و روشن كننده چراغ بيرق و ميداندار جوشگيري باقر سياه ضيايي- نوحه خوانان ، محمدعلي ملارضا، قاسم حسن بور، زين العابدين آخوندي (روضه روز عاشورا و چاك زدن پيراهن) حسين آخوندي حسن موبد، مصطفي حلواني، مصطفي مستقيمي، حسینعلي مراد و قاري قرآن خانلري و....
بهتر است از هنر و موسيقي روستا هم سخني به ميان آيد در مراسم شادي و عروسي تنها وسيله موسيقي داريه بود و نوازندگان آن ميرگل، علي اصغر و غضنفر و گاهی مظفر و قلي كلانتري بودند پانتوميمم علي آسيابان توسط موسي انجام مي گرفت، كاسه بشكن بيشتر توسط حسين آخوندی و علي اصغر و زالو گزيدم توسط فتح الله حسن بور
ميرگل ،علي اصغر و غضنفر معمولا خواننده مجلس هم بودند بهتر است واقعا در اين زمينه تحقيق دامنه داري انجام پذيرد.
اما در سازندگي مردم چوپانان دودسته نقش داشتند كه البته مردم رشد و ترقي كردند اما چوپانان عزيز به همين علت به زمين خورد . كه جاي تحقيق و بر رسي زيادي دارد
1- معلمين كه باعث با لا رفتن ميزان سواد همه مردم شدند
مرحوم ملا (محمدرضا مستقيمي) اولين معلم كه در چوپانان به مكتبداري پرداخت و به علم آموزي همه بچه ها چه دختر و چه پسر چه مالك و چه كشاورز پرداخت البته بتدا كشاورزان علاقه زيادي به سواد آموزي فرزندانشان نداشتند و يا شايد چون بايد اجرت ملا را مي پرداختند قادر به پرداختن آن نبودند اما كشاورز زاده هايي هم بودند كه در خدمت ملا سواد دار شدند كه از آن جمله مي توانيم از حاج حسين جلالپور، محمدعلي رنجبر، حسينعلي مراد، قاسم حسن بور جلالپور، شايد حاج عباس رستاقي و.... نام برد كه چه بهتر فرزندان اين بزرگواران اطلاعات لازم را در اختيار محققين قرار دهند
بعد از تاسيس دبستان معلمان نا ئيني زيادي در آموزش وپرورش نقش داشته اند كه بايد حتما از آنها ياد خيري بشود
2-رانندگان اوليه- برادران بقايي عبدالله و محمدعلي اقدام به خريد كاميون كردند و چون خود راننده نبودند به استخدام راننده اقدام كردند ابتدا رانندگان آنها اناركي بودند كه متاسفانه من نام آنها را نمي دانم ولي شاگرد راننده ها چوپاناني بودند افرادي مثل حسين رضا، علي محمد فرمانی، جمشيد ياوري و اسفنديار كلانتري، با همين ماشين ها راننده شدند و خود اقدام به خريد كاميون كردند و اين شد كه جوانان زيادي به سوي اين شغل بروند امروز گروه كثيري از فرزندان چوپانان كاميونداران اين مرز و بوم هستند من خواهش مي كنم پير مردها فرزندان خودرا تشويق كرده تا اين بخش از تاريخ تحول چوپانان نوشته شود.
سخن پاياني : اي فرزندان مالكين مهاجر و اي فرزندان كشاورزان مهاجر كه اكنون در شهرهايبهترين اوضاع را داريد و فقط ايام نوروز براي زنده كردن خاطراتن به چوپانان مي آييد چوپانان شما امروز غريب است بي صاحب و بي كشاورز است دريغ از آن انارهاي درجه يك، دريغ از آن شيرو ماست وكره و گوشت بره و بزغاله درجه يك، دريغ از آن زردآلوها انجيرها انگوره خرما هاو... دريغ از نان گندم و نان جوي كه توسط كشور خانم عزت خانم و... پخته ميشد دريغ از آن اخوت و برادري كه بين مردم چوپانان بود .چوپانان ما امروز تنهاي تنهاست بايد دست در دست هم داده برای عظمت و عمران آن بكوشيم .
جمعه سي ارديبهشت 89 تربت حيدريه ابوالقاسم مستقيمي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر