جستجوی این وبلاگ
۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه
۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه
سرگذشت نصرالله خان
آن گور غریب
(نصراللهخان عامری)
خوب یادمه، از همون بچگی هر وقت با مادرم میرفتم پاتلو«گورستان چوپانان»، البته اون قدیما مردم خیلی قبرستون نمیرفتند سالی ماهی یکی دوبار ، معمولاً عاشورایی، براتی، عرفهای یا اگر کسی میمرد برای مراسم کفن و دفن که اون روزا نمیدونم چرا آدما خیلی هم نمیمردند؛ بچهها و نوزادها خیلی میمردند که مراسم و کفن و دفن نداشتند. مامایی، سکینه حلاجی، فاطمه حاجبابایی با یکی دو تا زن از بستگان نوزاد مرده میرفتند و بی سر و صدا اونو دفن میکردند.
گورستان چوپانان(پاتلو)
شعر چوپونون
عکس از: ذبیح
دوستان عزیز این شعر به طور ناقص سال گذشته پست شد حالا به صورت کامل همراه با بندهایی که قبلاً خودسانسوری کرده بودم و پشیمانم تقدیم میکنم باشد که برای نجات چوپانان بیدار شویم و دست از تنگنظریها برداریم! من برداشتهام.
اشتراک در:
پستها (Atom)